در کتاب محاسن از ابوحمزه میگوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمود خداوند تبارک و تعالی میفرماید: من تردد و درنگ در کاری که من بجا آورنده آن بودم نکردم مانند تردد و درنگی که درباره مؤمن نمودم؛ چون من زیارت و دیدار او را دوست دارم و او مرگ را دوست ندارد؛ بنابراین من همیشه مرگ را از او می گردانم و دور میکنم و اگر در تمام روی زمین مخلوقی نباشد مگر یک نفر مؤمن، من به او اکتفا میکنم و او را برای خود انتخاب می نمایم بدون توجه به أحدی از مخلوقات خود، و من از جوهره ایمانی که به من دارد یک ماده انسی برای او قرار میدهم که با وجود آن دیگر احتیاج به انس گرفتن با أحدی از مخلوقات من نداشته باشد».
در همان کتاب از محمدبن علی حلبی «قال: قال أبو عبدالله علیه السلام: قال الله تبارک و تعالی: لیأذن بحرب منی مستذل عبدی المؤمن. و ما ترددت عن شیء کترددی فی موت المؤمن، إنی لاحب لقآءه و یکره الموت فأصرفه عنه. و إنه لیدعونی فی الامر فأستجیب له لما هو خیر له، و أجعل له من إیمانه أنسا لا یستوحش فیه إلی أحد». و این روایت در مفاد مانند روایت سابق است مگر آنکه در اولش میفرماید: خداوند میفرماید کسی که بنده مؤمن مرا پست و خوار گرداند إعلان جنگ با من نموده است؛ من در چیزی مانند مرگ مومن تامل نمی کنم، چرا که من دیدارش را دوست دارم ولی او از مرگ بدش می آید و من هم مرگ را از او دور می کنم. و در جمله ماقبل آخر دارد: بنده مؤمن دعا میکند و از من چیزی میخواهد ولی من چیزی بهتر از آنچه که میخواهد به او میدهم و ایمانش را مایه ی انس او قرار می دهم که در پرتو ایمانش به هیچ کسی پناه نبرد.
از نکات مهم این روایت قوت دلالت اوست بر مقام و منزلت مؤمن، آنهم با چه لحن عالی و عبارات لطیفه که حاکی از معانی دقیقه و أسرار مخفیه است. عبارت: «لیأذن بحرب منی» دلالت دارد بر آنکه اهانت به مؤمن اهانت به خداست، آنهم اهانتی که قابل آمرزش نیست و بزرگترین گناه محسوب میگردد؛ چون اعلان جنگ با خداست. عبارت: «و إنه لیدعونی فی الامر» دلالت دارد بر آنکه هیچگاه دعای مؤمن رد نمی شود، و آنقدر مؤمن در نزد خداوند تبارک و تعالی ارزش دارد که در هر حال و هر شرط، به هر کیفیت و به هر مقدار اگر چیزی از خدا بخواهد، حضرت معبود، آن را یا بهتر از آن را به او عنایت میفرماید. عبارت: «ما ترددت عن شیء أنا فاعله» از عبارات بدیعه و تعبیرات طریفه ایست که از خداوند عزوجل غیر از این مورد دیده و شنیده نشده است، و تا چه سرحد مقام لطف و رحمت خدا را نسبت به مؤمن نشان میدهد، و رفت و آمد و سرکشی کردن خدا را به حال مؤمن عینا مانند عاشقی که دائما از حال معشوق خود تفقد می نماید و راضی نیست مختصر ضرری به او برسد، و در عین حال راضی نیست اندک مقداری ناراحت شود، و بین این دو مرحله خود را در تنگنا می بیند و راه چاره میجوید، نشان میدهد.
مؤمن که پیوسته در راه لقای خداوند عزوجل وارد در معرکه مناجات و راز و نیاز شده و قدم به دائره محبت نهاده و به آثار و لوازم محبت شدید و سرگردانی و بی خبری از هر چیز جز زیارت و دیدار محبوب، تن در داده و بالاخره به تمام این آثار راضی شده و با حضرت پروردگار رابطه خاص در مرحله خلوت و صفا پیدا کرده است، آنقدر در نزد خداوند محبوب و گرامی شده است که در این هنگام خدا عاشق او شده، و با او به دقیق ترین أسرار و رموز محبت رفتار میکند. چقدر این عبارت مشابهت دارد با حدیث قدسی دیگر که میفرماید: «أنا جلیس من جالسنی، أنا ذاکر من ذکرنی، أنا غافر من استغفرنی، أنا مطیع من أطاعنی؛ من همنشین کسی هستم که با من مجالست کند، من یاد کننده کسی هستم که مرا یاد کند، من آمرزنده کسی هستم که از من آمرزش طلبد، من اطاعت کننده کسی هستم که از من اطاعت کند».