انسان با فطرت خدادادی و سرشت کنجکاو خود، پیوسته واقع را می خواهد و می جوید، نه پندارهای پوچ و خرافی را، و نسبت به واقع، خضوع و کرنش می نماید، نه نسبت به هر بازیچه و گزاف، و اسلام نیز که خود را دین فطری معرفی می نماید، در کلیات دعوت خود از انسان، تنها همین یک کلمه را می خواهد که طبق میثاقی که به دست آفرینش از وی گرفته شده و به موجب آن ندای حق و حقیقت را اجابت نموده است، از حق تبعیت کند؛ حق و حقیقتی که درک نموده، اگر امری است اعتقادی، بر سر آن اعتقاد، استقامت ورزد و اگر امری است عملی، در انجام دادن آن فروگذار نکند.
انسان اگر برای حق و حقیقت، ارزشی قایل شود و به رغم حکم فطرت و سرشت خود، با حق و حقیقت دشمنی نورزد، در اولین قدمی که در این راه برمی دارد، اصول اولی فطرت را که همانا اصول سه گانه دین اسلام (توحید – نبوت – معاد) بوده باشد، درک نموده، خواهد پذیرفت و وقتی که با غریزه زنده حق پرستی خویش، اصول سه گانه را پذیرفت و از راه ایمان و ایقان فهمید که خدای یگانه ای دارد که هستی ناچیز و سر تا پا نیاز انسان، از هر جهت به هستی بی نهایت و بی پایان وی، چنگ نیاز زده است و فهمید که همین هستی ناچیز و پرنیاز وی، محدود به این زندگی آلوده دنیوی نبوده، مستغنی از حیات معنوی و سعادت روحانی نمی باشد و فهمید که برای تأمین سعادت دنیوی و به دست آوردن سعادت معنوی خویش، باید راه بندگی را پیموده، به دستورات تکوینی و تشریعی آفریدگار و پروردگار خود عمل نماید، البته چنین انسانی برای اخذ معارف اعتقادی و عملی دین، کوشش خستگی ناپذیر خواهد نمود.
چنین انسانی از راه جذبه مهر و محبت، عشق و علاقه ای مفرط به ساحت پاک آفریدگار خود که هر پاکی و زیبایی، نمونه ناچیزی از پاکی و زیبایی بی پایان اوست، پیدا می کند. چنین انسانی، بزرگترین هم او این است که از راه نیازمندی خود، خدای بی نیاز خویش را شناخته، به مشاهده جمال و جلال وی که از ادراک هر حس و وهم و عقل بیرون است، بپردازد، خاصه وقتی که چنین پیامی را از پیام های آسمانی وی دریافت داشته باشد که: «یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم»؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، مراقب خودتان باشید، وقتی که شما هدایت یافتید، بیراهه رفتن دیگران به شما زیان نمی رساند. (مائده/۱۰۵)، «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین»؛ و کسانی که در راه خدا مجاهدت کنند، به یقین آنها را به راههای خود هدایت می کنیم، و بی تردید خدا با نیکوکاران است (عنکبوت/۶۹)
برای تقریب به ذهن، این مثل حسی را می توان آورد: حوضچه ای که به وسیله لوله ای به دریا اتصال دارد، اگر چنانچه به موجودیت و هویت خود شعور داشته باشد، خود را فیض و رشحه ای از دریای بیکران خواهد دید، نه چند لیتر آب مستقل و منفصل از دریا، و در نتیجه، درک و شعور دریا، جایگزین درک و شعور جزئی حوضچه نام برده خواهد شد. همین که خود را دریا دید و واقعیت دریا را در خود یافت، هستی و هویت همه حوضچه ها که در جهان است، بر وی مکشوف شده، همه را نمودهای ناچیز و جزئی از خود، مشاهده خواهد نمود.
آن وقت است که حوضچه نام برده با چشم یک دریای بی کران، نه با دیدگان پست نزدیک بین خود، و از راه نیاز بی کران دریا، نه نیاز جزئی خود، در برابر جهان پهناور هستی که سبب پیدایش دریا و از بیرون و درون، محیط به دریا است، قرار گرفته و در مقابل عظمت دهشت آور آن، محو و مدهوش می گردد.
انسان نیز با ملازمت رصدخانه بصیرت و مشاهده نیاز وجودی خود، درک خواهد کرد که نیاز وی را یک سلسله فیوضات که به فیض و رحمت بی نهایت حق، اتصال دارد، رفع می نماید که به واسطه ارتباط آنها با همدیگر، وجودی به نام “وجود انسانی” سرپا نگه داشته است. به واسطه مشاهده همین اتصال، شعور انسانی توسعه پیدا کرده، مشاهده فیوضات و رحمت عامه حق، جایگزین مشاهده جزئی نام برده خواهد گردید. آن وقت است که انسان چشم بصیرت و دیده باطنی خود را به سوی عظمت ذاتی حق که از هر وصف و بیانی بزرگتر است، باز نموده، در مقابل کبریای نامتناهی و احاطه علی الاطلاق وی، خود و همه چیز را گم کرده، محو و مدهوش می افتد و عجز خود را از احاطه علمی به حق سبحانه، بالعیان درک می کند.
این مثل، اگرچه حسی است و چنان که گفته شد، زبان حسیات کوتاه تر و گنگ تر از آن است که بتواند واقعیت های معنوی را وصف کند و اگر هیچ نقص و عیبی نداشت، تنها این نقص برای آن بس بود که می خواهد عیان را با بیان روشن سازد، ولی در عین حال، تا اندازه ای ذهن یک باحث متفکر را روشن می سازد.
چنان که برای یک باحث منصف، پوشیده نیست، همین معنی از مشاهده و ادراک که با مثل گذشته، آن را وصف نمودیم، در حقیقت به این جا برمی گردد که انسان حق پرست، اگر چنانچه از غیر حق تعالی، انقطاع پیدا کرده و روی نیاز به درگاه حق بیاورد، از دریچه دیده حق پرستی، به ساحت کبریای حق، اشراف پیدا خواهد کرد. به عبارت ساده تر، همان صفت درونی حق پرستی، مانند آئینه ای، حق را برای انسان جلوه خواهد داد.
از این جا روشن می شود که انواع صفات و حالات درونی که از طرق مختلفه و متنوعه طاعات و عبادات برای انسان در مسیر عبودیت و بندگی حاصل می شوند، مانند همان وصف حق پرستی، هر یک از آنها به منزله آئینه ای است که منظره های گوناگون و زیبای آسمانی از آنها خودنمایی می کند؛ زیرا انواع و اقسام عبادت ها و پرستش ها، هر کدام از یک راه با ساحت پاک و منزه حق، ارتباط پیدا می کند و در نتیجه، حضور و انجذاب خاصی در انسان به وجود می آورد که توجه انسان از آن راه به عالم بالا، منظره تازه تری را برای وی نشان خواهد داد.
این خود، یک حقیقت علمی و نظریه باارزش است و نتیجه می دهد که انحراف سلیقه در ریاضت ها و مجاهدت های معنوی، موجب انحراف آیینه درونی انسان (که حقایق را برای وی نشان می دهد) می باشد و برای کسی که در این باب، سری و سودایی دارد، اولین وظیفه واجب المراعات آن است که در همه احوال، ملازمت دین فطری را داشته، یعنی از ظواهر شریعت و سنت، قدمی فراتر ننهد و از هر زیاده و نقیصه ای، احتراز و خودداری نماید.
با عطف نظر در معنی امام معلوم می شود که کمال این حیات معنوی و سعادت علمی، به نحو اصالت، مقام امام و شخصیت معنوی پیشوای وقت می باشد و به نحو وراثت و تبعیت، غذای معنوی شیعه و پیروان امام است که در صراط ولایت افتاده و در مسیر زندگی پای خود را به جای پای امام گذاشته، طریقه وی را دنبال کنند.
کتاب و سنت و همچنین کنجکاوی در نظام آفرینش از نظر فلسفی، ما را به این نتیجه می رساند که مقتضای آفرینش انسان و جهان، این است که انسان که یک نوع اجتماعی است و با تعقل و تفکر از سایر حیوانات امتیاز دارد، آیین اسلام را بپذیرد. یعنی انسان باید یک سلسله مواد اعتقادی و عملی را برنامه زندگی خود قرار دهد که آفرینش جهان و ساختمان ویژه انسانی، آنها را از انسان واقع بین می خواهد و البته برای این می خواهد که سعادت زندگی این جهانی و آن جهانی و حیات صوری و معنوی انسان، بدون آنها تأمین نمی شود.
همچنین اسلام، از راه بحث فلسفی و همچنین بیانات کتاب و سنت، این مطلب را نوید می دهد که این دین فطری در آینده بشریت، ظهور تام خواهد نمود و روزی خواهد رسید که دین توحید، در میان مردم، دایر و متبع شود و آنچه از کمالات انسانیت در نهاد بشر، مدفون است، بیرون زند.
البته بهترین و با ارزش ترین کمال توحیدی و دینی این است که انسان از مرحله اعتقاد فکری و ایمان به غیب، گذشته و به مرحله “عیان” برسد و بنابراین، ظهور تام دین توحید، بدون ظهور معنی “ولایت” مقدور نخواهد بود.
کتاب و سنت، این حقیقت را با زبانی گویا به پیروان اسلام، نوید می دهد و در وصف پیدایش چنین روزی می گوید: مؤمنین که در زمان نبی اکرم تحت سرپرستی و ولایت آن حضرت، در جامعه صالحی که روز به روز در صلاح خود، رشد و نمو بیشتری می نماید، زندگی می کنند، به واسطه انحطاط باطنی و سستی در تقوای دینی که دامنگیرشان خواهد شد، محیط پاک دینی را از دست داده، در آستانه فتنه ها و دگرگونی های معنوی عمیق تری قرار خواهند گرفت و روز به روز جهان دین، پرآشوب تر خواهد شد؛ ظواهر شریعت، متروک، یا در حکم متروک، و باطن شریعت، متروک تر و فراموش تر می شود.
این شب تاریکی است که به دنبال آن، بامداد روشن و مشعشعی به جهان بشریت، حیات و روشنایی خواهد چشید. این روز، روزی است که از آن خدا است، نه مانند روزهای دیگر که از آن شیطان بودند. روزی است که امام دوازدهم “مهدی موعود” با ظهور خود، دیده اهل زمین را روشن نموده، دین توحید را در جامعه بشری رواج کامل داده، حقیقت و معنویت دین را برای همه مردم، آفتابی و روشن می سازد.