برخی از ملل در مرحله پرستش، چوب یا سنگ یا فلز یا حیوان یا ستاره یا خورشید یا درخت یا دریا را می پرستیده اند. این نوع از شرک فراوان بوده و هنوز هم در گوشه و کنار جهان یافت می شود. این شرک، شرک در پرستش است و نقطه مقابل توحید در عبادت است. سایر مراتب شرک که در بالا گفته شد شرک نظری و از نوع شناخت دروغین است، اما این نوع شرک، شرک عملی و از نوع ” بودن ” و ” شدن ” دروغین است. البته شرک عملی نیز به نوبه خود مراتب دارد. بالاترین مراتبش که سبب خروج از حوزه اسلام است، همان است که گفته شد و شرک جلی خوانده می شود. اما انواع شرک خفی وجود دارد، که اسلام در برنامه توحید عملی با آنها سخت مبارزه می کند. بعضی از شرکها آن اندازه ریز و پنهان است که با ذره بینهای بسیار قوی نیز به زحمت قابل دیدن است.
در حدیث است از رسول اکرم صلی الله علیه و آله: «الشرک اخفی من دبیب الذر علی الصفا فی اللیله الظلماء، و ادناه یحب علی شی ء من الجور و یبغض علی شیء من العدل و هل الدین الا الحب و البغض فی الله. قال الله ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله»؛ شرک (راه یافتن شرک) مخفی تر است از رفتن مورچه بر سنگ صاف در شب تاریک. کمترین شرک این است که انسان کمی از ظلم را دوست بدارد و از آن راضی باشد و یا کمی از عدل را دشمن بدارد. آیا دین چیزی جز دوست داشتن و دشمن داشتن برای خداست؟ خداوند می فرماید: بگو اگر خدا را دوست می دارید مرا (دستورات مرا که از جانب خداست) پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد. تفسیرالمیزان متن عربی، ذیل آیه ۳۱ سوره آل عمران «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی». اسلام هرگونه هواپرستی، جاه پرستی، مقام پرستی، پول پرستی، شخص پرستی را شرک می شمارد.
قرآن کریم در داستان برخورد موسی و فرعون، جابرانه فرمان راندن فرعون بر بنی اسرائیل را ” تعبید ” (بنده گرفتن) می خواند. از زبان موسی در جواب فرعون می گوید: «و تلک نعمه تمنها علی ان عبدت بنی اسرائیل؛ یعنی تو بنی اسرائیل را بنده خود ساخته ای و آنگاه بر من منت می گذاری که هنگامی که در خانه تو بودم چنین و چنان شد؟» (شعراء/۲۲). بدیهی است که بنی اسرائیل نه فرعون را پرستش می کردند و نه بردگان فرعون بودند، بلکه صرفا تحت سیطره طاغوتی و ظالمانه فرعون قرار داشتند که در جای دیگر از زبان فرعون این غلبه و سیطره ظالمانه را نقل می کند که: «انا فوقهم قاهرون» آنان زیردست ما و ما فوق آنها هستیم و قاهر بر آنها (اعراف/۱۲۷) و هم در جای دیگر از زبان فرعون نقل می کند: «و قومهما لنا عابدون؛ یعنی خویشاوندان موسی و هارون (بنی اسرائیل) بندگان ما هستند» (مؤمنون/۴۷). در این آیه کریمه کلمه ” لنا ” (از برای ما) بهترین قرینه است بر اینکه مقصود پرستش نیست زیرا فرضا بنی اسرائیل مجبور به پرستش بودند، فرعون را پرستش می کردند نه همه فرعونیان را، آن چیزی که از ناحیه فرعون و همه فرعونیان (به اصطلاح قرآن ” ملا ” فرعون) بر بنی اسرائیل تحمیل شده بود اطاعت اجباری بود.
علی علیه السلام در خطبه ” قاصعه ” (خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه) آنگاه که محکومیت بنی اسرائیل در چنگال فرعون و تسلط ظالمانه فرعون را شرح می دهد با تعبیر ” بنده گرفتن ” ذکر می کند، می فرماید: «اتخذتهم الفراعنه عبیدا» فراعنه آنان را عبد خود قرار داده بودند. آنگاه این بندگی را به این صورت توضیح می دهد: «فساموهم سوء العذاب، و جرعوهم المرار، فلم تبرح الحال بهم فی ذل الهلکه و قهر الغلبه، لا یجدون حیله فی امتناع، و لا سبیلا الی دفاع» فراعنه آنها را تحت شکنجه قرار دادند، جرعه های تلخ به آنها نوشانیدند، در ذلت هلاکت کننده و در مقهوریت ناشی از سلطه ظالمانه دشمن بسر می بردند و راهی برای خودداری یا دفاع نداشتند.
از همه صریح تر و روشن تر مفاد آیه کریمه وعده خلافت الهی به اهل ایمان است که می فرماید: «وعدالله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا؛ خداوند نوید داده به آنان که ایمان آورده و شایسته عمل کرده اند که آنها را خلافت زمین دهد آنچنانکه پیش از آنها به کسانی دیگر خلافت زمین داد، دینی را که خداوند برای آنها پسندیده است منتشر سازد و ترس آنها را تبدیل به امنیت نماید. مرا عبادت کنند و چیزی را شریک من قرار ندهند» (نور/ ۵۵). جمله آخر این آیه که ناظر به این است که آنگاه که حکومت حق و خلافت الهی برقرار می شود اهل ایمان از قید اطاعت هر جباری آزادند، به این صورت بیان شده که تنها مرا عبادت می کنند و شریکی برای من نمی سازند. از این معلوم می شود که از نظر قرآن هر اطاعت امری عبادت است، اگر برای خدا باشد اطاعت خداست و اگر برای غیر خدا باشد شرک به خداست. این جمله عجیب است که فرمانبرداریهای اجباری که از نظر اخلاقی به هیچ وجه عبادت شمرده نمی شود از نظر اجتماعی عبادت شمرده می شود.
رسول اکرم (ص) فرمود: «اذا بلغ بنو العاص ثلثین اتخذوا مال الله دولا و عباد الله خولا و دین الله دخلا؛ هرگاه اولاد عاص بن امیه»(جد مروان حکم و اکثریت خلافای اموی) به سی تن رسد، مال خدا را میان خود دست به دست می کنند، بندگان خدا را بنده خود قرار می دهند و دین خدا را مغشوش می سازند، اشاره است به ظلم و استبداد امویان. بدیهی است که امویان نه مردم را به پرستش خود می خواندند و نه آنها را مملوک و برده خود ساخته بودند بلکه استبداد و جباریت خود را بر مردم تحمیل کرده بودند. رسول خدا (ص) با آینده نگری الهی خود، این وضع را نوعی شرک و رابطه ” رب و مربوبی ” خواند.