تعداد اسماء خدا ۴

تعداد اسماء خدا 4

این اسماء با تتمه اسماى حسنى که بر سیصد و شصت اسم بالغ مى شود، نسبتى است براى اسماى سه گانه، و اسماى سه گانه ارکان و حجاب هایى است براى آن اسم واحدى که با این سه اسم مکنون و مخزون شد، این است معناى کلام خداى عز و جل که مى فرماید: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّاما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى؛ بگو الله را بخوانید یا رحمان را بخوانید هر کدام را خواندید بهترین نام ها برای اوست» (اسراء/۱۱۰). اوصافى که در این روایت براى اسماء ذکر کرده و فرموده: خداى تعالى اسمى را آفرید به حروفى که تلفظ کردنى نیست … صریح است در اینکه منظور از اسم، لفظ نیست و معنایى هم که لفظ دلالت بر آن کند نیست، خلاصه از باب مفهوم ذهنى که لفظ دلالت بر آن کند نیست، براى اینکه لفظ و یا مفهوم ذهنى که لفظ دلالت بر آن مى کند چیزى نیست که متصف به اوصاف مذکور در روایت بشود، و این بسیار روشن است، مابقى فقرات هم با لفظ بودن و یا مفهوم ذهنى بودن آن نمى سازد. پس ناگزیر منظور از اسم جز مصداقى که اگر لفظى در کار مى بود مطابق آن لفظ بود چیز دیگرى نمى تواند باشد، و معلوم است که اسم به این معنى و مخصوصا از نظر اینکه فرمود: به سه اسم: اللَّه، تبارک و تعالى تجزیه گردید جز ذات متعالى او و یا لا اقل چیزى که قطعا قائم به ذات و غیر خارج از ذات است نخواهد بود. پس نسبت آفریدن به این اسم دادن در آنجا که فرمود: خداى تعالى اسمى را آفرید خود کاشف از این است که مراد از آفریدن نیز آن معناى متعارف از این کلمه نیست، بلکه منظور از آن ظهور ذات متعالى است به نحوى که منشا بروز اسمى از اسماء مى شود، اینجاست که روایت بر بیان گذشته ما منطبق مى شود، و آن این بود که گفتیم در بین اسماء خدا ترتب است یعنى بعضى واسطه ثبوت دیگرى و آن دیگر مترتب بر وجود آن بعض است، تا اینکه سلسله مترتبه منتهى به اسمى شود که تعین آن عین عدم تعین آن است، و مقید بودن ذات متعالى به آن، عین اطلاق و عدم تقید او است.

و اینکه فرمود: پس ظاهر عبارت است از: اللَّه، تبارک و تعالى اشاره است به جهات عامه اى که تمامى جهات خاصه از کمال به آنها منتهى مى گردد، و خلق از تمامى جهات به آنها محتاجند، و آنها سه هستند، یکى آن اسمى است که لفظ جلاله اللَّه دلالت بر آن داشته و آن جهت استجماع ذات نسبت به همه کمالات است، و یکى دیگر آن اسمى است که لفظ تبارک دلالت بر آن مى کند، و آن جهت ثبوت کمالات و منشئیت خیرات و برکات است، سوم آن اسمى است که لفظ تعالى حاکى از آن است و آن جهت نداشتن نقائص و ارتفاع حاجات است. و اینکه فرمود: فعلى منسوب به آن اسماء است اشاره است به همان مطلبى که ما در سابق گفتیم و آن ناشى شدن اسمى از اسم دیگر است. و اینکه فرمود: که بر سیصد و شصت اسم …، صریح است در اینکه اسماء خدا منحصر در نود و نه عدد نیست. و اینکه- بنا به نقل توحید- فرمود: و اسماء سه گانه ارکان و حجاب هایى است براى آن یک اسم سرش این است که اسم مکنون مخزون از آنجایى که اسم است، تعین و ظهورى است از ذات متعالى، و از جهت اینکه بحسب ذات و از ناحیه خودش مکنون و غیر ظاهر است، ظهورش عین عدم ظهور و تعینش عین عدم تعین خواهد بود، و این همان تعبیریست که گاه گاهى خود ما مى کنیم و مى گوییم: خداى تعالى محدود به حدى نیست حتى به این حد عدمى، و هیچ وصف و صفتى محیط به او نیست حتى این وصف سلبى و همه این مطالبى که ما در باره او مى گوییم توصیفى است از ما، و خداى تعالى عظیم تر و بزرگتر از آن است. و لازمه این حرف این است که اسم جلاله که کاشف از ذات مستجمع جمیع صفات کمال است اسمى از اسماء ذات باشد نه خود ذات، و نه آن اسم مکنون و مخزون، و همچنین اسم تبارک و تعالى که با اسم جلاله سه اسم هستند که البته با هم حجاب اسم مکنونند، بى اینکه یکى از دیگرى جلوتر باشد، و این سه حجاب و اسم مکنون که با هر سه این اسماء محجوب شده غیر ذاتند و اما ذات بارى تعالى، نه اشاره اى به او منتهى مى شود و نه عبارتى مى تواند او را حکایت کند، زیرا هر عبارتى که بخواهد از او حکایت کند و هر ایمایى که بخواهد بسوى او اشاره کند خود اسمى از اسماء است و به آن نحوى که هست محدود است، و ذات متعالى اجل از محدودیت است.

و اینکه فرمود: این است معناى کلام خداى عز و جل که فرمود: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّاما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» وجه استفاده فرمایشاتش از آیه شریفه این است که ضمیر در کلمه فله به کلمه ایا بر مى گردد و این کلمه اسم شرط و از کنایاتى است که معنایش تعین ندارد و تعینش همان نداشتن تعین است، و معلوم است که از اللَّه و رحمان که در آیه شریفه است مصداق لفظ آن دو است نه خود آنها، و گرنه مى فرمود: ادعوا باللَّه دعا کنید به خدا یا به رحمان و لیکن فرمود: بخوانید خداى را … پس مدلول آیه این مى شود که اسماء منسوب به خدا همه و همه قائم به مقامى هستند که هیچ خبرى از آن مقام در دست نیست، و هیچ اشاره و نشانه اى از آن نمى توان داد مگر همین که خبرى از آن در دست نیست، و اشاره اى به آن واقع نمى شود.

 در این روایت تبارک و تعالى و هم چنین «لا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَوْمٌ» را از اسماء خدا شمرده، و این از نظر ادبى صحیح نیست، و حتما مقصود از اسم را صرف دلالت بر ذات گرفته البته ذات در حالى که ماخوذ با صفتى از صفاتش است و مقصود امام از اسم مصطلح اهل ادب نبوده. و این روایت از روایات برجسته اى است که متعرض مساله اى شده که بسیار از افق افکار عامه و فهم هاى متعارف بالاتر و دورتر است، و لذا ما نیز در شرح آن به اشاراتى اکتفاء کردیم و گر نه روشن کردن کامل آن محتاج به بحث مبسوطى است که از حوصله مقام ما بیرون است. چیزى که هست اساس آن جز بر همان بحث سابق که ما در تحت عنوان اسماء و صفات چه نسبتى به ما و در میان خود دارند گذراندیم نیست و مبناى زائدى ندارد، و بر شما خواننده محترم است که کمال دقت را در آن بحث بکار برید تا آنکه مساله آن طور که باید برایتان روشن گردد و توفیق آن با خدا است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا