از کرانه کوثر
فاطمه! اى گلواژه آفرینش!
فاطمه! اى بزرگبانو!
فاطمه! اى دختر رسالت!
فاطمه! اى زایر قبر شهیدان!
فاطمه! اى واژه خوشبختى!
فاطمه! اى امّابیها!
فاطمه! اى پاره وجود مصطفى!
فاطمه! اى گلبانگ ولایت!
فاطمه! اى راز سر به مُهر!
فاطمه! اى کوثر حیات! نامگذارى
برترین بانو
سرفصل صداقت و شهادت
پنجه آفرینش و برگزیدگان توحید
محور خشم و خشنودى خداوند
سبزى زهرا(س) و دشمنى بنىامیه
هدیه مادر
سوداى فاطمه(ع)
گلواژه در گلزار شهیدان
جلودار بهشتیان
سر فرود آرید که «او» مىگذرد
بانوى بانوان و شفاعت زنان
________________________________________
فاطمه! اى گلواژه آفرینش!
کجا زبان ما را رسد که وصف تو گوییم و کجا به اندیشه ما آید که ذکر تو آریم، و کجا توان قلم بود که نقش حُسن تو نویسد و کدام آینه است که درخشش نور تو را بتاباند.فاطمه! اى بزرگبانو!
اى نام تو، جامع کمالاتت که گویاى عصمتِ آتشسوز توست. اى آن که دامنت، رسالت سردار توحید را پرورد. اى آن که مهر رُخَت، خورشید فروزان مریم و آسیه و خدیجه را فزونتر است؛ چرا که جهان بانوان را تو سرورى. اى آن که شهد شهادت سوزانت را از چشمه صداقت و اخلاص چشیدهاى. اى آن که بر گرده گیتى، دو ریحانه مصطفى(ص) را مادرى، پس نقشآفرین کربلاى ۶۱ تویى؛ آرى تویى. اى آنکه بر در بهشت، نامت نقش بسته است، تو مظهر خشم خدایى، تو جلوهگاه رضاى حقّى.
و تو اى نامت، زینتآراى آستانه بهشت، تو چه دیدى؟ چه کشیدى که جز خداى، خبر ندارد! آن فرشته که تسلیتبخش دل آزرده و به غمنشستهات بود، چه مىگفت؟ چگونه تسلیتت مىداد؟
فاطمه! اى دختر رسالت!
اى به حق واصل! اى ناجى شانههاى در بند بردگى! همه مىگفتند: این دختر رسول خداست، او فرزند رهبر ماست. ولى تو یادگار همسرت را از گردنت باز مىکنى، و گردنى را با بهاى آن آزاد مىسازى، چرا که مایه مسرّت قلب پیامبر است.
فاطمه! اى زایر قبر شهیدان!
تو گلواژه شهادتى. تو بهشتیان را جلودارى. تو مظهر حیایى. چه کسى را رسد که فرداى قیامت در مسیرت سر بر آرد. اى خلایق! سر فرود آرید! چشم فرو بندید که حیا مىآید. پس چگونه بود که همین دیروز، آرى آن روز که در سوگ بودى، تو را حرمت نداشتند؟ چه کسى درِ خانه توحید را پاس نداشت؟ چه کسى جمع بهشتیان را پریشان کرد؟ تو را پدر، «شافعه» خواند چرا که بانوان بهشتى به شفاعت تو در بهشت خانه گزینند.
فاطمه! اى واژه خوشبختى!
تو واژه خوشبختى را معنا بخشیدى. تو توحید را خانهدارى کردى. دستى که چرخ هدایت را مىگرداند، همو آسیاى کوچک خانه خویش را براى پخت گرده نانى مىچرخاند. شاهدش دست پینهبسته و تاولزده است. همو که در کنار خندق براى پدر، گرده نانى مىبرد، و همو که شمشیر مجاهد مردى چون على مرتضى(ع) را مىشوید، و همو که در دفاع از ولایت و فدک که مظهر افشاى دوزخیان و دشمنان سامرىنسب بود، به خطابه مىنشیند، آرى، همو غنچه دامن خویش را به سینه مىچسباند تا از گریه باز ایستد و مهر مادر بچشد.
فاطمه! اى امّابیها!
تو پاره تن پدر بودى. تو را مىبوسید و تو نیز مىبوسیدى. مىبویید، به جاى خویش مىنشاند، آخرین وداعش با تو بود و اولین خیر مقدم از تو. چرا تو عزیزترین مردم برایش بودى؟ آیا چون فقط دخترش بودى! او که دختران دیگر نیز داشت. تو را از بهشت گرفته بود و دامنت جایگاه شکوفههاى سرخ ولایت کبراى حق بود. تو جوابگوى پرسشى بودى که دیگران مانده بودند. بازو و پهلویت، نشان از مرزبانى حریم ولایت و امامت دارد.
فاطمه! اى پاره وجود مصطفى!
در کنار خندق بر تو چه گذشت؟ براى پدر چه آورده بودى؟ خودتگفتى:
«نانى است که براى فرزندم پختهام؛ تکهاى از آن را براى شما آوردم».
پاسخ پدر با دل تو چه کرد؟
«اى دخترم! بدان که این اولین غذایى است که بعد از سه روز در کام پدرت جاى مىگیرد».
فاطمه! اى گلبانگ ولایت!
تا تو مىخروشیدى و تا بر منافقان بانگ برمىآوردى، کسى را یاراى سلطه بر ولىّ خدا نبود. تو «امابیها»ى پدر و همچون او، رکن همسر بودى، و چه زود این دو استوانه ولىّ(ع) فرو ریخت. خواندهایم که تو بعد از پدر، تبسم را از میان بردى. تو دیگر نخندیدى؛ خنده که هیچ، حتى تبسّمى ننمودى؛ جز یک تبسم پرمعنا! براى چه بود؟ مگر آنگاه که شبهتابوت ساخته دست دوست وفادارت «اسماء» را دیدى، کدام آرزویت را جامه عملیافته مىدیدى؟
شاید پیکرت را در آن، مصون از دیده بیگانه مىدیدى که بر این حُسْن قضا لبخند مىزدى. مگر در آن دل شب، چند نفر به مشایعت بدن پاکت مىآمدند؟ و شاید هم لحظه «لحاق» موعود را در ذهنت نقشبسته مىدیدى. تو نظارهگر چه عالمى بودى که بر آن لبخند مىزدى. نیک مىدانیم که تو پایان غم هجران پدر را و لقاى پروردگارت را در آن مىدیدى.
تو از پیراهن پدر چه مىبوییدى که مدهوش مىافتادى. تو یاد صداى مؤذن پدر کردى؛ مگر آن صدا یادآور چه خاطراتى بود؟ بلال که دیگر بناى اذان گفتن نداشت، ولى چه کند که پاره تن مصطفى(ص) خواسته است. پس چرا این صدا در گوش مؤذن پیچید که: بلال! ادامه نده، که فاطمه(ع) جانداد!
فاطمه! اى راز سر به مُهر!
تو مگر یگانه یادگار اشرف کاینات نبودى؟ چرا کسى نباید از درد تو آگاه باشد؟ گویا تو با این سکوت، با عالمى سخن دارى؛ سخن از ظلم نفاقپیشگان؛ سخنى در سکوت؛ سکوت شبهاى على(ع) که پرستاریت مىکرد؛ سکوت غسل شب و دفن شب و پنهانى قبر. تو با على(ع) که سُرور سینهاش بودى، چه رازى، چه سرّى، چه عهدى داشتى که با گونههاى تر، مقابل قبر مصطفى(ص) از قلّت شکیبایى خود، در غم فراقت سخن مىگوید؟
راستى اى جلوهگاه صبر و رضا! مگر آن روز که نشان قهرمانى را به بازویت گرفتى، به على(ع) نگفتى که چه گذشت؟ مگر به او نگفته بودى که استخوان پهلو، ضربه دیده است؟ هاى! خلایقى که در قیامت، در معبر عبور فاطمه(ع) سر به زیر و چشم بر هم مىنهید، آیا مىنگرید که سامرىمسلکان، بر بازوى فرزند «وَ ما رَمَیْتَ إذْ رَمَیْتَ، وَلکِنَّ اللَّهَ رَمى» چه فرود مىآورند؟ آیا مىشنوید ناله جانسوز فرزند «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، إنْ هُوَ اِلاّ وَحیٌ یُوحى» را که چه سان میان در و دیوار کمک مىطلبد؟
فاطمه! اى کوثر حیات!
حیات تو، شهادت تو، قبر تو، همه و همه، افشاگر خط سامرىصفتان است.
اى مقتداى ما! خط سرخ شهادت را ملت ما، که امامشان آنان را فرزندان معنوى کوثر تو خواند، از تو و گلهاى دامنت گرفتهاند. نیک مىدانیم که حضور تو در صحنه محشر، محشر دیگر است. آنگاه که قایمه عرش را به دست مىگیرى و داورى خون گل کربلایت را خواهانى.
به خداى کعبه سوگند که حق از آن تو است، و بهشت در انتظارت. آنک دلمان به حضور تو خوش است؛ ما را دریاب.نامگذارى
۱. پیامبر اکرم(ص):
اِنّى سَمَّیْتُ اِبْنَتی «فاطِمَهَ» لأَنَّ اللَّه عَزّ وَ جَلَّ فَطَمَها وَ فَطَمَ مَنْ اَحَبَّها مِنَ النّار؛(۱)
من دخترم را «فاطمه» نامیدم زیرا خداى عز و جل او و کسى را که دوستدار او باشد از آتش جدا و دور کرده است.
۲. امام صادق(ع):
کانَتْ کُنْیَهُ فاطِمَهَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّه(ص) اُمَّ أَبیها؛(۲)
کنیه فاطمه دختر رسول خدا(ص) «ام ابیها» بود.
در میان عرب رسم است که علاوه بر نام و لقب، از «کُنیه» نیز براى تکریم و احترام به شخص استفاده مىشود و این کار بیشتر با اضافه نمودن کلمه «اب» یا «ام» به نام نخستین فرزند، صورت مىگیرد، ولى در اینجا فاطمه(س) با کنیه «مادر پدر» که نشان دهنده عظمت و نقش آن حضرت در بقا و توسعه رسالت پدر بزرگوارش است خطاب مىشود.
برترین بانو
۳. مُفَضَّلُ بْنُعُمَرَ:
قْلتُ لأَبىعَبْدِاللَّهِ(ع): اَخْبِرْنی عَنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فی فاطِمَهَ «إِنَّها سَیِّدَهُ نِساءِ الْعالَمِینَ» أَ هِىَ سَیِّدَهُ نِساءِ عالَمِها؟
فَقالَ: ذاکَ لِمَرْیَمَ، کانَتْ سَیِّدَهَ نِساءِ عالَمِها، وَ فاطِمهُ سَیِّدَهُ نِساءِ الْعالَمِینَ مِنَ الاَوَّلینَ وَ الآخِرِینَ؛(۳)
در باره این گفته رسول خدا(ص) که «فاطمه، بانوى بزرگ زنان عالم است» به امام صادق(ع) عرض کردم: آیا او بانوى بانوان عصر خود است؟
فرمود: این براى مریم است که بزرگ بانوى دوران خود بود. فاطمه بانوى بانوان همه روزگاران، از ابتدا تا انتها است.
۴. پیامبر اکرم(ص) هنگامى که در بیمارى وفاتش، بىتابى فاطمه(ع) را مشاهده کرد فرمود:
یا فاطمهُ! أَلا تَرْضَیْنَ اَنْ تَکُونی سَیِّدَهَ نِساء الْعالَمِین و سیِّدهَ نساءِ هذه الاُمَّهِ وَ سیِّدَهَ نساءِ الْمؤمِنینَ»؛؟(۴)
اى فاطمه! آیا خشنود نیستى که تو برترین بانوى جهان، و برترین بانوى این امت، و برترین بانو در میان مؤمنان باشى؟
در این زمینه روایات بسیارى از طریق شیعه و اهل سنت وارد شده است. آنچه به زهراى مرضیه(ع) این مقام و جایگاه را مىدهد اتصاف به ملکات فاضله و علم و ایمان و تقوا و در یک کلمه، معرفت به خداوند تعالى و مقام عصمت است.
سرفصل صداقت و شهادت
۵. امام کاظم(ع):
اِنَّ فاطمهَ(ع) صدِّیقَهٌ شَهِیدَهٌ؛(۵)
همانا فاطمه(ع)، صدیقهاى شهید است.
پنجه آفرینش و برگزیدگان توحید
۶. پیامبر اکرم(ص):
اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ خَیْرُ اَهْلِ الاَرْضِ بَعْدی وَ بَعْدَ أبیهِما و اُمُّهُما اَفْضَلُ نِساءِ اَهْلِ الأرْضِ؛(۶)
حسن و حسین بعد از من و پدرشان، بهترین مردم روى زمین هستند و مادرشان فاطمه، برترین زنان اهل زمین است.
۷. پیامبر اکرم(ص):
لَیْلَهً عُرِجَ بی إلَى السّماءِ رَأَیْتُ عَلَى بابِ الْجَنَّهِ مَکْتُوباً «لا اله الا اللَّه، محمدٌ رسولُ اللَّه، علىٌّ حِبُّ اللَّهِ و الحسنُ و الحسینُ صَفْوَهُ اللَّهِ، فاطِمَهُ خِیَرَهُ اللَّه، عَلى باغِضِهِمْ لَعْنَهُ اللَّهِ؛(۷)
شبى که به آسمان عروج داده شدم دیدم بر در بهشت نوشته است: «لا اله الا اللَّه، محمد رسول خدا، على محبوب خدا، حسن و حسین برگزیده خدا، و فاطمه انتخاب شده خداوند است و لعنت خداوند بر آن کس باد که بغض آنان را داشته باشد.
محور خشم و خشنودى خداوند
۸. على(ع): رسول خدا(ص) به فاطمه فرمود:
اِنَّ اللَّهَ یَغْضِبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرْضى لِرِضاکِ؛(۸)
همانا خداوند به خشم تو خشم مىکند و به خشنودى تو خشنود مىشود.
روایات در زمینه محوریت خشم و خشنودى حضرت فاطمه(ع) از طریق منابع شیعى و سنّى بسیار است(۹). روشن است کسى که جز خدا را در عالم نمىبیند و در برابر او تسلیم مطلق است و ارادهاى جز اراده خداوند ندارد، قهراً رضاى او رضاى حق و خشم او خشم حق خواهد بود و او انسان کاملى است که رفتار و کردار او، امام و اسوه و حجت خلق خدا خواهدگشت.
سبزى زهرا(س) و دشمنى بنىامیه
حضرت فاطمه(س) محور خشنودى و خشم خداوند است. پاره وجود مصطفى(ص) و سرور بانوان عالم است، اما دشمنان اهلبیت(ع) حتى از اینکه «خرفه» که نوعى سبزى خودرو و مورد علاقه حضرت فاطمه(س) بود و به نام آن بزرگوار شهرت یافته بود، یادآور نام و خاطره حضرت زهرا(س) باشد نگران بودند و از سر دشمنى و کینه، تلاش کردند نام آن را برگردانند تا همین اندک نیز نام و شخصیت اهلبیت(ع) بویژه فاطمه زهرا(س) را در خاطرهها زنده نکند، و این کارى بود که بنىامیه کردند و از تغییر نام یک سبزى نیز فروگذارى ننمودند. این واقعیت دردآورى است که در روایت بعدى آمده است.
۹. فرات بناحنف: از امام صادق(ع) شنیدم مىفرماید:
لَیْسَ عَلى وَجْهِ الأرضِ بَقْلَهٌ أشْرفُ وَ لا أنْفَعُ مِنَ الفَرْفَخِ وَ هُوَ بَقْلَهُ فاطمهَ(ع). ثم قال: لَعَنَ اللَّهُ بَنیاُمیَّهَ، هُمْ سَمَّوْها بَقْلَهَ الْحَمْقاءِ بُغْضاً لَنا و عداوهً لفاطمه(ع)؛(۱۰)
بر روى زمین، سبزىاى شریفتر و سودمندتر از خُرفه نیست، و این سبزى فاطمه(ع) است.
سپس فرمود:
خدا لعنت کند بنىامیه را! آنها از سر کینه با ما و به خاطر دشمنى با فاطمه(ع) آن را «سبزى نادان» نامیدند.
هدیه مادر
۱۰. حَمّادُ بنُعُثْمانَ: از امام صادق(ع) شنیدم مىفرماید:
تَظْهَرُ زَنادِقَهُ سَنَهَ ثمانیهٍ و عِشرینَ و مِائهٍ وَ ذلکَ لأنّی نَظَرْتُ فی مُصْحَفِ فاطمهَ.
قال: فَقُلْتُ: وَ ما مُصْحَفُ فاطِمهَ؟
فقالَ: اِنَّ اللَّهَ تبارَکَ و تعالى لَمّا قَبَضَ نَبِیَّه(ص) دَخَلَ عَلى فاطِمَهَ مِنْ وَفاتِهِ مِنَ الْحُزْنِ ما لا یَعْلَمُهُ إلاّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ، فَأَرْسَلَ إلَیْها مَلَکاً یُسَلِّی عَنْها غَمَّها و یُحَدِّثُها، فَشَکَتْ ذلک إلَى امیرالمؤمنینَ(ع) فقال لَها: إذا أَحْسَسْتِ بِذلِکَ و سَمِعْتِ الصَّوْتَ، قُولی لی. فَأَعْلَمَتْهُ فَجَعَلَ یَکْتُبُ کُلَّ ما سَمِعَ حَتَّى أَثْبتَ مِنْ ذلِکَ مُصْحَفاً.
قال: ثم قال: أَما اِنَّهُ لَیْسَ مِنَ الْحَلالِ وَ الْحَرامِ، و لکنَّ فِیهِ عِلْمَ ما یَکُونُ؛(۱۱)
در سال ۱۲۸ عدهاى ملحد آشکار خواهند شد و این پیشبینى را در مصحف فاطمه دیدم.
حمّاد مىگوید: گفتم: مصحف فاطمه چیست؟
فرمود: هنگامى که رسول خدا(ص) وفات یافت حزن فاطمه به قدرى بود که جز خدا کسى از آن آگاه نیست، لذا خداى متعال فرشتهاى را فرستاد تا او را تسلى دهد و با او گفتگو کند؛ فاطمه(ع) جریان را براى امیرالمؤمنین(ع) اظهار کرد؛ حضرت(ع) به او فرمود: هر گاه حضور فرشته را احساس کردى و صدایى شنیدى، به من بگو. فاطمه(ع) نیز او را باخبر ساخت و على(ع) اقدام به نوشتن آنچه مىشنید نمود تا اینکه به این طریق مصحفى را پدید آورد.
حمّاد بنعثمان مىگوید: سپس حضرت صادق(ع) فرمود: آگاه باش که در این مصحف مسایل حلال و حرام وجود ندارد بلکه در آن اخبار آینده است.
در روایات زیادى، موضوع مصحف حضرت زهرا(ع) مطرح شده است و امامان(ع) در موارد متعددى، مستند فرمایشهاى خود را همین مصحف شمردهاند، و ظاهراً این کتاب شریف، دست به دست در خانواده اهلبیت(ع) مىگشته و تنها در اختیار آن بزرگواران بوده است.
سوداى فاطمه(ع)
۱۱. امام رضا(ع) به واسطه پدران بزرگوار خویش از امام سجاد(ع) نقل مىکند:
حَدَّثَتْنی أَسْماءُ بِنْتُعُمَیْس، قالَتْ: کنتُ عِنْدَ فاطِمَهَ جَدَّتِکَ اِذْ دَخَلَ رَسُولُاللَّهِ(ص) وَ فی عُنُقِها قَلادَهٌ مِنْ ذَهَبٍ کانَ عَلیّ بْنُأبیطالبٍ(ع) اِشْتَراها لَهُ (۱۲) مِنْ فَىْءٍ لَهُ؛ فقال النّبیُ(ص): لا یَغُرَّنَّکِ النّاسُ أَنْ یَقُولُوا «بِنْتَ محمّدٍ» وَ عَلَیْکِ لباسُ الجبابِرَه! فَقَطَعَتْها وَ باعَتْها و اشْتَرَتْ بها رَقَبَهً فَأَعْتَقَتْها فَسُرَّ رَسولُاللَّه(ص) بِذلکَ؛(۱۳)
اسماء بنت عمیس برایم نقل کرد که در حضور جدّهات فاطمه(ع) بودم که رسول خدا(ص) داخل شد؛ در حالى که گردنبندى طلایى که على ابنابىطالب(ع) از سهمیه خود براى فاطمه(ع) خریده بود، در گردنش بود. پیامبر(ص) به او فرمود: مبادا مردم با این گفته که «دختر محمد است» تو را مغرور سازند اما بر تن تو لباس زورمندان باشد. از اینرو فاطمه(ع) آن را از گردنش جدا کرد و فروخت و با آن، بندهاى را خریده و آزاد کرد، و رسول خدا(ص) نیز به خاطر این کار شادمان گشت.
گلواژه در گلزار شهیدان
۱۲. امام صادق(ع):
اِنَّ فاطِمهَ(ع) کانَتْ تَأتی قبُورَ الشهداءِ فی کُلِّ غَداهِ سَبْتٍ فَتَأْتی قَبْرَ حَمْزَهَ و تَتَرَحَّمُ عَلَیْهِ وَ تَسْتَغْفِرُ له؛(۱۴)
فاطمه(ع) هر صبح شنبه، به زیارت قبور شهدا [در احد] مىآمد و کنار قبر حمزه قرار مىگرفت و براى او طلب رحمت و مغفرت مىنمود.
نکته قابل توجه اینکه، حضرت(س) ضمن اینکه اداى احترام به شهدا و حضور در کنار قبرشان و یادآورى جانفشانى آنان را هیچ گاه فراموش نمىکند و در کنار قبر حمزه سیدالشهدا به دعا مىنشیند، ولى در عین حال، زمان مناسبى را انتخاب مىکند که مىتوان آن را جزء خلوتترین روزهاى هفته دانست چرا که در روزهایى چون پنجشنبه یا جمعه، دیگران نیز در کنار قبور شهدا حضور مىیابند. ناگفته پیداست این درسى براى همه بانوان پیرو او است که در عین ایفاى وظایف اجتماعى، در حفظ شؤون اسلامى تلاش کنند.
جلودار بهشتیان
۱۳. پیامبر اکرم(ص):
أَوَّلُ شَخْصٍ یَدْخُلُ الْجَنَّهَ فاطِمَهُ(س)؛(۱۵)
نخستین فردى که داخل بهشت مىشود فاطمه(س) است.
سر فرود آرید که «او» مىگذرد
۱۴. عایشه از پیامبر اکرم(ص) روایت مىکند:
اِذا کانَ یَوم القیامهِ نادى منادٍ یا مَعْشَرَ الخلائقِ! طَأْطِؤوا رُؤُوسَکُمْ حَتّى تَجُوزَ فاطمهُ بنتُمحمدٍ(ص)؛(۱۶)
در هنگامه قیامت، منادىاى، ندا مىدهد: اى انبوه مردمان! سرهایتان را به زیر اندازید تا فاطمه دختر محمد(ص) بگذرد.
همین موضوع را در روایت بعدى، به گونهاى مشروحتر مىخوانیم:
۱۵. پیامبر اکرم(ص):
اِذا کان یومُ القیامهِ نادى منادٍ مِنْ بَطْنانِ الْعَرْشِ: یا اَهْلَ الْجَمْعِ! نَکِّسُوا رُؤُوْسَکُمْ وَ غُضُّوا أبْصارَکُمْ حتى تَمُرَّ فاطمهُ بنتُمحمدٍ(ص) عَلَى الصِّراطِ. فَتَمُرُّ مَعَ سَبْعِینَ اَلْفِ جاریهٍ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ کَمَرِّ الْبَرْقِ؛(۱۷)
به هنگامه قیامت، منادىاى از میان عرش صدا مىزند که اى اجتماعکنندگان! سرهایتان را به زیر اندازید و چشمانتان را ببندید تا فاطمه دختر محمد(ص) از صراط عبور کند.
آنگاه حضرت(س) به همراه هفتاد هزار کنیز از حوریان بهشتى، به سرعت برق مىگذرد.
فرداى محشر نیز به حرمت عبور صدیقه کبرا(ع) سرهاى خلایق به زیر مىافتد و پلکها بر هم؛ ولى چگونه بود که جمعى حرمت او را پاس نداشتند و به جاى تعزیت و تسلیت سوگ پدر، بر سینه و پهلویش نشانههایى از در سوخته خانهاش را نقش بستند! «تبّت یدا ابىلهب و تبّ!»
بانوى بانوان و شفاعت زنان
۱۶. پیامبر اکرم(ص) در ضمن روایتى:
… فاَیُّما امْرَأَهٍ صَلَّتْ فی الیومِ و اللَّیْلَهِ خَمْسَ صَلَواتٍ وَ صامَتْ شَهْرَ رَمَضانَ وَ حجَّتْ بَیْتَ اللَّهِ الحَرامَ، وَ زَکَّتْ مالَها و أَطاعَتْ زَوْجَها، و والَتْ عَلِیّاً بَعْدی، دَخَلَتِ الْجَنَّهَ بِشَفاعَهِ إِبْنَتی فاطِمهَ، وَ اِنَّها لَسَیِّدَهُ نِساءِ الْعالَمِینَ…؛(۱۸)
«هر زنى که در شبانهروز، نمازهاى پنجگانه را به جاى آورد، ماه رمضان را روزه بدارد، حج خانه خدا را [اگر توانایى داشت] گزارد، زکات مالش را بپردازد، از شوهرش اطاعت کند، و بعد از من، ولایت و حکومت على را بپذیرد، به شفاعت دخترم فاطمه، وارد بهشت خواهد شد و همانا فاطمه، سرور زنان عالم است.
همان گونه که در روایات متعدد دیگر نیز آمده، ارزش اداى نماز و روزه و حج و سایر واجبات عملى، مبتنى بر پذیرش ولایت اهلبیت(ع) است و شفاعت نیز بر اساس اداى این وظایف است اما با ولایت که در حقیقت، روح و جان اعمال است؛ همان که حضرت فاطمه(ع) نیز به خاطر آن به شهادت رسید، چرا که مدافع حریم و حرمت آن بود. او که محور خشم و خشنودى خداوند است و او که پاره تن پیامبر(ص) است و او که «سیّده» زنان عالم است، فرداى قیامت نیز اعمال صالح به شفاعت او است که راهگشاى بهشتیان خواهد بود.
________________________________________
۱- بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۲.
۲- الاستیعاب، ج۲، ص۷۵۲.
۳- معانى الاخبار، ص۱۰۷.
۴- مستدرک الصحیحین، ج۲، ص۴۹۸.
۵- کافى، ج۱، ص۴۵۸.
۶- بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۹.
۷- تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۵۹.
۸- کنزالعمّال، ج۷، ص۱۱۱.
۹- آنچه نقل شد به نقل از یکى از منابع حدیثى اهل سنت است. در منابع شیعى مىتوان به این سخن پیامبر اکرم(ص) اشاره کرد: انّ اللَّه لیغضِبُ لغضب فاطمه و یرضى لرضاها. «بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۹.»
۱۰- کافى، ج۶، ص۳۶۷.
۱۱- کافى، ج۱، ص۲۴۰؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۸۰.
۱۲- ظاهراً «لها» صحیح است، هر چند به شکل «له» نیز مىتوان توجیه نمود.
۱۳- بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۶.
۱۴- همان، ص۹۰، به نقل از تهذیبالاحکام.
۱۵- میزان الاعتدال، ج۲، ص۱۳۱.
۱۶- تاریخ بغداد، ج۸، ص۱۴۱.
۱۷- الصواعق المحرقه، ص ۱۹۰.
۱۸- بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۴.
شخصیت حضرت فاطمه(س)
- آبان ۹, ۱۳۹۳
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 153 نفر
- برچسب ها : جملات آموزنده, رسالت, عاشقانه و عالمانه, فاطمه, کوثر, ولایت