اسماء پروردگار به معنی نامگذاری نیست، چون اسم نامگذاری قراردادی است، هر اسمی را روی هر چیزی می شود گذاشت، آن دیگر قرارداد است، لازم نیست معنی آن اسم واقعا در این شخص صدق کند. مثلا اگر اسم کسی را گذاشتند ” حسن ” (حسن یعنی نیکو، زیبا) ممکن است او واقعا هم حسن و نیکو و زیبا باشد، و ممکن است زشت ترین افراد باشد، کسی نمی تواند ایراد بگیرد، می گویند نامگذاری است و در نامگذاری این حرفها نیست، مثل فامیلهایی است که افراد روی خودشان می گذارند. البته فامیلها خوب انتخاب می شود و باید هم خوب انتخاب شود اما معنای نامگذاری این نیست که حتما حقیقت این (نام) بر آن (شی ء) صدق کند.
از آن شاهکارهای سیاسی مرحوم سیدحسن مدرس نقل می کنند: در همان دوره تقریبا چهل و پنج سال پیش یک موجی پیداشده بود – که هر چند وقت یک بار هم پیدا می شود و آن وقت این موج شدیدتر از امروز بود – که ما باید لغات بیگانه را (به قول اینها) از زبان فارسی بیرون بریزیم و اصلا نباید هیچ لغت عربی در زبان ما وجود داشته باشد.
این موج در مجلس هم راه پیدا کرده بود و می خواستند آن را به صورت یک قانون در بیاورند. مرحوم مدرس با این فکر مبارزه می کرد. (گاهی یک شوخی، یک متلک، یک هو کردن اثرش از چند برهان بیشتر است.) گفته بود بسیار خوب، حالا ببینیم چی می شد! (به قول خودش، اصفهانی بود)، چه از آب درمی آید!
رو کرده بود به رئیس مجلس و گفته بود آقای رئیس مجلس! اسم من حسنس، اسم جنابعالی هم حسینس حالا این اسمها را می خواهند تبدیل کنند به فارسی، من می شوم ” نیک “، حسین هم که تصغیر حسن است می شود نیکچه، پس بعد از این من نیکم شما نیکچه، مثل دیگ و دیگچه، یک چند تا از اینها را با همدیگر جور کرد، مجلس خندید، لایحه به همین (امر) از بین رفت.
حال، اسم گذاری اسم گذاری است، ولی در مورد پروردگار اسم به آن معناست که گفته شد، یعنی یک صفت که قائم به ذات پروردگار است، و الا کسی آنجا اسم گذاری نکرده، و لهذا اسم های پروردگار هه اسمهای عام و کلی است که احیانا در مورد غیر پروردگار هم این اسمها یا بعضی از اسم .ها استعمال می شود ولی در یک دایره خیلی محدود. مثلا ما به پروردگار می گوییم ” عالم “، به غیر پروردگار هم می گوییم عالم. گو اینکه علم او به معنای علم غیرمتناهی است و علم غیر پروردگار هر چه باشد بالأخره متناهی و محدود است، ولی گفته می شود.