زندگی در دنیا و حیات اخروی

زندگی در دنیا و حیات اخروی

پرسش . زندگی دنیا و حیات اخروی را مقایسه کنید. 

پاسخ: مقایسه حیات اخروی و زندگی دنیا:
در مباحث گذشته به ویژه بحث اسامی و صفات قیامت به برخی از تفاوتهای دنیا و آخرت اشاره شد. هر چند دنیا و آخرت از جهاتی شبیه هم هستند تاجایی که آخرت را تا حدی می‏توان نمونه تکامل یافته دنیا دانست؛ البته تکاملی شگرف؛ چنانچه هر دو محل زندگی انسان و نشو و نمای او است و بسیاری از قوانین و مقررات که از حکم بدیهی عقل سرچشمه می‏گیرد در هر دو مشترک است. اما بین این دو عالم تفاوتهای عمیق و ماهوی نیز وجود دارد. برای مقایسه باید نمونه‏ هایی از هر دو عالم در اختیار باشد. در حالی که از زندگی آخرت مثالی در دسترس نیست و هر چه گفته شود مطابق قوانین و احکام و خصوصیات دنیا است و تنها راه شناخت و توصیف آخرت، شرع است و بر همین اساس به برخی تفاوتهای موجود اشاره می‏کنیم.

۱. ثبات و تغییر: حرکت و تغییر و تحول جزء ذات ماده و طبیعت است. آنچه در این عالم است همواره در حال دگرگونی می‏باشد و محال است موجود مادی یافت شود که در حال تحول و حرکت نباشد. انسان از نطفه‏ای بوجود می‏آید؛ در رحم پیوسته در حال دگرگونی است؛ کودک متولد می‏شود؛ جوان و سپس کامل شده به پیری می‏رسد و سپس می‏میرد؛ ذراتش پراکنده شده خاک می‏گردد. شب و روز، فصول سال، گرما و سرما، آبادانی و ویرانی، نمودهای ثابت این جهان است. نوها کهنه شده و کهنه‏ ها از بین می‏رود. اما آخرت چنین نیست. آنجا دار قرار است؛ نه پیری وجود دارد و نه کهنگی؛ نه زوال و نه فنا؛ بلکه دار بقا و خانه ثبات است «…     أُکُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا …» (رعد: ۳۵) میوه‏ها و خوردنی‏ها و سایه‏های بهشت همیشگی است. در آنجا نه گرمایی است و نه سرمایی «… لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِیراً» (انسان: ۱۳) بهشتیان نه در آنجا آفتاب سوزانی می‏بینند و نه سرمایی را بلکه آرامش است و قرار «… وَإِنَّ الْآخِرَهَ هِیَ دَارُ الْقَرَارِ» (مومن: ۳۹)   

۲. حیات واقعی و حیات ناخالص: زندگی دنیا آمیخته با مرگ است. بنابراین ناخالص است و به تعبیر قرآن بازیچه‏ای بیش نیست «    وَمَا هذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ» (عنکبوت: ۶۴ ) این زندگی دنیا جز لهو و بازیچه چیز دیگری نیست در حالی که مسلما خانه آخرت سراسر حیات است، اگر می‏دانستند. در دنیا جمادات به نبات تبدیل می‏شوند و نبات حیوان می‏شود و سرانجام حیوان مجددا تبدیل به جماد می‏شود. این آمیختگی مرگ و زندگی پیوسته ادامه می‏یابد در حالی که آخرت یکپارچه حیات است؛ نه تنها جانداران در آنجا حیات دارند که زمین و سنگ و چوب و دست و پا و اعضاء و جوارح انسان و درختان میوه و… همگی دارای حیات بلکه بالاتر دارای شعور می‏باشند. (زمر: ۶۹ ، ابراهیم: ۴۸، یس: ۶۵ ، فصلت: ۲۱)    
در روایات آمده است که «مرگ را به صورت یک قوچ وارد صحرای محشر می‏کنند و آن را در حضور اهل محشر ذبح می‏کنند و خطاب به اهل محشر می‏گویند: ببینید «مرگ» مرد و از این پس مرگی وجود ندارد؛ نه در بهشت و نه در جهنم. همگی حیات جاودانه خواهید داشت. در آخرت اصولا از فرسودگی، بیماری و پیری، خبری نیست که به دنبال آن مرگ باشد.»

۳. عمل و حساب: امروز فصل عمل، و تلاش و کاشتن است و فردا فصل بهره‏برداری، آسایش و برداشت محصول؛ امروز، روز درس خواندن و کسب دانش است و فردا روز دریافت کارنامه و مشاهده نتیجه اعمال و خلاصه دنیا مقدمه است برای حیات جاوید. بدیهی است تنها کسی می‏تواند محصول برداشت کند که در فصل پاییز زمین را کاویده و شخم کرده و بذر پاشیده و به آن آب داده باشد. حال اگر کوتاهی کند و یا تخم بد بکارد هنگام بهره‏برداری از محصول، پشیمانی سودی ندارد. اگر هم در بهار به طور جدی تصمیم بگیرد گذشته را جبران کند امکان ندارد. این مطلب در سخن زیبایی از امیرالمؤمنین علیه السلام این گونه آمده است: «    و ان الیوم عمل و لا حساب و غداً حساب و لا عمل»    نهج البلاغه خطبه ۴۲.    مسلماً امروز، روز عمل است و حسابی در کار نیست و فردا روز حساب است و عملی در کار نیست. تشبیه بسیار جالب پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) مطلب را کاملاً ملموس و محسوس می‏نماید: «الدنیا مزرعه الاخره» دنیا کشتگاه آخرت است. در این حدیث مجموعه حیات آدمی مرکب از دو فصل قلمداد شده است. فصل اول: فصل کشت و کار و تلاش و برنامه‏ریزی است؛ ـ دنیا ـ و فصل دوم: فصل برداشت و درو وبهره برداری از نتیجه تلاشهای فصل اول حیات است؛ ـ آخرت 
ـ    
4. سرنوشت مشترک و سرنوشت اختصاصی: فرق دیگر بین این دو نشئه در این است که مسؤولیت‏ها و سرنوشت های انسانها در دنیا تا حدی به هم مربوط است. مجموعه جامعه همانند پیکری واحد است که اگر عضوی از آن دچار مشکل شود بقیه اعضا از آن متاثر می‏شود. گویی حیات در دنیا به منزله کشتی است که همراه سرنشینان خود سینه اقیانوس را می‏شکافد و پیش می‏رود و اگر یکی از مسافران شروع به سوراخ کردن جای خود کند با این ادعا که جای خودش است در نتیجه همه مسافران را غرق خواهد کرد. به همین دلیل بر دیگران واجب است او را نهی از منکر کنند؛ تا هم جان او را حفظ کنند و هم جان بقیه افراد را. پیامبر اکرم(ص) به همین مسؤولیت مشترک اشاره دارد: «    کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» همگی شما شبان هستید و همگی شما مسؤول رعیت خود. خلاصه اگر در دنیا آتشی برافروخته شود تر و خشک و بی‏گناه و گناهکار را با هم می‏سوزاند؛ اما در آخرت چنین نیست؛ هر کس مسؤول کار خود و هر کس بار خود را بر دوش می‏کشد و هیچ کس بار و گناه دیگری را به دوش نمی‏گیرد. «… وَلاَ تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَی …» (انعام: ۱۶۴) در آن روز خوب و بد از هم جدا می‏شود. به بدان گفته می‏شود: «وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُـجْرِمُونَ» (یس: ۵۹ ) ای گناهکاران امروز از پاکان جدا شوید. اصولا چهره بدکاران کاملا مشخص است: «یُعْرَفُ الْمُـجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ …» (الرحمن: ۴۱) مجرمین با چهره‏هایشان شناخته می‏شوند.    

۵ . محدودیت و عدم محدودیت: در دنیا همه چیز محدود است؛ ثروتها، قدرتها، نعمتها، سختی‏ها و… ؛ ولی در آخرت محدودیتی در کار نیست. هم عذاب‏ها و رنجها حدی ندارد و هم نعمتها و برخورداری‏ها. در دنیا اگر همه ثروتها به یک نفر داده شود باز محدود است؛ اما در آخرت هر مؤمنی هرچه بخواهد در اختیار دارد. قرآن می‏فرماید: «    … لَهُم مَا یَشَاءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ» (شوری: ۲۲) برای آنها هرچه بخواهند نزد پروردگارشان فراهم است و این فضل بزرگی است و در جای دیگر می‏فرماید: «لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ» (ق: ۳۵) هر چه بخواهند در بهشت برای آنها هست و نزد ما اضافه‏ ای نیز هست. و نگاه کنید: زمر:۳۴.    
تفاوتهای دیگری نیز بین دنیا و آخرت نیز است که به بعضی از آنها در فصل اسامی آخرت اشاره شد و برخی نیز در بحث نعمت‏های بهشت و عذابهای جهنم خواهد آمد. یکی از تفاوتهای این دو عالم تفاوت مجازاتهاست که در ذیل مطرح می‏شود.
پرسش ۶۴ . کیفیت مجازاتهای اخروی را شرح دهید.

پاسخ: یکی از بحث‏های قابل توجه در معاد بحث کیفیت مجازات اخروی است. به ویژه هنگامی که این مطلب با توجه به بحث خلود در جهنم و عدل الهی ملاحظه می‏شود پرسشهای مهمی را مطرح می‏کند از قبیل: مراد از خلود چیست؟ چرا بین جرم و مجازات تناسب نیست؟ آیا عادلانه است که کسی مثلا ۵۰ سال در دنیا مرتکب جرائم و جنایاتی شود و هزاران میلیون سال، بلکه بیشتر در جهنم بماند؟ نه تنها از لحاظ کمی این پرسش مطرح است که از لحاظ کیفی نیز مطرح می‏باشد. آیا با عدل منطبق است که برای شخصی که یک سیلی به صورت دیگری زده مجازات اعدام و اسارت خانواده و مصادره اموال در نظر گرفته شود؟ و یا برای همین شخص تنها یک ساعت بازداشت به عنوان مجازات اعمال شود؟

البته در مورد خلود در جهنم پرسش‏های دیگری نیز ممکن است مطرح شود؛ از جمله اینکه، ماده چگونه ممکن است ثابت و لایتغیر باقی بماند؟ آیا اهل جهنم پس از مدتی به آن عادت نمی‏کنند؟ امور عرضی (فعل و جرم) چگونه ممکن است خالد بماند؟ و… ولی پرسش عمده همان اولی است که: آیا خلود در عذاب با عدل سازگار است؟ در اینجا توجه به این نکته لازم است که در مورد نعمتهای بهشتی این اشکال مطرح نیست. زیرا تجلیل و اکرام و مورد نعمت قرار دادن فردی که استحقاق آن را ندارد تفضل نامیده می‏شود و تفضل خلاف عدل و منطق نیست.
برای پاسخ به پرسش فوق باید انواع مجازاتها و چگونگی هریک مورد توجه قرار گیرد تا مشخص شود که مجازات اخروی از کدام نوع است و آیا متناسب جرم هست یا خیر؟
انواع مجازاتها: در دنیا دو نوع مجازات وجود دارد ۱. مجازات قراردادی ۲. مکافات، ولی برحسب آیات و روایات در آخرت نوع سومی وجود دارد که تجسم اعمال می‏باشد.
1. مجازات قراردادی: نوع اول که همان کیفرها و مقرارت جزائی است در جوامع بشری برای اداره جامعه توسط قانون‏گذار بشری و یا الهی وضع می‏شود.این کیفرها جنبه عبرت و تنبیه دارد و باعث تشفی خاطر مجنی علیهم می‏شود و فلسفه برقراری این مجازاتها جلوگیری از تکرار بزه در جامعه است. چون اگر بزهکار کیفر نبیند هم خود برای تکرار جرم وسوسه می‏شود و هم کسی که بزه بر علیه او واقع شده است به فکر انتقام ‏جویی افتاده و دست به اعمالی می‏زند که نظم جامعه را مخدوش می‏کند و جرمهای جدید به وقوع می‏پیوندد. به هر حال ملاحظات تربیتی و آثار سازنده قوانین کیفری در جامعه بشری قابل تردید نیست؛ هر چند در مورد لزوم و عدم لزوم مجازات، گاهی بین حقوق دانان بحثهایی واقع شده و دیدگاههای مختلفی به ویژه در مورد مجازات اعدام ابراز شده است.

توضیح اینکه گروهی با این استدلال که مجرم بیمار است و جامعه موظف است بیمار را مداوا کند نه تنبیه و مجازات؛ به طور کلی با وضع مجازات بر علیه بزهکار مخالفند و معتقدند باید مجرم در مکانهای خاصی بازپروری شده و به جامعه بازگردد. در مقابل گروهی معتقدند تنها راه اصلاح مجرم کیفرهای شدید است. به نظر اینها انسان بزهکار مجرم بالفطره است و باید قانون مجازات همواره همچون فیلبان با چکش بر سر انسان بایستد. در واقع این دیدگاه که بزهکار بودن انسان را اصل می‏داند افراطی است در مقابل تفریط دیدگاه اول. ولی از نظر اسلام نه آن تفریط صحیح است نه این افراط؛ بلکه هر چند تقویت ایمان و تقوا و راههای تربیتی اصل است ولی مجازات نیز به عنوان یک استثناء لازم و حیات‏بخش است: «    وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاهٌ یَا أُوْلِی الْأَلْبَابِ …» (بقره: ۱۷۹) و یا در روایات آمده است: «اجرای یکی از حدود و مجازاتهای الهی برای جامعه بیشتر از چهل شبانه روز باران باریدن مفید است.»    

اصل در اسلام پیشگیری از جرم است از راه تقویت ایمان به مبدا و معادو موعظه و نصیحت و اقدامات تربیتی؛ ولی مجازاتهای قراردادی نیز به عنوان یک راه هر چند به صورت فرع و استثناء مورد توجه است. فلسفه مجازاتهای اسلامی که عبارتند از: حدود، دیات، تعزیرات و قصاص همین است. بهرحال در این نوع مجازات عقل و منطق حکم می‏کند که باید بین جرم و مجازات تناسب باشد. از افتخارات اسلام بلکه از معجزات این شریعت الهی همین رعایت تناسب بین جرم و مجازات در وضع قوانین کیفری است. برای روشن شدن موضوع مجازاتهای اسلامی را با مقررات کیفری سایر مکاتب مقایسه کنید؛ خواهید دید که تنها کیفرهای اسلامی کاملا منطبق بر عقل و عدل و فطرت است.

حال آیا وضع این گونه مجازات با آنچه در مورد تفاوتهای دنیا و آخرت گذشت در عالم آخرت معقول است؟
پاسخ روشن است. زیرا در آخرت که سرای عمل نیست مسئله تکرار جرم مطرح نیست و تنبیه و عبرت فایده‏ای ندارد و تشفی خاطر وجود ندارد. زیرا بعضی جرایم تجاوز به حقوق اللّه است که تشفی از ساحت مقدس او دور است و آن مقدار هم که به حقوق انسانها مربوط می‏شود چون حقایق روشن شده است و مجنی علیه بیشتر از آنکه به فکر انتقام‏جویی و تشفی خاطر باشد به فکر نجات خود و رهایی از مخمصه‏هایی است که بر اثر اعمال خود دامنگیر او شده است. به ویژه اگر مجرم از دوستان خدا باشد او به دنبال طلب رحمت و مغفرت الهی است نه انتقام گرفتن و تشفی خاطر.
2. مکافات: این نوع مجازات در واقع اثر وضعی و نتیجه تکوینی جرم است. به عبارت دیگر قرارداد و اعتباری در کار نیست؛ بلکه رابطه بین جرم و مجازات، رابطه تکوینی و علّی است. یعنی مجازات معلول جرم است. این نوع کیفر مکافات عمل می‏باشد و چون امر تکوینی است کم و زیاد کردن آن محال است.بنابراین تناسب و عدم تناسب نیز هرگز مطرح نیست. مثلا اگر کسی با تخلف از مقرارت راهنمایی و رانندگی باعث ایجاد تصادفی شود و در اثر آن هر دو پای خود را از دست دهد این امر مکافات بی احتیاطی و عدم توجه او به مقررات رانندگی است و نمی‏توان گفت اگر پنج دقیقه بی‏احتیاطی کند یک پای خود را از دست می‏دهد و اگر ده دقیقه بی‏احتیاطی کند هر دو پای خود را از دست می‏دهد، یا اگر پنج دقیقه بی‏احتیاطی کند تا نصف عمر خود از داشتن دو پا محروم و اگر ده دقیقه باشد تا آخر عمر از نعمت هر دو پا محروم خواهد بود. خیر، در اینجا یک لحظه بی احتیاطی مساوی یک عمر پشیمانی است و اگر به جای هفتاد سال، هزار سال نیز عمر داشته باشد این نتیجه از او جدا نخواهد شد.

مثال دوم: اگر کسی یک لحظه هوس کند چاقویی به چشم خود بزند مکافات این کار یک عمر نابینایی است. آیا این شخص حق دارد بگوید چرا کیفر یک لحظه هوس بازی یک عمر کوری است؟ بدیهی است، خیر، چون این نتیجه و معلول از اثر و علت خود تفکیک ناپذیر است. اصولا تناسب جایی است که اعتبار و قرارداد وجود داشته باشد. در مثال اول اگر شخصی به خاطر بی احتیاطی و عدم رعایت مقررات رانندگی بنا بود جریمه شود، اگر جریمه او به خاطر این تخلف از مقررات رانندگی اعدام و از بین بردن وسیله نقلیه تعیین شود، بین جرم و مجازات تناسب وجود ندارد. چنانکه اگر مجازاتش یک دقیقه توقف باشد تناسب رعایت نشده است. ملاحظه می‏شود در قوانین و مقررات راهنمایی و رانندگی که قراردادی است تناسب ممکن و لازم است؛ ولی در مکافات این امر ممکن نیست. حال اگر بین گناه و کیفر آن رابطه تکوینی و مکافات برقرار باشد دیگر تناسب و عدم آن مفهوم نخواهد داشت.

بسیاری از گناهان دارای مکافات‏های دنیوی پیدا و پنهان می‏باشند؛ مثلا در روایات مکافات برخی گناهان از قبیل ایذاء صاحبان حقوق به ویژه والدین، کوتاهی عمر معرفی شده است. ارتکاب فحشا نیز چنین است. نتیجه برخی گناهان، تنگی و کمبود رزق، برخی خشکسالی و گرانی و… است. چنانکه قرآن می‏فرماید: «    وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ  السَّماءِ وَالْأَرْضِ …» (اعراف: ۹۶) اگر اهل آبادی‏ها ایمان و تقوا می‏داشتند حتما برکت‏های آسمانها و زمین را به سوی آنها می‏گشودیم. مفهوم آن این است که بی‏ایمانی و بی‏تقوایی باعث برچیده شدن برکت در جامعه است. بهر حال این مطلب به صورت یک اصل کلی مطرح است که هر نوع پرده دری و گناه، حق‏کشی، قانون‏شکنی و آزار جانداران و… علاوه بر مجازاتهای قراردادی و علاوه بر کیفر اخروی مکافاتی هم در دنیا دارد که چه بسا این مکافات از هر چیز دیگری موثرتر باشد.    

در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: «    من یموت بالذنوب اکثر ممن یموت بالاجال و من یعیش بالاحسان اکثر ممن یعش بالاعمار» کسانی که به سبب گناه می‏میرند بیشترند از کسانی که بر اثر سر رسیدن اجل و پایان عمر می‏میرند و کسانی که به سبب نیکی خود زندگی می‏کنند بیشترند از کسانی که به سبب داشتن عمر زندگی می‏کنند.
    
حال پرسش این است که آیا کیفرهای اخروی از نوع مکافات دنیوی است؟ اگر چنین باشد دیگر تناسب بین جرم و مجازات مطرح نخواهد شد. پاسخ این است که مجازاتهای اخروی از این هم بالاتر است و رابطه بین جرم و مجازات از رابطه بین علت و معلول و اثر و نتیجه نیز شدیدتر است. آیا چنین امری ممکن است؟ با توضیحاتی که خواهد آمد مطلب روشن می‏شود.

۳. تجسم اعمال: در نوع اول رابطه بین جرم و مجازات امری اعتباری و قراردادی است که قابل کم و زیاد کردن می‏باشد و واضح است که در چنین امری رعایت تناسب و عدالت امری ممکن و لازم است. در نوع دوم رابطه تکوینی و ذاتی است. یعنی مجازات، معلول جرم و اثر ذاتی آن می‏باشد و باز بدیهی است که چنین رابطه‏ای تفکیک ناپذیر بوده و به هیچ وجه قابل کم یا زیاد کردن نیست و برقراری تناسب امکان ندارد و اصولا تناسب و عدم تناسب بی‏ مفهوم است. اما در نوع سوم چنانکه گذشت رابطه نه حاصل از قرارداد است و نه نتیجه و عکس العمل فعل؛ بلکه کیفر، عین جرم است و هنگامی که مجازات، چیزی جز جرم نیست و رابطه عینیت و اتحاد برقرار است به کار بردن لفظ رابطه نیز خالی از مسامحه نیست. در آخرت جزای عمل چیزی جز تجسم و حضور عین عمل نیست.

قرآن می‏فرماید: «    یَوْمَ تَجِدُ  کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ  تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً …» (آل عمران: ۳۰) روزی که هر کس آنچه از کار نیک یا بد انجام داده است حاضر می‏بیند و دوست دارد بین او و آنچه از اعمال بد انجام داده مسافت درازی (فاصله زمانی زیادی) فاصله می‏بود. و در آیه دیگر می‏فرماید: «… وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً وَلاَ یِظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً» (کهف: ۴۹) و همه اعمال خود را حاضر می‏یابند و پروردگارت به احدی ستم نمی‏کند. هر دو آیه به صراحت خبر از حضور کلیه اعمال خوب و بد انسان می‏دهد نه از نتیجه و ثمره آن.    
و در جای دیگر می‏فرماید: «    یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتاً لِیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ  فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ  وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرّاً یَرَهُ» (زلزال: ۶ ـ ۸ ) در آن روز مردم گروه گروه بیرون می‏آیند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود. پس هر کسی هموزن یک ذره کار خیر انجام داده است آن را می‏بیند و هر کس هم وزن ذره‏ای کار بد کرده است آن را می‏بیند.
    
آیات کریمه در این ظهور دارد که هر کس نفس عمل خود را می‏بیند نه نتیجه و جزا و پاداش آن را و روایات نیز موید همین معنا است.
از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که فرمود: «    فمن کان من المومنین عمل فی هذه الدنیا مثقال ذره من خیر وجده و من کان من المومنین عمل فی هذه الدنیا مثقال ذره من شر وجده»    (تفسیر نور الثقلین: ج ۵ ص ۶۵۰ .)    هر که از مومنین در این دنیا به اندازه سنگینی ذره‏ای کار نیک انجام دهد آن را می‏یابد و هر کس از مومنین در این دنیا به اندازه سنگینی ذره‏ای شر انجام داده باشد آن را می‏یابد
.    
در آیه دیگر می‏فرماید: «    یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ… » (حشر: ۱۸) ای کسانی که ایمان آورده‏اید از خدا پروا کنید و هر کسی باید بنگرد که چه چیزی برای فردای خود از پیش فرستاده است و از خدا پروا کنید. در این آیه نیز پس از دو بار امر به تقوا در فاصله‏ ای کوتاه که شاید در قرآن نظیر نداشته باشد با امری قاطع و صریح می‏فرماید: هرکس باید بنگرد که برای فردای خود چه چیزی را از پیش می‏فرستد. مفهوم آن این است که هر چه بفرستد عین آن را خواهد دید. چنانکه اگر انسان در سفر کالایی بخرد و آنرا پیش از آمدن خود به وطن ارسال کند بدیهی است که در بازگشت همان کالایی را خواهد دید که ارسال کرده است. در آیه دیگر می‏فرماید: «وَإِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ  وَإِذَا الْجَنَّهُ أُزْلِفَتْ  عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ» (تکویر: ۱۲ ـ ۱۴) و آنگاه که دوزخ شعله‏ور گردد و آن هنگام که بهشت نزدیک شود، هرکس می‏داند که چه چیزی آماده کرده است.    

باید توجه کرد که اعمال یک چهره دنیوی و ملکی دارند که در دنیا با آن چهره شناخته می‏شوند و یک چهره ملکوتی و باطنی که در دنیا بر بسیاری مکتوم است؛ مگر کسانی که چشم آنها باز باشد. بنابراین عمل دارای حقیقتی است که در دنیا کمتر افرادی می‏توانند آن حقیقت را مشاهده کنند. برخی آیات به این حقیقت اشاره دارد؛ از جمله آیه کریمه «    … وَلاَ یَغْتَب بَعْضُکُم بَعْضاً أَیُحِبُ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ  لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ …» (حجرات: ۱۲) بعضی از شما از بعضی دیگر غیبت نکنند؛ آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ نه، از این کار تنفر دارید. 
   
پیامبر اکرم(ص) با تصرف ملکوتی حقیقت این عمل را به شخصی که غیبت کرده بود نشان داد و به او فرمود: خلال کن. گفت: مگر چیزی خورده‏ام؟ فرمود: خلال کن! هنگامی که خلال کرد پاره گوشتی از دهانش افتاد.  
( بحار ج ۱۵ ص ۱۸۸. )   همچنین آیه: «    إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ  فِی بُطُونِهِمْ نَاراً …» (نساء: ۱۰) کسانی که اموال یتیمان را از روی ظلم می‏خورند فقط در شکم خود آتش داخل می‏کنند. به عبارت دیگر صورت ملکوتی خوردن مال یتیم عبارت است از بلعیدن آتش و صورت ملکوتی غیبت همان خوردن گوشت برادر مرده است. این چهره‏ها در برزخ و قیامت تجسم یافته و در مقابل انسان حاضر می‏شود. قیس بن عاصم (صحابی پیامبر(ص)) نقل کرده است با گروهی از بنی تمیم خدمت پیامبر(ص) رسیدیم. گفتم یا رسول اللّه ما در صحرا زندگی می‏کنیم و از حضور شما کمتر بهرمند می‏شویم ما را موعظه‏ای بفرمائید که بهره‏مند شویم. پیامبر اکرم فرمود: «ای قیس! با عزت ذلت است و با حیات مرگ و با دنیا آخرت و هر چیزی حسابگری دارد و هر اجل و مدتی کتاب و نوشته‏ای؛ ای قیس تو ناچار همنشینی داری که با تو دفن می‏شود در حالی که مرده‏ای؛ اگر او گرامی باشد تو را گرامی می‏دارد و اگر پست باشد تو را تسلیم خواری و بدبختی خواهد کرد. آنگاه آن همنشین فقط با تو محشور می‏شود و تو نیز فقط با او محشور می‏شوی و تنها از او سؤال و مؤاخذه می‏شوی؛ پس آن را صالح قرار بده؛ چرا که اگر صالح باشد موجب آرامش تو، و اگر فاسد باشد مایه وحشت تو است و آن همان عمل توست»    (بحار ج ۷، ص ۲۸۸ و ۲۹۹ و خصال باب الثلاثه حدیث ۹۳.)  
   
در حدیث دیگر آمده است که پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل به من گفت: «    یا محمد عش ما شئت فانک میت… و اعمل ماشئت فانک ملاقیه»    (کنز العمال ج ۱۵ ص ۵۴۶ .)    ای محمد هر چه می‏خواهی زندگی کن ولی سرانجام خواهی مرد؛ هر که را می‏خواهی دوست بدار که سرانجام از او جدا خواهی شد. (این جمله در متن حدیث نیامده است) و هر عملی خواهی انجام بده که سرانجام آن را ملاقات خواهی کرد
.    
حدیث دیگری که اشاره به تجسم ملکوت اعمال دارد روایتی است که ذیل آیه ۱۸ سوره نبأ آمده است «    یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً» روزی که در صور دمیده می‏شود و شما فوج فوج وارد محشر می‏شوید. پیامبر(ص) فرمود: ده گروه از امت من جداگانه در قیامت محشور می‏شوند و با سایر مسلمانان متفاوتند. بعضی به صورت حیوانات و بعضی نابینا و بعضی کر و لال و بعضی متعفن‏تر از مردار، سخن‏چین‏ها به صورت بوزینه‏ها، حرام‏خوارها به صورت خوکها، حاکمان ظالم نابینا، خودپسندان کر و لال، و شهوت‏پرستان گندیده‏تر از مردار محشور خواهند شد.    (مجمع البیان ح ۱۰ ص ۴۲۳.)    در این زمینه آیات و روایات زیاد است.
    
حال آیا می‏توان اشکال کرد که چرا بین جرم و مجازات تناسب وجود ندارد؟ تناسب بین چی و چی؟ تناسب بین عمل و حقیقت آن چه مفهومی دارد؟ جرم و مجازات از یکدیگر جدا نیستند؛ بلکه بین آنها عینیّت و اتحاد است. آیا حقیقت و ذات قابل تفکیک است؟ در قیامت این خود اعمال انسان است که او را معذب می‏دارد. کیفری وضعی نیست که قابل تحفیف باشد.
 
این سخنهای چون مار و کژدمت
 مار و کژدم می‏شود گیرد دمت
حشر پر حرص خس مردار خوار
 صورت خوکی بود روز شمار
زانیان را گنده اندام نهان
 خمر خواران را بود گنده دهان
گند مخفی کان بدیها می‏رسید
 گشت اندر حشر محسوس و بدید
… ظاهر و باطن اگر باشد یکی
 نیست کسی را در نجات او شکی
در وجود ما هزاران گرگ و خوک
 صالح و ناصالح و خوب و خشوک
سیرتی کاندر وجودت غالب است
 هم بر آن تصویر حشرت واجب است
 
(مثنوی معنوی)
با دقت در حقیقت عمل و تجسم آن در قیامت جواب اشکال روشن می‏شود. نکته‏ای که در پایان این بحث ضرورت دارد مطرح شود این است که مجرمین و کفار هرگز با فرض این که دارای عمری محدود هستند مرتکب گناهان نمی‏شوند. به عبارت دیگر این گونه نیست که اگر پنجاه سال مثلا عمر کنند مجرم و کافر خواهند بود؛ اما اگر هزار سال عمر کنند متقی و مؤمن؛ بلکه بر عکس کسی که برای عمر محدود و کوتاه این همه درنده‏خویی و نافرمانی از خود بروز می‏دهد اگر بداند عمر نامحدود و طولانی دارد بارها درنده‏خوتر، حریص‏تر و گناهکارتر خواهد شد. پس این طور نیست که شخص کافر و گنهکار ـ که کفر و گناه به صورت ملکه و شخصیت ثانویه در وجودش در آمده است ـ اگر عمر طولانی و نامحدود داشت مرتکب گناه و کفر نمی‏شد؛ بلکه اگر عمر جاوید داشت همواره کافر و بزهکار بود و خداوند می‏داند که این شخص هرگز اصلاح شدنی نیست. به همین دلیل هنگامی که تقاضای بازگشت به دنیا را مطرح می‏کنند قرآن می‏فرماید: اینها دروغ می‏گویند. اگر بازگردند باز به همان اعمال زشت سابق برمی‏گردند: «     …وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ» (انعام: ۲۸) مضمون این پاسخ نیز در روایات آمده است.    

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
به بالا بروید