خاطرات شیرین حاج اقا قرائتی

خاطرات شیرین حاج اقا قرائتی

دوستی بدون عمل

بچه‌ام کوچولو بود، از من بیسکویت خواست. گفتم: امروز می‌خرم. وقتی به خانه برگشتم فراموش کرده بودم. بچه دوید جلو و پرسید: بابا بیسکویت کو؟ گفتم: یادم رفت. بچه تازه به زبان آمده بود، گفت: بابا بَده، بابا بَده.

بچه را بغل کردم و گفتم: باباجان! دوستت دارم. گفت: بیسکویت کو؟ دانستم که دوستی بدون عمل را بچه سه‌ساله هم قبول ندارد. چگونه ما می‌گوییم خدا و رسول و اهل‌بیت او را دوست داریم، ولی در عمل کوتاهی می‌کنیم؟

برای قیامت

روزی از دوست مهندسم پرسیدم: برای قیامتت چه می‌کنی؟ چیزی گفت که به حال او غبطه خوردم. گفت: هر پانزده روز یک‌مرتبه ماشینی کرایه می‌کنم و بچه‌های یتیم را به پارک بازی می‌برم و برایشان بستنی می‌خرم و پس از تفریحی چند ساعته برمی‌گردیم، من این کار را به‌حساب قیامتم گذاشته‌ام.

درخت بدون میوه

کنار خانه ما باغی بود،‌ به پدرم گفتم: این همه درخت، یکی میوه نمی‌دهد! گفت: این همه آدم در این خانه زندگی می‌کنند یکی نماز شب نمی‌خواند!

تشکر از خانواده

با این‌که رفت‌وآمد مهمان به منزل ما زیاد بود، ولی خانواده گفت: شما آقای مطهری را دعوت کن. علت را پرسیدم؟ گفت: چون تنها مهمانی که موقع رفتن، به نزدیک آشپزخانه آمده و از من تشکر می‌کند، ایشان است، بقیه مهمان‌ها فقط از شما تشکر می‌کنند!

کراوات نشانه هیچ

ماه رمضان سال ۷۰ برای تبلیغ به چند کشور اروپایی سفر کردم. در کشور اتریش مقاله‌ای را به من نشان دادند که درباره کراوات بود. در این مقاله آمده بود که بی‌خاصیت‌ترین و بی‌معناترین لباس، کراوات است، چون نشان‌دهنده هیچ‌چیز نیست،‌ نه نشان‌دهنده تحصیلات است، نه شغل، نه گرم می‌کند و نه سرد. جالب این‌که اروپا در حال برگشت است، اما بعضی در ایران آرزو می‌کنند که ولو نیم ساعت هم شده برای حضور در یک جشن، کراوات بزنند.

رابطه یا قهر

شخصی می‌گفت: برادری دارم که نماز نمی‌خواند، خواهرزنی دارم که تارک‌الصلوه است، آیا با آنان رفت‌وآمد داشته باشم؟ رابطه فامیلی را چه کنم؟ گفتم: این مربوط به اثر است، گاهی ممکن است با رفت‌وآمد و محبت انسانی را عوض کرد و گاهی برعکس. اگر نجات می‌دهی برو و اگر غرق می‌شوی نرو.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا