غرق شدن اولیاء الهی در جمال الهی و فراموشی غیر

غرق شدن اولیاء الهی در جمال الهی و فراموشی غیر

«از حضرت‌ صادق‌ علیه‌ السّلام‌ وارد شده‌ است‌ که‌: عادت‌ و روش‌ حضرت‌ سجّاد علیه‌ السّلام‌ چنین‌ بود که‌ چون‌ به‌ نماز بر میخاست‌، چنان‌ مستغرق‌ توحید و انوار خدا میشد که‌ ابداً حرکتی‌ نداشت‌؛ بطوریکه‌ گویا مانند ساق‌ درختی‌ است‌ که‌ از آن‌ حرکتی‌ مشهود نیست‌ مگر آنچه‌ را که‌ از آن‌ درخت‌ باد به‌ حرکت‌ در آورد. و نیز از عادات‌ حضرت‌ سجّاد علیه‌ السّلام‌ این‌ بود که‌ چون‌ به‌ نماز بر میخاست‌، رنگ‌ چهره‌اش‌ دگرگون‌ میگشت‌. و چون‌ به‌ سجود میرفت‌، سر از سجده‌ بر نمی‌داشت‌ مگر آنکه‌ عرق‌ خود را میریخت‌.»

و بالجمله‌ بعضی‌ از پیامبران‌ الهی‌ و اولیاء خدا از هیبت‌ و عظمت‌ و جلالش‌ چنان‌ متأثّر میشدند به‌ کیفیّتی‌ که‌ غیر خدا را بالمرّه‌ فراموش‌ می‌نمودند و از ماسِوَی‌ الله‌ هر چیز را فراموش‌ میکردند، حتّی‌ از بدن‌ خود نیز غافل‌ میشدند. و از این‌ قبیل‌ است‌ آن‌ حالت‌ خاصّی‌ که‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ در نماز‌ داشتند که‌ تیر را از پای‌ آن‌ حضرت‌ در حال‌ نماز درآوردند و ابداً آن‌ حضرت‌ متأثّر نشدند. و نیز از این‌ قبیل‌ است‌ آن‌ حالات‌ بیهوشی‌ که‌ بر آن‌ حضرت‌ رخ‌ میداد بطوریکه‌ چنین‌ می‌پنداشتند که‌ مرده‌ است‌. (اسراالصلوه ص ۱۹۸)

در روایت‌ است‌ که‌ چون‌ ولیّ خدا را به‌ موقف‌ آورند، خداوند تعداد بسیاری‌ از حوریّه‌ها را که‌ برای‌ او آفریده‌ است‌ برای‌ او مهیّا و آماده‌ سازد. حوریّه‌ها که‌ سالهای‌ متمادی‌ در انتظار این‌ ولیّ خدا بوده‌ و نسبت‌ به‌ او عشق‌ میورزیدند، خوشحال‌ میشوند که‌ اینک‌ به‌ وصال‌ محبوب‌ و معشوقشان‌ رسیدند. در این‌ حال‌ ناگهان‌ ولیّ خدا چنان‌ مستغرق‌ انوار حضرت‌ حقّ جلّ و عزّ میشود که‌ غیر او را بکلّی‌ فراموش‌ میکند. حوریّه‌ها چنین‌ گمان‌ میکنند که‌ این‌ ولیّ خدا به‌ خواب‌ رفته‌ است‌. در اطراف‌ بدن‌ او جمع‌ میشوند و پیوسته‌ با او انس‌ میگیرند تا شاید از خواب‌ بیدار شود، و میگویند: ای‌ پروردگار ما! این‌ محبوب‌ ما را بیدار کن‌ که‌ ما در فراق‌ او اندوهناکیم‌.

خداوند به‌ ولیّ خود امر به‌ نزول‌ میکند، و این‌ مؤمن‌ پس‌ از هشتاد سال‌ که‌ غرق‌ انوار خدا بوده‌ است‌، به‌ حال‌ می‌آید و بیدار میشود و می‌نشیند. حوران‌ بهشتی‌ همه‌ غرق‌ در شادی‌ و مسرّت‌ مبتهجانه‌ می‌پندارند که‌ اینک‌ با محبوب‌ و معشوقشان‌ انس‌ میگیرند و گفت‌ و شنود می‌نمایند؛ که‌ ناگاه‌ ولیّ خدا به‌ درگاه‌ حضرت‌ احدیّت‌ عرضه‌ میدارد: ای‌ پروردگار من‌! چقدر زود مرا از حرم‌ و حریمت‌ نازل‌ فرمودی‌!؟

به‌ مجرّد این‌ کلام‌، دوباره‌ ولیّ خدا به‌ حرم‌ خدا برمیگردد و مستغرق‌ انوار جمال‌ و جلال‌ او میشود.

خواهم‌ شبی‌ نقاب‌ ز رویت‌ بر افکنم *** خورشیدِ کعبه‌، ماهِ کلیسا کنم‌ ترا

گر افتد آن‌ دو زلف‌ چلیپا به‌ چنگ‌ من *** چندین‌ هزار سلسله‌ در پا کنم‌ ترا

طوبَی‌ و سِدره‌ گر به‌ قیامت‌ به‌من‌ دهند *** یکجا فدای‌ قامت‌ رعنا کنم‌ ترا( از فروغی بسطامی)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا