زندگى ارزش آن را دارد که با چشم باز و دلى آگاه به آن نگاه کنى و اگر در پى «آب» هستى، گرفتار «سراب» نشوى.
دل بستن به اندیشه هاى رؤیایى و زیستن در عالم خیال، شایسته ى عاقلان فرزانه نیست.تو در پى خوش بختى هستى، همه ى آنان که در اطراف تو زندگى مى کنند، دنبال سعادتند و مى خواهند خوب زندگى کنند; ولى … خوش بختى چیست؟ خوب زیستن کدام است و خوب کیست؟
بعضى ها ندانسته، زندگى را به جهنّمى سوزان تبدیل مى کنند که هیزم آن خودشانند این دوزخ هولناک گاهى از یک زاویه ى کوچک انحراف یا اشتباه آغاز مى شود.
زندگى هاى آلوده به هوس، خرمن خشکى است که جرقّه ى بیگانگان در یک لحظه آن را آتش مى زند و خاکستر مى کند; این جاست که نگاه روشن و زاویه ى دید صحیح، کارساز است.
ما دو بار عمر نمى کنیم که در یکى تجربه بیندوزیم و در دیگرى به کار بریم. در همین یک نوبت باید چنان زندگى کنیم که به حسرت گذشته گرفتار نشویم.[۱]
خداوند انسان را آمیزه اى از ظرفیّت ها و استعداهاى مختلف آفرید و او براى رسیدن به کمال حقیقى و سعادت واقعى، باید در جهت شکوفایى همه ى استعدادها گام بر دارد و به تمام جهات مادّى و معنوى زندگى بپردازد.نکته ى مهم، شناخت صحیح نیاز طبیعى انسان و درک درست آن است تا در ارائه ى راه حل ها به خطا نرویم.
مکانیزم جذابیّت جنس هاى مخالف نسبت به هم بر چه اساس است؟ آیا جاذبه ى دختر و پسر براى یک دیگر بر خلاف سرشت و نهاد آن هاست و نوعى انحراف از طبیعت اوّلیه ى انسان به حساب مى آید؟[۲]
نیاز طبیعى دختر و پسر به یک دیگر: در خلقت بشر، زن و مرد مکمّل نیازمندى هاى روحى و روانى یک دیگرند و هر یک بدون دیگرى احساس فقر و نیاز نموده، به آرامش واقعى دست نمى یابد.
انسان به عنوان موجودى طبیعى و با داشتن بعد مادى و جسمانى، ناچار با جهان طبیعت در ارتباط حیاتى و وابستگى متقابل است; به صورتى که قطع این وابستگى ها مساوى با نابودى او خواهد بود.
اگر انسان مى توانست بدون وابستگى به طبیعت و علایق مادى، به مقصود نهایى خویش در خلقت نایل شود، قطعاً پروردگار حکیم نیز او را به دامان طبیعت جسمانى نمى سپرد. خصوصیّات جسمانى، علایق روحى و روانى، جذّابیّت هاى متقابل بین طرفین (زن و مرد) به خصوص در سنین جوانى، از این قاعده ى کلّى مستثنا نیست. البتّه هر کدام از دو طرف داراى جذّابیّت ها و ویژگى هایى است که به طور اجمال بدان اشاره مى کنیم.
دختر بنا به لطف الهى، بعد از بلوغ به آرامش و تعادل روحى عمیقى دست مى یابد و تجلّى گاه زیبایى هاى الهى مى شود. صورت معصوم و چشمان نکته سنج و اندام ظریفش و از این مهم تر عفّت و حیا و افتادگى نگاهش، خرامان راه رفتن و وقار زیباى او و هر کلام و حرکتش، سرشار از چنان جذّابیّت سحرآمیزى است که هر مرد خشن و بى احساسى را تحت تأثیر قرار مى دهد.[۳]
زن شاه کار آفرینش و سرچشمه ى جوشان مهر و محبّت است و در ساختار وجودى خود، متمایل به مرد آفریده شده و به دنبال تکیه گاه محکمى است که در فراز و نشیب زندگى یار و یاورش باشد. او طالب آن است که توجّه مرد را به شخصیّت و موقعیّت عاطفى و ابعاد وجودى خود جلب نماید. او در برخوردها و معاشرت هاى خویش با مردان، انگیزه ى جنسى نداشته و قصد اوّلیه ى او بى عفّتى و لذّت جویى شهوانى نیست; بلکه خواستار کسى است که از وجود پر رمز و رازش باخبر باشد[۴] و موقعیّت عمیق عاطفى و روح فداکارى و صداقت او را پاس دارد و از روى صداقت و پاکى، نگاه و توجه مردان را نشانه ى احترام و ابراز محبّت خالصانه و توجه به ارزش هاى غیر جنسى خویش مى پندارد. به همین جهت مردانى را مى پسندد که ارج و منزلت او را درک کنند و با روح و روانش دمساز باشند.
زن به دنبال تقدیس از جانب مرد و در آرزوى آن است که تنها ملکه ى کاخ عشق و محبّتش باشد،[۵] و به قول ویل دورانت: «زن فقط وقتى زنده است که معشوق باشد و توجّه کردن به او مایه ى حیات اوست.»[۶]
پسر نیز پس از بلوغ، به طور طبیعى سرشار از تمایلات غریزى است و نیازمند روابطى دوستانه و محبّت آمیز بوده، بدون جنس مخالف، نه در مراقبت از تمایلات سرکش و شهوانى خود تواناست و نه در رشد استعدادهاى اجتماعى موفّق است و در تنهایى، دچار فشار ذهنى شدید و بى حوصلگى است و در انجام کارها سریع خسته و بى انگیزه مى گردد.او در پى کسى است که خلاء و کمبود و نقصان خویش را با وجودش کامل نماید و تکیه گاه و مشوّقى را مى جوید که در درون او حضور یابد و احساس تنهایى اش را از درون برطرف سازد. و با نرمى و لطافت، خشکى و خشونت زندگى را هنرمندانه از یادش ببرد.
مرد، نیازمند کسى است که قلبش براى او بتپد و با گرمى نگاه و کلام پرمهرش، او را در مواجهه با ناملایمات زندگى امید بخشد و با اتکا به عشق و محبّتش سردى ها و سختى هاى روزگار را پشت سر گذارده، هم چون آینه اى شفاف، خود را در او بازبیند تا شخصیّت و اخلاق خویش را به خوبى بنا نهد.[۷]
مرد فطرتاً طالب دخترى است که مانند بنفشه، محبوب و سلیم الطبع و ساده و عفیف و در عین حال داراى کمال لطف و دلبرى باشد.[۸]
در منظر پسر و دختر، هر چند وجود عزیز پدر و مادر بسیار ارزشمند است و مصاحبت با آنان و یا خواهر و برادرى مهربان، تسکین دهنده ى لحظات تنهایى است، اما نیاز پسر و دختر مَحرمیّتى بالاتر از این ها مى طلبد. طبیعت زندگى شان اقتضا دارد که آن دو مافوق نیازهاى جسمى و مادّى به هم بنگرند و رابطه ى خویش را بر مبناى عشق و محبّت راستین و جوشیده از نهاد و درون استوار سازند.
«ویل دورانت»، به نقل از کتاب مهمانى افلاطون از قول «آریستوفان» آورده است:
هر یک از ما، در جدایى فقط نیمه اى از انسان است و همیشه نگران آن نیم دیگر است[۹].
این نیازمندى ها که در سرشت بشر نهاده شده، از اسرار حکمت الهى است. نکته ى اساسى، بسترسازى مناسب براى پاسخ گویى به آن بوده تا دختر و پسر در مسیر زندگى تکاملى خویش، شادمانه و سرافراز از این میدان، گذشته و در فردایى روشن، خود را در کانونى گرم و سرشار از عشق و صفا ببینند.
چرا دختر و پسر را از سنّ کودکى جدا نمودند تا در سن جوانى در محیط جامعه و دانشگاه با حسّاسیتى دو چندان، به دنبال شناخت دنیاى جنس مخالف و جبران کمبودهاى گذشته باشند؟[۱۰]
در پاسخ به این پرسش توجّه به چند نکته ضرورى است:
۱. براى روشن شدن درستى یا نادرستىِ جداسازى، باید دید بر اساس نظر روان شناسان و کارشناسان علوم تربیتى، نیاز روحى ـ روانى کودک و نوجوان نسبت به جنس مخالف چگونه است. دختر و پسر پس از دوران کودکى از هم جدا شده، هرکدام در دنیاى متفاوت از دیگرى پاى به دوران نوجوانى مى نهد. در این دوران، دختر و پسر نسبت به جنس مخالف هیچ گونه احساسى نداشته، یا داراى حسّاسیتِ منفى اند; بنابراین خواه باهم باشند یا بدون هم، در واقع جداى از یک دیگر رشد نموده و بعد از این مرحله با بیدارى غرایز، به یک دیگر روى مى آورندو با دنیاى ناشناخته اى روبه رو مى شوند. این دنیاى ناشناخته، سبب ناراحتى آن ها مى شود و با بیدارى بیش تر غرایز جنسى، حسّاسیّت و توجّه آن ها به یک دیگر بیش تر مى شود.
رفتار کودک در دوران پیش از دبستان، در برخورد با جنس مخالف و موافق، چندان متفاوت نیست; به عبارت دیگر، در این دوره، کودک در برخورد با دختران و پسران هم سن خود، تقریباً یکسان رفتار مى کند. در حقیقت دوران پیش از دبستان را مى توان دوره ى یک رنگى و یگانگى دو جنس دانست. این گونه برخورد، پس از پایان این دوره دیگر تکرار نخواهد شد.
در دوره ى دبستان به تدریج رفتار دوگانه و مخالف خود نمایى مى کند. در این دوره پسران و دختران از یک دیگر فاصله گرفته، نسبت به هم موضع مى گیرند. دختران معمولا با دختران به بازى و گفت و گو مشغول مى شوند و پسران نیز با پسران. این فاصله گرفتن، گاه با پرخاش نسبت به هم و بدگویى و شکایت از یک دیگر، همراه مى شود. خواهران و برادرانى که در یک خانه زندگى مى کنند، این تعارض را به صورت جدال و قیل و قال و قهر و شکایت و… از خود بروز مى دهند. پسران (در آن سن) دختران را موش مى نامند که مثل خرگوش هستند ولى خود را مثل شیر و شمشیر مى دانند; گاه دختران نیز همین کار را با پسران مى کنند. به این ترتیب، این دوره را باید دوره ى تعارض در رفتار اجتماعى دو جنس، بدانیم.
در دوران پس از دبستان، به تدریج فاصله گرفتن دو جنس، آغاز مى شود. دختران و پسران در این دوره به تدریج از هم دور مى شوند و گویى با یک دیگر قهرند. آن تعارض دوران دبستان نیز به تدریج از بین مى رود.
بیش تر نوجوانان در دوازده ـ سیزده سالگى، این دورى و فاصله را نسبت به جنس مخالف، در درون خود احساس مى کنند.[۱۱]
غرایز جنسى بین شش تا دوازده سالگى متوقف مى ماند و پسران و دختران از این لحاظ تفاوت چشم گیرى با هم ندارند.[۱۲] سپس در دوران نوجوانى به یک دیگر تمایل پیدا مى کنند و این تمایل براى هر دو جنس، ناراحت کننده است; زیرا تحوّلى است که با خواسته ى قبلى هرکدام مخالف است.[۱۳]
امّا سال هاى نوجوانى، سال هاى بیدارى غریزه است. این غریزه، انسان را به سوى جنس مخالف سوق مى هد. در چنین اوضاعى اگر تعارض بین گرایش و عدم گرایش به طرف جنس مخالف، شدّت بگیرد، نوجوان دچار آشفتگى مى شود و دست به رفتارهاى متعارض مى زند. اگر عوامل محرّک غریزه ى جنسىِ نوجوان را تا حدامکان کنترل کنیم، به گونه اى که این غریزه بیدارى خود را به تدریج و بسیار آرام آغاز کند، مى توانیم امیدوار باشیم که دورى روحى نوجوان از جنس مخالف، فرصتى خواهد بود براى پختگى بیش تر و شناخت دقیق تر از جنس مخالف. به این لحاظ است که کنترل و کاستن عوامل تحریک کننده ى جنسى، از ضروریات تربیتى در دوره ى نوجوانى است. و با بیدارى تدریجى، نوجوان فرصتى مى یابد تا آشفتگى هاى خود را در این مدت که در ابعاد مختلف با آن روبه روست، تا حدّى تعادل بخشد و در اواخر نوجوانى گرایشى انسانى به طرف جنس مخالف در خود احساس خواهد کرد. این احساس، مقدّمه ى خوبى براى ازدواج و تشکیل خانواده است.[۱۴]
در نتیجه، طبق نظر کارشناسان، دختر و پسر از کودکى، براساس ساختار روحى – روانى با جنس موافق رشد نموده، احساس نیاز به جنس مخالف ندارند و این دورى مى تواند زمینه اى مناسب براى شناخت صحیح شود.[۱۵] و اختلاط بى حدّ و مرز و تعجیل در روابط و تحریک زودرس، نوجوان را که باید با آرامش و فراغت به دنبال پایه ریزى اندیشه و آینده و هوّیت خود باشد، دچار آشفتگى هاى روحى و ذهنى نموده، غرق در اضطراب و التهاب مى نماید و از دست یابى به اهداف بلند باز مى دارد.
البتّه لازم است، جوانان و نوجوانان شناخت درستى نسبت به جنس مخالف داشته، از تصوّرات تخیّلى اجتناب کنند و از جنس مخالف، موجودى ماورایى و فرشته اى آسمانى و … نسازند.
هر یک از دختران و پسران باید بدانند که جنس مخالف، هم چون خود آنان، داراى ویژگى هاى مثبت و منفى گوناگونى است، و در عین برخوردارى از توانمندى ها، داراى ضعف ها و ناتوانى هایى نیز مى باشد و براى خود سلیقه ها و خصوصیات اخلاقى خوب و یا بدى دارد. و همانند خواهران و برادرانشان، انسانى معمولى است و به اندازه ى کافى وقت دارند تا یک دیگر را بشناسند.
این نوع شناخت، به همراه کنترل عوامل محرّکِ جنسى، التهاب و هیجان را در سن جوانى به حدّ متعادل رسانده، جوان را به سوى پاسخ گویى صحیح و انتخاب راه درست و فرد مناسب براى عشق و زندگى رهنمون مى سازد.
۲. جدا سازى دختر و پسر در مدارس و مراکز علمى، تنها در ایران مرسوم نیست، بلکه از دیرباز تا کنون در بسیارى از کشورهاى شرق و غرب متداول بوده است و امروزه در میان اندیشمندان علوم تربیتى داراى موافقان و طرفداران بسیارى است که در مباحث بعدى بدان خواهیم پرداخت.
۳. نکته ى دیگر آن که اگر اختلاط از سنین کودکى و نوجوانى، سبب کاهش التهاب و حسّاسیّت در جوانى مى شود و شناخت معقولى را ایجاد مى کند، چرا در جوامع غربى که آزادى مطلق دارند، باز دختر و پسر با دو صد حسّاسیّت و هیجان جنسى، غرق در شهواتند و على رغم معاشرت هاى آزاد و دیدن انواع فیلم ها و مجلاّت و … این عطش هولناک سیراب نشده است؟
در ارتباط دختر و پسر، قائل به ارتباطى آلوده نیستیم، بلکه مقصود ما ارتباط و رفاقت معمولى و پاک و به دور از مسائل جنسى است. چرا از این گونه روابط جلوگیرى مى شود؟[۱۶]
در جوانى، غرایز جنسى و احساسات و شیفتگى به جذّابیّت هاى ظاهرى، در حدّ زیادى خودنمایى کرده، حاکم بر دوستى ها و تصمیم گیرى هاى جوانان است. «موریس دبس» گوید:
دیر یا زود غریزه ى جنسى، مخصوصاً در نزد پسران، تا سر حدّ وجدان نفوذ کرده و تحریکات شهوانى هم چون تصادم امواج به ساحل، شروع به مبارزه مى نماید. عمل این غریزه آن قدر قوى است که در واقع، مرکز تحریکاتِ مستقیم براى تمامِ آرزوهاى اعضاى مختلف بدن مى گردد. تأثیر غیرمستقیم آن خیلى بیش از این ها است. وجود آن به کلّى زندگى قلبى و تظاهرات محبّت آمیز انسان را تحت تأثیر خود قرار مى دهد تا جاییکه در سن هفده ـ هجده سالگى، مالکِ اصلى (حسّاسیّت انسان )مى شود و آن گاه تمام تظاهرات محبّت آمیز انسان از غریزه ى جنسى سرچشمه مى گیرد.[۱۷]
بدیهى است در ایّام جوانى، شوق جنسى و احساسات بر روان آدمى سایه انداخته، ناخودآگاه به رفتار و سخن و نگاه جوان رنگ و لعابى دیگر مى بخشد. در این میان، چنان التهاب و هیجان به اوج مى رسد که آهنگ صدا و رفتار و حرکات را تحت تأثیر قرار داده و حتى تصوّر رفاقت و هم سخن شدن و حسِّ گرماى وجود دیگرى، قلب را به تپش مضاعف وا مى دارد و تأثیر پذیرى و تحریک را دو چندان مى نماید. «ویل دورانت» پس از بیان تحریک پذیرى جوانان در برخورد با جنس مخالف مى گوید:
در این سن، جوان در برابر هزارها محّرک که قبلا آن ها را حس نمى کرد، حسّاس مى گردد. بعضى از صداها این حسّاسیّت جوانى را بر مى انگیزد … بعضى از عطرها ]آن را[ تحریک مى کند.[۱۸]
و در جاى دیگرِ کتاب خود، درباره ى حکومت شهوت در طول عمر، مى نویسد:
رسم بر این است که طغیان شهوت را به دوره ى جوانى منتسب سازند; ولى در حقیقت تا نیرویى در بدن هست، شهوت نیز پاى بر جاى است.[۱۹]
«کارِن هورناى»، على رغم ردّ صریح این نظریه ى فروید که پشت سر هر گونه محبّتى یک انگیزه ى شهوى و عقده ى جنسى وجود دارد، مى نویسد:
ارتباط زیادى بین محبّت و تمایلاتِ جنسى ملاحظه مى کنیم; مثلا بسیارى از تمایلات و کشش هاى جنسى، اوّلش با مهربانى و دوستى صاف و ساده شروع مى شود; گاهى هم شخص ممکن است داراى تمایلات جنسى باشد، ولى خودش آن را با تمایل به مهرورزى اشتباه کند. چنان که کشش هاى جنسى هم ممکن است انگیزه ى احساسات محبّت آمیز باشد یا کم کم مبدّل به احساسات محبّت آمیز گردد; با وجودى که این تغییر و تبدیلات حاکى از آن است که ارتباط نزدیکى بین تمایلات جنسى و احساسات محبّت آمیز وجود دارد (هر چند این ها دو نوع احساس متفاوت مى باشند.)[۲۰]
باتوجّه به نیاز و کششِ درونى دختر و پسر، به ضمیمه ى شرایط ویژه ى بلوغ و بیدارى غرایز جنسى و تحریک پذیرى جوانان، باید اعتراف نمود گسترش و عادى سازى روابط، بسترى مناسب براى کشیده شدن جوانان به سوى لذایذ شهوانى و زمینه ساز روابط جنسى است که در صفحات آینده با آثار و تبعات آن آشنا مى شویم.
در گزارشى که «جاناتان راس»، روزنامه نگار انگلیسى، به دنبال تحقیقاتى روان شناسانه منتشر کرده، نگرانى خویش را از خشونتِ جنسى ابراز داشته است. وى با ارائه ى آمار، اظهار مى کند که بیش تر مردان غربى، نسبت به زنانى که با آنان از صبح تا شام در ارتباط هستند، (از قبیل: هم کار و هم کلاس و…) در آرزوىِ آمیزشِ همراه با خشونت شدید، تا حدّ قتل، مى باشند.[۲۱]
حال با کمى تأمّل و واقع بینى در خود و محیط اطراف، به خوبى در مى یابیم که بسیارى از دلایل و بهانه هاى مختلفى که در توجیه روابط ذکر مى شود، برخاسته از همین نیاز درونى است و از آن جا که شرایط مناسبى براى پاسخ گویى صحیح و طبیعى وجود ندارد، سبب به وجود آمدن روابط خیابانى و آشنایى هاى تلفنى مى شود.
در این جا مسئولیّت سنگینى بر دوش خانواده ها و مسئولین جامعه است. جوان در سنّ جوانى و در اوج شور و احساسات خود نیازمند روابطى محبّت آمیز و سرشار از عشق و صفاست و از عمقِ جان خویش این نیاز را احساس کرده، با تمام وجود نداى طلب آن را مى شنود و در پى راهى براى پاسخ به آن است. و اگر راهى صحیح و ساده نیابد، خواسته یا ناخواسته به راه هاى دیگر کشیده مى شود.
اگر خانواده ها با راهنمایى و فراهم نمودن شرایط مقدّماتى به کمک آن ها نشتابند و مسئولین اقتصادى و فرهنگى جامعه، به دنبال چاره جویى و بر طرف نمودن موانعِ موجود برنخیزند، دیگر نمى توان انتظار زیادى از جوانان داشت و تنها آنان را مورد ملامت و سرزنش قرار داد.
در نتیجه، براى آرامش و کنترل غرایز در افراد، رعایت نکات ذیل لازم است:
الف. ارضاىِ تمام غرایز موجود در انسان در حدّ حاجتِ طبیعى به طور معقول و مطلوب;[۲۲]
ب. جلوگیرى از تحریکِ غرایز; به خصوص غریزه ى جنسى; [۲۳]
ج. گسترش میدان فعّالیت اجتماعى و سیاسى و فرهنگى و ورزشى.
از آن جا که با اعتراف به حسّاسیت و تمایلات غریزى، توجیهى براى عادى سازىِ روابط و تطهیر آن باقى نمى ماند، دیده مى شود در برخى مطبوعات بدون ارائه ى مستندِ علمى، این اصل و نقش آن را انکار کرده و روابطِ موجود را عارى از دغدغه هاى جوانى دانسته، آن را بدون تبعات منفى معرفى مى کنند!
اما روى سخن ما با جوانان فهیم ایرانى است: در شرایط فعلى جامعه چه باید بکنیم و چه راهى را باید انتخاب نماییم تا به سعادت و خوش بختى واقعى دست یابیم؟ در بخش هاى آینده دلایل روابط و پیامدهاى آن را بررسى مى کنیم.
[۱]. جواد محدثى، نگاه تا نگاه، ص ۵، با کمى تصرف.
[۲]. از پرسش هاى رسیده به مرکز.
[۳]. هیئت تحریریه ى مؤسسه ى در راه حق، جوانان و ازداوج، ص ۳ و ۴.
[۴]. ویل دورانت، لذات فلسفه ترجمه ى عباس زریاب، ص ۱۳۴.
[۵]. شهید مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱۴۸.
[۶]. ویل دورانت، لذات فلسفه، همان، ص ۱۲۲.
[۷]. مجتبى هاشمى رکاوندى، مقدمه بر روان شناسى زن، ص ۷۹.
[۸]. راوریزان مادرن، زن در عصر جدید، ص ۱۵۲. ر.ک: (مقدمه اى بر روان شناسى زن) همان، ص ۱۳۵.
[۹]. ویل دورانت، لذات فلسفه، همان، ص ۱۲۲.
[۱۰]. ایران جوان، ش ۱۳۵، ص ۳۵.
و ش ۸۰، بهمن ۷۷.
[۱۱]. دکتر على اصغر احمدى، تحلیلى تربیتى بر روابط دختر و پسر در ایران، ص ۷۲ و ۷۳; على اکبر شعارى نژاد، روان شناسى رشد، ص ۴۷۳.
[۱۲]. موریس دبس، بلوغ، ص ۴۷، به نقل از روان شناسى نوجوانان و جوانان، ص ۱۱۳.
[۱۳]. على اکبر شعارى نژاد، روان شناسى رشد، همان.
[۱۴]. دکتر على اصغر احمدى، تحلیلى تربیتى بر روابط دختر و پسر، ص ۷۲ و ۷۳; هم چنین، على اکبر شعارى نژاد، روان شناسى رشد، ص ۴۷۳.
[۱۵].دکتر على اصغر احمدى، همان، ص ۷۲ و ۷۳. هم چنین، على اکبر شعارى نژاد، همان، ص ۴۷۳.
[۱۶]. ایران جوان، ش ۱۶۵، ص ۴۱; و روزنامه ى نوروز: آتش و پنبه نیستیم. ۱ / ۵ / ۸۰
[۱۷]. چه مى دانم از بلوغ، ص ۴۶، به نقل از گفتار فلسفى، جوان، ص ۳۰۷.
[۱۸]. لذات فلسفه، ۱۱۵ و ۱۲۵.
[۱۹]. همان، ۹۵ و ۹۶.
[۲۰]. کارون هورناى، عصبانى هاى عصر ما، ترجمه ابراهیم خواجه نورى، ص ۱۹۱.
[۲۱]. دکتر ثریا مکنون و مریم صانع پور، بررسى تاریخ منزلت زن از دیدگاه اسلام، ص ۲۱۱.
[۲۲]. شهید مرتضى مطهرى، مسئله ى حجاب، ص ۱۱۲.
[۲۳]. همان.