سوگنامه حضرت فاطمه علیها السلام

سوگنامه حضرت فاطمه عليها السلام

یا على علیه السلام در هیچ امرى مخالفت تو را نکردم 

در یکى از روزهاى آخر حیات فاطمه علیها السلام که در بستر بیمارى بودبه على علیه السلام گفت : على جان ! هنگام فراق نزدیک شده است ، سخنانى دارم که مى خواهم با تو بگویم .

على علیه السلام فرمود: آنچه دلت مى خواهد بگو، پس بربالین فاطمه علیها السلام نشست و دستور داد کسى داخل اطاق نباشد. آنگاه دختر پیامبر این چنین گفت :

اى پسرم عم ! شروع زندگى با تو در هیچ امرى مخالفت تو را نکردم و هرگز از من دروغ و خیانت سر نزد.

على علیه السلام در حالى که او را تصدیق مى کرد، گفت :

تو باتقواتر و متواضع تر از آن هستى که من تو را بر چنین امرى سرزنش کنم ، آه چقدر جدایى و دورى از تو بر من دشوار خواهد بود ! مصیبت پیامبر برایم زنده مى شود، از دست دادن تو براى من بسیار سخت و ناگوار است . از این ماتم به خداى خود پناه مى برم و دل به او مى سپارم . مصیبت فراق تو آن قدر تلخ و سنگین است که تحمل آن براى على مشکل و طاقت فرساست ، مصیبتى که هیچ چیز نمى تواند آن را جبران کند، این دردى است که درمانى براى او نمى بینم .

سپس على علیه السلام سر فاطمه علیها السلام را به سینه چسباند و با هم گریستند. گریه فاطمه علیها السلام براى تنهایى على علیه السلام و گریه على علیه السلام در فراق زهراء علیها السلام . (۴۴۰)

اشک مظلوم، موجب رحمت است

روزى حضرت فاطمه علیها السلام رو به حضرت على علیه السلام نمود و گفت : اى ابالحسن ! من از پدرم شنیدم که مى فرمود: اشک ، خشم خداوند را خاموش مى کند و قبر باغى از باغهاى بهشت نخواهد بود مگر هنگامى که بنده از ترس خدا گریه کند و خداوند عزیز و جبار مى داند که من با این اشکها از خوف خدا مى گریم .

حضرت على علیه السلام گریست ، فاطمه علیها السلام از اشکهاى آن حضرت گرفته وبر چهره خود کشیده و گفت : اى ابالحسن ! اگر غمگینى در بین امت گریه کند خداوند آن امت را مورد بخشایش خود قرار مى دهد. پسر عمو ! تو غمگین و محزونى و من اشک چشم تو رابه صورت مى کشم تا مشمول رحمت خدا شوم . (۴۴۱) بیت الأحزان فاطمه علیهاالسلام

بعد از وفات رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) و پیش آمدن مشکلات و مصیبتها بر اهل بیت پیامبر فاطمه زهراء علیها السلام همواره شال عزابر سربسته بود. از نظر جسمى روز به روز به تحلیل مى رفت و از فراق پدر گریان و قلبش سوزان بود. ساعتى بیهوش مى شد و ساعتى به هوش ‍مى آمد گریه هاى آن حضرت بر پدرش قطع نمى شد.

منزل زهراء علیها السلام از دو طرف در داشت یکى داخل مسجد باز مى شد و دیگرى در کوچه مجاور باب جبرئیل ، مردى که در مواقع نماز به مسجد مى آمدند از جلوى درب خانه فاطمه علیها السلام عبور مى کردند و صداى ناله آن حضرت را مى شنیدند و با خود مى گفتند: مگر چه شده که یگانه دختر پیامبر این قدر نالان است ؟ مگر چه ظلمى بر او روا داشتند؟ ! این موضوع بر سران حکومت گران آمد. لذا افرادى خدمت امیرالمؤ منین على علیه السلام رسیدند و از آن حضرت خواستند تا گریه و عزادارى فاطمه علیها السلام را کنترل نماید یا شب گریه کند و یا روز، تا ما آرامش ‍داشته باشیم .

حضرت امیر پس از سخنان آنان ، نزد فاطمه علیها السلام آمد و فرمود: فاطمه جان ! گروهى آمده اند و مى گویند: به فاطمه بگو یا شب گریه کند یا روز!

فاطمه علیها السلام جواب داد: اى ابالحسن ! چقدر اندک است ماندن من در میان مردم و چقدر نزدیک است زمان ، پنهان شدن من از جمعشان … سوگند به خدا هرگز سکوت نمى کنم ، نه در شب و نه در روز، تا اینکه به پدرم رسول الله ملحق گردم . على علیه السلام فرمود: هر طور دوست مى دارى عمل کن ، لذا آن حضرت جایگاهى را در بقیع بنام بیت الاحزان براى فاطمه درست کرد و حضرت فاطمه هر روز دست حسن و حسین علیه السلام را مى گرفت و به آنجا مى رفت و به عزادارى مشغول مى شد و غروب آنها را به منزل باز مى گرداند. (۴۴۲)

تقاضاى عیادت از فاطمه علیها السلام 

شیخ طوسى روایت کرده است :

هنگامى که بیمارى فاطمه علیها السلام شدت یافت ، عباس (عمومى پیامبر) به عنوان عیادت ، به خانه فاطمه آمد. به او گفته شد که حال فاطمه بسیار ناگوار است و هیچکس را به خانه اى که در آن بسترى است راه نمى دهند. عباس به خانه خود مراجعت کرد و براى امیرمؤ منان علیه السلام پیام فرستاد، و به قاصد خود گفت : از قول من به على بگوید: اى بردارزاده ، عمویت سلام مى رساند و مى گوید سوگند به خدا از بیمارى و دردمندى حبیبه رسول خدا و نور چشم پیامبر و من ، یعنى فاطمه علیها السلام آن چنان اندوهگین و غم زده شده ام که وجودم در هم شکسته شده است ، گمان مى برم از نخستین کسى از ما باشد که به رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) ملحق مى شود و آن حضرت او را براى بهترین مقامات بهشت برگزیده و به پیشگاه خداى بزرگ مى برد.

اگر مى دانى که فاطمه علیها السلام به رحمت خدا خواهد رفت ، اجازه بده فردا جماعتى از مهاجران و انصار را جمع کنم ، تا در تشییع جنازه و نماز او شرکت کنند و به پاداش ثواب آن نائل شوند که این کار براى عظمت اسلام ، کار نیکى است .

حضرت على علیه السلام به قاصد عباس که به گفته راوى ، عماریاسربود، فرمود: سلام مرا به عمویم عباس برسان ، و بگو: خداوند محبت شما را از ماکم نکند، پیشنهاد شما را دریافتم ، و رأى شما نیکو است ولى مى دانى که آنها همواره به فاطمه علیها السلام ظلم کردند و او را از حقش باز داشتند و از میراث پدرش محروم نمودند و سفارش پیامبر در حق او را رعایت نکردند و رعایت حق الهى را ننمودند و خداوند براى داورى کافى است و از ستمگران انتقام خواهد گرفت . من اى عمو از تو مى خواهم که مرا ببخشى و مرا در ترک پیشنهاد ت معذور بدارى ، زیرا فاطمه علیها السلام وصیت کرده که امر او را پنهان سازم . (۴۴۳)

وداع فرزندان با مادر 

وقتى حضرت فاطمه علیها السلام از دنیا رحلت فرمود اسماء خود را روى آن حضرت انداخت و او را مى بوسید و مى گفت : یا فاطمه وقتى که بر پدرت رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) وارد شدى سلام اسماء بنت عمیس ‍را به او برسان . در این هنگام حسن و حسین علیما اسلام وارد شدند و دیدند که مادرشان رو به قبله دراز کشیده فرمودند: اى اسماء ! مادرمان هیچ وقت در این ساعت نمى خوابید؟ اسماء عرض کرد: اى فرزندان رسول خدا ! مادر شما نخوابیده بلکه به جوار حق شتافته است .

با شنیدن این سخن حضرت امام حسن علیها السلام خود را بر روى مادر افکنده در حالى که پاهایش را مى بوسید مى فرمود: مادرجان ! قبل از آنکه جان از بدنم بیرون رود با من سخن بگو.

و همین گونه حضرت امام حسین علیه السلام پاى مادر را مى بوسید و مى فرمود: مادرجان ! من حسینم ، مادر جان پیش از آنکه قلبم از حرکت باز ایستد و بمیرم با من حرف بزن .

صاحب کتاب ناسخ التواریخ مى نویسد:

به هنگام رحلت حضرت زهرا علیها السلام زینب علیها السلام در حالى که چادرش بر زمین کشیده مى شد، جلو آمده فریاد زد: اى پدر، اى رسول خدا ! هم اکنون محرومیت دیدارتوبرایمان  معلوم گردید و شناخته شد.

علامه مجلسى نقل مى کند: که ام کلثوم بیرون آمد در حالى که چادرى بر سرافکنده بود که قسمت پایین آن بر زمین کشیده مى شد و پیراهنى بر تن کرده که اندامش را پوشیده بود صداى مى زد: اى بابا، اى رسول خدا ! هم اکنون به راستى تو را از دست دادیم ، به طورى که دیدار دیگرى نخواهد بود.

هنوز بازوى مادرم سیاه و کبود است 

حضرت آیه الله مرتضى فیروز آبادى یکى از استوانه هاى علم در حوزه علمیه نجف اشرف و حوزه علمیه قم بود.

نقل کرده اند که ایشان مى فرمود: زمانى که در نجف اشرف بودم ، یک شب در عالم رؤ یا دیدم که در منزل شخصى خود، مجلسى اقامه شده و در آن مجلس حضرت فاطمه علیها السلام با چادر نشسته است . افرادى از مؤ منین به صف ایستاده ، یکى یکى آمده عرض ادب مى کنند و مى روند. چون همه رفتند، حضرت چادر را کنار زد، از این عمل خانم متوجه شدم که چون من به آن حضرت محرم هستم ، لذا این عمل را انجام داد. چه جمالى ! در عالم رؤ یا گفتم : صورتش شبیه به صورت پیامبر (صلى الله علیه وآله ) است .

سپس جلوتر رفته و عرض کردم : مادر ! آیا این که قریب به هزار و چهارصد سال است خطبا مى گویند، شوهرت على علیه السلام را با سر بى عمامه و دوش بى رداء و ریسمان به گردن به مسجد بردند، صحت دارد؟ حضرت فرمود:

استحقروا ابا الحسن بعد رسول الله

على را بعد از رسول خدا تحقیر کردند!

من به فارسى مى گفتم و حضرت عربى جواب مى داد.

عرض کردم : مادر! قریب هزار و چهارصد سال است که مورخین نوشته اند و خطباء گفته اند که آن نانجیب به بازوى شما تازیانه زد و سیاه شده و فى عضدها کمثل الدملج . فرمود: بلى . آنگاه دست راست را از آستین بیرون آورد، دیدم هنوز بازوى مادرم سیاه و کمبود است . (۴۴۴)

اندوه امام زمان علیه السلام 

مرحوم علامه سید باقر پسر آیه الله حجت سید محمد هندى نقل شده که حضرت ولى عصر را در شب عید غدیر در خواب به حالت افسردگى و غمگین دید و پرسید: آقاى من ! چه شده که شما را امروز غمگین و افسرده مى بینم با اینکه مردم از عید غدیر خوشحال و مسرورند؟

حضرت فرمود: در یاد و غم اندوه مادرم مى باشم ، سپس فرمود:

لا ترانى اتخذت لا و علاها

بعد بیت الاحزان بیت سرور

سوگند به شرف مقام آن حضرت مرا نخواهى دید که پس از بیت الاحزان خانه خوشى بگیرم . (۴۴۵)

ذخیره فاطمه علیها السلام براى قبر 

حضرت فاطمه علیها السلام در ضمن وصایاى خود به على علیه السلام گفت : یا على ! این شیشه را بگیر و هنگامى که از کار من فارغ شده و مرا در قبرم نهادى ، آنان را در لحد من بگذار. على علیه السلام فرمودند: اى بانوى زنان ! در این شیشه چیست ؟

فاطمه علیها السلام پاسخ داد: یا ابالحسن ! من از پدرم شنیدم که مى فرمود: راستى که قطرات اشک ، غضب و خشم خداى را خاموش مى سازد و قبر، باغى از باغات بهشت نمى شود مگر اینکه بنده از خوف خدا گریه کرده باشد و خداى عزیز جبار مى داند که گریه کرده ام و این قطرات اشک من در سحرهاست که در این شیشه جمع کرده ام و آن را ذخیره اى براى درون قبر خود نموده ام تا در روز حشر، آن را بیابم . حضرت على علیه السلام از سخن حضرت زهرا علیها السلام گریان شد و در این موقع فاطمه علیها السلام دستش را دراز کرد و اشکهاى چشم على علیه السلام را گرفت و به صورت خود کشید. (۴۴۶)
سفارش به خواندن قرآن
در کتاب مصابیح الانوار از امام صادق علیه السلام و او از پدرانش نقل کرده است که:

فاطمه علیها السلام هنگام احتضار، به امیر مؤ منان على علیه السلام وصیت کرد: وقتى از دنیا رفتم ، خودت مرا غسل بده و کفن کن و نماز بر جنازه ام بخوان و در قبر بگذار، ولحد مرا بچین و خاک بر قبرم بریز، و سپس بالاى سر، مقابل صورتم بنشین و بسیار قرآن بخوان و دعاکن ، زیرا آنا هنگام ساعتى است که میت به انس بازنده ها نیاز دارد، و من تو را به خدا مى سپارم و وصیت مى کنم که با فرزندانم به نیکى رفتار کنى . (۴۴۷)

مولا بیا شبهاى جمعه بر مزارم

روحم شود شاد اگر آیى کنارم

اى روح و جانم یا على

ورد زبانم یا على

سوى پدر با صد محن امشب روانم

جان تو و جان حسین و کودکانم

بنشین کنارم یا على

اى افتخارم یا على

تابوت فاطمه علیها السلام 

اسماء بنت عمیس ، نقل مى کند:

روزهاى آخر زندگانى حضرت زهراء علیها السلام با او بودم ، روزى مرا به یاد کیفیت حمل جنازه توسط مردم انداخت ، و ابراز نگرانى فرمود که : چرا جنازه را روى تخته اى مى گذارند و بالاى دست مردان حمل مى کنند؟ !

سپس فرمود: من بسیار زشت مى دانم که جنازه زنان را پس از مرگ بر روى تابوت سرباز گذاشته و بر روى آن پارچه اى مى اندازند که حجم بدن را براى بینندگان نمایش مى دهد. مرا به روى تابوت آن چنانى نگذار و بدن مرا بپوشان . که خدا تو را از آتش جهنم باز دارد.

به على علیه السلام وصیت کرد: اى پس عمو ! براى من تابوتى درست کنید، همانگونه که ملائکه شکل آن را به من نشان داده اند.

اسماء بنت عمیس مى گوید: خدمت آن حضرت توضیح دادم : در سرزمین حبشه ، تابوتى براى حمل جنازه ها درست مى کنند که بدن میت را مى پوشاند و سپس به وسیله چوبهاى تر و شاخه هاى نازک درخت ، شکل و قیافه آن را ترسیم کردم .

حضرت زهراء علیها السلام خوشحال شده و فرمود: براى من تابوتى مثل آن درست کن و مرا با آن بپوشان ، خدا تو را از آتش دوزخ حفظ نماید. (۴۴۸)

ماجراى ضربت فاطمه علیها السلام از زبان امام صادق علیه السلام

در کتاب الاختصاص از عبداله بن سنان از امام صادق علیه السلام روایت مى کند که آن حضرت فرمود:

ابوبکر نوشته اى در رد فدک براى زهراء علیها السلام نوشت . زهراء در حالى که نوشته را در دردست داشت از نزد ابى بکر بیرون آمد، عمر در راه به او رسید و گفت : دختر محمد علیه السلام این نوشته چیست که در دست توست ؟ فرمود: نوشته اى است که ابوبکر در رد فدک برایم نوشته است . گفت : نوشته را به من بده . زهرا علیها السلام حاضر نشد نوشته را به او بدهد. عمر لگدى به زهراء زد که در اثر این ضربه زهراء علیهاالسلام که فرزند پسرى به نام محسن در شکم داست سقط کرد، سپس عمر، او را سیلى زد. گویى هم اکنون به گوشواره هاى گوشش مى نگرم که در اثر سیلى شکست . سپس ‍عمر نوشته را برداشت و پاره کرد. زهراء علیها السلام به خانه رفت و هفتاد و پنج روز در اثر ضربتى که عمر به او زد، مریض بود تا اینکه از دنیا رفت . (۴۴۹)

آتش زدن در خانه ! از زبان فاطمه علیها السلام 

قال فاطمه الزهراء علیها السلام :

فجمعوا الحطب الجزل على بابى و آتوا بالنار لیحرقوه و یحرقونا فوقعت بعضاره الباب و ناشدتهم باالله و بأبى ان یکفوا و ینصرونا فاخذ عمر السوط من ید قنفذ مولى ابوبکر فضرب به على عضدى حتى صار کالد ملج . و رکال الباب برجله فرده على و انا حامل فسقطت بوجهى و النار تسعر و یسفح فى وجهى فیضربى بیده حتى انتثر قرطى من اذنى فجائنى المخاض فاسقطت محسنا بغیر جرم ،

فاطمه زهراء فرمود:

بر در خانه ام هیزم و خاشاک آوردند و آتش آوردند که آن را شعله ور سازند و ما را بسوزانند. من در آستانه در قرار داشتم و آنها را قسم دادم به خدا و به پدرم که دست از ما بردارید و به دادمان برسید.

عمر تازیانه را از دست قنفذ غلام ابوبکر گرفت آن را بر بازویم زد، چنان که کبود شد لگد محکمى بر در زد و آن را بر رویم انداخت در حالى که حامله بودم به رو در خاک افتاده ، آتش زبانه مى کشید و چهره ام را داغ مى کرد. مرا چنان سیلى زد که گوشواره از گوشم فرو افتاد درد زایمان مرا گرفت و محسنم را بدون جرم سقط کردم . (۴۵۰)

گریه بر امام حسین علیه السلام 

مفضل به امام صادق علیه السلام عرض کرد: اى مولاى من ! اشک ریختن را چه ثوابى است؟

فرمود: در صورتى که به خاطر فردى بر حق اشک ریخته شود، ثوابى بى شمار دارد.

عرض کرد: اى پسر رسول خدا ! روز انتقام گیرى شما از روز سختى و اندوهتان بزرگتر است .

حضرت فرمود: ولى هیچ روز همچون روز محنت و اندوه ما در کربلا نیست ، هر چند روز سقیفه و سوزاندن در خانه امیرالمؤ منین و حسین و فاطمه و زینب و ام کلثوم و فضه و کشتن محسن با ضرب لگذ، بزرگتر و وحشتاکتر و تلخ ‌تر است ، زیرا آن روز اصل و ریشه عذاب است . (۴۵۱)

فاطمه بین فشار در و دیوار 

بر حاشیه برگ شقایق بنویسید

گل طاقت بین درر و دیوار ندارد

علامه مجلسى از سلیم بن قیس کوفى نقل مى کند که :

بعد از رحلت خدا (صلى الله علیه وآله )، عمر به ابوبکر گفت : همه مردم با تو بیعت کرده اند جز على و اهل بیت او، شخصى را نزد او بفرست که بیاید و بیعت کند، ابوبکر پسر عموى عمر را که قنفذ نام داشت نزد على علیه السلام فرستاد. قنفذ چند بار از طرف ابوبکر نزد على رفت و پیام ابوبکر را ابلاغ کرد، ولى على علیه السلام از آمدن نزد ابوبکر امتناع ورزید.

عمر خشمگین شد و با خالدبن ولید و قنفذ به در خانه على علیه السلام فرستاد. قنفذ چند بار از طرف ابوبکر نزد على رفت و پیام ابوبکر را ابلاغ کرد، ولى على علیه السلام از آمدن نزد ابوبکر امتناع ورزید.

عمر خشمگین شد و با خالد بن ولید و قنفد به در خانه على علیه السلام هجوم آوردند. فاطمه علیها السلام پشت در بود، هنوز شال عزا از رحلت پیامبر بر سرش بود، و از فراق پدر سخت نحیف و ناتوان شده بود، عمر فریاد زد: اى پسر ابوطالب ! در را باز کن !

فاطمه علیها السلام فرمود: اى عمر! ما را با تو چکار، چرا دست از ما بر نمى دارى ؟ با اینکه ما عزادار هستیم ؟

عمر گفت : در را باز کن ، وگرنه آن را به روى شما مى سوزانم .

فاطمه علیها السلام فرمود: اى عمر ! آیا از خدا نمى ترسى ؟ بدون اجازه وارد خانه من مى شوی و به خانه ام هجوم مى کنى ؟

پس آتش طلبید و در خانه را به آتش کشید، آنگاه در نیم سوخته را فشار داد، در این هنگام فاطمه با عمر رو برو شد و فریاد زد:

یا ابتاه یا رسول الله ؛ اى پدرجان اى رسول خدا !

عمر شمشیرش را که در نیام بود بلند کرد و به پهلوى زهراء زد، فاطمه علیها السلام ناله اى زد، عمر دوباره تازیانه اش را بلند کرد و بر بازوى زهراء زد، فاطمه علیها السلام فریاد زد یا ابتاه !؛ اى پدرجان !… در این هنگام على علیه السلام با شتاب بیرون آمد و گریبان عمر را گرفت و کشید و او را بر زمین افکند به طورى که بینى و گردن عمر مجروح گردید و تصمیم به قتل او گرفت ، اما به یاد وصیت و سفارش رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) افتاد که آن حضرت را به صبر و تحمل سفارش کرده بود.

فرمود: اى پسر ضحاک ! به خداوندى که محمد را به مقام نبوت ، گرامى داشت ، اگر وصیت پیامبر نبود البته مى دانستى که بدون اجازه قدرت وارد شدن به خانه مرا نداشتى .

عمر فریاد مى زد و کمک مى خواست . جمعى به یارى او شتافتند، و وارد خانه شدند و حضرت را به طرف مسجد براى بیعت بردند، در این هنگام فاطمه علیها السلام کنار در خانه بود. قنفذ با تازیانه ، ضربتى بر بازوى آن بزرگ بانوى جهان زد و هنگامى که آن حضرت از دنیا رفت آثار آن تازیانه مانند بازوبند در بدنش نمایان بود و سپس در را فشار داد و به پهلوى فاطمه زد که یک دنده از دنده هاى پهلویش شکست و جنین را که در رحم داشت سقط شد، از آن پس همچنان بسترى بود تا اینکه به شهادت رسید. (۴۵۲)

عذاب آنان که فاطمه علیها السلام را آزردند 

روایت شده است : نخستین فردى که در روز قیامت براى او داد خواهى مى کنند و دوباره او داورى مى نمایند، در مورد محسن فرزند على علیه السلام است که درباره قاتل او، قنفذ حکم مى شود، آنها را مى آورند و با تازیانه هاى آتشین مى زنند که اگر یک تازیانه از آن تازیانه ها به تمام دریا بیفتد، همه آب آنها از مشرق تا مغرب ، به جوشش در مى آید و اگر آن را بر کوههاى دنیا بگذارند، همه آنها ذوب شده و به خاکستر مبدل مى گردند، قاتل محسن ، قنفذ را با آن تازیانه ها مى زنند.

همچنین در روایتى از امام صادق علیه السلام نقل مى کنند که فرمود: در روز قیامت ، حضرت خدیجه و فاطمه بنت اسد (مادر على علیه السلام ) محسن را حمل مى کنند، آنها گریه و ناله مى کنند، مادرش فاطمه علیها السلام این آیات قرآن را مى خواند:

هذا یومکم الذى توعدون ؛ این همان روزى است که به آن وعده داده شده ایم . (۴۵۳)

یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء تود لو ان بینها و بینه امدا بعیدا امروز همان روز است که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده ، حاضر مى بیند، و دوست مى دارد میان او و آنچه از اعمال بد انجام داده ، فاصله زمانى زیاد مى بود. (۴۵۴)

آنگاه امام صادق علیه السلام آن چنان گریه کرد که محاسن شریفش از اشک ترشد سپس فرمود:

لا قرت عین لا تبکى عند هذا الذکر؛ روشن مباد آن چشمى که هنگام ذکر این مصیبت ، گریه نکند. (۴۵۵)

لحظه غم انگیز شهادت فاطمه علیها السلام 

راویان سنى و شیعه از سلمى همسر ابو رافع نقل کرده اند که گفت : من در ساعات آخر عمر فاطمه علیها السلام از او پرستارى مى کردم ، یک روز حال او خوب شد و بیماریش آرام گرفت . على علیه السلام براى بعضى از کارها از خانه بیرون رفته بود. فاطمه علیها السلام به من فرمود: مقدارى آب بیاور تا غسل کنم ، و بدنم را شستشو دهم . آب آوردم و کمک کردم ، تا فاطمه برخاست و غسل نیکویى انجام داد، لباسش را عوض کرد، سپس به من فرمود: من امروز از دنیا مى روم ، من خودم را شسته ام .

هیچکس روى مرا باز نکند، سپس دستش را زیر دستش گذاشت و از دنیا رفت .

روایت شده : آن هنگام که فاطمه علیها السلام جان سپرد، ساعت بین مغرب و عشاء بود و وقت احتضار بر جبرئیل و عزرائیل سلام کرد. (۴۵۶)

ماجراى خاک سپارى فاطمه علیها السلام 

چون شب فرا رسید على علیه السلام جنازه زهراء علیها السلام را غسل داد، هنگام غسل هیچکس حاضر نبود جزء حسن و حسین ، زینب و ام کلثوم ، فضه و اسماء بنت عمیس علیهم السلام . اسماء على علیه السلام را در کار غسل فاطمه کمک مى کرد.

نیز روایت شده که على علیه السلام با همان پرده اى که بدن رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) را خشک کرده بود، بدن زهراء علیها السلام را خشک نمود. و در کتاب روضه الواعظین آمده است که :  چون پاسى از شب گذشت ، حضرت على علیه السلام همراه حسن و حسین علیهما السلام ، عمار، مقداد، عقیل ، زبیر، ابوذر، سلمان ، بریده و چند نفر از خواص بنى هاشم ، جنازه را از خانه بیرون آوردند و آن بدن مطهر را به خاک سپردند. حضرت على علیه السلام اطراف قبر حضرت زهراء علیها السلام هفت قبر دیگر ساخت تا قبر فاطمه علیها السلام شناخته نشود.

شخصى از امام صادق علیه السلام سؤ ال کرد، امیرالمؤ منین در نماز بر فاطمه علیها السلام چند تکبیر گفت :؟ آن حضرت فرمود: على علیه السلام یک تکبیر مى گفت ، جبرئیل هم یک تکبیر مى گفت ، و بعد فرشتگان مقرب الهى تکبیرى مى گفتند، تا اینکه امیرالمؤ منین پنج تکبیر گفت :

شخصى دیگر پرسید: در کجا بر او نماز خواند؟ امام صادق علیه السلام فرمود: در خانه اش نماز خواند، سپس جنازه را حرکت دادند و از خانه بیرون آوردند. (۴۵۷)

اندوه امام جواد علیه السلام بر مصائب مادرش فاطمه علیها السلام

در کتاب دلائل الامامه طبرسى نقل شده است که : روزى امام جواد علیه السلام که در آن زمان کمتر از چهار سال داشت بر پدر و بزرگوارش امام رضا علیه السلام وارد شد.

در این هنگام امام جواد علیه السلام دستش را بر زمین زد و سرش را به طرف آسمان بلند کرد، و مدت طولانى در فکر فرو رفت .

امام رضا علیه السلام به فرزندش فرمود: قربانت گردم ، چرا در فکر فرو رفته اى ؟

امام جواد علیه السلام در پاسخ گفت : به خاطر آن مصائبى که بر مادرم فاطمه علیها السلام وارد شد. سوگند به خدا، آن دو نفر را از قبر بیرون مى آورم سپس با آتش آنها را مى سوزانم و خاکسترشان را در دریا پراکنده مى نمایم .

حضرت رضا علیه السلام فرزندش را به نزدیک خواند، بین دو چشم او را بوسید و فرمود:

پدر و مادرم به فدایت ، تو شایسته این امر (امامت ) هستى . (۴۵۸)

ماجراى ضربت فاطمه علیها السلام از زبان عمر 

عمر در ضمن نامه اى براى معاویه چگونگى بر خورد خود با فاطمه علیها السلام را چنین بیان مى کند:

به فاطمه که پشت در بود گفتم : اگر على از خانه (براى بیعت ) بیرون نیاید، هیزم فراوانى به اینجا بیاورم و آتشى بر افروزم و خانه و اهلش را بسوزانم ، و یا اینکه على را براى بیعت به سوى مسجد مى کشانم . آنگاه تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه گفتم : خانه را به آتش مى کشم . همان وقت دستش را از در بیرون آورد تا مارا از ورود به خانه باز دارد، من او را رد نموده و با شدت ، در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهاى او زدم تا در را رها کند، از شدت درد تازیانه ، ناله کرد و گریست ، ناله او به قدرى جانگاه و جگر سوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم ، ولى به یاد کینه هاى على علیه السلام و حرص او برکشتن قریشیان (مشرک ) افتادم …

با پاى خودم لگد بر در زدم ، ولى او همچنان در را محکم نگه داشت بود که باز نشود، وقتى که لگد بر در زدم صداى ناله فاطمه را شنیدم که گمان کردم ، این ناله ، مدینه را زیر و رو کرد، در آن حال فاطمه مى گفت :

یا ابتاه ! یا رسول الله هکذا یفعل بحبیبتک و ابنتک ، اه یا فضه الیک فخذینى فقد و الله قتل ما فى احشائى من حمل

اى پدر جان ! اى رسول خدا ! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار مى شود. آه ! اى فضه بیا و مرا دریاب که سوگند به خدا فرزندم که در رحم من بود کشته شد.

در عین حال در را فشار دادم ، در باز شد، وقتى وارد خانه شدم ، فاطمه با همان حال روبروى من ایستاد، ولى شدت خشم مرا به گونه اى کرده بود که گویى پرده اى در برابر چشمم افتاده است چنان سیلى روى روپوش به صورت فاطمه زدم که به زمین افتاد… (۴۵۹)

مقام رفیع فاطمه علیها السلام در روز موعود 

در روایت است که حضرت فاطمه علیها السلام در آن روز موعود، با کیفیت مخصوصى وارد محشر مى شود که بر سرش تاجى است از نور که هفتاد رکن دارد و هر رکنى ، مرصع است به در و یاقوت ، و نور مى دهد مانند ستاره درخشان و برناقه اى سوار است از ناقه هاى بهشت … و بر آن ناقه هودجى (کجاوه اى ) است از طلا که آن حضرت در آن است و به استقبالش مى آیند از جانب بهشت ، دوازده هزار حورالعین که براى احدى استقبال ننموده اند و نخواهند نمود…

پس منبرى از نور برایش نصب مى نمایند که هفت پله دارد و ما بین هر پله تا پله دیگر صفوفى از ملائکه است و با آن حضرت است رخت هاى خون آلوده و پیراهن غرقه به خون حسین علیه السلام . پس عرض مى کند: خدایا ! مى خواهم ببینم حسن و حسین علیهما السلام پس عرض مى کند: خدایا ! مى خواهم ببینم حسن و حسین علیهماالسلام را، پس مصور شود حسین به حالتى که سر در بدن ندارد و خون از رگهاى او جارى است . پس چون آن حالت را ببیند فریادى زند و خود را از ناقه به زیر اندازد و پیغمبر و ملائکه همه فریاد مى زنند. (۴۶۱)

صداى ناله زهرا علیها السلام 

نقل کرده اند که :

در اوج ناراحتى و بیمارى مرحوم آیه الله امینى صاحب کتاب شریف الغدیر که شیفته و دلداده خاندان پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله ) بوده از ایشان سؤ ال کردند: آیا تا به حال براى شما معلوم نشده که قبر حضرت زهراء در کجاست ؟ و در چه نقطه اى باید ایشان را زیارت کرد؟

مرحوم علامه امینى پس از لحظاتى سکوت فرمودند: هر وقت به مدینه مى رفتم ، صداى ناله و ضجه جانکاه و جانسوز حضرت زهرا علیها السلام به گوشم مى رسید . شما از قبرش سؤ ال مى کنید در حالى که هنوز ناله آن حضرت در مدینه طنین افکن است . (۴۶۲)

وصیت‌هاى حضرت زهراء علیها السلام به على علیه السلام 

در کتاب روضه الواعظین آمده است :

حضرت فاطمه علیها السلام را مرض شدیدى عارض شد و تا چهل روز ادامه داشت و چون دانست که مرگش نزدیک است ام ایمن و اسماء بنت عمیس را فرستاد تا حضرت على علیه السلام را حاضر سازند تا با او وصیت کند. چون حضرت امیر حاضر شد، گفت : اى پسر عم ! از آسمان به من خبر دادند که مرگم نزدیک است . تو را به چند چیز وصیت مى کنم . اى پسر عم ! هرگز مرا دروغگو و خائن نیافتى و از روزى که با من معارشرت نموده اى مخالفت تو نکرده ام . حضرت على علیه السلام فرمود. معاذالله تو داناترى به خدا و نیکوکارتر و پرهیزکارتر… و بر من بسیار گران است مفارقت تو ولیکن مرگ امرى است اجتناب ناپذیر.

پس حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: خدا تو را جزاى خیر دهد اى پسر عم رسول خدا. وصیت مى کنم :

اول ، این که بعد از من« امامه » را به عقد خود در آورى ، زیرا که مردان را چاره از زن گرفتن نیست و او براى فرزندان من ، مثل من است .

دوم ، برایم نعشى قرار ده ، زیرا که ملائکه صورت آن را به من نشان دادند.

حضرت على علیه السلام فرمود: وصف آن را براى من بیان کن . پس ‍حضرت فاطمه علیها السلام وصف آن را بیان کرد، و حضرت براى او درست کرد و آن اولین نعشى (تابوتى ) بود که در زمین ساختند.

سوم ، اینکه وصیت مى کنم تو را که نگذارى ، آنانى که بر من ستم کردند و حق مرا گرفتند که ایشان دشمن من و دشمن رسول خدایند، احدى از ایشان و اتباع ایشان بر من نماز کنند.

چهارم ، اینکه مرا شبانه دفن کن در وقتى که دیده ها در خواب باشد. (۴۶۳)

هیچکس را بر جنازه ام داخل نکنید 

نوشته اند که : وقتى حضرت فاطمه علیها السلام از دنیا رحلت فرمود: عایشه خواست به حجره او برود، اسماء طبق وصیت او را راه نداد.

عایشه شکایت خود را نزد پدرش برد و گفت : این زن خثعمیه (۴۶۴) میان من و دختر پیغمبر در آمده است و نمى گذارد من نزد جسد او بروم ، به علاوه براى او حجله اى چون نو عروسان ساخته است .

ابوبکر به در حجره فاطمه آمد و گفت : اسماء چرا نمى گذارى زنان پیغمبر نزد دختر او بروند؟ چرا براى دختر پیامبر حجله ساخته اى ؟

اسماء گفت : زهراءبه من وصیت کرد که کسى بر او داخل نشود. و چیزى را که براى او ساخته ام وقتى زنده بود به او نشان دادم و به من دستور داد مانند آن را برایش بسازم .

ابوبکر گفت : حال که چنین است هر چند به تو گفته چنان کن .

و این نخستین تابوتى است که در اسلام بدین صورت ساختند. (۴۶۵)

بدون اجازه وارد خانه فاطمه علیها السلام شدند

سلیم بن قیس هلالى مى گوید:

به سلمان فارسى (ره ) گفتم : آیا به خانه حضرت زهرا علیها السلام بدون اجازه اش هجوم بردند؟

گفت : آرى به خدا سوگند، و این در حالى بود که فاطمه روسرى بر سر نداشت لکن آن حضرت به منظور رعایت حجابش خود را به پهلوى در کشید تا خود را از نامحرمان حفظ کند، اما فشار در موجب شکسته شدن پهلویش و کشته شدن محسنش گردید، و فریاد زد: آه ! اى فضه مرا دریاب ، سوگند به خدا جنینم را کشتند و استغاثه مى کرد یا ابتاه یا رسول الله ، دیروز بود که از میان ما رفتى ! (۴۶۶)

تشکر از قنفذ !! 

از سلیم بن قیس نقل شده است که : عمر بن خطاب در یک سال نصب حقوق همه کارگزارانش را به عنوان غرامت (و کمبود بودجه و مالیات ) برداشت ، ولى حقوق قنفذ را به طور کامل پرداخت کرد

سلیم مى گوید: به مسجد رسول خدا رفتم گروهى نشسته بودند، که اکثر آنها از بنى هاشم بودند، در این جلسه عباس عموى پیامبر به على گفت : چرا عمر مانند کارگزارانش از حقوق قنفذ کم نکرد؟ حضرت على علیه السلام به اطراف خود نگاه کرد و سپس قطرات اشک از چشمانش سرازیز شد، آنگاه در پاسخ عباس فرمود:

شکر له ضربه ضربها فاطمه بالسوط فماتت و فى عضدها اثره کانه الدملج

حقوق قنفذ را کم نکرد، تا از او تشکر نماید به خاطر ضربت تازیانه اى که او بر فاطمه نواخته بود که وقتى فاطمه از دنیا رفت ، اثر آن تازیانه در بازوى او وجود داشت و همانند بازو بند، نمایان بود. (۴۶۷)

على در فراق همسر 

على علیه السلام بعد از دفن همسر گرامیش احساس کردکه تمام غمهاى عالم به او هجوم آورده ، پس رو به قبر رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) کرد و چنین گفت :

سلام من بر تو اى رسول خدا (صلى الله علیه وآله )، اکنون دختر تو به سلام و زیارت تو آمده و به تو پیوسته . کاسه صبرم در مصیبت دخترت لبریز گشته ، درد فراق او بر من سخت ناگوار است . اینک ودیعه خود را بگیر. به زودى فاطمه براى تو شرح ماجرا را خواهد گفت : چه ظلمها که به او کردند. یا رسول الله ! بپرس امت تو با دخترت چه کردند؟ اى رسول خدا ! دخترت را از بیم دشمن به خاک سپردم ! اما بدان که حق او را به ظلم بردند ارث را از او گفتند… اکنون صلوات و درود خداوند بر تو و فاطمه ات باد. (۴۶۸)

دوست دارم ، کز غمت یا فاطمه تنها بگریم

از یتیمان تو پنهان در دل شبها بگریم

دوست دارم ، بنگرم بر آسمان پر ستاره

تا سحر با یاد تو، اى زهره زهراء بگریم

دوست دارم شرح حال من ، به پیغمبر بگوئى

تا تسلى یابد این دل ، چونکه با طاها بگریم

دوست دارم ، جانم از تن ، با نفسهایم بر آید

بس که یا زهراء بگویم ، بسکه بى پروا بگریم

گر چه ناچیزم (حسانا) دوست دارم تاکه منهم

جانم از پیکر بر آید، بسکه بر مولى بگریم (۴۶۹)

خبر دادن از لحظه شهادت 

حضرت فاطمه زهراء علیها السلام در ساعات آخر زندگى خویش با على علیه السلام رازى را  افشاء کرد و از لحظه وفات خویش خبر داد.

ایشان فرمود: اى ابالحسن ! در همین ساعت به خواب رفته بودم ، محبوبم رسول خدا را در خواب دیدم پدرم در قصرى از مروارید سفید بود، چون مرا دید فرمود: دخترم ! به نزد من بشتاب که سخت مشتاق تو هستم . عرض ‍کردم : سوگند به خدا،اشتیاق من براى زیارت شما شدیدتر است ، در این هنگام پدرم فرمود: تو امشب در پیش ما خواهى بود.

یا على رسول خدا آنچه وعده دهد، راست است و به آنچه عهد و پیمان بندد وفا مى کند. (۴۷۰)

یادم ز لحظه اى که آتش به خانه زدند

پیش چشمان من تو را با تازیانه زدند

بدون تو غریبم و تنها

مرا ببر به همرهت زهراء

علت وفات فاطمه علیها السلام از زبان امام صادق علیه السلام 

امام صادق علیه السلام فرمود:

فاطمه علیها السلام روز سه شنبه سوم جمادى الاخر سال یازدهم هجرى از دنیا رفت و علت وفاتش این بود که قنفذ غلام عمر بن خطاب ، به دستور عمر با پایه غلاف شمشیر به او زد، به طورى که فرزندش محسن ، سقط گردید، و همین موجب بیمارى شدید فاطمه شد، و آن حضرت وقتى که بسترى گردید، به هیچکس از آن افرادى که به او ستم کرده بودند اجازه نداد که به عیادت او بیایند. (۴۷۱)

قبر فاطمه علیها السلام کجاست؟ 

چون خبر وفات حضرت فاطمه علیها السلام در مدینه منتشر گردید مردان و زنان مدینه همه گریان شدند و به سوى خانه آن حضرت دویدند و در انتظار بیرون آمدن جنازه و تشییع آن بودند. سپس ابوذر بیرون آمد و

گفت : تشییع جنازه به تأخیر افتاده ، پس مردم متفرق شدند، چون پاسى از شب گذشت و دیده ها به خواب رفت جنازه را بیرون آوردند. حضرت على ، امام حسن و امام حسین علیه السلام عمار، مقداد، عقیل ، زبیر، ابوذر، سلمان و گروهى از بنى هاشم و خواص آن حضرت، بر حضرت فاطمه علیها السلام نماز کردند و در همان شب او را دفن کردند. حضرت على علیه السلام دور قبر آن حضرت هفت قبر دیگر ساخت تا ندانند قبر آن حضرت کجاست .

به روایتى دیگر چهل قبر دیگر را آب پاشید که قبر آن مظلومه در میان آنها مشتبه باشد.

و به روایت دیگر، قبر آن حضرت را با زمین همورا کرد که علامت قبر معلوم نباشد، لذا به همین سبب در موضع قبر آن حضرت اختلاف است.

بعضى گفته اند که در بقیع است نزدیک قبور ائمه بقیع و بعضى گفته اند: ما بین قبر حضرت رسالت و منبر آن حضرت مدفون است ، زیرا که حضرت رسول اکرم فرمودند:

ما بین قبرى و منبرى روضه من ریاض الجنه

ما بین قبر من و منبر من ، باغى است از باغهاى بهشت و منبر من بر درى است از درهاى بهشت .

بعضى دیگر گفته اند: آن حضرت را در خانه خود دفن کرده اند. والله اعلم . (۴۷۲)

اى گل پژمرده باغ على

تازه شد از هجر تو داغ على

آه عجب مرگ تو جانکاه بود

واى که عمر تو چه کوتاه بود

اى گل امید گلستان من

فاطمه اى شمع شبستان من

اى تو نبى را به جهان نور عین

گو چه کنم با حسن و با حسین

بهر تو محبوب به هر صبح و شام

اشک غم از دیده فشانم مدام (۴۷۳)

آخرین کارهاى فاطمه زهراء

در آخرین روز حیات حضرت فاطمه ساعتى از آن روز خوابید و ظاهرا در آن لحظات رؤ یا، پدر بزرگوارش را به خواب مى بیند. آرى ایشان رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) را در خواب در قصرى از در سفید دیدند و وقتى چشمشان به حضرت فاطمه افتاد فرمودند: دخترم عزیزم به سوى من بیا، من مشتاق دیدن تو هستم ، حضرت فاطمه علیها السلام عرض کردند: والله من به دیدار شما مشتاق تر و آرزومندترم . رسول اکرم به وى فرمودند: تو امشب در نزد من خواهى بود.

حضرت فاطمه علیها السلام بعد از بیدار شدن از خواب سبک خود را آماده سفر آخرت مى کند، زیرا مى دانست که وعده پدر راست است.

بنابر این گاه نشسته و گاه ایستاده به طرف محل شستشو رفت و شروع به شستن لباس اطفال با دستهاى لرزان خود کرد و آنگاه کودکان را فرا خواند و شروع به شستشوى سر آنان نمود. در همین حال على وارد منزل شد و همسرش را مشغول انجام کارها دید. از او علت بلند شدن از بستر و پرداختن به انجام کارها را پرسید. آن حضرت پاسخ داد: چون امروز آخرین روز عمر من است خود برخاستم تا سرو لباس کودکانم را بشویم ، زیرا آنان به زودى یتیم مى شوند. سپس    رؤ یاى خویش را براى همسرش بیان نمود. (۴۷۴)

وصیت‌نامه‌اى که بالاى سر فاطمه علیها السلام بود

پس از وفات فاطمه علیها السلام ، حضرت على علیه السلام به بالین او آمد. روپوش را از صورت حضرت برداشت و نوشته اى را بالاى سر او دید که در آن چنین نوشته شده بود:

بسم الله الرحمن الرحیم

هذا ما أوصت به فاطمه بنت رسول الله ، أوصت و هى تشهد أن لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله و ان الجنه حق و النار حق و ان الساعه آتیه لا ریب فیها و ان الله یبعث من فى القبور.

یا على انا فاطمه بنت محمد زوجنى الله منک لاکون لک فى الدنیا و الاخره ، انت اولى بى من غیرى حنطنى و غسلنى و کفنى بالیل و صل على وادفنى بالیل و لاتعلم احدا و أستودعک الله و اقرء على ولدى السلام الى یوم القیامه .

به نام خداوند بخشنده مهربان .

این آن چیزى است که فاطمه دختر حضرت محمد به آن وصیت کرده است . وصیت کرده در حالى که شهادت مى دهد که جز الله خدایى نیست و این که محمد بنده و رسول او است . و این که بهشت حق و دوزخ حق است ، قیامت خواهد آمد و شک و تردیدى در آن نیست و خداوند کسانى را که در قبرها هستند برانگیخته خواهد کرد.

اى على ! من فاطمه دختر حضرت محمد (صلى الله علیه وآله ) مى باشم ، خداوندمرا به همسرى تو در آورد تا در دنیا و آخرت براى تو باشم ، تو از دیگران نسبت به من شایسته ترى ، مرا در شب حنوط کن و کفن بنما و غسل بده و بر من نماز بگذار و شبانه دفنم کن و هیچکس را آگاه نکن . تو را به خدا مى سپارم و به فرزندانم تا روز قیامت سلام و درود مى فرستم . (۴۷۵)

آماده شدن براى دیدار حق 

روایت کرده‌اند که:

چون وقت وفات حضرت فاطمه علیها السلام نزدیک شد اسماء بنت عمیس را فرمود که آبى بیاور تا من وضو سازم ، و به روایتى غسل کرد و نیکوترین غسلها و بوى خوش طلبید و خود را خوشبو گردانید و جامه هاى نو پوشید و فرمود: اى اسماء ! جبرئیل وقت وفات پدرم چهل درهم کافور از بهشت آورد، حضرت آن را به سه قسمت تقسیم کرد: یک قسم را براى خود گذاشت و یکى براى من و یکى را براى على علیه السلام گذاشت . آن کافور را بیاور، که مرا با آن حنوط کنند.

پس رو به قبله خوابید و جامه را روى خود کشید و فرمود: اى اسماء ساعتى صبر کن ، بعد از آن مرا بخوان ، اگر جواب نگفتم على علیه السلام را خبر کن و بدان به پدر خود ملحق شدم . اسماء ساعتى انتظار کشید، بعد آن حضرت را صدا کرد اما صدایى نشنید و گفت : اى دختر مصطفى ، اى دختر بهترین فرزندان آدم ! جواب نشنید، جامه از روى مبارکش برداشت ، دید که مرغ روحش به ریاض جنان پرواز کرده است . پس به روى آن حضرت افتاد و او را مى بوسید و مى گفت : چون به خدمت حضرت رسول رسیدى سلام مرا به او برسان . در این حال امام حسن و امام حسین علیه السلام وارد شدند، گفتند: اى اسماء مادر ما در این وقت چرا به خواب رفته است ؟ اسماءگفت : مادر شما به رحمت رب العالمین و اصل گردیده است ، بروید و پدر خود را خبر کنید.

ایشان چون به نزدیک مسجد رسیدند صدا به گریه بلند کردند، پس صحابه گفتند سبب گریه شما چیست اى فرزندان رسول خدا؟ مگر جاى جد بزرگواتان را خالى دیدید؟ گفتند: مادرمان از دنیا مفارقت کرده ، چون حضرت على این خبر را شنید بر روى در افتاد و غش کرد. و چون به هوش ‍آمد مى فرمود: زهراء جان ! بعداز تو خود را به که تسلى دهم .

غم‌هاى فاطمه علیها السلام از زبان على (ع ) 

بعد از دفن فاطمه علیها السلام ، على علیه السلام با دست خود خاک بر قبرش ریخت و آن را صاف نمود تا بر کسى معلوم نشود، در این هنگام حزن و اندوه آن حضرت هیجان کرد، آب از دیده هاى مبارکش جارى شد، رو به قبر رسول الله گردانید و گفت السلام علیک یا رسول الله . سلام از من بر تو باد و از جانب دختر و جبیبه تو و نور دیده تو و زیارت کننده تو که به زیارت تو آمده است ، و در میان خاک در عرصه تو خوابیده ، حق تعالى او را در میان اهل بیت اختیار کرد که زود به تو ملحق گردد. چه بسیار زود جدایى افتاد میان ما و به سوى خدا شکایت مى کنم حال خود را.

یا رسول الله ! به زودى دخترت به تو خبر خواهد داد که : امت تو بر غصب حق من و ظلم کردن در حق او، یکدیگر را یارى کردند پس از او بپرس ‍احوالش را، چه بسیار غمها در سینه او بر روى هم نشسته بود که به کسى نمى توانست اظهار کند، و به زودى همه آنها را به تو خواهد گفت ، و خداى از براى او حکم خواهد کرد و او بهترین حکم کنندگان است . (۴۷۶) سلام بر تو باد یا رسول الله !.

فاطمه علیها السلام را در پیراهنش غسل دادم

امام حسین علیه السلام مى فرمایند: امیرالمؤ منین جنازه فاطمه علیها السلام را سه بار و پنج بار غسل داد و در شستن پنجم مقدارى کافور گذارد و در کفن بر بدن او لنگ پهن و بلندى پوشاند و این تنها على بود که غسل و کفن او را عهده دار بود. در موقع غسل مى فرمود: بارالها ! زهراء کنیز تودختر پیامبر و برگزیده و بهترین آفریده تو است ؟ خدایا ! حجتش را به او تلقین فرما و برهان او را بزرگ دار و درجه اش را بالا ببر و او را به پدرش محمد ملحق کن .

خود حضرت على (ع ) نیز مى فرماید: من تجهیز فاطمه را آغاز نمودم و او را در پیراهنش غسل دادم . به خدا سوگند او خجسته و پاک و پاکیزه بود. سپس ‍او را با باقى مانده حنوط رسول خدا حنوط کردم و در کفنهایش جا دادم . (۴۷۷)

صدیقه را جز صدیق غسل ندهد 

در روایتى مفضل بن عمر درباره غسل دادن فاطمه علیها السلام از امام صادق علیه السلام سؤ ال مى کند؟ چه کسى فاطمه را غسل داد؟

امام صادق علیه السلام مى فرمایند: امیرالمؤ منین على علیه السلام .

مفضل گوید: گویى این فرمایش امام قدرى بر من گردان آمد، به همین دلیل امام فرمودند: گویا این واقعیت بر تو گران آمد؟

عرض کردم : آرى فدایت گردم .

فرمود: نباید این مطلب بر تو گران آید، چرا که فاطمه صدیقه بود و شایسته نیست که کسى جز صدیق صدیقه را غسل دهد، نمى دانى مریم را کسى جز پسرش عیسى غسل نداد؟ (۴۷۸)

اى کاش فاطمه زنده بود

بعد از آنکه ابولؤ لؤ به عمر خنجر زد، به حضرت على علیه السلام عرض ‍کرد: اى امیرالمؤ منین ! من این مرد را زدم و شکمش را دریدم . حضرت با شنیدن این موضوع اشکش جارى شده و به شدت گریست و آرزو کرد که اى کاش فاطمه علیها السلام زنده مى بود و این خبر را مى شنید (۴۷۹) بعد حضرت نوشته اى را از گریبان در آورده و فرمود: این نامه را بگیر و از مدینه خارج شو و هفت مرتبه این نامه را بخوان و به هر جا که خواستى برو. (۴۸۰)

اعمال روز شهادت حضرت فاطمه علیها السلام 

در مفاتیح الجنان شیخ عباس قمى چنین آمده است :

روز سوم جمادی الاخرى روز شهادت حضرت فاطمه (صلوات الله علیها) واقع شده پس باید در این روز شیعیان به عزادارى قیام کنند و زیارت آن مظلومه را بخوانند و بر ظالمان و غاصبان حق او نفرین کنند.

سید بن طاووس در کتاب زوائد الفوائد زیارت مختص به روز شهادت آن حضرت را به این طریق فرموده است که : در ابتدا نماز زیارت یا نماز خود آن حضرت را به جا مى آورى و نماز آن حضرت دو رکعت است در هر رکعت بعد از حمد، ۶۰ مرتبه سوره قل هو الله احد را مى خواند و اگر نتوانى در رکعت اول بعد از حمد سوره قل هو الله احد را بخوان و در رکعت دوم سوره قل یا ایها الکافرون را بخوان و چون سلام نماز را گفتى زیارت حضرت فاطمه را بخوان . به تحقیق که روایت شده است که هر کس با این زیارت آن مظلومه را زیارت کند و از خدا طلب آمرزش کند حق تعالى گناهانش را مى آمرزد و او را داخل بهشت مى گردند و اما زیارت آن حضرت در روز وفات :

السلام علیک یا سیده نساء العالمین السلام علیک یا والده الحجج على الناس اءجمعین السلام علیک اءیتها المظلومه الممنوعه حقها (پس بگو) اللهم صل على اءمتک و ابنه نبیک و زوجه وصى نبیک صلاه تزلفها فوق زلفى عبادک المکرمین اءهل اسماوات و اءهل الارضین

درود بر تو باد اى بانوى زنان جهان ، درود و سلام بر تو باد اى مادر امامان همه مردم ، درود باد بر تو اى ستمدیده اى که حقت را به زور گرفتند. بار خدایا رحمت فرست بر کنیزت و دختر پیغمبرت و همسر وصى پیغمبرت ، رحمتى که او را نزدیک کند برتر از نزدیکى بزرگان گرامیت از اهل آسمانها و اهل زمینها (۴۸۱)

مهدى (عج ) منتقم فاطمه علیها السلام 

از امام باقر علیه السلام سؤ ال شد: قائم شما قیام خواهد کرد؟

حضرت فرمود: شما حضرت را درک نخواهید کرد، پرسیدند: آیا مردم زمان او حضرت را درک خواهند کرد؟

فرمود: اهل زمانش نیز او را درک نخواهند کرد، قائم ما به راستى و حقیقت قیام خواهد کرد، پس از آنکه شیعیان ناامید شده باشند. سه روز مردم را دعوت مى کند و کسى جواب او را نمى دهد، روز چهارم دست بر پرده کعبه آویخته و مى گوید: پروردگارا ! مرا یارى کن ! و مرتب دعا مى کند.

خداوند متعال به فرشتگانى که رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) را در جنگ بدر یارى کرده بودند و هنوز زین اسبهایشان را پایین نیاورده و اسلحه شان را بر زمین نگذارده اند دستور مى دهد به یارى او بروند. آنان با حضرت بیعت کرده بعد سیصد و سیزده نفر با او بیعت مى کنند و حضرت به مدینه مى رود…

و بعد آن دو نفر را به حالت تر و تازه از قبر بیرون مى آورد با آنان صحبت کرده آنها جواب مى دهند، پس آنان را با همان هیزمى که براى سوزاندن خانه على و فاطمه و حسن و حسین علیه السلام جمع کرده بودند مى سوزاند. آن هیزمها هنوز نزد ما وجود دارد و به ارث به یکدیگر مى رسد.(۴۸۲)

مدت عمر حضرت فاطمه علیها السلام بعد از پیامبر (صلى الله علیه وآله )

در مورد تاریخ شهادت آن حضرت اختلاف است ، برخى مدت عمر آن حضرت بعد از پیامبر را ۷۵ روز و برخى ۹۵ روز و برخى سه ماه و… گفته اند.

از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: همانا فاطمه علیها السلام پس از رحلت رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) هفتاد و پنج روز زنده بود و در این مدت از در گذشت و فقدان پدر بزرگوارش بسیار اندوهگین بود. جبرائیل نزد آن حضرت مى آمد و او را تسلیت و دلدارى مى داد و از پدرش و جایگاه وى برایش مى گفت ، و از حال آن حضرت و رویدادهاى آینده که بر فرزندان آن حضرت وارد مى شود، به او خبر میداد و حضرت على علیه السلام آنها را مى نوشت .

پس آن حضرت در سال پنجم بعثت حضرت رسول متولد شد و در هنگام شهادت هیجده سال و هفتاد و پنج روز داشت . (۴۸۳)

نبش قبر فاطمه علیها السلام 

صبح روز شهادت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام وقتى که این خبر در مدینه منتشر شد، ابوبکر و عمر و گروهى از مهاجر و انصار اطراف خانه حضرت على علیه السلام جمع شدند و گفتند: آمده ایم فاطمه نماز بگذاریم . مقداد بیرون آمد و گفت : فاطمه علیها السلام وصیت کرد که او را شب به خاک بسپارند و جز شوهر و فرزندانش کسى به او نماز نخواند.

عمر رو به ابوکر کرد و گفت : نگفتم چنین خواهند کرد؟ ! عباس بن عبدالمطلب گفت : فاطمه وصیت کرده بود که شما بر وى نماز نگذارید آن دو بر آشفتند. عمر گفت : قسم به خدا اگر بخواهم او را از قبر بیرون مى آورم و بر او نماز مى گذارم .

على علیه السلام بیرون آمد و فرمود: یابن ضحاک ! سوگند به خداى بزرگ اگر چنین قصدى کنى دست راست تو را خواهم انداخت و اگر شمشیر بردارم تا خون تو را نریزم در غلاف نبرم . عمر فهمید چون على علیه السلام قسم خورده و ممکن است چنین کند برگشته و با گروهى از مردم به طرف بقیع رفتند و دیدند چهل قبر است که مثل هم بودند، مردم به یکدیگر مى گفتند: واى بر ما، پیغمبر جز یک دختر نداشت و او هم از دنیا رفت و حاضر نشد کسى بر او نماز بگذارد.

خبر به حضرت على علیه السلام رسید که مردم در بقیع اجتماع کردند. امیرالمؤ منین شمشیر به دست گرفت مانند شیر خشمناک به طرف بقیع حرکت کرد و روى یکی از قبرها ایستاد در حالى که رگهاى گردنش از فشار غضب پر خون شده بود و چشمهاى مبارکش سرخ شده بود، فریاد زد: اى مردم مدینه ! به پروردگار عالمیان قسم ، اگر سنگى از روى یکى از این قبرها بردارید با شمشیر تمام این جمعیت را خواهم کشت .

عمر پیش آمد و گفت : یا ابوالحسن علیه السلام قسم به خدا قبر فاطمه را نبش مى کنم تا بر او نماز بگذارم . على علیه السلام دست پیش برد و دامن عمر را گرفت و با تکانى او را به زمین انداخت و فرمود:

اى پسر ضحاک ! خلافت را که حق من بود گرفتى و من به امر پیغمبر ساکت ماندم تا مردم مرتد نشوند، اما بحق آن خدایى که جان على علیه السلام در دست قدرت اوست اگر تو و اصحابت قصد قبر فاطمه علیها السلام را کنید، زمین را از خون شماها سراب مى کنم . در این حال ابوبکر پیش آمد و على علیه السلام را قسم داد که دست از عمر بردارد، و گفت که ما کارى نمى کنیم که خاطر تو آزرده شود. (۴۸۴)

بشارت عزرائیل و میکائیل به فاطمه علیها السلام 

حضرت على علیه السلام نقل فرمود:

در لحظه هاى شهادت ، حضرت زهرا علیها السلام نگاهى به اطراف خود کرد و فرمود:

سلام بر شما اى فرشتگان و جبرئیل امین .

اى پسر عمو ! جبرئیل در حالى که بر من سلام مى کرد، نزد من آمد و فرمود:

خداوند بر تو سلام میکند، اى محبوبه حبیب خدا و میوه دل رسول الله ! امروز تو در ملکوت الهى و بهشت موعود ملحق خواهى شد.

بعد روى از ما گردانید و باز به گروهى دیگر از ملائکه سلام داد و فرمود: اى پسر عمو ! سوگند به خدا این حضرت میکائیل است و همانند جبرئیل بر من سلام کرد و بشارتهاى او را داد.

بار دیگر به گروه دیگرى سلام کرد و فرمود:

اى پسر عمو، سوگند به خدا که این حق است ، این حضرت عزرائیل است که بال و پرش مشرق و مغرب عالم را فرا گرفته . پدرم چنین اوصافى درباره او را به من اطلاع داد ه بود و حال این همان است .

سلام بر تو اى گیرنده روح آدمى ! در قبض روح من عجله کن و مرا آزار نده .

در پایان من مى شنیدم که مى فرمود: خدایا به سوى تو مى آیم ، نه به سوى آتش . (۴۸۵)

گریه فرشتگان بر مظلومیت فاطمه علیها السلام 

على علیه السلام خود به تنهایى فاطمه زهراء را غسل داد و کفن کرد. و به فرموده خود (على علیه السلام )، فاطمه را در پیراهن او غسل دادم ، او طا هر و مطهر بود، او را عریان نساختم ، حنوط کردم او را حنوط باقیمانده پیغمبر که از بهشت آمده بود.

و در آخرین مرحله صدا زد اى فضه ، حسن و حسین و زینب و ام کلثوم را خبر کن تا بار دیگر توشه از جمال مادر بگیرند. یتیمان ، خود را روى جنازه مادر انداختند. در این هنگام واقعه اى رخ داد که قلم از شرح و تحلیل آن عاجز و ناتوان است . قضیه اى که در حد خود عجیب است و از قوانین ماوراى طبیعى نشأت مى گیرد.

على علیه السلام مى فرماید: خداى را شاهد مى گریم ! همان طور که حسنین و زینبین علیه السلام روى مادر افتاده بودند و گریه مى کردند، ناگهان بندهاى کفن باز شد و فاطمه علیها السلام ناله کرد و دستهایش را کشیده از کفن بیرون آورد و حسن و حسین علیهما السلام را به آرامى در آغوش کشید. در این موقع هاتفى از آسمان ندا داد: یا على ! فرزندان فاطمه را  از جنازه مادر جدا کن ، فرشتگان آسمان به گریه در آمدند. دوست مشتاق دوست است . على پیش آمد و بچه ها را از روى سینه مادر بلند کرد در حالى که به شدت اشک مى ریخت . (۴۸۶)

داغ دل مولا 

داغ دل مولا دوباره گشت تازه

ریحانه ها را زد صدا پاى جنازه

کاى گوشه گیران شب غربت بیائید

آخر وداع خویش با مادرنمائید

آن پر شکسته طایران از جا پریدند

افتان و خیزان جانب مادر دویدند

چو ن جان شیرین جسم او در بر گرفتند

گل بوسه از آن لاله پرپر گرفتند

یکباره از عمق کفن آهى بر آمد

با ناله بیرون دستهاى مادر آمد

در قلب شب خورشید خاموش مدینه

بگذاشت روى هر دو ماهش را به سینه

مى خواست بى تابى ز طفلان جان بگیرد

مى رفت تا جان على پایان بگیرد

ناگه ندا آمد على ! بشتاب ، بشتاب

دو گوشواره عرش را دریاب دریاب

مگذار زهراء را چنین در بر بگیرند

مگذار روى سینه مادر بمیرند

خیل ملک را رحمى از بهر خدا کن

از پیکر مادر یتیمان را جدا کن

حنوط بهشت 

حضرت زهراء در آخرین لحظات عمر شریفش به اسماء فرمود:

اى اسماء ! بقیه حنوط پدرم را از فلان محل بیاور و آن را در کنار سر من قرار بده .

از على علیه السلام در مورد حنوط نقل شده است که فرمودند: مدت زمان کمى به وفات پیامبر اکرم مانده بود که مرا صدا زد و فرمود: اى على و اى فاطمه ! این حنوطى که جبرئیل براى من از بهشت آورده و او به شما سلام مى رساند و به شما عرض مى کند آن را دو قسمت کرده ، قسمتى را براى من و قسمتى را براى خودتان بردارید.

حضرت فاطمه علیها السلام عرض کرد: پدرجان ! ثلث این حنوط براى شما است ولى ناظر در باقیمانده آن على بن ابیطالب باشد. رسول خدا از شنیدن این سخن گریست و فاطمه را به خود چسباند و فرمود: اى دختر مؤ فقه ، رشیده و مهدیه . آنگاه فرمود: یا على علیه السلام در مورد باقیمانده حنوط چه مى گویى . على عرض کرد: نصف از باقیمانده براى فاطمه و نصف دیگر براى کسى که اکنون شما او را مى بینى ، یا رسول الله . پیامبر فرمودند: آرى نصف آخر هم مال تو. (۴۸۷)

و در خاتمه 

دنیا ست چو قطره اى و دریا، زهراء

کى فرصت جلوه دارد اینجا، زهرا

قدرش بود امروز نهان ، چون دیروز

هنگامه کند، ولیک فردا، زهرا

خالق چو کتاب خلقت انشاءفرمود

عالم ، چون الفبا شد و معنا، زهرا

احمد که خدا گفت به مدحش (لولاک )

کى مى شدى آفریده ، لولا، زهرا

طاها و على ، دو بحرآن دریایند

و آن برزخ ما بین دو دریا، زهرا

بر تخت جلال ، از همه والاتر

بر مسند افتخار، یکتا، زهرا

در آل کساء محور شخصیتهاست

ما بین اَب و بعل و بنوها زهرا

از سر خدا و لیله القدر نبى است

خیر دو سرا، درخت طوبى ، زهرا

سر سلسله نسل پیمبر، کوثر

سر چشمه نور چشم طاها، زهرا

تنها نه همین مادر سبطین است او

فرمود نبى : ام ابیها، زهرا

آن پایه که دیروز پیمبر بنهاد

امروز، نگهداشته بر پا، زهرا

از احمد و مرتضى ، چه باقى ماند

از مجمعشان ، شود چو منها، زهرا

حرمت بنگر که در صفوف محشر

یک زن نبود سواره ، الا زهرا

هنگام شفاعت چو رسد، روز جزا

کافى است براى شفیعه ، تنها زهرا

حیف است (حسانا) که در آتش سوزد

آن شیعه که ورد اوست : زهرا ، زهرا

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا