روانگی باب به ماکو در تبریز

روانگي باب به ماكو در تبريز

محمد بیک چاپارچی باشی با غلامانی چند باب را به طرف تبریز بردند ولی آرزوی سید این بود که او را به تهران ببرند چنان چه باب مقصود خود را محرمانه با محمد بیگ گفت و این شخص نیز چون آدم سلیم و ملایمی بود و نسبت به سادات و خاندان رسالت ارادتی خالصانه داشت مأموریت خود را بتانی انجام داد و در راه توقف نمود و عریضه ی باب را به طهران فرستاد چنان چه بیست روز هم در کنار گرو برای رسیدن جواب درنگ نمود تا این که جواب عریضه باب از تهران رسید که صدر اعظم نوشته بود «سید علی محمد شما فعلا به تبریز بروید و دعا گوی دولت قاهره باشید برای این که موکب همایونی در جناح مسافرتند وقتی که از مسافرت معاودت فرمودند شما را به پیشگاه حضور می طلبند که به استان مبارک تشرف یابید»
سید باب که این جواب را دید از حاجی میرزا آقاسی به جان رنجید و او را مانع ورود خود به طهران دانست و از روی غضب لوحی قهرآمیز درباره ی او نازل فرمود که ابدا به حاجی میرزا آقاسی هم نرسید یعنی نفرستاد که برسد چرا که وسائل ارسال مرسولی نداشت عریضه ی اول او را محمد بیگ فرستاد لیکن لوح قهرآمیز را هرگز محمد بیگ جرأت نمی کرد بفرستد و پس از مأیوسی منزل به منزل راه را پیمود تا این که او آخر ماه رجب سنه ۱۲۶۳ هجری به تبریز رسیدند (وقائع بین راه اگر چه زیاد است لیکن قابل ذکر نیست) و حکم شد سید را به دست علیخان ماکوئی بسپارند تا این که در قلعه ماکو که خارج از تبریز و در وسط کوه واقع است محبوس باشد و در تمام این مدت یک نفر سید حسین نام که نزد بهائیان مشهور به کاتب وحی است با سید باب بود. اوایل در قلعه ماکو به سختی و شدت ممانعت می شد و کسی را راه نمی دادند که هیچ یک از مریدان با سید ملاقات کند لیکن رفته رفته از آمد و شد مریدان و اظهارات ایشان علیخان ملتفت شد که از این راه دخلی حاصل می گردد چنانی که شیوه ی مامورین خیانت کار است با حق السکوتی مریدان را به مراد می رسانید ایشان هم دستوراتی برای تهیه شورش و انقلاب می گرفتند و می رفتند (محل اجتماع ایشان بدشت بود که ذکرش در ذیل قرهالعین خواهد آمد) و تقریبا زمینه شورشی درست شد که بعد در مازندران و غیره باعث خسارات و دردسر زیاد گردید دولت نیز ملتفت مطلب شده حکم داد پس از نه ماه محبس او را از ماکو به چهریق تبدیل نموده و یحیی خان کرد را به نگهبانی او گماشتند و یحیی خان برخلاف علیخان راه آمد و شد را بر مریدان بست تا این که به موجب دستور مرکز ولی عهد آن عصر ناصرالدین میرزا (ناصرالدین شاه بعد) فرمود در تبریز مجلس بزرگی تشکیل دهند علما و رجال دولت را دعوت دهند و سید باب را موقع بدهند تا این که با کمال آزادی هر چه می خواهد بگوید. اگر بر کلام خود اقامه دلیل و برهان نمود تصدیق امرش نمایند اگر درماند و عاجز گشت هر حکمی را که آن مجلس درباره اش دادند به تهران فرستند تا این که دستور سلطنت برسد بر آن عمل نمایند.

مؤلف: فتح الله مفتون یزدی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
به بالا بروید