آخرین مهلت غاصبین براى نقشه کشیدن، قبل از تدفین حضرت زهرا علیهاالسلام بود. آنها تصمیم گرفتند براى سرپوش گذاشتن بر جنایات خود به هر قیمت شده در تشییع جنازهى حضرت زهرا علیهاالسلام شرکت کنند و لابد اظهار عزادارى کنند تا سرپوشى بر جنایاتشان باشد. برنامه از دو طرف به این صورت شروع شد:
وصیت حضرت زهرا علیهاالسلام به تدفین شبانه(۱)
حضرت زهرا علیهاالسلام به امیرالمؤمنین علیهالسلام عرض کرد: آیا مىتوانى وصیت مرا عمل کنى؟ حضرت فرمود: آرى انجام مىدهم.
فرمود: وقتى من از دنیا رفتم مرا شب دفن کن و به ابوبکر و عمر خبر مده، که نباید احدى از آنان که بر من ظلم کردند و حق مرا گرفتند بر جنازهام حاضر شوند، و اجازه مده بر جنازهى من نماز بخوانند چرا که اینان دشمنان من و پیامبرند، و اجازه مده احدى از اینان و اتباعشان بر جنازهى من نماز بخوانند. شب که جاسوسان سراغ کار خود رفتند و چشمها بخواب رفت مرا دفن کن.
اجتماع مردم کنار جنازهى حضرت زهرا علیهاالسلام و اعلام تأخیر تشییع
هنگامى که حضرت از دنیا رفت زن و مرد ضجهکنان بر در خانهى حضرت جمع شدند و منتظر بیرون آوردن جنازه براى مراسم تشییع بودند تا بر بدن آن حضرت نماز بخوانند!!
ابوبکر و عمر هم به عنوان تسلیت گفتن به امیرالمؤمنین علیهالسلام آمدند و گفتند: اى اباالحسن، مبادا از ما پیشتر بر جنازهى دختر پیامبر نماز بخوانى!!
ابوذر از داخل خانه بیرون آمد و گفت: برگردید که تشییع جنازهى فاطمه امشب به تأخیر افتاد. مردم هم برخاستند و متفرق شدند. تدفین مخفیانهى حضرت
مقدارى از شب که گذشت و از جاسوسان مطمئن شدند، امیرالمؤمنین علیهالسلام آن حضرت را غسل داد و فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام بهمراه سلمان و ابوذر و مقداد و نیز فضه و اسماء و چند نفر دیگر در نماز بر جنازهى حضرت زهرا علیهاالسلام حضور یافتند و پس از نماز، جنازه را مخفیانه دفن کردند و امیرالمؤمنین علیهالسلام محل قبر را با زمین اطراف یکسان نمود بطورى که محل آن شناخته نشود. اجتماع دوبارهى مردم براى تشییع
فردا صبح ابوبکر و عمر بهمراه مردم به قصد تشییع و نماز بر جنازهى حضرت زهرا علیهاالسلام حرکت کردند و بر در خانهى حضرت جمع شدند. ولى ناگهان شنیدند که مقداد خطاب به مردم گفت: «دیشب فاطمه را دفن کردیم». از سوى دیگر مردم با چهل صورت قبر جدید در بقیع روبرو شدند که به هم شباهت داشتند و قابل تشخیص نبودند.
فریاد مردم بلند شد و یکدیگر را سرزنش کردند و گفتند: پیامبرتان تنها یک دختر از خود به یادگار گذاشت. اکنون که از دنیا رفت چرا باید دفن شود در حالى که در تشییع و نماز او شرکت نکردهاید و جاى قبر او را هم نمىدانید؟!
عمر نگاهى به ابوبکر کرد و گفت: من به تو نگفتم برنامه دفن فاطمه را انجام مىدهند؟! سپس آنها نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام آمدند و گفتند: بخدا قسم، هر چه که براى ما آشوب بپا مىکند و ما را ناراحت مىکند انجام مىدهى. این هم یکى از دشمنىهایى است که نسبت به ما دارى. حضرت فرمود: اگر براى شما قسم یاد کنم باور مىکنید؟ گفتند: آرى. فرمود: فاطمه علیهاالسلام همان بانویى است که من براى شما اجازهى عیادت از او گرفتم و دیدید که به شما چه گفت. بخدا قسم به من وصیت کرده بود که شما دو نفر بر سر جنازهى او و نماز بر او حاضر نشوید. من هم کسى نیستم که امر او و وصیتش را مخالفت کنم.
تصمیم نبش قبر
عمر گفت: این سر و صداها را رها کن. هم اکنون کنار قبرها مىروم و آنها را نبش مىکنم تا جنازهى فاطمه را پیدا کنم و بر بدن او نماز بخوانم!
حضرت فرمود: بخدا قسم اگر کوچکترین اقدامى در این باره کنى- در حالى که مىدانى هرگز بر جنازهى فاطمه علیهاالسلام دست نخواهى یافت مگر آنکه سرت که چشمانت در آن است از تنت جدا شود- آنگاه من جز با شمشیر با تو روبرو نخواهم شد قبل از آنکه بتوانى کارى انجام دهى.
عمر فریاد زد: عدهاى از زنان مسلمین بیایند تا این قبرها را بشکافیم و جنازهى فاطمه را پیدا کنیم تا بر بدن او نماز بگذاریم و قبر او را زیارت کنیم!!
عکسالعمل امیرالمؤمنین علیهالسلام در مقابل تصمیم نبش قبر فاطمه علیهاالسلام
این خبر به امیرالمؤمنین علیهالسلام رسید. حضرت قباى زرد رنگى را که در جنگهاى شدید مىپوشید به تن کرد و بحال غضبناک که چشمانش سرخ شده و رگهایش بالا آمده بود با تکیه بر شمشیر ذوالفقار آمد تا وارد بقیع شد.
یک نفر جلوتر سراغ مردم رفت و خبر داد که على بن ابىطالب مىآید و به خدا قسم یاد مىکند که اگر سنگى از این قبرها حرکت داده شود شمشیر خواهد کشید تا همه را بکشد.
عمر و اصحابش مقابل حضرت درآمدند و عمر گفت: چه خبر است اى اباالحسن! بخدا قسم قبر او را مىشکافیم و حتماً بر او نماز مىخوانیم!
امیرالمؤمنین علیهالسلام لباس عمر را گرفت و او را تکانى داد و بر زمین زد و فرمود: اى عمر، حق خود را رها کردم تا مردم از دین برنگردند، و اما قبر فاطمه، قسم به آنکه جان على بدست اوست، اگر تو و اصحابت در این باره کوچکترین اقدامى کنید زمین را از خون شما سیراب مىکنم. اکنون اگر مىخواهى اقدام کن. من اگر شمشیر بکشم آن را غلاف نمىکنم مگر با گرفتن جان تو! تو همان کسى نیستى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله قصد کشتن تو را داشت و سراغ من فرستاد، من هم با شمشیر آمدم و بسوى تو هجوم آوردم تا تو را بکشم ولى این آیه نازل شد که بر اینان عجله نکنید که جزاى عملشان را آماده مىکنیم.
ابوبکر فوراً جلو آمد و گفت: اى اباالحسن، بحق پیامبر و بحق آنکه بالاى عرش است، عمر را رها کن. بدان که آنچه تو کراهت دارى انجام نخواهیم داد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام عمر را رها کرد و مردم متفرق شدند و از آن روز فکر پیدا کردن قبر فاطمه علیهاالسلام را از یاد بردند.
اکنون براى غاصبین بخوبى معلوم شد که چرا حضرت مخفیانه دفن شد. از امیرالمؤمنین علیهالسلام پرسیدند: چرا فاطمه علیهاالسلام شبانه دفن شد؟ فرمود: آن حضرت از عدهاى ناراضى بود و نمىخواست آنان در تشییع جنازهاش حاضر باشند. (۲)
تا اینجا مجموعه اقداماتى که غاصبین براى تثبیت اقدامات خود انجام دادند بیان شد و روشن گردید که هر اقدامى از سوى آنان صورت مىگرفت بر ضرر خودشان تمام مىشد و اتمام حجتى بر دلیلهاى قبل افزوده مىگشت.
پی نوشت
۱_بحارالانوار: ج ۲۹ ص ۱۹۳، ج ۴۳ ص ۲۱۵ ۲۰۹ ۲۰۵ ۱۹۹ ۱۹۰ ۱۷۱
۲ـ بحارالانوار: ج ۴۳ ص ۲۰۹ ح ۳۷.