پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با یک صاع که از سه کیلو آب کمتر بود، غسل می کرد و چون پیامبر غالبا مستحبات را هم انجام می داد، حتما سه مرتبه با همین یک صاع انجام می داده است.
۳ – یکی از افراد بالای بام وضو می گرفت تا آب به او نپاشد. در این بین یقین کرد که قطره ای از آب از روی زمین ترشح کرد و بر بالای بام آمد و به پشت گردن او رسید. همین موضوع، سبب زوال مرض وسواس او شد، چون متوجه مرض خویش گشت. زیرا چگونه ممکن است که قطره ای آب از روی
[۱۳۳]
زمین ترشح کند و تا چندین متر ارتفاع بالا رود و به پشت گردن او برسد؟
۴ – نگارنده، فردی را در شهری دیدم که گرفتار وسواس بود. او برای بنده نقل کرد و گفت: فلانی تمام مساجد شهر و حتی مساجد تهران که افراد، از این شهر به آنجا رفته اند نجس است و برای خود این گونه تصور می کرد: چون در مسیر راه افراد، زمین آسفالت نجس بوده، افراد روی آن راه رفته اند. بعد در اتوبوس سوار شده اند. بعد در تهران هم روی آسفالت راه رفته اند تا به مسجد رسیده اند، پس مسجدهایی که افراد داخل آنها شده اند، نجس شده است.
۵ – شخصی محاسن خود را می تراشید، برای این که آب وضو به پوست صورت او برسد، چون معتقد بود که ریش، ولو آن که کوتاه هم باشد، مانع رسیدن آب به پوست می شود.
۶ – شخصی را نقل کردند که تمام نمازهای خود را تمام مدت عمر با تیمم می خواند، چون عقیده داشت که همه آب ها نجس است.
۷ – فردی وسواسی، مقلد مرحوم آیت اللّه محمد کاظم خراسانی رحمه الله بود، ولی اطمینان به رساله و نقل فتاوی ایشان نداشت. از این رو، هر مسئله ای را می بایست از خود مرحوم آخوند سؤال می کرد. کم کم وسوسه او زیاد شد، به گونه ای که شک می کرد، آیا این شخص خود آخوند است یا نه؟
۸ – شخصی مبتلا، در زمان مرحوم میرزای قمی رحمه الله برای خواندن نماز مغرب ایستاد، ولی هر چه کوشش کرد نتوانست نیت کند، تا این که سه ساعت از شب گذشت. وقتی خسته شد، به منزل مرحوم میرزا رفت و به ایشان عرض کرد: من از مقلدین شما هستم و می خواهم نماز بخوانم، ولی هر چه می کنم، نمی توانم نیت کنم. تکلیف مرا معین کنید.
میرزا فرمود: برو بدون نیت نماز بخوان و نمازت صحیح است. آن فرد
[۱۳۴]
برگشت و هر چه کوشش کرد، دریافت که بدون نیت، نماز خواندن ممکن نیست. دوباره به خدمت میرزا بازگشت و ماجرا را بیان کرد و گفت: هر چه جدیت می کنم، نمی توانم بدون نیت نماز بخوانم. میرزا فرمود: این مقدار از نیت ضرر ندارد، همین طور نماز بخوان.(۱۱۸)
۹ – شخصی گرفتار وسواس، در مسجد شجره محرم می شود. وقتی وارد مکه می شود، وسوسه او را می گیرد که در مسجد شجره نیت نکرده ای. با سختی زیاد مجددا برمی گردد به مدینه و دو مرتبه از مسجد شجره، نیت احرام می کند.
۱۰ – یکی از اساتید نقل کرد که در نوجوانی گرفتار وسوسه در وقت شده بودم و به هیچ وجه، یقین به دخول وقت صبح پیدا نمی کردم. می رفتم بالای بام می دیدم هوا کاملاً روشن است، ولی وقتی پایین می آمدم که نماز بخوانم، باز شک می کردم که وقت داخل شده یا نه؟ مجددا به بالای بام می رفتم و پایین می آمدم تا آفتاب می زد و نمازم را قضا می خواندم، تا این که خداوند کمک کرد و وسوسه ام رفع شد.
۱۱ – شخصی بود وسواسی و عقیده او این بود که گرد و غباری که در هوا است، به واسطه این که بر نجاست و کثافات می گذرد، نجس است و هر گاه بدن و لباس خود را بشوید، این گرد و غبار نجس با او ملاقات می کند و طبعا بدن یا لباسش نجس خواهد شد. لذا نماز نمی خواند، چون به نظر خود، فاقد طهارت بود.
۱۲ – یکی از بزرگان می گوید: من چنان گرفتار وسواس بودم که صورت خود را روی کف خزینه حمام، که پر از آب بود، می گذاشتم و با این حال،
[۱۳۵]شک داشتم که آیا سر من به زیر آب رفته است یا نه؟
۱۳ – فردی می گفت که من مواقعی که برای اعمال حج مشرف می شوم، در وضو گرفتار وسواس می شوم. گاهی یکی دو ساعت، فقط در زیرزمین های مسجدالحرام وضو می گیرم، به شک می افتم که جای مسح بدن، خشک بوده یا نه، تا برای این که وضوی طهارتی باشد، دستشویی رفته، باز وضو می گرفتم و به همین منوال وقتم تلف و اعصابم صدمه می دید تا یک وضو بگیرم. بالاخره با توسل به اهل بیت علیهم السلام در درگاه الهی نجات پیدا کردم.
۱۴ – بانوی خانه داری وسواس داشت که مبادا در اثر خوردن غذا در خانه، خرده های غذا در محیط خانه پخش شود و سبب جلب حشرات گردد. لذا افراد خانواده اش را از خوردن غذا در محیط خانه منع کرده بود. پزشکان برای درمان او مقرر کردند که روزی ده ساعت، حق نظافت و تمیز کردن خانه اش را نداشته باشد.
۱۵ – مرد وسواسی دیگری، وسواس تکرار در هر کاری را داشت. مثلاً هنگام رانندگی، اتومبیل را نگه می داشت، پیاده می شد و عقب ماشین را نگاه می کرد که مبادا کسی و به ویژه کودکان خردسال را از بین ببرد، یا این که قبل از کشیدن سیفون توالت، باید با دقت هر چه بیشتر آن را بازرسی و بررسی نماید، تا اطمینان حاصل کند که حشره زنده ای آن جا نیست. مرد همین حالت وسواسی کشنده را در باره دختر ۱۵ ماهه اش داشت و احساس نگرانی شدید می کرد که مبادا او از پله ای بیفتد و بمیرد، لذا مکررا در ورودی زیرزمین و بسته بودن درها را بررسی می کرد. این وسواس مرد پس از ازدواج ایجاد شد و با حامله شدن همسرش شدت یافت.
[۱۳۶]
۱۶ – می گویند: شاه طهماسب صفوی به درد وسواس مبتلا شده بود، به طوری که یک روز تمام، ناخن می گرفت و یک روز از صبح تا شام، در حمام بود و اکثر اشیا را نجس می دانست، نیم خورده خود را در آب و آتش می ریخت و در مجالس، غذا نمی خورد و… و به این سبب در اواخر عمر، تارک جمیع لذات شده بود.(۱۱۹)
او بر اثر همین مرض وسواس، از پدر شیخ بهایی رحمه الله تقاضای تألیف کتابی کرد که در بهبود او مؤثر باشد. آن مرحوم هم رساله ای تحت عنوان «العقد الطهماسبی فی الوسواس و الطهاره» نوشت که خطی است و در کتابخانه های معتبر، از جمله کتابخانه مرحوم آیت اللّه مرعشی نجفی قدس سره موجود است.(۱۲۰)
۱۷ – نقل کرده اند: مردی به نام محمدصالح، فرزند خود را با خود به حمام می برد و او را نزدیک خزینه حمام می گذاشت و در هنگام غسل، به او اشاره می کرد و می گفت: خدایا! من محمدصالح هستم. خودم غسل می کنم غسل جنابت، آن جنابتی که از مادر این طفل حاضر، حاصل شده است، قربه إلی اللّه تعالی؛ و در آب فرومی رفت، ولی چون احتمال می داد که بعضی از حروف نیت، از مخرج ادا نشده باشد، دوباره نیت، غسل و اشاره را از سر می گرفت و هکذا.
۱۸ – یکی از مواقعی که ممکن است انسان گرفتار وسواس شود، هنگام انجام اعمال حج و مناسک آن است.
بسیار دیده شده که حاجی، هنگام طواف خانه خدا تلاش می کند که
[۱۳۷]
در همه لحظات، شانه چپ او ذره ای از طرف خانه کعبه منحرف نشود و در این امر، گرفتار وسواس می شود و طواف را با ترس و لرز به پایان می رساند.
برخی از فقهای معاصر می فرمایند: «مقصود از این که گفته شده طواف باید از حجرالاسود شروع شود و شانه چپ به سمت کعبه باشد، این است که برعکس طواف نشود، به طوری که شانه راست به سمت کعبه واقع شود (یعنی از حجر به سمت رکن عراقی شروع کند، نه این که از حجر به سمت رکن یمانی)».
ایشان افزوده اند: «اگر کسی طوری طواف کند که خانه خدا مقابل روی او هم قرار گیرد، همان گونه که مردم در حرم ائمه معصومین علیهم السلام طواف و زیارت می کنند، باز طواف او صحیح می باشد».(۱۲۱)
یکی از دوستان نقل می کرد: شخصی گرفتار وسوسه در طواف شده بود، به طوری که از طواف های متعدد و تکرار آن خسته و بی حال در گوشه ای از مسجدالحرام افتاده بود. وقتی مرا دید، بسیار خوشحال شد و گفت: فلانی! لطف کن مرا در طواف همراهی کن تا از شک و وسوسه های شیطان نجات یابم. او را همراهی کردم، به راحتی طواف نمود.
۱۹ – شخصی که برای مدتی در یکی از روستاها اقامت داشت و اهل آن روستا نبود، گرفتار وسوسه شده بود و در طهارت و نجاست اشیا وسواس داشت، به طوری که دست پخت اهالی روستا را پاک نمی دانست و می گفت: چون سگ در دهات رفت و آمد می کند، زندگی مردم آلوده به
[۱۳۸]
نجاست است، لذا نان های آنها هم پاک نیست.
در جواب باید گفت: اولاً نان ها از دست مسلمان گرفته شده و همه آنها محکوم به طهارت است.
ثانیا طبق قاعده «همه چیز برای تو پاک است، مگر آن که علم به نجاست آن پیدا کنی» و از سوی دیگر شارع مقدس، علم و یقین انسان وسواسی را حجت نمی داند، لذا آن چه به دست تو می رسد، محکوم به طهارت است.
۲۰ – شخصی مبتلا به وسوسه شیطان شده بود، می گفت: هر گاه وضو می گیرم تا نماز بخوانم، احساس می کنم که باد از من خارج گردیده و وضویم باطل شده، لذا چندین بار پشت سر هم وضو می گیرم. تکلیف من چیست؟ چه کار کنم؟ صاحب عروه رحمه الله می نویسد: سومین چیزی که وضو را باطل می کند، بادی است که از مخرج غائط خارج شود و نیز از معده باشد، بنابراین بادی که از معده نباشد، وضو را باطل نمی کند، بلکه مثل آن است که شیطان در مقعد انسان بدمد.(۱۲۲)
نگارنده: در سفری که برای تبلیغ به یکی از شهرهای استان خوزستان رفته بودم، جوانی در حالی که خجالت می کشید، نزد من آمد و همین سؤال را از من پرسید. در جواب، روایت شریف امام صادق علیه السلام را برای او خواندم. آن جوان بسیار خوشحال شد و گفت: مدتی بود گرفتار بودم و کسی را پیدا نمی کردم که مشکلم را حل کند، الان راحت شدم و از گرفتن وضوهای اضافی و مکرر، خلاصی یافتم.
قالَ أَبُوعَبْدِاللّه علیه السلام : «إِنَّ الشَّیطانَ ینْفُخُ فی دُبُرِ الاْءِنْسانِ حَتّی یخَیلَ أَنَّهُ
[۱۳۹]
قَدْخَرَجَ مِنْهُ ریحٌ، فَلاینْقُضُ الْوُضُوءَ إِلاّ ریحٌ تَسْمَعُها أَوْ تَجِدُ ریحَها»؛(۱۲۳)
امام صادق علیه السلام فرمود: «شیطان در دبر انسان می دمد تا انسان خیال کند که حدثی از او صادر شده است، ولی این خیال، شکننده وضو نیست، مگر صدا یا بوی آن را درک کند».
عَنْ عَبْدِالرَّحْمنِ بْنِ أَبیعَبْدِاللّه أَنَّهُ قالَ لِلصّادِقِ علیه السلام : أَجِدُ الرّیحَ فی بَطْنی حَتّی أَظُنَّ أَنَّها قَدْخَرَجَتْ، فَقالَ: «لَیسَ عَلَیک وُضُوءٌ حَتّی تَسْمَعَ الصَّوْتَ، أَوْ تَجِدَ الرّیحَ»، ثُمَّ قالَ: «إِنَّ إِبْلیسَ یجْلِسُ بَینَ الْیتَی الرَّجُلِ، فَیحْدِثُ لِیشَککهُ»؛(۱۲۴)
عبدالرحمان بن أبی عبداللّه به حضرت صادق علیه السلام عرض کرد: گاهی گمان می کنم که بادی از من خارج شده است. حضرت علیه السلام فرمود: «این گمان، ضرری به وضوی تو نمی رساند، مگر این که صدای آن را بشنوی یا بوی او را استشمام کنی». سپس فرمود: «شیطان، انسان را به شک می اندازد».
إِنَّ عَلِیا علیه السلام کانَ إِذا دَخَلَ عَلَی الْخَلاءِ یرُشُّ الْماءَ عَلی رِجْلَیهِ، فَقالَ: «ما أُبالی أَبُولُ أَصابَنی أَمْ ماءٌ إِذا لَمْ أَعْلَمُ»؛(۱۲۵)
حضرت علی علیه السلام در هنگامی که می خواست به بیت الخلا برود، به پاهای خود، آب می پاشید و می گفت: «در صورت شک، اعتنایی ندارم که آب ترشح کرده یا بول».
۱۱۸. وسوسه و وسواس در اسلام، ص ۷۱.
۱۱۹. منتظم ناصری، ج ۲، ص ۱۴۹، به نقل از: وسواس، ارگانی بهبهانی، ص ۷۳.
۱۲۰. همان.
۱۲۱. آیت اللّه شبیری زنجانی، سؤال شفاهی.
۱۲۲. عروه رحلی، ص ۱۶۰.
۱۲۳. وسائل، ج ۱، ص ۱۷۵.
۱۲۴. وسائل، ج ۱، ص ۱۷۵.
۱۲۵. وسواس و درمان آن، تألیف حجازی، چاپ چهارم.