رضایت‏طلبى ابوبکر و عمر از حضرت زهرا

رضايت‏طلبى ابوبكر و عمر از حضرت زهرا

آخرین اقدامى که در حیات صدیقه‏ى طاهره علیهاالسلام از طرف غاصبین انجام گرفت و نقشه‏ى ظریفى بود که توسط بانوى دو جهان خنثى شد، رضایت‏طلبى از آن حضرت بود. این برنامه را براى روزى ذخیره کرده بودند که آبها از آسیاب بیفتد و آتشهاى فتنه زیر خاکستر قرار بگیرد، و فاطمه علیهاالسلام هم یاراى مقابله نداشته باشد، و آن زمان ایام آخر زندگى زهرا علیهاالسلام بود.
راستى کسى نیست بپرسد: چرا بجاى رضایت‏طلبى، خود فدک را بازنگرداندند؟!! آیا این مسخره نیست که ظالم در حالى که به ظلم خود ادامه مى‏دهد طلب عفو کند و در همان حال ظلم را تکرار کند؟! آیا در مقابل چنین عذرخواهانى، چه راهى زیباتر از آنچه صدیقه‏ى طاهره انجام داد مى‏توان یافت؟ اجازه‏ى عیادت فاطمه علیهاالسلام آنها هر روز حال فاطمه علیهاالسلام را جویا مى‏شدند تا آنگاه که خبر یافتند مریضى حضرت شدت یافته است.
زمان مناسب فرارسیده بود. لذا دو نفرى براى عیادت آن حضرت آمدند ولى حضرت اجازه نداد. فرداى آن روز دوباره آمدند ولى حضرت اجازه نداد. وقتى از اجازه‏ى مستقیم ناامید شدند به امیرالمؤمنین علیه‏السلام عرض کردند: «بین ما و فاطمه آنچه که خود بهتر مى‏دانى اتفاق افتاده، و ما قبلاً چندین بار براى عذرخواهى آمده‏ایم ولى به ما اجازه نداده است.
اگر مى‏توانى براى ما اجازه بگیر تا از گناهمان عذرخواهى کنیم». امیرالمؤمنین علیه‏السلام چند بار به آنها جواب منفى داد ولى آنها اصرار کردند. این بار پشت در نشستند و از حضرت خواستند داخل خانه برود تا شاید بتواند فاطمه علیهاالسلام را راضى کند. امیرالمؤمنین علیه‏السلام وارد خانه شد و نزد حضرت زهرا علیهاالسلام آمد و فرمود: ابوبکر و عمر بارها اجازه خواسته‏اند و من آنها را رد کرده‏ام و تو نیز اجازه نداده‏اى. اکنون بار دیگر از من خواسته‏اند تا از تو اجازه بگیرم. عرض کرد: بخدا قسم به آنان اجازه نمى‏دهم و کلمه‏اى با آنان سخن نمى‏گویم تا پدرم را ملاقات کنم و از آنچه انجام داده‏اند و ظلمى که نسبت به من روا داشته‏اند به پدرم شکایت کنم. امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: اى خانم آزاد(۱) ، این دو نفر پشت در نشسته‏اند و اصرار دارند بر تو سلام کنند.
عرض کرد: خانه خانه‏ى تو و زن آزاده همسر توست، و زنان تابع مردانند. هرگونه مى‏خواهى عمل کن. فرمود: پوشش سرت را محکم کن. عیادت غاصبین و قهر فاطمه علیهاالسلام حضرت زهرا علیهاالسلام سر مبارک را پوشانید و روى به دیوار گردانید بطورى که مقابل آنها نباشد، و این در حالى بود که چند زن دیگر نیز حضور داشتند.
ابوبکر و عمر وارد شدند و تا چشمشان به حضرت زهرا علیهاالسلام افتاد سلام کردند ولى حضرت جواب آنها را نداد! و این در حالى بود که حضرت روى خود را به طرف دیوار گردانده بود. آنها به طرف مقابل حضرت آمدند ولى حضرت روى برگردانید، و چند بار این کار تکرار شد. تا آنکه حضرت به امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: «پارچه‏اى روى صورتم بینداز»، و به زنها فرمود: «شما مرا برگردانید»، و گویا حضرت از شدت جراحات نمى‏توانستند بدن مبارک را حرکت دهند.
بالأخره ابوبکر شروع به عذرخواهى کرد و گفت: اى دختر پیامبر، ما براى جلب رضایت تو آمده‏ایم و از تو مى‏خواهیم آنچه از ما نسبت به تو روا شده عفو کنى. حضرت فرمود: حتى یک کلمه با شما سخن نمى‏گویم تا پدرم را ملاقات کنم و شکایت شما را نزد او ببرم، و از کارهاى شما و ظلمى که به من روا داشته‏اید شکایت کنم.
محاکمه‏ى غاصبین در عیادت
گفتند: ما براى عذرخواهى آمده‏ایم. ما را به رفتارمان مؤاخذه مکن.
حضرت رو به امیرالمؤمنین علیه‏السلام کرد و فرمود: من با اینان کلمه‏اى سخن نخواهم گفت تا مطلبى را از ایشان سؤال کنم که از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شنیده‏اند. سپس فرمود: شما را بخدا قسم مى‏دهم، آیا از پیامبر شنیدید که مى‏فرمود: «فاطمه پاره‏ى تن من است. هرکس او را اذیت کند مرا اذیت کرده است، و هر کس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است»؟ گفتند: آرى. فرمود: الحمدللَّه.
حکم نهایى فاطمه علیهاالسلام در مورد غاصبین
سپس حضرت دستان مبارک را به آسمان بلند کرد و عرضه داشت: «خدایا، من تو را شاهد مى‏گیرم، اى حاضرین شما هم شاهد باشید، که این دو نفر در حیاتم و هنگام مرگم مرا اذیت کردند. من شکایت این دو را به تو و پیامبرت مى‏نمایم. نه بخدا قسم، هرگز از شما دو نفر راضى نمى‏شوم و با شما سخن نمى‏گویم تا پدرم پیامبر را ملاقات کنم و آنچه کرده‏اید به او خبر دهم و او درباره‏ى شما حکم نماید. بخدا قسم، در هر نمازى که بخوانم بر شما نفرین مى‏کنم».  
تعجب فاطمه علیهاالسلام از عیادت آتش زنندگان خانه‏اش
سپس فرمود: اى ابوبکر، عجیب است که امروز با حال امن وارد خانه‏ى ما مى‏شوى (۲) و این زمانى است که مردم را بر ما مسلط کرده‏اى؟ بیرون رو که بخدا قسم کلمه‏اى با تو سخن نخواهم گفت تا خدا و رسولش را ملاقات کنم و به آنان شکایت نمایم.
در اینجا بود که ابوبکر صداى واى و ویل بلند کرد و اظهار ناراحتى شدید نمود. عمر گفت:
«اى خلیفه‏ى پیامبر، بخاطر گفته‏ى یک زن اینگونه منقلب مى‏شوى و جزع و فزع مى‏نمایى»؟! و آنگاه برخاستند و بدون نتیجه بیرون آمدند و آرزو کردند که اى کاش نیامده بودند تا فاطمه علیهاالسلام این چنین صریح و قاطع نارضایتى و غضب خود را نسبت به آنان اعلام نمى‏کرد.
پی نوشت
۱_یعنى اختیار تو بدست خودت است.
۲ـ یعنى فراموش نکرده‏اى که روزى با آتش و هجوم دستجمعى به خانه‏ى من حمله کردید!
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا