نور هم مانند آب، نهر و رودخانه و دریاچه و دریا و اقیانوس دارد؛ مؤمنان صاحب یقین در دریاها و اقیانوس های نور غوطه ورند؛ «نور علی نور» (النور/۳۵) تمام نورهای متراکم و شفاف؛ نوری به روی نوری، مؤمنین را فرا میگیرد.
حقیقت ایمان؛ نور و حیات :
«أو من کان میتا فأحیینـه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمـت لیس بخارج منها کذلک زین للکـفرین ما کانوا یعملون؛ آیا آن کسی که مرده بود پس ما او را زنده کردیم و برای او نوری قرار دادیم که با آن در میان مردم راه میرود، مثل کسی است که در ظلمات است و از آن خارج نگردیده است؟ اینطور أعمال کافران برای آنها زینت داده شده است» (انعام/۱۲۲) یعنی کافران دلخوشند که دارای نور هستند ولیکن چنین نیست آنان در ظلمتند و برای آنان اعمال آنها زینت داده شده و تخیل فهم و بصیرت می کنند. این آیه میرساند که ایمان نور است و حیات است و کسی که ایمان به خداوند آورده باشد و عمل صالح انجام دهد زنده است و بقیه مردم مرده اند. زندگی عبارت است از حیات علم، حیات وجدان، حیات ارتباط با پروردگار و قیوم عالم. اینچنین افراد که ایمان آورده اند و با نور خدا در میان مردم مشی می کنند، در اجتماعات شرکت می نمایند، معاشرت می کنند، نکاح می کنند، تجارت و زراعت و صناعت می نمایند، سفر می کنند، میخوابند و بیدار میگردند؛ همه این اعمال با نور خداست؛ با دل آگاه و چشم بیناست؛ از روی بصیرت و آگاهی دل و وجدان این کارها را می کنند. به خلاف اعمالی که سائر مردم انجام میدهند آنها همین کارها را می کنند: سفر می نمایند، بیل دست میگیرند، زراعت می کنند، تجارت دارند، به امور صنایع اشتغال می ورزند، نکاح می کنند، بچه می آورند، به مدرسه میفرستند؛ ولیکن همه در ظلمت است، پرده ای از جهل و عدم بصیرت و فقدان یقین، پوششی بر دل و ضمیر آنها شده است. این کارها را می کنند بدون هدف و مقصود، از روی شک و ریب (فهم فی ریبهم یترددون؛ و در شک خود سرگردانند» التوبه/۴۵) پیوسته در جهان شک و احتمال و گمان رفت و آمد دارند و پا به جهان علم و یقین نگذارده اند ولی مؤمنان با قلب روشن و سینه گشاده و فکر باز مانند شخص بینا و بصیری که از روی تروی و تأمل دست به کار میزند و با فکری متین و اراده ای استوار اقدام بر مهام امور میکند دست به این کارها میزنند.
جدائی کافر از همه چیز به دلیل عدم ارتباط با خداوند :
آیا کسی که دارای چنین نوری است مانند کسی است که در ظلمات است و از آن بیرون نیست؟ آیا کسی که با خدای خودش ربط دارد مانند کسی است که در زندان تخیل و توهم خزیده و عالم به این زیبائی و گستردگی را جدا و متفرق و بی ارتباط با خدا می بیند؟ مرد خدا نشناس با عالم دشمن است، از عالم جداست، با پدر و مادر، و زن و فرزند، با راننده ماشین، با قاصد پست، با رفیق و شریک، و عالم و جاهل و پیر و جوان دشمن است، موجودات را به نظر جدائی و تفرقه مینگرد و به عوض آنکه به تمام موجودات به نظر انس و ایتلاف از جهت همبستگی در اصل آفرینش بنگرد، با نظر دوئیت و جدائی و دشمنی نظر می اندازد و در زندانی تاریک، مشحون از جهل و نادانی بسر میبرد، هر چه بخواهد از این زندان خود را برون افکند نمی تواند، چشم ندارد، محل خروج را نمیداند، مانند افرادی که در دریا غرق می شوند و در زیر لجه های شگرف آن فرو میروند و از هر طرف دست و پا میزنند قدری پائین تر میروند تا اینکه به هلاکت صرف میرسند. اینست نتیجه و عکس العمل نادانی و غفلت و خیانت و جنایت در دنیا.
اعمال مؤمن و کافر باعث ورود آنها به نور و ظلمت :
خداوند هر عملی که انسان انجام دهد، نمو میدهد و رشد میدهد. اگر انسان در راه خیر و در مسیر نور مشی کرد، آن را تقویت میکند و اگر در راه ظلمت و شر حرکت کرد، آن را نمو میدهد. اگر انسان تخم هندوانه شیرین کاشت، محصول، هندوانه شیرین است و اگر تخم حنظل و هندوانه أبوجهل کاشت، محصول نیز همان است.«کلا نمد هؤلاء و هؤلاء من عطآء ربک و ما کان عطآء ربک محظورا؛ همه را، این گروه و آن گروه را از عطای پروردگارت مدد می بخشیم، و عطای پروردگار تو از کسی منع نشده است» (الاسراء/۲۰). هر کس هر چه بخواهد به او میدهیم اگر کسی دنیا بخواهد، به افرادی از آنان که بخواهیم میدهیم و اگر کسی آخرت بخواهد و درباره آن سعی و کوشش کند و با ایمان باشد ما به او میدهیم و همه را مدد و کمک می نمائیم، چه این دسته را و چه آن دسته را و عطای پروردگار تو ای رسول ما ممنوع و مقید نیست. «إنا هدینـه السبیل إما شاکرا و إما کفورا؛ ما راه را به انسان نشان میدهیم و او را بدان راه رهبری می کنیم، انسان یا می پذیرد و شاکر میگردد، و یا نمی پذیرد و کافر میشود» (الانسان/۳) به اختیار یا راه بهشت و سعادت و یا راه جهنم و شقاوت را می پیماید.
کفار در دنیا و آخرت در تاریکی اند :
از آیه ۱۲۲ سوره انعام «کمن مثله فی الظلمـت لیس بخارج منها؛ مانند کسی است که گویا در تاریکی هاست و از آن بیرون آمدنی نیست؟» استفاده می شود که عده افرادی هستند که در ظلمتند و نمی توانند خارج شوند. ظلمت در دل آنها فرو رفته و در قلب آنها رخنه کرده است، اعضاء و جوارحشان تاریک است، هر جا بروند ظلمت است، در قبر ظلمت است، سر از قبر برون آورند ظلمت است، در حشر و در صراط و در میزان و سائر مواقف ظلمت است و در تمام مواطن با ظلمت مواجهند. «و الذین کفرو´ا أولیآؤهم الطـغوت یخرجونهم من النور إلی الظلمـت أولـئک أصحـب النار هم فیها خـلدون» (بقره/۲۵۷) پس از آنکه میفرماید: خداوند ولی کسانی است که ایمان آوردند و آنها را از ظلمت داخل در نور میکند، میفرماید: «اولیاء کسانی که کافر شدند طاغوت است که آن اولیاء طاغوتی آنانرا از نور داخل در ظلمت می کنند و ایشانند اصحاب آتش که در آن جاودانند». معلوم است که مراد از نور و ظلمت، این نور و ظلمت طبیعی و خارجی نیست بلکه مراد نور و ظلمت معنوی و روحانی و انوار نفسانیه و ظلمات نفسانیه است که پیوسته با ایشان قرین و ملازم است. هر عمل مؤمن ورود به نور، و هر عمل کافر ورود به ظلمات است، هر عملی که مؤمن انجام دهد او را به عالم نور رهبری میکند و موجب ازدیاد نورش میگردد و خداوند هم مربی و مدبر اوست تا اینکه او را در حریم امن و امان خود داخل کند و هر فعلی که کافر و معرض از خدا انجام دهد گامی به ظلمت برداشته است. افرادی که به خود و به علوم تجربی خود متکی بوده و چون خدا را با چشم بصر ندیده اند و با علوم تجربی مشاهده نکرده اند و زیر چاقوی جراحی لمس نکرده اند، انکار نموده و یکسره در وادی انکار وارد شده اند، پیشوایان و مدبران امور ایشان «طاغوت » است یعنی ذوالطغیان: طغیان قدرت، طغیان دانش، طغیان مال و هوی و هوس.
کفار دائما در حال فریب خویش اند :
اینها می خواهند بدینوسیله از زیر بار مسؤولیت و تعهد خارج شوند ولی نمی دانند که از خدا به خدا فرار می کنند مانند کبکی که برای فرار از دست صیاد سر خود را در برف میبرد، نه تنها فرار نکرده بلکه خود را بدینوسیله به دست صیاد سپرده است، فقط روی چشم خود پرده غفلت و جهالت افکنده است. چشمان خود را به هم گذارده و در برف فرو کرده است که صیاد او را نبیند، با این عمل، خودش صیاد را نمی بیند نه صیاد او را. کبک در عالم واقع و در متن خارج، خودش را از حکومت صیاد خارج نکرده است بلکه بر اساس جهالت و پرده اندازی بر روی فهم و بینائی خود، خود را به دست خود طعمه صیاد ساخته است. افرادی که از دست خدا فرار می کنند تصور می کنند که در یک عالمی از بهجت و لذت و مسرت داخل میشوند؛ نمیدانند که از رحمت داخل در نکبت میگردند و طاغوت یعنی امراء و حکام جور و مستکبران از خدا بی خبر آنها را داخل در ظلمت می کنند و آن مقدار نوری را هم که خود آنها دارند از آنها میگیرند. کم کم در اثر متابعت طاغوت، در ظلمت فرو میروند تا به محض ظلمت به تاریکی محض میرسند و در اینجاست که دیگر در ظلمت مهر می شوند و مخلد میگردند. «أولئک أصحـب النار هم فیها خـلدون؛ آنان یاران جهنمند و در جهنم جاودانه زیست می کنند». چون جهنم از مظاهر بعد از رحمت و قرب خداست پس کسیکه در جهنم مخلد است در ظلمت مخلد است بنابراین، از این آیه نیز استفاده میشود که در قیامت با آنکه عالم، عالم نور است یک عده در ظلمت و تاریکی جاودانه زیست می کنند.