داستان های صدر اسلام ۱۶

داستان های صدر اسلام 16

شهادت بر او
    ولید بن عقبه در زمان حکومت عثمان والی کوفه بود یک روز صبح نماز را در حالت مستی اقامه نمود و به جای دو رکعت چهار رکعت نماز خواند و بعد گفت:«می‌خواهید بیشتر بخوانم». این خبر در شهر پیچید،« ابوزبیب بن عوف» و «جندب بن زهیر ازدی» به همراه گروهی به او حمله کردند ولید مست بر تخت خوابیده بود هرچه تلاش کردند بیدار نشد به همین علت انگشترش را بیرون آورده و به مدینه رفتند، عثمان پاسخی به آنها نداد و آنها را بیرون کرد.این گروه به نزد امام علی (ع) رفته و ماجرای مشروب خوردن والی کوفه را تعریف کردند. امام (ع) عثمان را مجبور ساخت ولید را به مدینه فرا خواند سپس خود حد شرعی را برای او اجرا نمود.
 
منبع:کتاب مروج الذهب ج۱، کتاب پیکار صفین راه آب
    ما با علی (ع) در جنگ جمل شرکت کردیم. پس به کوفه بازگشتیم. و بار دیگر به قصد جنگ با شامیان از شهر خارج شدیم. یک شب قبل از رسیدن به منطقه صفین مردد شدم و در دل گفتم : به خدا نمی دانم برای چه می جنگم؟ درمیان شک و تردید من مردی به علت خوردن ماهی به بستر بیماری افتاد، یارانش فکر کردند او طاعون زده شده. تصمیم گرفتم در کنار او بمانم و به جنگ نروم. تا به این بهانه از سپاه جدا شوم. اما مرد صبح روز بعد بهبود یافت. باورم نمی شد با خود فکر کردم راه علی (ع) راه حق است. شاید این نشانه ای بر حقانیت امام (ع) است به همین علت من نیز با دمیدن آفتاب، مصمم و هوشیار به راه اقتادم و به سپاه رسیدم. همچنان که با امام علی (ع) جلو می رفتیم، متوجه شدیم شامیان مانع دسترسی ما به آب شدند. به آنها حمله کردیم و توانستیم راه آب را باز کنیم. آنگاه به یارانم گفتم: به خدا در همین لحظه سزای آنها را دادیم که قصد داشتند جنگ را آغاز کنند. الان آنها در دست ما هستند. اینک ما به آب دسترسی یافتیم. معاویه با مشاهده این صحنه به سربازانش دستور داد که فعلا جنگ را تعطیل کنند. سپس هر دو گروههای سربازان امام (ع) و معاویه از آب نوشیدند. ما به آنها گفتیم: ما از آغاز به شما همین پیشنهاد ( تعطیل جنگ و نوشیدن آب ) را کردیم. شما نپذیرفتیدو خداوند آب را به ما عطا فرمود.
 
منبع:کتاب پیکار صفین
راوی:شهید عمرو بن محصن علوی فاطمی
    علی بن الحسین (ع) سرچشمه جود و سخا بود ،بزرگی از آل طه که یتیمان و فقیران همیشه نیازمند کرامات او بودند. امام حتی در مورد دشمنان خود با بزرگواری رفتار می‌کرد ،بیشتر شبها به صورت ناشناس به پسرعم خویش که روزها او را می‌آزرد، پول می‌داد حتی غلام خود را که به عمد فرزند کوچکش را به وسیله آتش به شهادت رساند بخشید و در مقابل سخنان پیرمرد شامی که به او گفت:« خدا را شکر می‌کنم که شما را به هلاکت رسانید و این سرزمین را از مردان شما آسوده ساخت.»آیاتی از کلام‌الله مجید را که در فضل اهل بیت (ع) نازل شده قرائت نمود، پیرمرد شرمنده از کلام خویش از آنجا دور شد و بر درگاه الهی استغفار نمود .تمام این خصائل و فضائل از کودکی در وجودش آشکار بود زمانیکه در هفت سالگی به زیارت بیت‌الله‌الحرام مشرف شد عبدالله مبارک به نزدش رفت و پرسید :«‌بدون مرکب و توشه سفر با همراهی چه کسی سفر می‌کنی؟» فرمود :« با یاری خداوند توشه‌ام تقوا و مرکبم دو پاهایم است و قصدم مولایم خداست» عبدالله عرض کرد: «از کدام خاندان هستی؟» امام (ع) پاسخ داد :«‌از خاندان عبدالمطلب ، بنی هاشم، علوی، فاطمی» مرد سرانجام امام (ع) را در سرزمین منی شناخت.
 
منبع:رجوع شود به فهرست منابع شهادت بر امامت
    محمد بن حنفیه بعد از شهادت سید و سالار شهیدان به خدمت امام رسید و عرض کرد:«ای برادر زاده می‌دانی که پدر شما امام حسین (ع) برای امامت بعد از خویش وصیت نکرد و من عموی شما به این مقام مناسبتر می‌باشم بنابراین امامت را به من واگذار. »امام علیه‌السلام فرمودند:«پدرم قبل از حرکت به سمت عراق به من وصیت کرد اینک سلاح پیامبر نزد من است در این وادی قدم مگذار که می‌ترسم عمرت کوتاه و حالت پریشان شود و از درگاه الهی بخواهیم تا امام بعد از سید شهیدان علیه‌السلام را معین کند.» محمد از خدا خواست که به امامت او شهادت دهد اما اتفاقی رخ نداد آنگاه امام (ع) دست به دعا برداشت ناگهان حجرالاسود در مقابل چشمان ناباور محمد لب به سخن گشود:«مقام وصایت و امام بعد از حسین بن علی (ع) علی پسر حسین علیه‌السلام فرزند فاطمه دختر رسول خدا (ص) رسیده است» محمد از آن روز در خیل شیعیان امام (ع)‌قرار گرفت.
 
منبع:رجوع شود به فهرست منابع مظلومیت فرزند سیدالشهدا (ع)
    امام در طول دوران حیات خویش خلافت معاویه بن ابی سفیان، یزید بن معاویه،‌ معاویه بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان، ولید بن عبدالملک و عبدالله بن زید را مشاهده نمود. بارها و بارها والیان و حاکمان قصد تعرض به جان حضرت را داشتند اما گوئی حق همیشه محافظ جان ایشان بود ،در واقعه حره، سلم بن عقبه اعلام نمود هرکس با یزید بیعت نکند گردن او را خواهد زد امام علیه‌السلام با او دست بیعت نداد و به کنار قبر پیامبر‌(ص) رفت، مأموران ایشان را به نزد مسلم آوردند مسلم نسبت به ائمه کینه داشت اما با دیدن سیدالساجدین (ع) از جای برخاست و عرض کرد:«حاجات خود را از من بخواه» امام (ع) امان نامه‌ای برای افرادی که با یزید بیعت نکردند خواست و او بی‌آنکه کلامی بگوید پذیرفت، مردم از ایشان پرسیدند:«چطور مسلم از جان شما گذشت» زین العابدین (ع) فرمودند:«با خدای خود گفتم،خداوندا! پناه می‌برم به تو از گزند او و من تو را در برابر او قرار دادم و از تو می‌خواهم که خیر او را به من برسانی و مرا از شر او کفایت نمائی» سالها بعد عبدالملک بن مروان نیز دستور داد دست وپای امام (ع) را با زنجیر آهنین بسته و به شام بفرستند، سربازان حکومت امام (ع) را با این وضعیت به دارالاماره خلیفه بردند حضرت (ع) کلامی نگفت،”زهری” یکی از دوستداران ایشان با دیدن این صحنه گریست. علی‌بن‌الحسین(ع) به او فرمودند:« نگران نباش اگر بخواهم، این رنجها از من برداشته می‌شود ولی آن را از این حجت که مرا یاد عذاب الهی می‌اندازد دوست دارم» این وضع اندک زمانی بیش نخواهد بود چهار روز بعد مأموران به مدینه بازگشتند و اظهار داشتند که امام (ع) در خیمه خویش ناپدید شد گروهی از مردم در آن روزگار بر امام (ع) ایراد می‌گرفتند که چرا شما در مقابل ظلم سکوت کرده‌اید و به جای قیام فقط به بیت‌الله‌الحرام می‌روید در صورتیکه در قرآن آورده‌اند، خداوندا آنها که در راه خدا پیکار می‌کنند خداوند جانها و اموالشان را خریداری می کند (سوره توبه ۱۱۱) امام علیه‌السلام به آنها فرمودند:«هرگاه افرادی که این صفات را داشته باشند دیدیم جهاد همراه آنها از حج بهتر خواهد بود».
 در کربلا چه گذشت
    سید ساجدین در سال ۵۹ ه.ق در سن ۲۴ سالگی به همراه همسرو تنها فرزندش محمد باقر‌(ع) در رکاب مولا و مقتدایش حسین بن علی (ع) از مدینه خارج شد اما زمانیکه قافله سیدشهدا (ع) به نینوا رسید علی بن الحسین (ع) در بستر بیماری بود، پدر در آخرین ساعات حیات خویش به ملاقات فرزندش رفت، زین‌العابدین از عمه‌اش حضرت زینب عصا و شمشیر خواست تا از حریم فرزند رسول‌الله (ص) دفاع نماید اما اباعبدالله به او فرمود:«پسرم تو پاکترین ذریه و عترت من هستی، تو جانشین من بر این بانوان و کودکان غریب و یتیم می باشی،‌به آنها مهربانی کن» سید الشهدا (ع)‌زنان بنی‌هاشم را فرا خواند و فرمود:«بدانید که این پسرم جانشین من بر شماست و او امامی است که اطاعتش واجب است» بعد از شهادت امام سوم شیعیان شمر به خیمه علی بن الحسین (ع) حمله کرد تا ایشان را به شهادت برساند اما حمید بن مسلم مانع این اقدام شد ،در پایان روز عاشورا بازماندگان کاروان فرزند زهرای اطهر (س) را به اسارت به کوفه بردند.امام سجاد (ع) در کوفه بعد از سخنرانی زینب (س) فرمود:« شما با پدرم عهد و پیمان بستید و با وی بیعت کردید اما بیعت خود را شکستید و او را به قتل رساندید پس هلاکت بر شما باد… آنگاه که به زیارت پیامبر (ص) در روز قیامت می‌شتابید با چه دیده‌ای به او خواهید نگریست، وقتی که به شما می‌گوید عترت مرا کشتید، مرا هتک حرمت کردید».
امام (ع) در دارالعماره نیز وقتی عبیدالله لعن الله او را تهدید به مرگ نمود پاسخ دادند:«آیا هنوز بر تو روشن نشده که ما از مرگ بیم نداریم،مگر نمی‌دانی که کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت و بزرگواری ماست»، در دمشق نیز یزید قصد جان امام (ع) را نمود زنان بنی‌هاشم با شنیدن این کلام فریاد واویلتا سر دادند و یزید از ترس عواطف مردم از تصمیم خود منصرف شد.حضرت (ع) در شام به یزید فرمودند:«ای یزید وای بر تو، اگر می‌دانستی چه خطا و اشتباه بزرگی مرتکب شده‌ای، پدر و خاندان مرا چگونه مورد ظم و ستم قرار داده‌ای، سر به بیابان می‌گذاشتی، و با خود می‌گفتی ای کاش هلاک و نابود می‌شدم و به چنین جنایتی دست نمی‌زدم……»
 
منبع:رجوع شود به فهرست منابع امام در شام
    یزید در آخرین دیدار خویش با امام (ع) به ایشان عرض کرد:«سه حاجت تو را ادا خواهم کرد». امام فرمودند:«اول سر پدر و مولایم را به من نشان بده تا بار دیگر با ایشان وداع کنم، دوم اموال غارت شده ما را بازگردان زیرا در میان آنها وسائل مادرم حضرت زهرا (س) بود، سوم اگر تصمیم قتل مرا داری فردی امین را تعیین کن که اهل بیت (ص) را به حرم جدمان بازگرداند»، به نظر برخی مورخین یزید خواسته اول را نپذیرفت اما دو حاجت دیگر امام (ع) را برآورده کرد زمانیکه کاروان اسرای کربلا به مدینه رسید، سید ساجدین بشیر بن جذیم را به شهر فرستاد تا خبر شهادت بهترین بنده خدا را به مردم برساند اهل مدینه با شنیدن این خبر گریان به سمت خیمه‌های امام در بیروت حرکت کردند حضرت به آنان فرمودند:«ای مردم خداوند ما را به مصیبتهای بزرگ و سهمگین و شکافی بزرگ که بر پیکر اسلام رخ داد مورد آزمایش قرار داد. اباعبدالله‌ (ع) و عترت او را کشتند زنان و دخترانش را اسیر کردند،‌ سرش را سر نیزه شهر به شهر به مردم نشان دادند چنین مصیبتی مثل و مانند ندارد….. از خدا می‌خواهیم که در برابر این شداید و مصائب اجر و رحمت عطا کند و از دشمنان ما انتقام بکشد»
امام علیه‌السلام آنگاه به زیارت مزار شریف رسول اکرم (ص) شتافت و در نزد ایشان از سمتی که به بنی‌امیه بر سر عزیز دل پیامبر (ص) وارد کرده بودند شکایت نمود و بعد از آن به مدت بیست سال با دیدن سفره غذا و ظرف آب در سوگ تشنگان کربلا می‌گریست ،چند سال بعداز واقعه عاشورا ابراهیم بن اشتر انتقام خون ثارالله (ع) را از والی کوفه گرفت و سر او را برای مختار فرستاد. مختار نیز سر را برای امام علیه‌السلام فرستاد امام در مکه در حال خوردن غذا بود با دیدن سر فرمود:«الحمدالله‌رب العالمین، آن روز در دارالعماره وقتی سر پدر بزرگوارم سید شهداء را آوردند عبیدالله در حال خوردن غذا بود آنجا از خدا خواستم:«پروردگارا مرا نمیران تا سر این ملعون را در هنگام خوردن غذا ببینم و حمد خدای را که دعای مرا استجابت نمود.» امام (ع) سپس سر را برای ابن زبیر فرستاد.
 
منبع:رجوع شود به فهرست منابع خطبه امام
    امام (ع) در دمشق بعد از اینکه خطیب یزید سید شهداء (ع) را دشنام فرستاد بر روی منبر رفت و در مقابل مردم فرمود:«من خودم را معرفی می‌کنم، من علی بن الحسین (ع) بن علی بن ابیطالب (ع) هستم، من فرزند کسی هستم که حج کرد و لبیک گفت من فرزند کسی هستم که طواف و سعی کرد. من فرزند زمزم و صفا هستم.من فرزند فاطمه زهرایم من فرزند کسی هستم که از قضا سر بریده شد. من فرزند کسی هستم که با حالت تشنگی درگذشت، من فرزند کسی هستم که آب را از او جلوگیری و به سایر مردم حلال کردند. من فرزند محمد مصطفایم (ص) من فرزند افتاده در کربلایم من فرزند کسی هستم که یارانش روی زمین ماندند من فرزند کسی هستم که حریمش اسیر شد….. من فرزند کسی هستم که غسل و کفن برای او نبود، من فرزند کسی هستم که بدنش در زمین و سرش در جای دیگر است .من فرزند کسی هستم که یاور و حمایت کننده‌ای نداشت. ای مردم خداوند ما را به پنج چیز فضیلت داده است: به خدا قسم محل نزول ملائکه و معدل و جایگاه رسالت در ماست، آیات درباره ما نازل شده و ما جهانیان را به هدایت رهبری کردیم، شجاعت در ماست و ما از مشکلی نمی‌هراسیم، هنگامی که به فصاحت افتخار می‌کنند فصاحت و بلاغت در ماست.راهنمایی به راه راست و علم برای کسانی که می‌خواهند از علم استفاده کنند در ماست، محبت در قلوب مؤمنین از آن ماست . شأن بالاتر و بالاتر در زمین و آسمان برای ماست، خداوند دنیا را نمی‌آفریند دوست ما سیراب و دشمن ما در روز قیامت بدبخت می‌شود.» یزید از ترس مؤذن را فرا خواند و به او گفت اذان بگو: با شنیدن صدای الله‌اکبر امام علیه‌السلام بار دیگر پاسخ دادند:«با هر شهادت دهنده به آن شهادت می دهم با وجودی که همه منکران من به آن اقرار دارند»،‌مؤذن گفت:«اشهد ان محمد رسول‌الله»، اشک از دیدگان امام جاری شد، نگاهی به یزید انداخت و فرمود:«ای یزید از تو سوال می‌کنم تو را سوگند می‌دهم به خدا آیا محمد (ص) جد من است؟ یا جد تو؟» یزید پاسخ داد:« جد تو»، امام (ع) فرمود:«پس برای چه خاندانش را کشتی».
 
منبع:رجوع شود به فهرست منابع شهادت
    سال ۹۵ ه.ق بود ولید بن عبدالملک تصمیم گرفت حضرت (ع) را به شهادت برساند آن شب امام از فرزندانش محمد باقر (ع) آب خواست تا وضو بگیرد پس فرزندش را به سینه‌اش فشرد وفرمود:«پسر جان تو رابه همان چیزی که پدرم امام حسین (ع) هنگام شهادت به آن وصیت کرد وصیت می‌کنم، ای پسر جان! در راه حق استقامت کن گرچه تلخ باشد و بپرهیز از ظلم در حق کسی که یاوری در برابر تو جز خدا ندارد.» آن شب سید ساجدین از هوش رفت زمانیکه چشمش را گشود سوره واقعه را قرائت نمود آنگاه به اطرافیانش فرمود:«سپس از آن خداست که وعده خود را نسبت به ما عمل کرد و زمین را ارث ما قرار داد و ما هر جا بخواهیم در بهشت منزل کنیم خواهیم توانست و چه خوب است مزد کارمان.»بعد از این کلام امام سجاد (ع) سید ساجدین و فخر عابدین عرب در سن ۵۷ سالگی در میان اشک و ناله بنی‌هاشم به شهادت رسید و مدینه را به سوگ نشاند.
 
منبع:رجوع شود به فهرست منابع منابع
    ۱- سیره معصومین ج۴،‌ مؤلف: سید محسن امین، مترجم: علی حجتی کرمانی
۲- ارشاد ج۲، مؤلف: شیخ مفید، مترجم : سید هاشم رسولی محلاتی
۳- اعیان الشیعه، طه ارشاد ج ۱، مؤلف: سید محسن امین عاملی
۴- مناقب آل ابیطالب (ع) مؤلف: یزدی
۵- مقتل ابی مخنف، مؤلف : ابومخنف مترجم : محمد باقر و محمد صادق انصاری
۶- نگاهی به زندگی امام سجاد (ع) مؤلف: محمد محمدی اشتهاردی
۷- تاریخ یعقوبی ج۲، مؤلف: احمد بن ابی یعقوب، مترجم محمد ابراهیم آیتی
۸- نفس المهموم، شیخ عباس قمی
۹- اصول کافی ج اول، مؤلف: شیخ کلینی
۱۰- مروج الذهب ج ۳، مؤلف: مسعودی، مترجم ابوالقاسم پاینده
۱۱- تتمه المنتهی، مؤلف: شیخ عباس قمی
۱۲- بهارالانوار ج ۴۶، مؤلف: علامه مجلسی
۱۳- الامام زین العابدین ، مؤلف :عبدالعزیز سید الاهل
 آبی همانند زمزم
    ما همراه علی (ع) رهسپار شام بودیم بعد از گذشتن از شهر کوفه در بیابان همراهان تشنه شدند امیرمؤمنان (ع) با ما تا نزدیکی سنگی که مانند بزی خفته بر شکم برآمده بود.حضرت (ع) به ما فرمود:«سنگ را برداریم، با انجام این کار آب بیرون زد و مردم از آن نوشیدند، به دستور ایشان سنگ را بر جایش گذاشتیم».ساعتی بعد زمانیکه از آنجا دور شدیم اما (ع) پرسیدند:«آیا کسی مکان آب را به خاطر دارد؟» همگی گفتیم:«آری» سپس فرمودند:«بار دیگر بر سر آن چشمه روید» چند تن سواره و پیاده بدون حضور حضرت (ع) به راه افتادیم اما آن سنگ دیگر آنجا نبود، از دیرنشینان پرسیدم،اما آنها اطلاعی نداشتند.بعد از شنیدن سخنان ما پیر دیر گفت:«این دیر در آغاز با همان آب ساخته شده است، و جز با حضور پیامبر (ص)‌ وصی پیامبر آن آب بیرون نمی‌آید.
 
منبع:کتاب پیکار صفین دعای امام
    هنگامی که جون وارد میدان نبرد شد، فرمود:«چگونه می‌نگرند کفار به ضربت غلام سیاهی که با ضربت شمشیر از فرزندان حضرت محمد (ص) دفاع می‌کند، همچنین با دست و زبانم از آنان دفاع کرده و در آخرت بدینوسیله آرزوی بهشت را دارم. مدتی نگذشته که جون به شهادت رسید، در این هنگام سیدالشهداء کنار پیکر او رفت، و دستان مبارکش را بالا گرفت و فرمود:«بارخدایا روی جون را سفید گردان و بوی او را نیکو کن و او را با ابرار و با محمد (ص) و آل محمد (ص) محشور گردان و میانشان دوستی برقرار فرما».
امام محمد باقر (ع) می‌فرماید: «از پدرم شنیدم، زمانیکه بنی‌اسد برای دفن شهداء‌ حاضر شدند پیکر جون را بعد از ده روز یافتند که بوی مشک می‌داد».
 
منبع:شهدای انقلاب کربلا، منتهی الامال حدیث
    ۱-پارساترین مردم کسی است که از موارد شبهه بپرهیزد، خدا پرست ترین فرد کسی است که به واجبات پای بند باشد.
زاهد ترین مردم کسی است که حرام را ترک کن، کوشا ترین مردم کسی است که از گناهان دوری جوید. ۲-از ادب دور است ظاهر کردن خوشحالی در نزد فرد غمناک
۳-از هر انسان هشیار و سر به زیر و آرام، بپرهیز.
۴-رسیدن به مقام قرب خداوند مستلزم سفری است که جز به شب زنده داری به انجام نمی رسد.
۵-سزاوارترین مردم به محبت کردن کسی است که مردم به او امیدوارند.
۶-اگر آنچه مقدر شده است، به اراده الهی روی دهد،‌ دیگر تضرع و زاری چرا؟
۷-کینه توز کمترین بهره را از آرامش می برد.
۸-همانگونه که خداوند برتر از آفریدگان خویش است، سخن او نیز برتز از آنان است، و همانطور که ما اهل بیت برتر از آنان هستیم، سخن ما نیز برتر از سخنان آنان است.
۹-همه پلیدی ها در خانه ای قرار دارد و کلید آن خانه دروغ است.
۱۰-برتر از زندگی چیزی است که اگر آن را از دست بدهی از زندگی بیزار باشی و بدتر از مرگ چیزی است که چون بر تو فرود آید آرزوی مرگ کنی.
 
منبع:کتاب منتهی‌الامال،‌ با خورشید سامرا
مروارید باطن آیات قرآن
    پیامبر اکرم (ص)‌ نسبت به عموی بزرگوار خویش علاقه و احترام خاصی قائل بودند، حمزه نیز از هیچ‌کاری دریغ نداشت، او در نبرد بدر چنان شجاعانه جنگید که مردی از اهالی مکه گفت: تاکنون کسی را ندیده‌ام که در کشتن اقوام خویش اینگونه شتاب کند. جهاد فداکارانه او باعث شد آیه‌های فریادی در شأن او از طرف پیامبر (ص) نازل شود .«کسانی را که در راه خدا کشته شدند، مرده مپندارید….»«آنانکه به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند البته خدا همه آنها را در بهشت‌هایی داخل گرداند که زیر درختانش نهرها جاری است و درآنجا طلا و مروارید بر دست زیوربندند، و تن به جامه ابریشم بیارایند و به گفتار خویش و راه پسندیده هدایت شوند»«مژده ده کسانی را که ایمان آوردند و نیکوکاری پیشه کردند که جایگاه آنان باغهایی است که نهرهایی در آن جاری است و چون از میوه‌های آن بهره‌مند شوند گویند این مانند همان میوه‌هایی است که پیش از این ما را از آن بهره بود و از نعمت‌هایی همانند هم برخوردار شوند» مفسران معتقدند که اکثر آیات سوره انفال در شأن حمزه، امام علی (ع)‌ و عبیده و دشمنانشان نازل گشته که از آن جمله است:«در آن روز بزرگ آنان را بر عذابی سخت دچار خواهیم ساخت»‌، «به زودی دشمن شکست‌خورده ورودی از جنگ بر خواهد تافت. امیر‌المؤمنین نیز در طول حیات خویش از حمزه به نیکی یاد می‌کرد، حتی روزی به پیامبر (ص)‌ گفت: اگر برای حسن (ع) نامی انتخاب نمی‌کردید، او را حمزه می‌خواندم.
 
منبع:کتاب مناقب ج۲ منابع
    ۱-سیره معصومان تألیف : سید محسن امین، ترجمه: علی حجتی کرمانی، انتشارات سروش چاپ دوم سال ۱۳۷۶.
۲-امام جعفر صادق (ع) پیشوا و رئیس مذهب،‌ تألیف : عقیقی بخشایش،‌ ناشر:دفتر نشریه نوید اسلام.
۳-اصول کافی ج۱وج۳
۴-مروج‌الذهب مسعودی ج۲
۵-ارشاد، مؤلف :‌ شیخ مفید ج۲
۶-سرچشمه نور،‌ ترجمه و نگارش واحد تدوین و ترجمه، سازمان تبلیغات اسلامی چاپ اول ۱۳۶۶
۷-منتهی‌الامال
 شهادت
    منذر بن عمرو به دستور پیامبر (ص) به همراه گروهی از قاریان قرآن برای آموزش دین اسلام راهی محل اقامت قبیله بنی سلیم شد. منذر در کنار چاه معونه برای استراحت توقف نمود. پس «حارث» و «عمرو بن امیه» را به همراه چارپایان را به چراگاه فرستاد. زمانیکه حارث به محل اقامت یارانش بازگشت، پیکرهای آنان را خون‌آلود بر روی زمین دید، نگاهی به عمرو کرد و گفت:«من از جایی که منذر کشته شده، حرکت نمی‌کنم». عمرو قصد داشت این خبر را به پیامبر (ص) برساند، اما به همراه دوستش به میان صفوف لشگریان مشرکین رفت، حارث چند تن از آنان را به هلاکت رساند،‌ تا اینکه توسط آنان دستگیر شد، مشرکان به او گفتند:« با تو چه کار کنیم، ما دوست نداریم،تو را بکشیم، حارث قاطعانه به آنان گفت:«مرا به محل شهادت منذر ببرید.» و از حمایت من دست بردارید، مشرکان در محل شهادت منذر دست‌های او را باز کردند، ناگهان حارث دست به شمشیر برد و دو نفر از کافران را به هلاکت رساند، آنها نیز با ضربات نیزه او را به شهادت رساندند.
 
منبع:کتاب طبقات ج ۴ و مغازی ج ۱ برترین بهشت
    زمانیکه خبر شهادت حارث به خانواده اش رسید مادرش گفت: « به خدا بر او نخواهم گریست، تا پیامبر(ص) خدا بیاید، و از ایشان بپرسم که آیا پسرم در بهشت است ، یا در جهنم؟ اگر در بهشت است، بر او گریه نخواهم کرد، و اگر در آتش باشد، همه عمر بر او خواهم گریست» . پیامبر(ص) فاتحانه از جنگ بدر بازگشت، مادر حارث به نزد حضرت رفت وعرض کرد: «یارسول ا… ‌(ص) شما می دانی که پسرم چه جایی در قلبم داشت؟ قصد داشتم، برای او گریه کنم، اماگفتم: این کار را انجام نمی دهم تا رسول خدا( ص) بازگردد، و از ایشان سؤال کنم، که اگر فرزندم در بهشت است، بر او گریه نخواهم کرد ، و اگر در جهنم قرار دارد، برای همیشه بر او خواهم گریست. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: ام حارث! آیا گمان می کنی که فقط یک بهشت هست؟ خیر. بهشتهای زیادی است ، سوگند به کسی که جان من در دست اوست فرزندت در برترین بهشتهاست . لبخندی بر لبان مادر نشست و گفت: هرگز برای او نمی گریم.
 
منبع:کتاب شهداء الاسلام فی عصر رساله منابع
    کتاب سیره معصومین ج۳ مولف : سید محسن امین مترجم : علی حجتی کرمانی
کتاب تاریخ مسعودی ج۱ مولف : مسعودی مترجم: ابوالقاسم پاینده
کتاب رحاب ائمه اهل بیت (ع) مولف : سید محسن امین مترجم : علی حجتی کرمانی
کتاب کشف‌الغمه ج۱ مولف : عیسی اربلی مترجم: حسین زواره‌ای
کتاب ارشاد ج۱ مولف : شیخ مفید : محلاتی
کتاب تاریخ گزیده مولف : حمدالله مستوفی
کتاب تاریخ یعقوبی مولف : احمد بن‌ابی‌یعقوب مترجم: آیتی
کتاب مقاتل‌الطالبین مولف : ابوالفرج اصفهانی
کتاب جوهره مولف : محمد‌بن‌ابی‌بکر انصاری
کتاب تاریخ صدر اسلام مولف : دکتر زرگرنژاد
کتاب مغازی ج۱ مولف : واقدی مترجم : دامغانی
 میدان نبرد
    «عقبه» و «شیبه» و «ولید» بزرگترین جنگجویان قریش در میان میدان ایستادند. سه تن از انصار مدینه آماده مبارزه با آنان شدند . اما پیامبر(ص) نپذیرفت . منادی کافران فریاد زد: ای محمد(ص) هماوردان ما را از خویشان ما بفرست. رسول اکرم (ص) به بنی هاشم فرمود: ای بنی هاشم، برخیزید و برای حق و حقیقتی که خداوند، پیامبر شما را برآن برانگیخته است، مبارزه کنید. علی بن ابی طالب(ع)‌همزه و عبیده بن حارث برخاستند. جنگجویان قریش از آنها خواستند تا خود را معرفی نمایند، زیرا آنان کلاهخودهای نقابدار بر سر داشتند. حمزه(ع) خود و دو یارش را معرفی کرد. کافران گفتند: تو و یارانت بزرگوار هستید. جنگ آغازشد، حمزه(ع) و علی (ع) مبارزان خود را به هلاکت رساندند، ناگهان شیبه با شمشیر خود به عضله پای عبیده ضربتی زد، حمزه(ع)‌و علی(ع) هراسان به طرف آنها و شیبه را به کیفر اعمالش رساندند. عبیده از رسول‌الله‌(ص) پرسید! آیا من ثواب شهید را دارم؟ پیامبر(ص) به او پاسخ داد: آری،‌عبیده با حسرت نگاهی به خاتم الانبیاء انداخت سپس گفت: به خدا سوگند، اگر ابوطالب زنده بود، می دانست که من نسبت به شعری که سروده است، شایسته تر هستم: «سوگند به خانه خدا دروغ می گویید، ما محمد را رها نمی کنیم، تا آنکه برای او نیزه بزنیم و تیر بیاندازیم. او را تسلیم نمی کنیم، تا آنکه برگرد او کشته شویم،‌ و در راه او از فرزندان و همسران خود خواهیم گذشت».
 
منبع:کتاب تاریخ یعقوبی، کتاب شهداءالاسلام فی عصر رساله سرچشمه فضیلت
    مسروق گفته است: «با اصحاب محمد (ص) همنشینی کردم و هرکدام از آنها را همچون برکه آبی یافتم و بعضی از برکه‌ها یک نفر را سیراب می‌کند. برخی ده نفر را و برخی صد نفر را و برکه‌ای هم هست که اگر همه مردم در آن فرود آیند همه را سیراب می‌سازد. ازمیان صحابه پیامبر، ابن مسعود را از این گونه برکه‌ها یافتم.»
 
منبع:بحارالانوار جلد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا