این در حیات و زندگى این جهان است، و اما به هنگام مرگ که دریچه اى است به عالم بقا، و دروازه اى است براى آخرت، چنان که قرآن در آیه ۳۲ نحل مى گوید: پرهیزگاران کسانى هستند که فرشتگان قبض روح آنها مى کنند در حالى که پاک و پاکیزه اند، به آنها مى گویند سلام بر شما باد، وارد بهشت شوید به خاطر اعمالى که انجام مى دادید الذین تتوفاهم الملائکه طیبین یقولون سلام علیکم ادخلوا الجنه بما کنتم تعملون.
در حالى که با مجرمان بى ایمان طور دیگرى سخن مى گویند چنانکه در آیه هاى ۲۷ و ۲۸ همان سوره نحل آمده است: کافران کسانى هستند که فرشتگان قبض روح آنها مى کنند در حالى که به خود ستم کرده اند، در این هنگام از روى بیچارگى و اظهار تسلیم مى گویند: ما کار بدى انجام نمى دادیم، آرى خداوند به آنچه انجام مى دادید آگاه است اکنون از درهاى دوزخ وارد شوید و جاودانه در آن خواهید ماند چه بد جایگاهى است جایگاه متکبران الذین تتوفاهم الملائکه ظالمى انفسهم فالقوا السلم ما کنا نعمل من سوء بلى ان الله علیم بما کنتم تعملون – فادخلوا ابواب جهنم خالدین فیها فلبئس مثوى المتکبرین. خلاصه، تفاوت در میان این دو گروه در تمام شؤون زندگى و مرگ و عالم برزخ و قیامت موجود است.
آیه ۲۳ سوره جاثیه توضیح و تعلیل دیگرى است براى عدم مساوات کافران و مؤمنان، مى فرماید: آیا مشاهده کردى کسى را که معبود خود را هوا و هوس خویش قرار داده؟! و چون خدا مى دانسته شایستگى هدایت ندارد او را گمراه ساخته (افرایت من اتخذ الهه هوئه و اضله الله على علم). بر گوش و قلبش مهر زده، و بر چشمش پرده اى افکنده، تا در وادى ضلالت همواره سرگردان بماند (و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوه). با این حال چه کسى مى تواند غیر از خدا او را هدایت کند (فمن یهدیه من بعد الله). آیا با این همه متذکر نمى شوید؟ و تفاوت چنین کسى را با آنها که در پرتو نور حق راه خود را یافته اند نمى فهمید ؟ (ا فلا تذکرون).
در اینجا این سؤال مطرح است که چگونه ممکن است انسان هواى نفس خویش را معبود خود سازد؟ ولى روشن است هنگامى که فرمان خدا را رها کرد، و به دنبال خواست دل و هواى نفس افتاد، و اطاعت آن را بر اطاعت حق مقدم شمرد، این همان پرستش هواى نفس است، چرا که یکى از معانى معروف عبادت و پرستش اطاعت است. چنانکه بارها در قرآن مجید، در مورد شیطان، یا احبار و علماى یهود آمده که گروهى عبادت شیطان مى کنند (الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان، مگر با شما پیمان نبستم ای فرزندان آدم! که عبادت شیطان نکنید، یس – ۶۰ ) و در باره یهود مى گوید: علماى خود را رب و پروردگار خویش قرار داده اند (اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسیح ابن مریم؛ علما و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جای خدا اربابان خود گرفتند، توبه – ۳۱ ).
بعضى از مفسران این تعبیر را اشاره به بت پرستان قریش مى دانند که به هر چیز دل مى بستند از آن بتى مى ساختند و در برابر آن عبادت مى کردند و هر گاه جسم دیگرى را مى یافتند که جلب توجهشان را مى نمود بت اول را کنار گذاشته از دومى بت مى ساختند! و به این ترتیب معبود آنها چیزى بود که هواى نفس آنها بپسندد.
ولى تعبیر من اتخذ الهه هواه : کسى که معبود خود را هواى نفس خویش قرار دهد با تفسیر اول هماهنگ تر است. در مورد جمله اضله الله على علم تفسیر معروف این است که خداوند با علم به اینکه استحقاق هدایت ندارند آنها را گمراه کرده است اشاره به اینکه آنها با دست خود تمام چراغهاى هدایت را شکسته و راههاى نجات را بروى خود بسته، و پلهاى بازگشت را پشت سر خود ویران کرده اند، در چنین شرایطى خداوند لطف و رحمتش را از آنها بر مى گیرد و حس تشخیص نیک و بد را از آنها سلب مى کند، گوئى قلب و گوششان را در محفظه اى گذاشته، و بسته و مهر کرده است و بر چشم آنها پرده سنگینى افکنده. اینها در حقیقت آثار چیزى است که براى خود برگزیده اند، و نتیجه شوم معبودى است که براى خود انتخاب کرده اند. راستى چه بت خطرناکى است هواپرستى که تمام درهاى رحمت و طرق نجات را به روى انسان مى بندد. بتهاى معمولى موجوداتى بى خاصیتند، ولى بت هوى و هوس اغوا کننده و سوق دهنده به سوى انواع گناه و انحراف است. به طور کلى مى توان گفت این بت خصوصیاتى دارد که آن را مستحق این نام منفورترین بتها کرده است:
۱- زشتیها را در نظر انسان زینت مى دهد، تا آنجا که انسان به اعمال زشت خود مى بالد و به مصداق وهم یحسبون انهم یحسنون صنعا (کهف – ۱۰۴) به عنوان یک صالح به آن افتخار مى کند!
۲- مؤثرترین راه نفوذ شیطان هوى پرستى است، چرا که تا پایگاهى در درون انسان وجود نداشته باشد شیطان قدرت بر وسوسه گرى ندارد و پایگاه شیطان چیزى جز هواپرستى نیست، همان چیزى که خود شیطان به خاطر آن سقوط کرد، و از صف فرشتگان و مقام قرب الهى طرد شد.
۳- هواپرستى، مهمترین وسیله هدایت را که درک صحیح حقایق است از انسان مى گیرد و پرده بر چشم و عقل آدمى مى افکند، چنانکه در آیات مورد بحث بعد از ذکر مساله هواپرستى صریحا به این موضوع اشاره شده است، آیات دیگر قرآن نیز گواه بر این حقیقت است.
۴- هواپرستى انسان را تا مرحله مبارزه با خدا نعوذ بالله پیش مى برد – همانگونه که پیشواى هوى پرستان یعنى شیطان به چنین سرنوشت شومى گرفتار شد، و به حکمت خداوند در مساله امر به سجده بر آدم اعتراض نمود و آن را غیر حکیمانه پنداشت!
۵- عواقب هواپرستى، آنقدر شوم و دردناک است که گاه یک لحظه هواپرستى یک عمر پشیمانى ببار مى آورد، و گاه یک لحظه هواپرستى محصول تمام عمر انسان و حسنات اعمال صالح او را بر باد مى دهد. هوا پرستى سبب مى شود انسان با شبهات بى اساس چهره حق را بپوشاند (و به هوى و هوس خویش ادامه دهد، چرا که قبول حق او را محدود مى سازد، از یکسو وظائفى براى او تعیین مى کند، و از سوى دیگر محدودیتهائى. اما هواپرستانى که نمى خواهند نه آن وظائف را بپذیرند و نه این محدودیتها را به انکار حق برمى خیزند هر چند دلائل آن روشن و آشکار باشد). هوا پرستى پرده اى بر عقل انسان مى کشد، اعمال سوئش را در نظر او تزیین مى دهد، و حس تشخیص را که بزرگترین نعمت خدا، و امتیاز انسان از حیوان است، از او مى گیرد و او را به خود مشغول مى دارد، این همان است که یعقوب آن پیغمبر روشن ضمیر به فرزندان خلافکار گفت: بل سولت لکم انفسکم امرا؛ نفستان شما را فریب داد ( یوسف – ۱۸).
* * *
منبع :
ن در قرآن، صفحه ۳۰-۲۹
تفسیر نمونه ج ۲۰ ص ۱۹۱
تفسیر نمونه ج ۱۵ ص ۱۰۴-۹۸
تفسیر نمونه ج ۲۱ ص ۲۶۳-۲۵۸
تفسیر نمونه ج ۲۶ ص ۱۱۰