عدمی و اعتباری بودن شرور ۲

عدمی و اعتباری بودن شرور 2

اینگونه صفات که صفاتی اعتباری و انتزاعی اند در عین حال از لوازم قهری و لاینفک ملزومات خود هستند که اموری حقیقی و واقعی اند. به همین جهت درباره این امور به عنوان اشیائی مستقل نمی توان بحث کرد، نمی توان این پرسش را به این صورت مطرح کرد که چرا فاعل و مبدأ، این وجودهای اضافی و اعتباری را آفرید، زیرا این وجودات اولا واقعی نیستند تا سخن از آفرینش آنها به میان آید، و ثانیا این وجودهای اعتباری و انتزاعی، از لوازم وجودهای واقعی اند و به صورت مستقل قابل طرح نیستند، و اگر به صورت غیر مستقل طرح شوند به این صورت خواهد بود که چرا وجودات واقعی که اینها از لوازم اعتباری و انتزاعی لاینفک آنها هستند آفریده شدند؟ و این مطلبی است که در بخش بعد طرح می شود و پاسخ آن داده می شود. ضمنا اینکه گفتیم اول بودن و دوم بودن و غیره، امور اعتباری و انتزاعی می باشند و وجود واقعی ندارند و بدین جهت جعل و خلق و ایجاد به آنها تعلق نمی گیرد و فرض خلق و ایجاد درباره آنها نمی شود، با یک مطلب دیگر اشتباه نشود و آن، مسأله تقدیم و تأخیر است، یعنی اینکه انسان یا فاعل مختار و ذی شعور دیگر، از میان دو کار یا دو چیز، یکی را بر دیگری مقدم بدارد و آن را اول قرار دهد. به هر حال اسناد امور اعتباری به علت، مجازی و بالعرض است. از این جهت حکما گفته اند شرور، بالذات مورد تعلق آفرینش قرار نمی گیرند، بالذات معلول و مجعول نیستند. مخلوق بودن و معلول بودن آنها بالعرض است، درست مثل این است که می گوییم: خورشید، سبب ایجاد سایه است. البته اگر خورشید نباشد، سایه هم نیست، ولی سبب شدن خورشید از برای سایه با سبب شدن آن برای نور متفاوت است. خورشید نور را واقعا و حقیقتا افاضه می کند ولی سایه را حقیقتا ایجاد نمی کند. سایه چیزی نیست که ایجاد شود. سایه از محدودیت نور پیدا شده است، بلکه عین محدودیت نور است. در مورد شرور، اعم از شرور نوع اول و شرور نوع دوم نیز مطلب از همین قرار است. شرور، اموری اعتباری و عدمی هستند. کوری در انسان کور، یک واقعیت مستقلی نیست تا گفته شود که آدم کور را یک مبدأ آفریده است و کوری او را یک مبدأ دیگر. کوری نیستی است و هر شری نیستی است. نیستی، مبدأی و آفریننده ای ندارد. بنابراین شرور در جهان امور عدمی اند. ما، نادانی، فقر و مرگ را بد می دانیم. اینها ذاتا نیستی و عدمند. گزندگان، درندگان، میکروبها و آفتها را بد می دانیم. اینها ذاتا نیستی نیستند، بلکه هستیهایی هستند که مستلزم نیستی و عدمند.

” نادانی ” فقدان و نبودن علم است. علم، یک واقعیت و کمال حقیقی است، ولی جهل و نادانی، واقعیت نیست. وقتی می گوییم: ” نادان، فاقد علم است ” چنین معنی نمی دهد که وی صفت خاصی به نام ” فقدان علم ” دارد و دانشمندان آن صفت را ندارند. دانشمندان قبل از اینکه دانش بیاموزند، جاهلند، زمانی که تحصیل علم می کنند چیزی از دست نمی دهند، بلکه منحصرا چیزی بدست می آورند. اگر نادانی، یک واقعیت حقیقی بود، تحصیل علم چون همراه با از دست دادن نادانی است صرفا تبدیل یک صفت به صفت دیگر می بود، درست مانند آنکه جسمی، شکل و کیفیتی را از دست می دهد و شکل و کیفیت دیگری پیدا می کند. ” فقر ” نیز بی چیزی و ناداری است نه دارایی و موجودی. آنکه فقیر است چیزی را به نام ثروت فاقد است نه آنکه او هم به نوبه خود چیزی دارد و آن فقر است و فقیر هم مانند غنی از یک نوع دارایی بهره مند است، چیزی که هست غنی دارای ثروت است و فقیر دارای فقر. ” مرگ ” هم از دست دادن است نه بدست آوردن. به همین جهت جسمی که صفت حیات را از دست می دهد و به جمادی تبدیل می شود تنزل یافته است نه ترقی. اما گزندگان، درندگان، میکروبها، سیلها، زلزله ها و آفتها از آن جهت بد هستند که موجب مرگ یا از دست دادن عضوی یا نیرویی می شوند یا مانع و سد رسیدن استعدادها به کمال می گردند. اگر گزندگان، موجب مرگ و بیماری نمی شدند بد نبودند، اگر آفتهای نباتی موجب نابودی درختان یا میوه آنها نمی شدند بد نبودند، اگر سیلها و زلزله ها تلفات جانی و مالی به بار نمی آوردند بد نبودند. بدی در همان تلفات و از دست رفتن ها است. اگر درنده را بد می نامیم نه به آن جهت است که ماهیت خاص آن، ماهیت بدی است بلکه از آن جهت است که موجب مرگ و سلب حیات از دیگری است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
به بالا بروید