۱ – توجه به این نکته نیز لازم است که اگر کسى تمام آداب و شرایط توسّل را در موقع نگارش عریضه به جاى آورد امّا به حسب ظاهر در خواستش بر آورده نشد نباید تصور کند که درخواست او ردّ شده است، چه بسا خداوند دوست دارد بندهاش باز به او مراجعه کند، پس بدون آنکه ناامید شود دوباره حاجت خود را از خدا طلب کند. به علاوه بعضى از دعاها سزاوار است که چند سال بعد از درخواست، اجابت شوند. بنابر این در مواردى شاید وقت استجابت دعا نرسیده است. و گاهى نیز اصل بر آورده شدن حاجت به صلاح فرد نیست لذا خداوند بواسطه لطف و عنایتى که به بنده خود دارد خواسته او را چون به ضرر اوست برنمىآورد، امّا وى را از پاداش معنوى دعا محروم نمىسازد، چون اصل دعا کردن داراى برکاتى است که مؤمن از هیچ طریقى به جز دعا کردن به آن برکات نمىرسد.
در روایتى از امام صادقعلیه السلام به مسیربن عبد العزیز مىفرمایند:
«اى مسیر! دعا کن…گمان مکن که دعا تأثیرى ندارد همانا در نزد خداوند متعال مقام و منزلتى هست که جز از طریق دعا نمىتوان به آن دست یافت…»
۲- گاهى در نتیجه عادت و انس بیشتر با عالم طبیعت و عدم آگاهى از واقعیتهاى ماوراى طبیعت گمان مىشود که تمامى علل و اسباب اداره نظام عالم منحصر در تأثیرات متقابل امور مادى در یکدیگر است، لذا وقتى از ضرورت دعا و توسل و نظایر آن بحث به میان مىآید سؤال مىشود: مگر دعا چه خاصیتى دارد که از طریق آن بتوان در نظام تکوین و عالم نفوس تصرّف کرده و تغییراتى انجام داد؟
حقیقت آن است که طرح این گونه سؤالات یا ناشى از عدم اطلاع درست نسبت به حقایق هستى و یا حاکى از عدم آشنایى کافى نسبت به معارف اسلامى است. چرا که اولا: حقایق عالم هستى منحصر در پدیدههاى مادى محسوس و تأثیرات آنها نمىباشد. ثانیا: امورى چون ذکر توسل و دعا و استغاثه و… نه تنها مخالف سنن الهى نیستند بلکه این امور هم از جمله علل و اسباب مهم معنوى حاکم بر جهان هستند. به عبارت دیگر امور مذکور هم در کنار سایر سنن و اسباب در حفظ و یا ایجاد تغییر در اجزاى مختلف نظام هستى مؤثرند.
لذا وقتى به توصیفات موجود در سخنان معصومینعلیهم السّلام در زمینه دعا مراجعه مىکنیم، به تعابیرى نظیر آنچه در ذیل به آنها اشاره مىشود بر خوریم:
امیرالمؤمنینعلیه السلام مىفرماید:
«الدعاء ترس المؤمن».
¬ دعا سپر مؤمن است».
یا در روایتى، امام صادقعلیه السلام مىفرماید:
«الدعاء أنفذ من السنان الحدید».
«دعا از نیزه آهنین (در تأثیرگذارى) تیزتر و نافذتر است».
رسول خداصلّى اللّه علیه و آله مىفرماید:
«الدعاء سلاح المؤمن و عمود الدین و نور السموات و الارض».
¬ دعا سلاح مؤمن و ستون دین و نور آسمانها و زمین است».
مجموعه چنین روایاتى جایگاه و نقش مهمّ ذکر و دعاء و میزان تأثیر آن را در نظام هستى مشخص مىنمایند.
۳ – مطلب دیگرى که در زمینه دعا و توسل مورد اشکال قرار مىگیرد آن است که نظام عالم بر اساس قضا و قدر الهى اداره مىشود و قضا و تقدیر الهى امرى غیر قابل تبدیل و تغییر است، در نتیجه اگر دعا مؤثر هم باشد، در مواردى که امرى از طرف خداوند مقدّر شده است دعا نمىتواند در آن تأثیر داشته باشد.
در این زمینه نیز بعد از بررسى دقیق معارف اسلامى معلوم مىگردد که:
اولا: در لوح اثبات و محو تغییر امکانپذیر است یعنى مقدّرات الهى به گونهاى هستند که گاهى کم و زیاد مىشوند. به عبارت صحیحتر گاهى مقدّرات الهى مشروط هستند و در شرایط خاصّى تغییر پیدا مىکنند. به عنوان مثال ممکن است براى شخصى مدّت زمان خاصى مثلا سى سال عمر کردن مقدر مىشود البته مشروط به اینکه فلان گناه را مرتکب نشود و گرنه تأثیر آن گناه آن است که ده سال از عمر او مىکاهد و یا فلان عمل خیر مثل صله رحم، یا دعاو… را اگر انجام دهد عمرش طولانى مىشود، چون این امور هم بر طول عمر او مىافزایند.
ثانیا: بر فرض قبول اشکال عدم امکان وقوع تغییر و تبدیل در تقدیر الهى، مىتوان گفت: از بررسى روایات مربوط به دعا و نیایش بخوبى معلوم مىگردد که از جمله مقدّرات الهى آن است که دعا مىتواند جلو وقوع قضا و قدر حتمى الهى را بگیرد، در این باره پیامبر اکرمصلّى اللّه علیه و آله مىفرمایند:
«الدعاء یردّ القضاء وقد اُبرم إبراما-وضمّ اصابعهصلّى اللّه علیه و آله ».
¬ دعا مىتواند جلوى قضایى را که به مرتبه حتمیّت رسیده است بگیرد و مانع تحقق آن در خارج بشود».
و یا امام صادقعلیه السلام در تعبیرى نزدیک به این مضمون مىفرمایند:
«ان الدعاء یردّ القضاء وقد اُنزل من السماء وقد اُبرم إبراما».
¬ دعا مىتواند جلو آن قضایى را که از آسمان نازل شده و به مرحله حتمیّت و ابرام رسیده است بگیرد».
یعنى از تحقق خارجى آن جلوگیرى به عمل مىآورد.
۴- موضوع دیگرى که در این زمینه بعضىها مطرح مىکنند آن است که باتوجه به جایگاه بسیار رفیعى که اصل امامت در جهانبینى اسلامى دارد، امام از ویژگىهاى خاصّى برخوردار است که از جمله آنهاست اعلم بودن وى به تمامى امور و مصالح موجود در جهان، یعنى از آنجا که امام، اولواالامر و واجب الاطاعه است لذا نه تنها باید به همه مسائلى که مورد نیاز مردم است عالم باشد بلکه باید آگاهترین فرد به آن امور باشد.
بر این اساس است که در کتابهاى روایى ابواب مختلفى به تشریح و تبیین این موضوع اختصاص داده مىشود. در بخشى از آنها با تعبیر «خزّان العلم» و در برخى دیگر با عنوان «عالم بما کان وما یکون وما هو کائن» و در طایفهاى دیگر از روایات تصریح شده است که ائمهعلیهم السّلام به همه احتیاجات و اعمال بشر و به احوال شیعیان خود آگاهى کامل دارند:
سعد بن ابى الاصبغ مىگوید:
روزى در حضور امام صادقعلیه السلام بودم، حسن کرخى وارد شد و درباره موضوعى از آن حضرت سؤال کرد. امامعلیه السلام پاسخ دادند، ولى او قبول نکرد و آن مطلبى را که امامعلیه السلام فرموده بودند انکار نمود. امامعلیه السلام وقتى انکار ایشان را دیدند فرمودند:
«أترى من جعله اللّه حجّه على خلقه یخفى علیه شىء من امورهم؟»
¬ آیا گمان مىکنى که خداوند از کسى که او را حجّت براى خلق قرار داده است، مسائل آنها را از وى پنهان و مخفى نگه مىدارد؟»
حال این سؤال است که وقتى حضرات معصومینعلیهم السّلام از چنین علمى برخوردارند یعنى از تک تک خواستههاى مردم خبر دارند، در این صورت چه نیازى به دعا و طلب و توسل خود افراد وجود دارد؟ این بزرگواران با توجه به لطف و محبّت و قدرت و توانایى و علمى که دارند، قبل از درخواست شخص، نیازش را برآورده کنند. و یا بعضى دیگر مىگویند: دعا کردن نه تنها با اصل لزوم تسلیم در برابر اراده خدا و رضا به قضاى خداوند متعال هم خوانى ندارد بلکه به گونهاى اظهار وجود و مخالفت در مقابل خداوند است، بدیهى است که چنین کارى به هیچ وجه برازنده یک مؤمن واقعى نیست. در پاسخ به این گونه از سؤالات باید گفت:
اولا: اصل دعا و توسل به خودى خود نوعى از عبادت است که بسیارى از کمالات معنوى تنها از طریق آن قابل تحصیل است و علیرغم احاطه علم معصومینعلیهم السّلام به تمامى نیازهاى مؤمنین، باز مناسب است که آنها همواره به دعا و توسل اهتمام بورزند تا به آن مراتب و منزلتهاى والا دست پیدا کنند.
ثانیا: ما دعا و توسل و استغاثه و… را به دستور خداوند متعال که عالم بر جمیع امور است انجام مىدهیم یعنى خداوند حکیم و علیم که نظام هستى را بر اساس یک سلسله اسباب و عللى خلق کرده و اداره مىنماید با توجه به واقعیتهاى موجود و مصالحى که مقدّر شده است از انسان مىخواهد یا خواسته که جهت تحقق بعضى از کارها به امورى چون دعا و توسل متمسک شود؛ چرا که این امور خود در ردیف بسیارى از موضوعات دیگر از سنن الهى محسوب مىشوند که بر این مسأله آیه «ادعونی استجب لکم» دلالت صریح دارد، یعنى بسیارى از کارها در نظام عالم تنها از طریق توسل و درخواست و دعا قابل تحصیل و دست یابى هستند.
۵ – اگر واقعا توسل به پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و ائمه اطهارعلیهم السّلام جائز است واین همه مفید و مؤثر مىتواند باشد، پس چرا افرادى چون ابنتیمیه و محمدبن عبدالوهاب و ابن قیّم جوزى با آن مخالفت مىکردند و حتى چنین امورى را شرک و موجب کفر و خروج از دین به حساب مىآورند؟
گر چه وقتى در مطالب صفحات قبل، به ویژه بخش توجیه عقلى و ادله نقلى عریضه نویسى توجه شود، پاسخ این سؤال هم معلوم مىشود، ولى به نظر مىرسد باتوجه به اهمیّت این بحث، ضرورت دارد که ضمن نقل اقوال بعضى از علماى وهابى به صحّت و سقم گفتار آنها ولو به نحو اختصار اشارهاى شود.
ابن تیمیّه (ابن تیمیّه از علماى حنبلى بوده است که در قرن هفتم و هشتم هجرى) درباره توسل به پیامبر اکرمصلّى اللّه علیه و آله و حاجت خواستن از آن حضرت و… مىگوید: خواندن میّت بدون توجه به خداوند اگرچه آن میّت از انبیاء باشد، و یا اینکه از میّت خواسته شود که او از خداوند بخواهد که حاجت ما برآورده شود، و یا اینکه از خداوند چنین بخواهیم: اى خدا! به جاه و مقام فلانى، حاجت ما را برآور و… اینها منهى و غیر جائز است و سرانجام منتهى به شرک در عبادت مىگردد.
باز در جاى دیگر مىگوید: اگر کسى از زیارت قبر پیغمبرصلّى اللّه علیه و آله قصد دعا و سلام نداشته باشد، بلکه منظور او طلب حاجت از پیغمبر باشد و براى این منظور در نزد قبر مطهّر، صداى خویش را بلند کند، چنین کسى رسول خداصلّى اللّه علیه و آله را اذیّت کرده و به خدا شرک آورده و به خود ستم روا داشته است. ۱
محمّد بن عبدالوهاب بنیانگذار فرقه وهابیّت مىگوید: توسّل به مردگان خطاب به معدوم است و از نظر عقل، کار زشتى است، زیرا مرده قدرت بر اجابت تقاضاى زندگان را ندارد، و در جاى دیگر مىگوید: انواع عبادتهایى که خداوند به آنها امر کرده است از قبیل اسلام و ایمان و احسان و دعا و… تمام اینها خاص خدا مىباشد. ۲
و باز در جاى دیگر مىگوید: هرکس پیغمبر اسلامصلّى اللّه علیه و آله یا به غیر او از پیغمبران و اولیاء صالحین، استغاثه کند و یا یکى از ایشان را مورد نداى خود قرار دهد و یا از او طلب شفاعت کند، چنین کسى همانند مشرکین مىباشد…
و همینطور گفته است: شرک کسانى که در قبور طلب شفاعت مىکنند از شرک بتپرستان جاهلیّت بدتر است. ۳
از ابن قیّم در این باره نقل شده است: در توسل به میّت اگرچه پیامبر اسلامصلّى اللّه علیه و آله هم باشد شرک است زیرا او مرده و نابود شده است. به دلیل این که قرآن مىگوید «إنّک میّتٌ وانّهم میّتٌ» یعنى تو اى پیامبر مىمیرى و آنها هم خواهند مرد. و بعد اضافه مىکند: استغاثه به اموات و گفتن کلماتى مثل یا سیّدى! یارسول اللّه! انصرنی. یاسیّدی! علی بن ابیطالب اغثنی و نظایر آنها شرک است!! ۴
از دقت در این مطالب و نظایر آن چند مطلب استفاده مىشود، که از جمله آنهاست:
۱- توسل به غیر خدا شرک است.
۲- توسل به مرده، توسل به معدوم است.
در ضمن اشاره به ادله علماى مزبور، این دو مسأله را با توجه به آیات و روایات و دیدگاههاى علماى دیگر به نحو اختصار مورد بررسى قرار مىدهیم:
ابن تیمیّه آن جا که مىگوید: توسل شرک است در ادامه اضافه مىنماید: ۵ دلیل ما این آیه شریفه است:
…وَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قَطْمِیرٍ× إِنْ تَدْعُوهُمْ لایَسْمَعُوا دُعائَکُمْ وَلَوْ سَمِعُوا ما اسْتَجابُوا لَکُمْ وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ وَ لایُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ [۲۲]
¬ کسانى را که بخدایى مىخوانید در جهان داراى پوست و هسته خرمایى نیستند؛ اگر آنها را بخوانید نشنوند و اگر بشنوند (مانند عیسى و عزیز و فرشتگان و فراعنه) جواب ندهند و روز قیامت چون آنها را شریک خدا گرفتند شما را کافر دانند و هیچکس مانند خداى دانا تو را به حقیقت آگاه نگرداند».
یا در جاى دیگر به آیات شریفه:
قُلِ ادْعُوا الَّذینَ زَعَمْتُم مِّنْ دُونِهِ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُم وَلا تَحْویلا اُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ اِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِیلَهَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ کانَ مَحْذُورا۶
[¬ اى رسول ما مشرکان را] بگو: از این بتها، آن را که بجز خدا مؤثّر مىپندارید در حوایج خود بخوانید تا ببینید که نه دفع ضررى از شما توانند کرد و نه تغییر حالى بشما توانند داد. آنهایى را که کافران، بخدایى مىخوانند آنان خود بدرگاه خدا وسیله تقرّب مىجویند و هر که مقرّبتر است بیشتر امیدوار به رحمت و ترسان از عذاب اوست که البته از عذاب خدا باید سخت هراسان بود».
و همینطور به آیات دیگرى که متضمن این مضموناند استدلال کرده، مىگوید: برطبق مفاد این گونه آیات عقیده و عمل کسانى که براى تقرّب به خدا و یا براى رفع و دفع مشکلات خویش به غیر خدا توسّل مىجویند، فاسد و باطل است. به این ترتیب هرگونه توسّل به ارواح پیامبران وامامانعلیهم السّلام را نفى مىکنند و آن را مخالف با توحید مىشمرند.
به اینگونه استدلالها مىتوان به چند صورت پاسخ داد:
اولا: از قرائنى که در قبل و یا بعد از این آیات است، به خوبى معلوم مىشود که منظور از آنها بتهاست که عدهاى آنها را شریک خدا مىپنداشتند و براى آنها قدرتى در برابر قدرت خداوند قائل بودند، که این همان شرک در ربوبیّت مىباشد و امر غلط و باطلى است، امّا قائلین به جواز توسل به انبیاء وائمهعلیهم السّلام هرگز براى آنها در مقابل خداوند استقلال قائل نیستند، بلکه هدفشان آن است که از آبرو و منزلت آنها در پیشگاه خداوند مدد جسته و از احترام و عظمتى که در نزد خداوند دارند کمک بگیرند. این کار به هیچ وجه قابل قیاس بانوع نگرش بتپرستان به بتهانیست.
ثانیا: در مقابل آیات مذکور، یک سلسله از آیات دیگرى هم در قرآن وجود دارند که اجازه توسل به غیر خدا را تأیید مىکنند:
در قرآن کریم آمده است که فرزندان حضرت یعقوبعلیه السلام براى استغفار به پدرشان توسل جستند و او را در پیشگاه خداوند متعال واسطه قرار داده، چنین گفتند:
یا أَبانا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئِین َ× قالَ سَوْفَ أسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الَّرحِیمُ ۷
¬ اى پدر! براى ما طلب آمرزش کن زیرا ما خطا کاریم پدر گفت: بزودى براى شما از درگاه خداوند آمرزش مىطلبم که او بسیار بخشنده و مهربان است».
و همچنین در سوره نساء مىفرماید:
لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهُ وَ اسْتَغْفَرُ لَهُمْ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوابا رَحیما ۸
¬[اى پیامبر] اگر هنگامى که گروه منافق بر خود به گناه ستم کردند از کردار خود به خدا توبه نموده و به تو رجوع مىکردند که براى آنها استغفار کنى و از خدا آمرزش خواهى، البته در این حال خدا را پذیرنده توبه و مهربان مىیافتند».
و حتى در آیهاى از سوره مائده که قبلا اشاره شد، صریحا دستور داده مىشود که:
«اى مؤمنان! براى تقرّب به خداوند وسیلهاى انتخاب کنید…» ۹
ثالثا: وقتى تاریخ اسلام را ورق مىزنیم به موارد زیادى بر مىخوریم که از آنها چنین معلوم مىشود که مسأله توسّل به انبیاء و ائمهعلیهم السّلام و صالحان، در صدر اسلام و در زمان صحابه یک امر عادى به حساب مىآمد و نه تنها کسى با آن مخالفت نمىکرد بلکه در مواقع ضرورى، خود آنها به حضرت رسولصلّى اللّه علیه و آله و بلکه به اطرافیان او توسّل مىجستند. چنانکه نقل شده است در زمان خلافت عمر یک سال خشکسالى پیش آمد، عمر به عبّاس عموى پیامبرصلّى اللّه علیه و آله توسّل جست و چنین گفت:
«اللّهم کنّا نتوسّل إلیک بنبیّنا فتسقینا وإنّا نتوسّل إلیک بعمّ نبیّنا فاسقنا» [۲۷]
¬ بار پروردگارا! ما هنگام خشکسالى به پیغمبرمان متوسّل مىشدیم تو ما را سیراب مىکردى، اکنون به عموى پیامبر تو متوسّل مىشویم ما را سیراب کن».
یا همانگونه که پیش از این اشاره شد پیامبرصلّى اللّه علیه و آله به مرد نابینایى دستور دادند این دعا را بخواند:
«الّلهم انّى أسألک وأتوجّه إلیک بنبیّک محمّد نبیّ الرحمه یا محمّد انّى توجّهت بک إلى ربّی فی حاجتی لتقضی لی الّلهم شفّعه لی» ۱۰
و همینطور آمدن بلال به همراه عدهاى از صحابه بر سر قبر پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و توسّل کردنش به آن حضرت با عبارت:
«یارسول اللّه استسق لأمّتک… فانهم قد هلکوا» ۱۱
¬ اى رسول خدا! از خدایت براى امّتت باران بخواه… ممکن است آنها هلاک شوند».
نتیجه آنکه: توسل به ما سوى اللّه اگر نظیر احترام به پدر و مادر و سجده براى ملائکه به اذن خداوند باشد، هیچگونه منعى ندارد، چون فرد توسّلکننده آن امر را شریک خدا در آفرینش جهان یا اداره آن نمىداند و عقیده لزوم پرستش آنها را هم ندارد. بلى اگر نظر توسّلکننده مثل دیدگاه بتپرستان نسبت به بتها باشد که آنها را دخیل در خلقت و اداره نظام هستى مىدانستند، چنین کارى باطل و محکوم بود. ولى همان طور که بارها اشاره شد منظور از توسّل این است که به مقام پیامبر یا امامانعلیهم السّلام در پیشگاه خدا متوسل شود و این در حقیقت توجه نمودن به خدا است، زیرا احترام به پیامبر و ائمهعلیهم السّلام نیز به خاطر آن است که آنها فرستاده و برگزیده او هستند و در راه او گام بر مىدارند. و بعلاوه اجازه این توسل را خود پروردگار عالم صادر فرموده و به عنوان یک تکلیف و وظیفه، بندگان خود را ملزم به رعایت آن ساخته است.
امّا اینکه مىگویند: چون هرکس مُرد معدوم گردیده است! لذا از معدوم حاجت خواستن امر باطل و عبثى است:
اولا: این حرف را بسیارى از علماء اهل سنّت ردّ کردهاند. مثلا ابوحامد غزالى در احیاء علومالدین مىنویسند: بعضى از علماء گفتهاند: «مرگ همان عدم است». این نظریه ملحدان و همه کسانى است که ایمان به خدا و روز دیگر ندارندو…
ثانیا: در تاریخ ومتون روایى آمده است که در پایان جنگ بدر پیامبرصلّى اللّه علیه و آله به سرچاهى که مردههاى کفّار و مشرکان را در آن ریخته بودند تشریف آوردند و خطاب به آنها چنین فرمودند:
آیا وعده خداوند تبارک و تعالى درست بود یا نه؟
اصحاب به آن حضرت گفتند: یا رسول اللّه! مردگان را صدا مىزنى؟!
پیغمبرصلّى اللّه علیه و آله فرمودند: شما از آنها شنواتر نیستید، آنها هم مىشنوند ولى نمىتوانند جواب بدهند…
ثالثا: گذشته از روایات و کلمات علماء، برخوردارى از حیات برزخى و زنده بودن برزخیان، یک اصل مسلّمى است که در قرآن هم بارها به آن اشاره شده، از جمله در آنجا که درباره شهدا مىفرماید:
وَ لاتَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَل فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتا بَلْ أَحْیاءٌ وَلکِنْ لاتَشْعُرُونَ ۱۲
¬ و به آنها که در راه خدا کشته مىشوند مرده مگوئید بلکه آنها زندهاند، ولى شما درک نمىکنید».
یا در آیه دیگر:
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ۱۳
¬ گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شدند، مردگانند. آنها زندگانند و در نزد خداى خود روزى مىخورند».
یا در آیهاى مىبینیم خداوند به اهل ایمان اینگونه خطاب مىکند:
یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ إِرْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَّرْضِیَّهً فَادْخُلی فی عِبادی وَ ادْخُلی جَنَّتی ۱۴
¬ اى نفس به اطمینان رسیده! به سوى پروردگارت برگرد. در حالى که هم تو از او خوشنودى و هم او از تو خشنود است، به میان بندگان من درآى و در بهشتم داخل شو».
اگر بعد از مرگ، انسانها معدوم مىشوند، این خطاب به آنها چه معنى دارد که خداوند به آنها خطاب مىکند و یا چگونه بعضى از بندگان بعد از مرگ به خداوند عرض مىکنند:
رَبِّ ارْجِعُونِ لِعَلّیِ أَعْمَلُ صالِحا فیما تَرَکْتُ ۱۵
¬ پروردگارا! مرا به دنیا باز گردان تا کارهاى نیک را که ترک کردهام انجام دهم».
همچنین در کتب روایى خود اهل سنّت ابواب مختلفى به بیان این امر اختصاص داده شده است، مثلا در کتابهاى صحاح و سنن به ابوابى نظیر باب «مرده صداى کفش زندگان را مىشنوند»، باب «مرده در قبر سخن مىگوید»، باب «مرده جاى خود را در بهشت و جهنم مىبیند»، و باب «کیفیت سلام کردن بر پیغمبر و آل پیغمبر و سایر اهل ایمان به هنگامى که انسان به قبرستان مىآید» و… برمىخوریم که صدها روایت در این قبیل از این ابواب به چشم مىخورد. براى نمونه به یک روایت از کتاب سنن نسائى اشاره مىکنیم:
پیغمبر اکرمصلّى اللّه علیه و آله فرمودند: بر من زیاد درود بفرستید که درود شما به من عرضه مىشود.
گفتند: یارسول اللّه چگونه درود ما بر شما عرضه مىشود، حال آن که بدن شما پوسیده خواهد بود؟!!
حضرت فرمودند: به همین جهت که پیغمبر خدا زنده است و از خدا روزى مىگیرد، بنابراین اگر بر انبیاء و شهیدان که پس از مرگ زنده و متنعم هستند، هر کس بر آنها درود بفرستد، چه از دور یا نزدیک، صداى او را مىشنوند چرا صداى کسانى را که آنها را خطاب قرار مىدهند و به آنان متوسل مىشوند را نشنوند؟
سخن آخر آنکه عریضه نویسى و توسّل فقط براى مواقع درخواست حلّ مشکلات و برآورده شدن نیازمندىها و برطرف شدن ناراحتىها و… اختصاص ندارد، بلکه یکى از بهترین شیوههاى ارتباط با اهلبیتعلیهم السّلام و اظهار محبّت و ارادت به وسائط فیض الهى هم هست.
توضیح آنکه وقتى انسان با مقام و نقش و منزلت اولیاء و انبیاء الهىعلیهم السّلام در نظام هستى به حدّ کافى آشنا شد و متوجه گشت که درستترین و در عین حال کوتاهترین راه و مهمترین وسیله تقرّب به خداوند، این ذوات مطهّرند، از آن به بعد مانند یک عاشق دلسوخته، درصدد برخواهد آمد تا با آنها هرچه بیشتر ارتباط برقرار نموده و از هر طریق ممکن به حفظ ارتباط و گسترش آن بپردازد تا در سایه عنایت آنها و با اطاعت از آنها به سعادت دنیوى واخروى نایل آید.
گذشته از اینکه در دوره غیبت یکى از اهداف مهمّ توصیه و تأکید حضرات معصومینعلیهم السّلام به «یاد امام عصرعلیه السلام بودن» همین مسأله است، چون کسى که در این برهه از زمان همواره در یاد آن حضرت باشد، نه به سمت گناه کشیده مىشود، نه در سختىها خود را بىپناه مىبیند که در نتیجه گرفتار مسائلى چون یأس و ناامیدى شود.
اگر ریشه بسیارى از گرفتاریهاى موجود در جامعه کنونى بررسى شود به خوبى معلوم خواهد شد که اغلب آنها در نتیجه غفلت و فراموشى یاد و وجود امام زمانعلیه السلام بوجود آمده است. لذا ضرورت دارد نسبت به زنده ساختن یاد، و تعمیق باور، و حاضر و ناظر بودن وجود مبارک آن حضرت، اقدامات لازم را به عمل آوریم. و از جمله کارهایى که در این راستا مىتوان انجام داد این است که از همان دوران کودکى و نوجوانى در دبستان و دبیرستانها به موازات تعلیم و آموزش اصول اعتقادى از طریق شیوههایى چون نامهنگارى و عریضهنویسى و شعرسرائى و… خاطره امام زمانعلیه السلام را در دلهاى پاک و آماده نوجوانان و جوانان جامعه زنده نمود و در مراحل و شرایط و موقعیتهاى دیگر هم به تناسب هر یک در این زمینهها اقدامات لازم به عمل آورد تا آحاد جامعه اسلامى از همان ابتدا با عشق و عرفان و معرفت به وجود امام زمانعلیه السلام رشد نمایند و از این طریق زمینه ایجاد یک جامعه به تمام معنا اسلامى و الهى فراهم آید و انسان و جهان مهیاى پذیراى قدوم نورانى آخرین ذخیره خداوند متعال گردد.
اشعار و دلنوشتههاى جوانان
همانطور که پیش از این اشاره شد یکى از راههاى مؤثر تحکیم وتعمیق ارتباط قشر جوان جامعه با فرهنگ مهدویّت و امام زمانعلیه السلام آنست که در مراکزى که مسئولیت تعلیم و تربیت جوانان و نوجوانان را عهدهدارند به موازات تعلیم اصول اعتقادى، راههاى مناسب ایجاد وتحکیم ارتباط با امامعلیه السلام به آنها آموزش داده شود. به عنوان مثال به آنها آموخته شود که جهت بیان درددلها و ابراز احساسات و نشان دادن عواطف پاکى که به ساحت قدس امام عصرعلیه السلام دارند مىتوانند از شیوههایى چون سرودن اشعار، کشیدن طرح و نقاشى و به نگارش درآوردن متنهاى ادبى نظیر نوشتن نامه و مقاله… استفاده کنند.
بدیهى است که تداوم صحیح و حسابشده این قبیل کارها علاوه بر آن که در درازمدّت سَمت و سوى فعالیتهاى فرهنگى وهنرى را به شکل مناسبى عوض مىکند در عین حال بستر خوبى را براى تربیت و پرورش نسل زمینهساز ظهور حضرت مهدىعلیه السلام فراهم مىآورد. چرا که از طریق توجّه به فرهنگ انتظار، مردم بویژه قشر جوان جامعه با وظایف و مسئولیتهاى مهمّ خود در دوران غیبت آشنا مىشوند و بدنبال آن از طریق انجام تکالیفى که بر عهده دارند زمینه ظهور را فراهم مىسازند.
گرچه امروزه به واسطه انواع توطئههاو تهاجمات ناجوانمردانه فرهنگى دشمنان و غفلت و ندانمکارىهاى دوستان ناآگاه یا غربزده و… در عرصه فرهنگ شاهد نابسامانیهاى زیادى در برنامهریزى و سیاستگذاریها و مدیریت مراکز فرهنگى کلان جامعه هستیم، با این همه در گوشه و کنار کم نیستند افراد متعهّد و دلسوزى که از طریق بسیج امکانات هر چند ناچیز در راستاى احیاء و تحکیم مبانى فرهنگ اصیل اسلامى در حدّ توان خود تلاش مىکنند که ترویج معارف قرآنى نظیر حفظ، ترجمه، تجوید و… که نتایج خوبى نیز درپى داشته است از جمله آنهاست بهگونهاى که امروز دهها و بلکه صدها نفر از نوباوگان جامعه اسلامى حافظ کلّ قرآن هستند و این امر به شرط آنکه تداوم داشته باشد نوید آینده بهترى را مىدهد. در عرصه ادبیات و هنر نیز در نتیجه تشویق و راهنمایىهاى صحیح اینگونه افراد دلسوز، شاهد پرورش هنرمندان و شاعران و نویسندگان متعهّدى هستیم که هر یک به پیروى از دعبلخزاعى و سید حمیرى و… در راستاى احیاء و ترویج فرهنگ اهلبیتعلیهم السّلام مشغول فعالیتاند.
در این قسمت، تعدادى از سرودهها و دلنوشتههاى این دسته از جوانان و نوجوانان که با هدف ترویج فرهنگ مهدویّت به طبع آزمایى پرداختهاند ارائه مىگردد، بدان امید که این کار در نوع خود ضمن تشویق هر چه بیشتر این عزیزان در دنبال کردن ترویج و تحکیم فرهنگ ناب اسلامى، به ایجاد و تداوم ارتباط قشر جوان با امام عصرعلیه السلام یارى نماید.
عریضه نویسی
سید صادق سید نژاد
انتشارات مسجد مقدس جمکران
۱ الجواب الباهر، ص ۵۰
۲ ثلاث رسائل، ص ۸
۳ کشف الشبهات، ص ۴۷و ۴۸
۴ فتح المجید، ص ۱۹۸
۵ جزء اول منهاج السنّه، ص ۱۱
۶ سوره فاطر، آیه ۱۴
۷ سوره اسرى، آیه ۵۶و ۵۷
۷ سوره یوسف، آیه ۹۷و ۹۸
۸ سوره نساء، آیه ۶۴
۹ سوره مائده، آیه ۳۵
۱۰ صحیح بخارى، ج ۲ص ۳۳
۱۱ وفاء الوفاء، ص ۱۳۷۳
۱۲ التوصل الى حقیقه التوسّل، ص ۲۵۳
۱۳ سوره بقره، آیه ۱۵۵
۱۴ آل عمران، آیه ۱۷۰و ۱۷۱
۱۵ سوره فجر، آیه ۳۰ – ۲۷
۱۶ سوره مؤمنون، آیه ۹۹