راهها و مسلکها در حل مشکلات مربوط به عدل الهی متفاوت است. معمولا اهل ایمان که در پرتو دین و مذهب به خداوند ایمان دارند با یک پاسخ اجمالی وجدان خود را قانع می سازند، با خود چنین می اندیشند که ادله قاطع، وجود خدای قادر علیم حکیم را اثبات کرده است، دلیلی ندارد که خدای قادر علیم حکیم ظلم کند، مگر خداوند با کسی دشمنی دارد که به انگیزه دشمنی، حق او را از بین ببرد و یا نیازمند است که حق کسی را برباید و به خود اختصاص دهد؟! انگیزه ظلم یا عقده های روحی است و یا نیازها و احتیاجها و چون انگیزه ظلم در خداوند وجود ندارد پس ظلم درباره خداوند معنی ندارد. او قادر مطلق و علیم مطلق و حکیم مطلق است، هم عالم به نظام احسن و اصلح است و هم قادر به ایجاد آن. علیهذا دلیلی ندارد که خداوند جهان را طوری بیافریند که بر خلاف وضع احسن و اصلح باشد. مسلما آنچه به نام شرور نامیده می شود اگر بر ضد نظام احسن و اصلح بود، آفریده نمی شد. این گروه احیانا اگر جریاناتی را مشاهده کنند که از نظر خودشان قابل توجیه نباشد آن را به نوعی حکمت و مصلحت که بر ما مجهول است و فقط خداوند از راز آن آگاه است توجیه می کنند و به عبارت دیگر آن را به «سر قدر» تعبیر می کنند. شک نیست که این طرز تفکر و نتیجه گیری، خود، نوعی استدلال است و استدلال صحیحی هم هست. این دسته می توانند بگویند فرضا مشکل بعضی از شرور قابل توجیه نباشد، به واسطه قصور فهم بشر از رازها و اسرار جهان است. بشر وقتی که خود را در جهانی می بیند پر از راز و پر از حکمت، طبعا اگر در چند مورد خاص به راز حکمت و سر مصلحت پی نبرد نباید در اصل مطلب تردید کند. انسان اگر کتابی را مطالعه کند و در سراسر کتاب، دقت و درایت و قوت اندیشه مؤلف را مشاهده نماید و در چند مورد هم بعضی عبارات، مجهول و لاینحل بماند، طبعا حکم می کند که من مقصود مؤلف را در این چند مورد نمی فهمم، هرگز حکم نمی کند که به دلیل لاینحل ماندن این چند مورد، مؤلف فاقد درایت و دقت و فهم و ادراک بوده است و سایر مطالب به حسب تصادف، با معنی درآمده است. نهایت خودخواهی و جهالت است که مجهول ماندن یک یا چند قسمت کتابی که شخصیت علمی نویسنده اش در سراسر کتاب به ثبوت رسیده است حمل بر جهالت او، و اتفاقی و تصادفی بودن همه مطالب حکیمانه بشود. عوام اهل ایمان، هرگاه با این مسائل روبرو شوند، به طریق فوق، مشکل را برای خود حل می کنند.
شرور از نظر حکما :
ایرادات و اشکالهای مربوط به «عدل الهی» در چند قسمت است: تبعیضها، فناها و نیستیها، نقصها و کمبودها، آفتها. حکماء مسأله شرور را در سه قسمت بررسی می کنند: الف. ماهیت شرور چیست؟ آیا بدیها و شرور، اموری وجودی و واقعی هستند یا اموری عدمی و نسبی؟ ب. خواه شرور وجودی باشند و خواه عدمی، آیا خیرات و شرور تفکیک پذیرند و یا تفکیک ناپذیر؟ و بر فرض دوم که تفکیک ناپذیرند آیا مجموع جهان با همه نیکیها و بدیها خیر است یا شر؟
یعنی آیا خیرات بر شرور فزونی دارند و یا شرور جهان بر خیرات آن فزونی دارند؟ و یا هیچکدام بر دیگری فزونی ندارد بلکه متساویند؟ ج. خواه شرور، وجودی باشند و خواه عدمی و نیز خواه از خیرات تفکیک پذیر باشند و خواه تفکیک ناپذیر، آیا آنچه شر است واقعا شر است و جنبه خیریت در آن نیست یعنی لااقل پایه و مقدمه یک یا چند خیر نیست یا اینکه در درون هر شری خیر و بلکه خیراتی مستتر است، هر شری مولد یک یا چند خیر است؟
در قسمت اول، پاسخ «ثنویه» که برای هستی دو نوع مبدأ قائل شده اند داده می شود و با افزودن قسمت دوم ایراد ماتریالیست ها که شرور را اشکالی بر حکمت الهی دانسته اند و هم ایراد کسانی که با اشکال شرور عدل الهی را مورد خرده گیری قرار داده اند جواب داده می شود. قسمت سوم بحث، نظام زیبا و بدیع جهان هستی را جلوه گر می سازد و می توان آن را پاسخی مستقل، ولی اقناعی یا مکملی مفید برای پاسخ اول دانست.