ضرورت معاد

ضرورت معاد

پرسش. ضرورت معاد در قرآن چگونه ثابت شده است؟

پاسخ: بعد از بیان امکان معاد و نمونه‏ هایی از وقوع آن، سومین گام قرآن بر اثبات معاد، اثبات ضرورت و لزوم معاد است. قبل از بیان دلایل ضرورت معاد، به دو نکته اشاره می‏شود:

الف. در عمده استدلالهای معاد، مقدماتی وجود دارد که در جای خود اثبات شده ولی در اینجا به عنوان اصل موضوعی پذیرفته می‏شود؛ مقدماتی همچون عدل الهی، حکمت خداوند، رحمت بی‏کران الهی و… . در مبحث توحید. اینگونه نیست که مقدمات برهان از جای دیگر گرفته شده باشد، ولی در سایر اصول چنین است.

ب. دلایلی که از سوی قرآن و روایات ارائه شده است به دو صورت است:

الف. دلایل عقلی          ب. دلایل نقلی.
در استدلالهای دسته اول قرآن یا معصوم به جای یک فیلسوف یا منطقی نشسته و برهان اقامه می‏کند. این براهین در قالب استدلالهای منطقی قابل ارائه می‏باشد و با صرف نظر از گوینده آن به خودی خود یک برهان عقلی است. مانند این آیه کریمه که بر توحید دلالت دارد. «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا» (انبیاء: ۲۲) ملاحظه کنید که استدلال در قالب یک قیاس استثنایی منطقی ارائه شده است. در استدلالهای دسته دوم مطلب چنین نیست و ای بسا که از دسترس عقل خارج باشد و عقل آن را نفهمد؛ ولی چون کلام خدای صادق القول و یا معصوم راستگو است، به صورت تعبدی پذیرفته می‏شود. بدیهی است که این گونه استدلالها فرع بر ایمان به خداوند و صفات او و معصوم و ویژگیهای او می‏باشد. در صورتیکه برهانهای دسته اول چنین نیست. استدلالهای قرآن بر معاد غالبا از نوع اول می‏باشد.
دلائل قرآن بر ضرورت معاد:
۱. حکمت خداوند مقتضی ضرورت معاد:
قرآن در بخشی از آیات با تکیه بر حکمت الهی فرموده است: آیا ممکن است خداوند حکیم جهان و شما را بیهوده آفریده باشد؟ خیر، حتما هدفی در کار است و چون دنیا ظرفیت تحقق آن اهداف را ندارد پس حتما جهان دیگری خواهد بود. «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ» (مومنون: ۱۱۵) «آیا می‏پندارید که شما را بیهوده آفریده‏ایم و به سوی ما باز نمی‏گردید؟» این استدلال قرآن در قالب دو قیاس استثنایی به این شکل قابل طرح است:    
الف. اگر چنانچه شما بی‏هدف آفریده شده باشید، خالق شما حکیم نبوده است ولکن خالق شما حکیم است. پس حتما شما بی‏هدف آفریده نشده‏اید.
ب. اگر بازگشت به سوی خدا (معاد) نباشد، آفرینش شما بی‏هدف بوده است، ولکن، آفرینش شما (برحسب قیاس الف) بی‏هدف نیست؛ پس حتما باید معاد باشد.
در آیه دیگر فرموده است: « وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَهَ لاَتِیَهٌ … » (حجر: ۸۵ ) «و آسمانها و زمین و آنچه در میان، آنها است را جز بر اساس حق نیافریدیم (باطل و عبث نیافریدیم) و حتما ساعت (قیامت) خواهد آمد» کیفیت استدلال همانند آیه قبلی است.
۲. عدل الهی مقتضی ضرورت معاد:
راه دیگری که قرآن برای اثبات ضرورت معاد مطرح نموده، عدل خداوند است و حاصل آن این است که اگر معادی نباشد دنیا ظرفیت تحقق عدل کامل الهی را ندارد.
قرآن فرموده است: «أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُـجْرِمِینَ  مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ» (قلم: ۳۵ و ۳۶) «آیا مومنین را همانند مجرمین قرار می‏دهیم؟ (هرگز چنین نیست) شما را چه می‏شود؟ چگونه حکم می‏کنید؟» از این آیه چند حکم به دست می‏آید:    
الف. در دنیا دو گروه وجود دارند: مومنین، کسانیکه تسلیم حق بوده و بر اساس آن عمل می‏کنند و مجرمین، کسانیکه مرتکب جرم و گناه شده و بر خلاف حق عمل می‏کنند.
ب. عدالت خدا حکم می‏کند این دو گروه مساوی نباشد. چنانکه هیچ انسان منصفی به تساوی این دو حکم نمی‏کند.
ج. این دو گروه در دنیا مساوی هستند و هر دو یکسان از مواهب و نعمتهای طبیعت بهره می‏برند. پس عدل الهی ضرورتا اقتضاء می‏کند عالم دیگری باشد تا در آن عدالت کامل تحقق یابد. آیات قرآن در این زمینه زیاد است.    (نگاه کنید به جن: ۲۸ و جاثیه: ۲۱ و ۲۲ و… .)
۳. ندای فطری بیانگر ضرورت معاد:
کششهای درونی و فطری انسان را به دو دسته می‏توان تقسیم کرد:
الف. کششهایی که در دنیا پاسخ و ما به ازایی برای آنها وجود دارد؛ مانند میل به عبادت، فضیلت‏جویی و… .

ب. کششهایی که امکان پاسخگویی به آنها در دنیا وجود ندارد، مانند میل به خلود، میل به بی‏نهایت‏خواهی و… . بدیهی است که این میل‏ها و تقاضاها نیز باید پاسخی داشته باشد. قرآن پاسخ آنها را در آخرت معرفی می‏کند. مثلا فرموده است: «ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ  لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ» (ق: ۳۴ و ۳۵) «به سلامت داخل بهشت شوید و این روز جاودانگی است. در آنجا هر چه بخواهند برایشان هست و نزد ما بیشتر از آن نیز وجود دارد.» 

این آیه هم بر میل به خلود اشاره دارد و هم بر میل به تنوع‏طلبی و بی نهایت‏خواهی انسان. این بحث را به صورت دیگری نیز می‏توان مطرح کرد و آن اینکه از نظر قرآن مجموعه دین و اصول کلی آن از جمله اعتقاد به معاد ریشه در فطرت انسان دارد و اگر غبار غفلت از روی سرشت انسان کنار زده شود، همانگونه که وجود خداوند را وجدان می‏کند و ندای فطرت او را به پرستش حق فرا می‏خواند، وجود معاد را نیز به وضوح ادراک می‏کند و ندای فطرت را به ضرورت معاد درک می‏کند.

قرآن درباره فطری بودن مجموعه باورهای دینی فرموده است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ» (روم: ۳۰) «روی خود را به درستی به سوی دین بدار (چهره خود را به سوی آیین خالص پروردگار برگردان). فطرت الهی که خداوند مردم را بر آن سرشته است و در آفرینش خدا تبدیلی وجود ندارد. این دین استوار است ولی بیشتر مردم نمی‏دانند.»  

اینکه قرآن سوگند به قیامت را در کنار سوگند به نفس لوامه (وجدان) ذکر کرده اشاره بر همین است که قیامت یک امر وجدانی است: « لاَ أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَهِ  وَلاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ  أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَ لَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ» (قیامت: ۱ تا ۳) «سوگند به روز قیامت و سوگند به نفس ملامت‏گر (وجدان بیدار) که قیامت و رستاخیز حق است. پس آیا انسان می‏پندارد استخوانهای او را جمع نخواهیم کرد؟»

۴. رحمت الهی مقتضی ضرورت معاد است:
چون این مطلب به صورت یک برهان قبلا مطرح نشده است، نیاز به توضیح بیشتر دارد. در اینجا به چند مقدمه باید توجه کرد:
الف. رحمت فیاضیّت در واجب الوجود به صورت نامحدودی وجود دارد. زیرا او فاقد هیچ صفت کمالی نیست و صفات او نیز حدی ندارد.
ب. آنچه استعداد در موجود مجرد وجود دارد همگی به فعلیت تامه رسیده و آنچه صفات فعلیه در واجب الوجود است همگی بالفعل می‏باشد.
ج. امساک رحمت و امساک فیض، نقص است و هرگز در ذات واجب نخواهد بود.
د. هر موجود نیازمند به رحمت و فیض به میزان آنچه که قابلیت دارد باید فیض و رحمت دریافت کند و امساکی در کار نباشد.
ه . انسان به لحاظ استعداد و ظرفیت از همه مخلوقات برتر بوده و استعداد ویژه‏ای ـ خلیفه اللهی ـ دارد که سایرین فاقد آن می‏باشند.
و. دنیا به سبب محدودیتهای خاص نمی‏تواند ظرف دریافت کمالها و رحمتهای نامحدود به وسیله انسان از خدای متعال باشد و ضرورتا باید جهان دیگری باشد که در آنجا انسان مشمول رحمت بی‏کران الهی واقع شود و از آن برخوردار شود. پس از بیان مذکور به سخن قرآن در این رابطه گوش فرا می‏دهیم: « قُل لِمَن مَا فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ قُل لِلّهِ کَتَبَ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ لاَ رَیْبَ فِیهِ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لاَیُؤْمِنُونَ» (انعام: ۱۲) «بگو آنچه در آسمانها و زمین است، از آن کیست؟ بگو: از آن خداست. رحمت را بر خود نوشت (فرض کرد) و همه شما را در روز قیامت که تردیدی در آن نیست جمع خواهد کرد. تنها کسانی که خود را دچار خسران کرده‏اند، ایمان نمی‏ آورند.»    
در این آیه پس از آنکه فرموده است خداوند رحمت را بر خود واجب کرده اظهار می‏دارد: همه شما را در روز قیامت جمع می‏کند؛ چون اگر با مرگ، انسان از بین برود از این رحمت نامحدود برخوردار نشده است و چون ممکن است این اشکال به ذهن برسد که پس چرا گروهی مشمول این رحمت واقع نشده‏اند؟ می‏فرماید: آنها با ایمان نیاوردن با دست خود، خود را دچار خسران کرده‏اند و اشکال از رحمت واسعه الهی نیست.
 
۵ . بقای روح دلیلی بر ضرورت معاد:
قرآن با به کار گرفتن واژه «توفی» درباره «قبض روح» که به معنی تمام و کمال دریافت کردن چیزی است دو مطلب را بیان می‏فرماید:
اول، آنکه همه انسان و تمام و کمال انسان به روح او است و روح او ست که محور وجود اوست و اصالت دارد.
دوم، آنکه این بعد محوری به طور کامل توسط مأموران الهی دریافت و حفظ می‏شود. پس با مرگ حقیقت انسان لطمه‏ای نمی‏بیند و موجود است. «وَقَالُوا أَءِذَا ضَلَلْنَا فی الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ  قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ» (سجده: ۱۰ و ۱۱) «و گفتند: آیا آنگاه که ما در زمین گم شدیم (پس از مرگ متلاشی و نابود شدیم) آیا ما در آفرینش نو قرار خواهیم گرفت؟ (سخنان این منکران معاد بهانه‏ای بیش نیست) بلکه (حقیقت این است که) اینها به ملاقات پروردگار خویش ایمان ندارند. بگو: فرشته مرگ که بر شما موکل است (روح) شما را (هنگام مرگ) به تمام و کمال دریافت می‏کند، سپس به سوی پروردگاتان بازگردانیده می‏شوید.» در آیه دیگری می‏فرماید: «اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُسَمّیً إِنَّ فِی ذلِکَ لاَیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» (زمر: ۴۲) «خداوند جان شما را هنگام مرگ توفی می‏کند (می‏گیرد) و آن را که نمرده است نیز به هنگام خوابش می‏گیرد. پس ارواح کسانی که فرمان مرگ آنها را صادر کرده است نگاه می‏دارد و بقیه را باز می‏فرستد تا مدت و سرآمد معینی؛ مسلما در این امر نشانه‏های روشنی برای کسانیکه تفکر می‏کنند، وجود دارد.»    
آیاتی که در آنها لفظ توفی به کار رفته فراوان است. درباره آنچه گذشت روایات فراوانی نیز وجود دارد که از نقل آنها صرف نظر می‏شود.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا