نقش شیطان در ضلالت انسان :
یکى از اصلیترین عوامل گمراه کننده انسان شیطان است. نه تنها شیطان، بلکه شیاطین انس و جن به شیوه هاى مختلف انسان را فریب داده، از راه سعادت خارج مى کنند. در سوره فصلت مى فرماید: کفار در روز قیامت از خدا مى خواهند اجازه دهد شیاطین جن و انس را زیر پاى نهند، به این دلیل که علت گمراهى خود را در وجود آنان مى بینند و اکنون در روز جزا به فکر انتقام مى باشند. (فصلت/ ۲۹) قرآن کریم این سخن را از سوى آنان نقل مى نماید و آن را رد نمى کند و این مشخص مى سازد که شیطان در ضلالت انسان نقش داشته است. در عرف مردم نیز انجام بسیارى از کارهاى نامطلوب به عنوان عمل شیطانى مطرح است. در قرآن نیز در سرگذشت آدم و حوا از شیطان به تفصیل بحث شده است.
چگونگى حیله هاى شیطانى :
اغوا کردن، وسوسه و تزیین امور دنیوى براى انسان راههاى عمده نفوذ حیله هاى شیطانى در قلب انسان است. شیطان امور مادى از قبیل زن و فرزند و اموال و پست و مقام را به گونه اى براى انسان مهم و زیبا جلوه مى دهد که توجه انسان به آنها کاملا جلب شده، از امور معنوى غافل مى گردد. قدرت وسوسه هاى شیطان به حدى زیاد و مؤثر است که حتى در شخصى همچون آدم ابوالبشر که از انبیاء الهى است نفوذ مى کند.
هر چند شیطان نتوانست بر قلب آدم مسلط شود و زمام حیات او را در کف گیرد، اما او از وسوسه هاى شیطان متأثر گردید: فوسوس لهما الشیطان… فدلاهما بغرور فلما ذاقا الشجره بدت لهما سوءاتهما؛ پی شیطان آن دو را وسوسه کرد … پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید؛ پس همانکه از آن درخت چشیدند عورت هاشان بر آنان نمودار گشت. (اعراف/ ۲۰-۲۲)
هم چنین همان طور که برخى از اعمال و رفتار انسان به هدایت او کمک مى کند، بعضى از رفتارها و موضعگیرى هاى او موجب محروم شدن از این فیض عظیم الهى و افتادن در ورطه گمراهى مى گردد. هر چند فطرت انسان بر گرایش به سوى خداوند آفریده شده و ذاتا به حق و حقیقت تمایل دارد و عوامل درونى هدایت برایش در نظر گرفته شده و علاوه بر آن انبیاء الهى هم براى راهنمایى او آمده اند، اما سلوک در این راه به صورت حتمى و جزمى نیست، بلکه چه بسا به خاطر عواملى عارضى انسان از صراط حق منحرف شود: انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا؛
ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگذار است و یا کفران می کند. (انسان/ ۳)
این عوامل در زمینه ها و شرایط خاصى مى توانند مؤثر باشند و فطرت خداجوى انسان را مخدوش سازند. لذا شناخت این زمینه ها اهمیت ویژه اى دارد و با دانستن آنها انسان مى تواند خود را از سقوط در وادى ضلالت حفظ نماید و تلاش عوامل گمراهى از قبیل شیطان را خنثى نماید.
این شرایط عبارتند از:
۱- عدم تفکر
یکى از چیزهایى که از دیدگاه اسلام ارزش بسیارى دارد تفکر مى باشد. از نظر قرآن کسانى مى توانند از آیات الهى بهره ببرند و عبرت بگیرند که اهل تفکر باشند: ان فى ذلک لآیات لقوم یتفکرون؛ قطعا در اینها آیاتی است برای مردمی که تفکر کنند. (رعد/ ۳) و کذلک یبین الله لکم الایات لعلکم تتفکرون؛ خدا بدین سان آیات خود را برای شما روشن می سازد تا بیندیشید. (بقره/ ۲۱۹) در روایات نیز توجه خاصى به تفکر شده و به تعلیم و تعلم و تفکر اهمیت ویژه اى داده شده است. امام رضا علیه السلام مى فرماید: لیس العباده کثره الصلاه و الصوم، و انما العباده التفکر فى امر الله عزوجل.؛ عبادت به نماز و روزه فراوان نیست، عبادت تفکر درباره خداوند است.
تفکر رکن اصلى قوام انسان و زندگى اجتماعى اوست، به گونه اى که اگر این رکن خدشه اى بردارد انسان در ادامه راه خود دچار مشکلاتى خواهد شد و قوام خود را نمى تواند حفظ کند و نتیجه آن، انحراف و گمراهى است: ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا؛ آیا گمان می کنی که بیشترشان می شنوند یا می اندیشند؟ آنان جز مانند ستوران نیستند، بلکه گمراه ترند. (فرقان/ ۴۴)
از آن جا که شنیدن کلام معقول و تعقل و تفکر و سپس پذیرش کلام حق، راه رسیدن به حق مطلق و کمال نهایى است و گروه مورد بحث در این آیه از این ویژگى به دور هستند، لذا آنها در جامعه انسانى جاى نمى گیرند. و همانند چهارپایان بلکه بدتر هستند؛ زیرا چهارپایان ذاتا از چنین نعمتى محروم بوده اند، اما به این افراد چنین موهبتى عطا شد، ولى از آن استفاده نکردند؛ لذا شایستگى ملامت و سرزنش دارند. هم چنین در موردى که انسان از دیگر استعدادهاى خدادادى خود استفاده نکند این مسئله صدق مى کند؛ مثلا چنانچه قوه تعلم یا تفحص از حقیقت و تلاش و کوشش در انسان به خاموشى گراید، او شایسته سرزنش است، در صورتى که حیوان که از ابتدا فاقد آن بوده، سرزنش نمى شود.
۲- بى اعتقادى نسبت به قیامت
بى اعتقادى به روز جزا از موجبات و زمینه هاى ضلالت است؛ زیرا انسان در چنین شرایطى انگیزه اى براى کنترل رفتار خود و پیروى از معیارهاى الهى ندارد. قرآن نیز در بسیارى از موارد مشرکان و کفار را به خاطر اعتقاد نداشتن به معاد سرزنش مى کند.