خدای مقصود میرزا بهاء

خداي مقصود ميرزا بهاء

باز متذکر شدم از یادداشتهائیکه داشتم، و یادم آمد که: خود جناب بهاء خدای مقصود و مطلوب خویشرا نیز معین نموده، و اشکال گذشته را در هشتاد سال پیش از اینکه ما متوجه باشکال باشیم، حل کرده است.
جناب بهاء در موارد زیادی بعنوان رب و اله و مقصود و محبوب و امثال آنها: بسید باب خطاب نموده است.
و مسلم است که: بهاء هر چه از سید باب تجلیل و تعظیم کند، باز نتوانسته است آنطوریکه باید حق خدمت و استاد بودن او را تأدیه نموده و در مقابل احسان و نیکوئیهای او تشکر و سپاسگزاری کند.
آری سر رشته را سید بدست بهاء سپرده است، و گله و اغنام البیرا سید تحویل بهاء داده است، و خصوصیات آئین سازیرا سید ببهاء آموخته است، و سید بزرگ حقیقت و اسلام را سید از میان برداشته است، و راههای بافندگی و حیله و تزویر و خطا را سید فتح نموده است.
اینستکه بهاء در کتاب بدیع از صفحه ۲۳۲ تا چهار صفحه دیگر زبان به ثنای سید گشوده و میگوید: در این مقام از جبروت أبهی این کلمات ابدع احلی فی المناجات مع الله العلی الأعلی نازل – علیک یا بهاء الله محبوب البهاء….. ۲۳۳ – و انهم یا الهی نبذوا احکامک عن ورانهم و نسوا ما نصحتهم به فی الواحک ۲۳۴ و – بکت ببکائی عیون الذین کرمتهم من بریتک و اصطفیتهم من بین خلقک و جعلتهم مهابط و حیک و مخازن علمک و مظاهر
امرک و مطالع قدرتک و مکامن الهامک… یا من بیدک جبروت الآیات و کل ذلک ورد علی بعد الذی دعوتهم الی شطر مواهبک و الطافک و عرفتهم مناهج امرک و رضائک و أمرتهم بالخضوع لدی باب رحمانیتک و الورود علی فناء عز فردانیتک…. ۲۳۵ – فوضت امری الیک و توکلت علیک و انت حسبی و معینی و ناصری و بک اکتفیت عن الخلایق اجمعین و الحمد لک اذانک انت معبودی و معبود من فی العالمین – و ایکاش مهلت میدادند که جمال رب العالمین بثناء الله و ذکره مشغول شود.
آری میرزا بهاء حق دارد که: در مقابل سید باب خضوع و عبودیت و خشوع و بندگی کرده، و او را خدای خود بداند، زیرا اگر او با کلمات سراپا خرافات و بیمعنی و مهمل خود أذهان مردم رامشوش و آلوده نمیکرد، اگر او مردم را پس از دوازده قرن (از تشعشع توحید و یکتاپرستی و حقیقت جوئی، و صراط حق و عدالت و علم و معرفت) بسوی بت پرستی و شهوترانی و خرافات و جهل و نادانی دعوت نمینمود، چگونه میرزا بهاء زمینه را برای الوهیت و ربوبیت خود هموار کرده، و یکمشت مردم خرافی پرست و جاهل و احمق و شهوت پرست را بدور خود میتوانست جمع بنماید.
آری سید باب از هر جهت زمینه ی خداسازی و دعوی نبوت دروغی و خرافات پرستی و شهوترانی و جهالت را در میان مردم رواج داده و میرزا بهاء با نهایت مهارت و زیرکی توانست از این آب گل آلوده ماهی بگیرد و در محیط تاریک جهل و بیدینی گوسفندانرا بدوشد.
سید باب حقوق زیادی بگردن بهاء دارد: و اگر سید راه منحرف مسلک جدید را باز نمیکرد: بطور مسلم ابواب استفاده ی سوء برای بهاء مفتوح نمیشد، چنانکه اگر سید رشتی مردم را بمهملات و خرافات و سخنان
پوچ خود (از قبیل شمردن اسامی محله ها و کوچه ها و موکلین شهر جابلقا و جا برسا در شرح قصیده و هزاران امثال آن) سردرگم و خرافی پرست نمیکرد، و یک قسمت عقائد سست و باطل را (از قبیل اعتقاد برکن رابع) در میان پیروان عوام خود ترویج نمینمود: راهی برای استفاده سید باب گشوده نمیشد.
و باز میرزا بهاء در مقابل معترض ازلی در کتاب بدیع (ص ۴۳ س ۱۲) میگوید: از این کلمه معلوم میشود که شما رب اعلی نمیدانید و یا تقیه نموده اید مثل مرشدین شما که در بعضی مواضع انکار مینمایند (مقصود صبح ازل برادر بهاء است) و باطراف پشته پشته کتب مجعوله در اثبات حقیقت خود میفرستند شما و کل من فی السموات و الأرض جمیعا بدانید بانا کنا موقنا معترفا مذعنا بأعلی الصوت بانه هو رب الأعلی و سدره المنتهی و شجره القصوی و ملکوت العلی و جبروت العما و لا هوت البقا و روح البها و سر الأعظم و کلمه الأتم و مظهر القدم و هیکل الأکرم و رمز المنمنم و رب الامم و بحر الملتطم و کلمه العلیا و ذره الاولی و صحیفه المکنون و کتاب المخزون جمال الأحدیه و مظهر الهویه و مطلع الصمدیه لولاه ما ظهر الوجود و ما عرف المقصود و ما بر ز جمال المعبود… الخ.
جناب بهاء (خدای بهائیان) در این جملات مقام مبشر خود باب را معرفی میکند که: او بلندترین خدا و لاهوت بقاء و خدای امتها و جمال احدیت و مظهر هویت است، و اگر جناب باب نبود وجود و مقصود ظاهر نمیشد و جمال معبود آشکارا نمیگشت.
بنده که نصف کلمات جناب بهاء را اصلا نتوانستم ترجمه کنم، و نصف باقیرا ترجمه کردم ولی متأسفانه معانی آنها را نفهمیدم، آری
فهمیدن کلمات خدا (آن هم خدای قرن اتم) بسیار مشکل است، آری جناب بهاء این کتاب را در ایام جوانی الوهیت که هنوز پخته نشده و درسش را حفظ نکرده بود، نوشته است، و از این نظر است که در این چند سطر بالا بیست غلط ادبی موجود است.
مگر اینکه شما بگوئید: در این ظهور (طوریکه باب هم میگفت) قیود و حدود الفاظ برداشته شده، و تقید بقواعد علوم ادبی (صرف و نحو) لازم نیست.
بهاء در کتاب اقتدارات (ص ۱۹۶ ص ۴) در پاسخ اعتراض حاجی کریمخان میگوید: انها نزلت علی لسان القوم لا علی قواعدک المجعوله یا ایها المعرض المریب – کلمات من روی لسان قوم نازل شده است نه روی قواعد مجعوله.
ولی در اینصورت پاسخ میگوئیم که: معلوم میشود علوم و معارفی که از مقام بالا بجنانب بهاء اشراق و الهام میشود، همه مانند همین الفاظ و جملات غلط و برخلاف حقیقت و صواب است، زیرا جناب بهاء طبق اظهارات خود درسی نخوانده و هر چه میگوید یا میداند بطریق وحی و الهام است. و در اینصورت: چطور میشود که در بسیاری از موارد، قواعد ادبی مراعات شده و در برخی از آیات نازله مراعات نمیشود؟ آیا اختلاف سبک و طرز سخن دلیل اختلاف و تعدد الهام کننده نیست؟ و آیا در صورت بهم خوردن قوانین و قواعد لفظی میتوانیم بمراد و مقصود گوینده آگاه بشویم؟ و ما روی کدام قاعده و سبکی میتوانیم اطمینان پیدا کنیم که فاعل فعل یا مفعول یا صفت یا مضاف یا حال کدام یکی است؟ شاید مقصود گوینده از کلمه ماضی مضارع و از لفظ مضارع ماضی باشد؟ پس در اینصورت تکلیف و امری برای مردم قطعی و منجز نخواهد شد.
و گذشته از این، قواعد از همان لسان قوم (لسانیکه صحیح و فصیح و بی غلط است) گرفته شده است، و میزان تطابق با لسان قوم همان قواعد متخذه است که جناب بهاء آنها را معجوله تصور نموده است.
آری اینها نمونه ی بود از مقام خداشناسی و توحید و معرفت پیشوایان بهائیت، و بیش از این مقتضی بر سیاه کردن کاغذهای سفید نیست.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
به بالا بروید