رشد عقلانی
جوانان عزیز وظیفه دارند این بلوغ ها را در خود ایجاد نمایند تا بتوانند ازدواج موفقی داشته باشند. بلوغ عقلانی با تحصیلات علمی فرق دارد. چه بسا کسانی که از نظر علمی رشد کرده اند، ولی عقلانیت آنها رشد نکرده است. چنانکه در روایت آمده است: «رب عالم قد قتله جهله»[۱] چه بسا عالمی که جهلش او را کشته است.
در فرهنگ دینی ما «جهل» در برابر «علم» قرار ندارد. در حالی که در فرهنگ یونانی «جهل» در برابر «علم» واقع می شود. در فرهنگ اسلامی و قرآن کریم و روایات حضرات ائمه «عقل» و «جهل» در مقابل هم واقع می شوند از جمله «اصول کافی باب عقل و جهل» چه بسا کسی که عالم باشد ولی در زمره ی جاهلان قرار دارد نه عاقلان.
چه بسا دانشجویی در فراگیری علم از بهره هوشی بالایی هم برخوردار باشد و هزاران ابیات شعر را در حافظه داشته باشد، در المپیادهای مختلف رتبه های بالایی کسب کرده باشد، در جشنواره خوارزمی رتبه ای ممتاز کسب کرده باشد، با این اوصاف علی رغم علم بالایش از عقل کافی برخوردار نباشد. امام بزرگوار ما در خصوص شهید رجایی فرمودند: آقای رجایی عقلش از علمش بیش تر بود.
عاقل کسی است که سنجیده رفتار می کند. یعنی بداند هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. پسر و یا دختری که نمی داند با بزرگتران چگونه صحبت کند و ادبیات سخنان او با افراد مختلف یکسان باشد و نحوه ی سخن گفتن با یک خانم پنجاه ساله و یا با یک خانم ۳۰ ساله را نداند، این فرد آمادگی و شرایط لازم برای ازدواج را پیدا نکرده است.
کسی که نداند..
جوانی که نداند در یک محل عمومی چگونه باید سخن بگوید و سخن گفتن او در یک محفل خصوصی و با یک جمع عمومی یکسان باشد، به بلوغ عقلانی نرسیده است.
گاه برخی افراد را می نگریم که در کشور ما ادعای روشنفکری دارند و از نظر علمی هم مدارج و مدارک بالایی دارند، ولی عقلشان بسیار کوچک است؛ زیرا برخی از تخصصی ترین مطالب و مباحث را در جمعی عمومی در پشت تریبون سخنرانی مطرح می سازند و جامعه را به هم می ریزند. چنین فردی علی رغم همه ی علم و مدرکش، جاهل است؛ هر چند حتی در بیان مطالب خطیبی توانا باشد. اگر هزاران مقاله و کتاب نوشته باشد و سخنی را نسنجیده در محفلی عمومی مطرح کند که وحدت جامعه را دچار تفرقه و تنش نماید عاقل نیست و بدیهی است سخنان این افراد جز هرج و مرج و ایجاد تفرقه تأثیری نخواهد داشت. عقل به ما حکم می کند سخن تخصصی را برای متخصصان مربوط به آن رشته مطرح سازیم. مطرح نمودن مطالب تخصصی در مجامع عمومی نوعی عوام فریبی، خود مطرحی و ریاکاری است و بر همین اساس است که شاهد اختلافات شدید خانوادگی در بین این افراد با همسرانشان هستیم.
بدیهی است چنین شخصی وقتی در جامعه و محضر عموم سنجیده عمل نمی کند، در زندگی فردی هم مرتکب چنین اشتباهاتی خواهد شد و همسر وی قادر به ادامه ی زندگی با ایشان نخواهد بود. بنابر این اصلی ترین عوامل ازدواج موفق عقلانیت است. اگر همه به شما بگویند اصلی ترین عامل در ازدواج موفق ایمان است ولی نظر این بنده ی کم ترین به عنوان کسی که ادعای دینی دارد، عقل را اصلی ترین عامل در ازدواج موفق می دانم.
یعنی اگر خواستگاری – هر چند مؤمن – به منزل شما آمد با اینکه از ایمان برخوردار است، اگر او را عاقل تشخیص ندادید به او پاسخ مثبت ندهید. مقصود از عاقل نبودن دیوانه بودن آن فرد نیست؛ بلکه به معنای اصطلاحی اگر در رفتارهایش و سخن گفتنش استنباط عاقل بودن نکردید، با او ازدواج نکنید؛ زیرا اغلب اختلافاتی که پس از ازدواج ها پیش می آید و برخی منجر به طلاق می شود، از همین عامل سرچشمه می گیرد. البته ایمان حقیقی همیشه با عقلانیت توأم خواهد بود و اگر کسی عاقل نبود، هر چند ظاهر متدینی داشته باشد، مؤمن حقیقی نیست.
از این رو، توصیه می شود جوانانی که به این عقلانیت نرسیده اند، ازدواج نکنند؛ زیرا اکنون که ازدواج نمی کند فقط مشکل شخص خود را دارد ولی وقتی ازدواج کرد، هزاران مشکل برای خود و خانواده اش و برای همسر و خانواده ی همسرش بوجود می آورد که به راحتی قابل حل نیست.
عقلانیت به سواد نیست
عقلانیت با خواندن کتاب و مطالعه به دست نمی آید که به جوانی بگوییم چند سال درس بخوان و یا مثلا یک دور کتاب های شهید مطهری را بخوان تا عاقل شوی. عقل یعنی اینکه تصمیم بگیری عاقل باشی و سنجیده رفتار کنی.
باید در روابط اجتماعی دیگران تأمل کنیم و آنچه از دید عموم بزرگان ناشایست جلوه می کند و زننده است را ما انجام ندهیم. در رفتار خود توجه کنیم و عیوب خود را بشناسیم و در رفع آن بکوشیم.
گاه در بین عزیزان جوان شاهد جوانی هستیم که سالها زحمت کشیده، رشد علمی کرده و یا دیگری تجربه ی فرهنگی فراوانی کسب کرده، مطالعات فراوانی داشته یا در عرفان به جاهایی رسیده است، اما اکنون که می خواهد در جامعه مفید واقع شود چندان موفق نیست.
فردی پس از اینکه سال های متمادی در زمینه ی عرفان زحماتی را متحمل شد و در سیر و سلوک هم به جاهایی رسیده بود و در حد خود اهل معرفت شده بود، وقتی وارد اجتماع و مباحث آن گردید با مشکلاتی مواجه شد و علت آن را جویا می شد. پاسخ به ایشان این بود که شما در عرفان به مقاماتی رسیده ای، اما در اجتماع پخته نشده ای و رشد اجتماعی لازم را پیدا نکرده ای؛ چون از اجتماع اطلاع کافی نداری، سخنی را که نباید در محفلی بیان کنی مطرح می سازی و از عواقب و جوانب آن بی خبری. بنابر این س خنی را که نباید در جمع بزنی بیان می کنی و اوضاع را به هم می ریزی.
مخلص کلام
خلاصه ی کلام، اینکه ازدواج نیاز به زمینه هایی عقلانی و رفتار اجتماعی دارد. بنابراین اگر جوانی بلوغ عقلانی داشته باشد، به محض بروز اختلاف بین او و همسرش، آن تفاوت و اختلاف دیدگاه و مشکلی که برایشان پیش آمده را به اطلاع مادر و پدرش نمی رساند. به سرعت نمی آید درد و دلش را با هر کسی در میان بگذارد. انسان عاقل در چنین شرایطی از توسعه پیدا کردن این اختلاف جلوگیری می کند.
در اینجا بی مناسبت نیست حکایتی جالب و شنیدنی نقل شود. یکی از دوستان قدیمی حدود ۱۵ سال قبل مشکلات روانی برایش پیش آمد. البته بیماری او ارثی بود و از قضا بیماری او با زمانی که در جلسه های عمومی ما شرکت می کرد، مصادف شد. نکته قابل توجه این بود که در دوره ی بیماری، فقط سه نفر را قبول داشت؛ از جمله بنده و یکی از روحانیون محترم را. تنها ما می توانستیم با او ارتباط برقرار کنیم. در بیمارستان به عیادتش رفتیم. صحنه ای جالب را شاهد بودیم که دو نفر بیمار روانی در کنار هم نشسته بودند. یکی از آنها به دیگری دلداری می داد و ما را به دوستش نشان داده و می گفت: ببین این ها هم مثل ما هستند، فقط فرقشان با ما در این است که ما هر چه در دل خود احساس می کنیم به زبان می آوریم ولی اینها در دلشان مخفی می کنند و به کسی حرف خود را نمی زنند.
این سخنان از آن جملات نغزی بود که صاحب آن به اصطلاح دیوانه ی عاقل کش بود. خیلی حرف سنگین و سنجیده ای بود. آن برادر روحانی که در کنار من بود، حالتی از انکسار در چهره اش مشاهده شد و به من گفت: ببین حکایت ما حکایت این دو بیمار روانی است. جالب اینکه خودش مریض است. می خواهد تازه دیگری را درمان کند. ما خود از همه مریض ها مریض تریم، آن وقت می خواهیم جوانان را درمان کنیم. برداشت آن برادر بزرگوار این بود. اما من توجه ام به محتوای سخن او جلب شد که آنچه دیوانگان بیان میکنند ما هم در دل داریم ولی بیان نمی کنیم بطور مثال اگر اکنون به ذهن شما خطور کند من چه چیز از یک رئیس جمهور کم تر دارم، من هم می خواهم رئیس جمهور شوم و با خود می گویید حال اگر این چهار سال نشد ۸ سال دیگر ! حال اگر همین افکاری که در ذهن شما عبور کرد را به زبان آورید و در جمعی مطرح نمودید، برداشت مردم اینگونه است که مواظب او باشید این یک بیمار روانی است.
بر همین اساس است که در روایت داریم عاقل زبانش پشت تفکرش است یعنی اول فکر می کند، بعد س خن می گوید و جاهل کسی است که اول سخن می گوید و بعد راجع به آن فکر می کند[۲] که آیا این سخنم خوب بود یا بد؟!
بر این اساس، توصیه و سفارش ما به جوانان این است که در جلسات خواستگاری و نیز در تحقیق پیرامون ازدواج این نکته را در نظر داشته باشید که آیا این فرد که قصد ازدواج با او را دارم عاقل است یا نه. اگر فرد عاقلی باشد، هر نقطه ضعف دیگر او قابل اغماض و چشم پوشی است. سعی کنید روز به روز عقل خود را افزایش دهید و عاقلانه تر از روز قبل عمل کنید. در این زمینه به نکات زیر توجه داشته باشید:
١- وقتی نتوانی در کوچک ترین و ابتدایی ترین امور، تصمیم گیری صحیح، بدون تزلزل و وابستگی داشته باشی، چطور می خواهی در تصمیم های کلان زندگیت مثل ازدواج موفق باشی؟!
۲- بهتر است در کارهایمان با افراد آگاه و با تجربه مشورت کنیم، در این صورت تصمیمی منطقی و عقلانی خواهیم گرفت.
٣- از سرزنش دیگران، ضررهای احتمالی و پشیمانی نترس و با شجاعت تصمیم عاقلانه بگیر.
۴- برای رهایی از تزلزل و وابستگی در تصمیم گیری، شروع کردن از تصمیم های کوچک راهی منطقی به نظر می رسد.
۵- اهداف خود را در زندگی مشخص کن و برای رسیدن به آنها راهبردهای مناسبی پیش بگیر لازمه این کار داشتن یک برنامه حساب شده است که تو را از سردرگمی و دور شدن از هدف رهایی می بخشد.
خوب است بدانیم تنش ها، آسیب های روانی و برخوردها، بیشتر در زندگی افراد بی برنامه است. اگر خواهان آرامش هستی، برنامه ریزی صحیح و اصولی داشته باش.
٧- وقتی میبینی از دیگران انتظاراتی داری که قادر به برآوردنش نیستند، احتمال بده که شاید بعضی از انتظاراتت نامعقول باشند؛ پس سعی کن آنها را متعادل و منطقی سازی.
۸- بهتر است به تجزیه و تحلیل عقلانی و منطقی انتظاراتی که از خود و دیگران داریم بپردازیم تا درگیری ها و سوء تفاهم های ناشی از انتظارات نامعقول را کاهش دهیم.
۹- پافشاری بر افکار و اجازهی شنیدن نظریات دیگران را به خود ندادن، می تواند بیانگر عدم رشد عقلانی باشد.
۱۰- با شناخت توانایی ها و استعدادهای خود هدف های دور از دسترس، انتظارات نامعقول و آرزوها را به حداقل خواهیم رساند.
۱۱- در برخورد با مشکلات زندگی اینگونه عمل کن
همه جوانب کار را بسنج، شرایط را خوب درک کن و بدان با تجزیه و تحلیل خوب و موضع گیری صحیح و اصولی، انتخابی خواهی داشت که از نتیجه ی آن راضی خواهی بود.
۱۲- انتخاب درست، حمایت و تشویق دیگران را به دنبال خواهد داشت که باعث دلگرم شدن هر چه بیشتر می شود.
۱۳- یاد بگیریم در قبال پیامد رفتارها و کردارهایمان مسئولیت پذیر باشیم.
۱۴- دیگران از یک فرد عاقل و بالغ انتظار دارند پاسخ قابل قبول و قانع کننده ای در قبال رفتارها و کردارهایش داشته باشد.
۱۵- هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. سنجیده و با توجه به اقتضای شرایط رفتار کن و سخن بگو، یعنی یاد بگیر هر حرفی را کجا بزنی و با هر فردی چگونه رفتار کنی.
۱۶- بهتر است قبل از اینکه سخنی را به زبان بیاوریم کمی راجع به آن فکر کرده و با درایت بیشتری صحبت کنیم که در واقع با کنترل زبان خود از پشیمانی های احتمالی جلوگیری کنیم
۱۷- مواظب باش در شادی های زندگیت، خیلی مغرور و در مصائب زندگی خیلی غمگین و ناامید نشوی، بلکه آنچه عاقلانه به نظر می رسد این است که حد اعتدال را رعایت کنی. وقتی شادی آرام بخند تا غم بیدار نشود وقتی ناراحتی آرام گریه کن تا شادی نا امید نشود.
۱۸- برای بالا بردن توان سازگاری، خودت را جای دیگران بگذار و ببین در چنان موقعیتی تو چه می کردی ، آنگاه است که آنها را درک می کنی و می توانی با دیگران کنار بیایی.
۱۹- سازگاری را با سازشکاری یکسان مپندار، سازگاری کنار آمدن با اطرافیان است و سازشکاری کنار آمدن با دشمن.
۲۰- یادمان باشد که عاقل بودن را نباید با بعضی از زرنگی ها، زد و بندها و حیله گری ها اشتباه گرفت.
۲۱- از جمله راههای افزایش عقل:
شرکت در جلسات و نشست و برخاست با افرادی است که بلوغ فکری و علمی لازم را دارند و به اصطلاح فهیم و رشد یافته هستند یا لااقل آشنایی با سیره و زندگی آنهاست.
و در آخر آن که امام حسین ما فرمودند: عقل جز از راه پیروی حق به کمال نمی رسد.[۳]
پی نوشت:
۱- نهج البلاغه، حکمت ۱۰۷۲-لسان العاقل وراء قلبه و قلب الأحمق وراء لسانه (نهج البلاغه، حکمت ۴۰)
۳-الا یکمل العقل إلا باتباع الحق (فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، على مؤیدی، ص۸۰۳)