معمولا کسانی که درباره شرور جهان به چشم خرده گیری می نگرند، حساب نمی کنند که اگر جهان، خالی از این شرور گردد به چه صورت در خواهد آمد. آنان فقط بطور بسیط و مجمل می گویند کاش جهان پر از لذت و کامیابی بود و کاش هر کسی به آرزوهای خود می رسید و هیچ رنج و ناکامیی وجود نمی داشت. منسوب به خیام است:
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان ***برداشتمی من این فلک را زمیان
از نو فلکی چنان همی ساختمی ***کازاده به کام دل رسیدی آسان
ساختن جهانی بهتر از جهان فعلی که شاعر آرزوی آن را داشته است چگونه ممکن است؟ وقتی می خواهیم برای بنا نهادن ” جهان ” دست بکار شویم، ” فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم ” حتما باید از اندیشه های محدود و فکرهای کودکانه ای که لایق زندگی محدود یک فرد انسان است صرف نظر کنیم و به طرحی وسیع و بزرگ بیندیشیم. در هر حال بهتر این است که نخست، وضع موجود را بررسی کنیم و آن را نیکتر بشناسیم، آنگاه به دنبال ” طرحی بهتر ” فکر خود را خسته کنیم. تصور شر فی نفسه و بدون ملاحظه امور دیگر و در نگاه ابتدایی، مقبول طبیعت انسانی نیست و همواره عقل آن را مذموم می پندارد. اما در مسئله شر، سؤال این است که چرا خدا در نظام هستی شر را ایجاد نمود؟ نگاه ما به این مسئله باید نگاهی جامع و فراگیر باشد. ترسیم «نظام کل» در عالم ذهن بسیاری از مشکلات را برطرف می نماید. در این منظره وجود واقعی تک تک اعضا، وجود عضوی و پیوسته آنان است و وجود انفرادی و استقلالی آنان، اعتباری محسوب می شود؛ زیرا همین وجود عضوی و پیوسته است که نقش آن را در نظام مجموعی معنا می بخشد. از این رو، تحلیل وجود مثبت یا منفی اعضای یک مجموعه باید تحلیلی جامع و کل نگرانه باشد. اگر نگرش، جامع باشد، دیگر موقعیت منفی انفرادی آن را نمی توان در تحلیل مجموعی آن دخالت داد. به طور مثال، شاید تصور نمک فی نفسه و بدون در نظر گرفتن غذاها، در نظر کسی مثبت جلوه داده نشود و همه از خوردن آن متنفر باشند، اما همین نمک وقتی در کنار مجموعه واحد یک غذا فرض می شود، نه تنها تنفری از آن وجود ندارد، بلکه همگان وجود نمک را در غذا ضروری می دانند. از این رو تحلیل وجود منفی شرور در عالم، از آنجا نشأت می گیرد که مستقلا و بدون ملاحظه مجموعه وجودی جهان در نظر گرفته شوند. پس اموری که در ظاهر، شر قلمداد می گردند می توانند در کل، خیر محسوب شوند. البته این پاسخ به عنوان یک نظر، به لایب نیتس ـ از فلاسفه قرن شانزدهم ـ نیز نسبت داده شده است.
شر و بدی نیز از اوصاف حقیقی اشیاء نیستند؛ یعنی ذات وجودی چیزی، مقتضی شر و بدی نمی باشد، بلکه از اوصاف اضافی و نسبی هستند که در قیاس با موقعیت خاصی به موضوعات نسبت داده می شوند، در حالی که همین بدی ها نسبت به موقعیت دیگری خیر و کمال محسوب می شوند. مشکلات و مصایبی که بر انسان ها وارد می شوند از آن حیث که موجب عسر، حرج و سختی می شوند، به شریت متصف می گردند، اما از آن حیث که موجب تکامل و پرورش روح می شوند، خیر و کمال قلمداد می گردند از این رو، حکمت خداوند اقتضا می کند که برای رسیدن انسان به خیرهای برتر و اعلی، این مصایب و سختی ها را در مسیر زندگی او قرار دهد. در میان راه حل هایی که برای پاسخ به مسئله شر ارائه شده اند، بعضی از پاسخ ها ناظر به این نکته بودند که شرور موجود در عالم مستلزم خیر کثیر و برتر هستند. هم چنان که این استدلال را می توان در دفاعیه منسوب به ارسطو جستجو کرد: شرور موجود در زمره دسته ای فرض می شوند که خیر کثیر و شر قلیل قلمداد می گردند. همچنین کسانی که شر را نسبی و یا در نظام کل و مجموعی عالم تعریف می کنند، مدعی اند هر شر مفروضی اگرچه در ظاهر منفی نمایان می شود، اما در واقع ناظر به خیراتی هستند که لازمه رسیدن به این خیرات، وجود شرور مطابق با آنان است. اما آیا می توان شرور را رهگذری برای وصول به خیرات معرفی نمود؟ با مروری اجمالی بر آیات قرآن و روایات معصومان علیهم السلام، روشن می شود که همه شرور و بلایا، دربردارنده حکمتی (ناظر به خیرات) از طرف خداوند متعال می باشند.