مادر تکیه گاه کودک

مادر تكيه گاه كودك

اتکای کودک به مادر است زیرا از همه نظر به او نزدیک تر و مأنوس تر می باشد. از دیدگاه او مادر چون بتی قابل پرستش است، فردی است که همه چیز می داند، مهربان است، مددکار است، در گرفتاری ها فقط به او باید پناه برد، دردها را از طریق او باید درمان خواست و برای رفع نیازها باید به او مراجعه کرد … در این بخش سعی داریم برخی از ابعاد مسائل مذکور را بشکافیم و دیدی را که طفل نسبت به مادر دارد و زمینه هایی که مادر دارد و زمینه هایی که مادر می تواند و یا باید بتواند در این جنبه ها برای کودک فراهم آورد بیان کنیم.

مادر از دیدگاه کودک

مادر سند حیات برای کودک و در نظر او همچون بتی است عظیم و دیرشکن که به همه کارها قادر است و همه توانای خویش را در راه خوشبختی و سعادت او حاضر است فدا کند او احساس می کند که مادر هرگز از مصاحبت با او و تحمل رنج و مشقت در راه او، و از خود گذشتگی برای او مضایقه و ابراز خستگی نخواهد کرد. او با این دید خاطری آرام دارد، می خوابد، می جهد و می دود. این که کودک در آینده به کجا خواهد رسید و بار کودکی خود را چگونه به مقصود خواهد رساند بستگی به این امر دارد که مادر دید او را از خود چگونه جهت دهد، افراط و تفریط های او را چگونه تعدیل کند و اندیشه او را به چه صورتی بپروراند.

در ذیل بخشی از دیدهای کودکانه او را ذکر می کنیم و آن گاه نکاتی را که مادر در جهت دادن آن باید مورد نظر داشته باشد یاد آوری می نماییم.

از دیدگاه کودک مادر کسی است که همه چیز را می داند، هر اطلاعی را که بخواهد در اختیارش می گذارد، به هر سوالی که نتواند جواب دهد می تواند از او بپرسد و جواب بگیرد. او عالم به همه اسرار است و از دل و راز همه کس و همه چیز خبر دارد، حتی اگر دروغ بگوید مادر می فهمد، اگر بی اجازه دست به چیزی بزند مادر آگاه می شود، همه چیز و همه کس خبرگزار مادرند و به او اطلاع می دهند.

از دید کودک مادر کسی است که برای او غذا تهیه کند، شیرش می دهد، و روزی که از شیر باز گرفته شود هر غذایی را که بخواهد و به هر اندازه که بخواهد مادر برایش تهیه می کند، مادر خودش گرسنه می ماند تا او سیر شود. خود نمی خورد تا او بخورد، برایش شیرینی و شکلات تهیه می کند، قاقا می خرد، مزه هر غذای مطبوعی را به او می چشاند.

از دید کودک مادر موجودی مهربان است در عین فرار از او باز هم باید به او پناه برد، اگر مادر هم آدم را کتک زد دوباره باید به دامن او رفت، اگر شکایتی از مادر است باید به خود او مراجعه کرد، بچه اش هر بدی کند او می بخشد و زود راضی می شود، با اندک لبخندی می خندد و گناه بزرگ را نادیده می گیرد. هر چه کند باز هم مادر او را دوست دارد.

مادر از نظری آدمی منضبط است، اگر اشتباهی کند مادر از او بازخواست می کند در آن صورت آبرویش می رود، بابا خبر دار می شود، پیش او هم باید خجالت بکشد. براساس همین دیدگاهی کودک به نظر خود مرتکب گناهی می شود و منتظر است نتیجه را ببیند. و حتی منتظر است که خطاهای بزرگ را به پدر بگوید و پدر از او بازخواست کند.

از دید کودک مادر به او بدهی دارد او کسی است که می توان از او طلبکاری کرد، هر نیازی را از او خواست که برآوره کند و اگر برآورده نکرد به زور و جیغ و داد می توان از او طلب نمود و خواست تا برآورده کند. غذا، لباس، اسباب بازی، درآغوش گرفتن و …

مادر از دید او الگوست، نمونه اخلاق و رفتار است، هر چیزی را او انجام دهد درست است، هر امری را او نپسندد نارواست. خوب و بد را او تشخیص می دهد، مفید و مضر را او می فهمد، هر چه او بگوید درست است، هر کاری که کند پسندیده است. به همین نظر، نخستین نظراتی که از زبان مادر بیرون می آید او می شنود و طوطی وار بیان و تقلید می کند. دراین بیان، حتی شوخی هم نمی کند، اشتباه هم مرتکب نمی شود. مادر فردی مانوس و اهل انس است، زود می شود با او کنار آمد، نه تنها او را بلکه حتی مهمانانش را هم دوست دارد، دوستانش را هم می پذیرد به آن ها محبت می کند، در ذهن خود برای آنها هم جای پایی دارد.

مادر از دید کودک مدافع اوست. اگر طفلی او را کتک بزند به او شکایت می کند، اگر دردی داشته باشد او درمان می کند. اگر پدر بخواهد او را کتک بزند می توان در دامان مادر پنهان شود و مادر پناهش می دهد. حتی اگر دکتر بخواهد آمپول بزند مادر سرش را در دامنش پنهان می کند تا او کمتر درد بکشد. و با این حال باز هم مادر حساب دکتر را بعدا می رسد.

مادر از دید کودک مددکار اوست هر کاری را که او نتوانند انجام دهد به کمک مادر آن ها را انجام خواهد داد در حال بیماری کمکش می کند، نمی گذارد درد او زیاد شود، و در این کمک حتی اصراف می کند، از بیماری او بیمار می شود، برای دردهای او اشک می ریزد.

مادر بخشنده است، اشتباه را می بخشد، نادیده می گیرد عفوش می کند و …

نکته ها در سازندگی و جهت دادن دید کودک

بر این اساس که دیدیم دید  کودک از مادر براساس روش تربیتی خانواده مقداری درست و بخشی هم نادرست است. از لحاظ تربیت ضروری است که این دیدها تعدیل شوند و جهت یابند و نیز مادر به بخشی از آن جامع عمل بپوشاند. نکته های ذیل را تا حدودی جهت این وظیفه را روشن می کند.

انتظار کودک از مادر که او می بخشد و گناه را نادیده می گیرد درست است و این امر نباید موجب جرأت او در انجام خطا شود و کارش به بی بند و باری بکشد و یا زمینه انضباطی را در پیش چشم او سست کند.

دید کودک از مادر که او همه چیز را می داند برای دوران کودکی دید مفیدی است و مادر به همین نر باید اطلاعاتی عمومی و مورد نیاز کودک تهیه کند  و ذهن او را از آگاهی های درست اشباع نماید، ولی درعین حال این درست نیست هک او به عنوان یک وزنه علمی خلل ناپذیر معرفی شود. در پاره ای مواقع باید به نادانی خود و نیاز به کسب اطلاعات خویش اعتراف کند. این درس عملی و تجربی خوبی برای حیات بعدی خود کودک است.

اجرای انضباط خوب است ولی در این مورد بین پدر و مادر بایدتفاوت باشد. در خانه خوب پدر الگوی انضباط و مادر الگوی رأفت است، انعطاف پذیری در کار مادر ضروری است، اصرار نکند همه مسائل مو به مو اجرا شود.

مادر منشاء خیر و سعادت کودک است. اگر از وی برگردد دنیای کودک در نظرش تیره است، برای سازندگی او گاهی قهر چند لحظه ای ضروری است به شرطی که ادامه نیابد، زیرا کودک قهر و بی اعتنائی مادر را نمی تواند تحمل کند.

در دیگر جنبه ها نیز چون جنبه تغذیه، مهر ، بدهی اخلاق، انس دفاع، مددکاری، عفو از خطاها باید نظرات طفل تعدیل و اصلاح شود و بررسی همه آن ها موارد از حدود وظیفه این مختصر خارج است.

مادر تکیه گاه عاطفی کودک

فرزند برای مادر مایه کمال وجودی و امید و نشاط زندگی است. با لبخند مهر آمیز کودک همه چیزش را برای او فدا می کند. در مقابل برای کودک نیز مادر مایه امید و شادابی است اگر مادر را از او جدا کنند جانش از دست رفته و یا خطر مرگ و لااقل بیماری، زردی رنگ، غم و اندوه شدید و طاقت فرسا مواجه است. حقیقت این است که در بین فرزند و مادر تبادل عاطفی است و این عاطفه است که زندگی شان را رونق می بخشد.

زندگی بدون وجود عواطف حتی برای بزرگسالان هم ارزشی ندارد چه فایده که آدمی صد سال عمر کند همه یکنواخت، سرد و یا گرم، بهار باشد و تابستان نباشد، غم باشد و شادی نباشد، یا یکسره بی تفاوتی باشد. زندگی بدون عواطف به زندگی درندگان شبیه است که جز دریدن و بیچاره کردن منطقی ندارند.

کودک خردسال بخش اعظم زندگیش را با مادرش می گذراند، مادر برای او مظهر قدرت و محبت است. تعادل زندگی طفل ایجاب می کند که گاهی محبت ببیند و زمانی خشم، و او باید این دو قطب زندگی سر کند.

منظور از عواطف

آنچه که ما در این بحث از عواطف منظور داریم تنها جنب مثبت آن یعنی مهرورزی و محبت نیست بلکه ابعاد دیگر آن نیز از خشم و تنفر و قهر و آشتی مطرح است. زیرا همان گونه که ذکر شد اگر زندگی یک قطبی باشد مهر باشد و کین نباشد، محبت باشد و خشم نباشد، حالت یکنواختی پیدا میکند و مفهوم یکی بدون وجود دیگری آشکار نیست. ما نمی خواهیم بگوییم که مادر باید خشمگین شود و بر سرو روی کودک بکوبد نه، بلکه می گوئیم فقط مهرورزی کردن و انضباط و نفوذ را فراموش داشتن مورد پسند نیست، البته در همه حال مهر بر خشم باید پیشی گیرد.

تاثیر عاطفه مادر در کودک

عواطف مادر، احساسات رقیق او نهار انس و آشنایی را در دل کودک می کارد و باران مهر و محبت مادر آن را آبیاری می کند. عاطفه مادر با هیچ چیز قابل مقایسه و جانشین نیست. هیچ مهری چون مهمر مادر ریشه دار نیست و هیچ خشمی چون خشم مادر زودگذر و آمیخته به مهر نیست. از دلایلی که ما را بر آن داشت تربیت کودکستانی و سپردن طفل به دست کلفت و دایه را نپذیریم یکی همین مورد است.

مربیان کودکستان هرگز نمی توانند در نقش مادر و براساسی که تصویر شد انجام وظیفه کنند. عاطفه مادری بر همه چیز غلبه می کند و بر همه جنبه های کودک نفوذ دارد و این نفوذ تا حدی است که وقتی افراد بزرگ شدند و بالغ گشتند باز هم در برابر رنج ها و گرفتاری ها مادر را صدا می کنند و به یاد او خود را تسلی می دهند. در عین خشم، با وجود قهر، در عین تنبیه کودک باز هم خرسند است که در کنار مادر است و به امید لبخند او همه توقعاتش را رها می کند.

در تاثیر و اهمیت عواطف به طور خلاصه باید گفت که سعادت و خوشبختی و برعکس بدبختی و نابسامانی کودک بست به عواطف مادران است به شرطی که تعدیل و کنترل شود.

زیان کمبود عواطف

کمبود عواطف مخصوصا در جنبه محبتی و مهرورزی موجب نابسامانی های جسمی و روانی و انحرافات اخلاقی خواهد شد. کودکانی که مهر کافی می بینند ولی کنترل کافی برای شان نیست دارای روحی ضعیف و بی بند و بارند. اطفالی که کمبود محبت دارند حتی در سنین جوانی با چند کلمه چرب زبانی دیگران را از راه به در میروند. آثار بی لیاقتی بسیاری از پدران و مادران و مخصوصا مادران در امر تربیت فرزندان در چهره ان ها پیدا است، عدم قدرت در غلبه بر احساسات، وجود غمزدگی و ماتم، چهره های زرد و پژمرده، اضطرابات، بدبینی ها، یأس ها، منفی بافی های افراد، ولگردی ها، عقب ماندگی ها، بزهکاری ها، جنایتکاری ها، تبهکاری ها تا حدود زیادی مربوط به کمبود عواطف یا وجود عواطف تعدیل نشده است. جو عاطفی خانواده و مخصوصا مادر امری نیست هک بتوان آن را نادیده گرفت. چه خوبست آن همه مهر و کنترلی که برای حیوانات اهلی نثار می شود بخشی هم اندیشیده تر نثار کودکان گردد تا موجب این همه خلاهای روانی نگردد.

زیان افراط در ابراز عواطف

زیان افراطش کمتر از زیان کمبود آن نیست. مادری که در اثر بی توجهی و یا آگاهانه سرمایه عواطف را بیهوده تلف می کند و از آن برای سازندگی صحیح کودک بهره نمی برد خطراتی را برای زندگی طفل موجب می شود. مهرورزی خوسبت ولی نه بدان حد که کودک اتکالی و طلبکار با آید، خشم و قهر خوبست ولی نه بدانگونه ای که فرزند را از زندگی سیر کند، و بالاخره نوازش و حمایت ارزنده است ولی نه بگونه ای که طفل آمادگی مبارزه با مشکلات و دفاع از خود را از دست بدهد. زیاده روی در همه زمینه ها زیان مند است، حتی اگر آب روان را هم زیادتر از اندازه معین در حلق بریزیم گلوگیر می شود.

نوع عواطف

بین عواطفی که توسط پدر برای کودک ابراز و اعمال می شود  و عواطفمادری چه در جنبه مثبت و چه در جنبه منفیسش باید تفاوت باشد. عاطفه مادر در جنبه مهر و عشق عمیق و ریشه دار است و درجنبه قهر و خشم سرسری و زودگذر، همچون طوفانی است که می غرد و می وزد و فوری سبک و آرام می شود. عاطفه پدری برعکس است، او در مهرورزی چون نسیمی است و در اعمال انضباط سختگیرتر و مقتدرتر از مادر.

کودک درکنار مادر مهر بلا شرط می خواهد و گرنه درخود استقلال و کفایت نخواهد دید در حالی که پدر تا حدودی می تواند مهر خود را مشروط کند تا زمینه ای برای کنترل او باشد. رابطه عاطفی مادر از راه غذا، بوسه، کنارگرفتن و از این قبیل است و رابطه پدر به صورت تحسنی کردن، ستودن و حقشناسی کردن و وضع به همین مراتب است در جنبه خشم و قهر.

آغاز سنی برای ابراز عاطفه

مدت ها قبل از تولد کودک مهر کودک در دل مادر جای میگیرد، بخاطر او خواب و خیال ها، رویاها و عشق ورزیهاست. از لحظه تولد این مهر صورت عملی به خود می گیرد و اعمال می شود ولی درجنبه کنترل ازحدود پایان سه ماهگی باید شروع شود و مادر سعی کند اصول انضباطی را به طفل بفهماند با صداهای گوناگون شادی و عدم آن را به کودک حالی کند. عادتش ندهد که او از لجبازی خود برای مهار کردن مادر استفاده کند. خود طفل از همان اولین ماه های زندگی در ابهامی از حسیات خوب و بد است که هر چه زمان بیشتر می گذرد این مبهمات روشنتر می شود. غرض این است که برنامه های عاطفی تدریجا به همراه رشد به صورت متعادل باید اعمال و پیاده شود.

ابراز عواطف به نارسایان

در ابراز عواطف به نارسایان مراقبت های دیگر لازم است، زیرا وضع آن ها با کودکان عادی متفاوت است، نیازشان به حمایت و مهرورزی بیشتر و به خشم و قهر کمتر است. احساس بی پناهی در حین خشم یا قهر مادر در آنان شدیدتر و جلوه غمها در آن ها بیشتر می شود. در همه حال باید مراقب بود که با مهرورزی های فوق العاده زیاد و به رخ کشیدن ها اور ا نسبت به کمبود خود حساست و ناراحت تر نسازیم.

مادر تکیه گاه امنیتی کودک

مادر منبع امنیت و آرامش خاطر برای کودک و مظهر مهر و صفاست. پیشوایی است که کودک امنیت و آرامش را فقط در آغوش او جستجو می کند و در برابر تصادم های زندگی به امید پناهندگی به او خود را نگه می دارد. ممکن است مادر نسبت به تصوری که فرزند درباره او دارد بیگانه باشد حتی خود را ضعیف تر از یک کودک و بی پناه تر از هر کسی بداند ولی در برابر طفل شخصیتی قابل اتکا و اعتماد دارد مگر آگاه که کودک به همراه رشد خلاف آن را درک کند.

وجود چنین تصور در کودک ضروری ادامه حیات اوست و بر هم خوردن آرامش درونی موجب نارسایی ها و پیدایش حوادثی است که در جمع مفید به حیات او نیست.

نیاز به امنیت

طفل از حدود سه ماهگی مدرش را می شناسد و می فهمد که زندگیش وابسته به اوست، قبل از آن گو این که با تبسم متقابل رابطه اش را با مادر نشان می داد ولی به چنین امید و تکیه گاهی نبود. از لحظه ای که موقعیت مهم مادرش را در عالم کودکی درمی یابد بیشتر به او وابسته می شود تا حدی که حتی به آغوش دیگران نمی رود و یا به هنگامی که از مادر جدا شود فریاد و شیون سر می دهد. این امر او را به امنیت و اطمینان خاطر می کشاند.

شدت این نیاز در حدود ۲ سالگی برای کودک مفهوم تر می شود و تا حدود ۵-۶ سالگی به عالی ترین اوجه خود می رسد، ممکن است مادر پرستاری را برای سرپرستی او معین کند و کودک او را به ظاهر بپذیرد ولی این پذیرش بیش از یکی دو روز به طول نمی انجامد آه و ناله اش بر می آید، بهانه گیری می کند و بالاخره مادر می خواهد.

بررسی ها نشان داده است که کودک در جنبه امنیتی تا پایان دوره کودکی اول یعنی حدود سه سالگی در حفظ امیت خود مادر را اصل می داند و از این سن به بعد مسائل و دشواری های پدر را مهم تر می بیند به هر حال نیاز به امنیت مخصوصا در این دوره از سن برای رشد شخصیت طفل که می خواهد به زودی آقا یا خانمی شود ضروری است و مادر باید این جنبه تصویری کودک را از خود در خویش حفظ کند.

آنچه که مورد آزار کودک در جنبه امنیت است منوط به مجموعه شرایط زندگی حیاتی اوست و کودک به همه جنبه های آن نیازمند است که اختصارا به گوشه هایی از آن اشاره می شود

امنیت عاطفی

کودک باید خاطر جمع باشد پدر و مادرش او را دوست دارند احساس کند که فرزند مامانش هست، قشنگ است، مادر او را عزیز می دارد، اگر در دنیا کسی نباشد که او را بخواهد مامانش هست که او را دوست بدارد. و چون مامان او را دوست دارد برایش کفش می خرد، اسباب بازی می خرد، لباس تهیه می کند و …

اعتماد به نفس کودکان و روحیه قوی آن ها بسته به احساس چنین امنیتی است و برعکس بدبینی و حتی بخشی از عیوب جسمی و بسیاری از نارسایی های روانی کودک چون احساس عدم لیاقت، ترسو بودن، احساس حقارت، انزوا جویی مربوط به عدم احساس امنیت است کودکانی که امنیت عاطفی ندارند به جای این که فضایل و توانایی های خویش را ببینند و آن را در خود پرورش دهند اغلب تکیه بر نقاط ضعف خود می کنند و بر این اساس خود را از اجتماع دور نگاه می دارند.

امنیت روانی

طرز برخورد مادر با کودک، نحوه پذیرش او، فرم و صورت پذیرایی و نگهداری از او ممکن است به گونه ای باشد که طفل را ارضاء نکند، به خصوص اگر او در جنبه مقایسه وضع خود با دیگران باشد که در چنان صورتی اضطراب شدید و نگرانی و دلواپسی افزون تر می شود تا حدی که ممکن است گاهی کودک را از خود و زندگانی سیر کند نیاز شدید به این امنیت است که مرگ مادر همیشه دل فرزند را می سوزاند مخصوصا اگر کودک پس از مرگش با نابسامانی ها مواجه شود، به خصوص در سنین بعد از کودکی اول ونیز پس از مرگ شوهر نیاز طفل به مادر زیادتر احساس می شود وظیفه اش سنگین می شود. در چنان صورتی لازم است مادر خود روحیه ای شاد و قوی داشته باشد، کمتر بی تابی نماید و زندگی را وقف حفظ و حمایت کودکان نماید.

امنیت در برابر پدیده های طبیعی

به هنگامی که زلزله ای پدید آید و یا رعد و برق پیدا شود به هنگامی که حیوانی به او صدمه یا حتی نوک بزند، و به موقعی که به هر علتی او از یک پدیده بترسد به دامن مادر پناهنده می شود از او کمک می خواهد و مادر باید او را در برابر این مسائل حمایت کند.

در برخوردها و تصادم ها

وقتی که کسی به طفلی کتک بزند، با او دعوا کند یا همان گونه که قبلا ذکر شد پزشک بخواهد به او آمپول تزریق کند او نیازمند است که مادر را به طرفداری از خود داشته باشد. مادری که نتواند از حق او دفاع کند از نظر طفل فردی نالایق و قابل سرزنش است و اعتماد او درباره اش از بین می رود.

در حال خواب و تنهایی

کودک به مادر خود اعتماد دارد و می خواهد که او را تنها نگذارد حتی در حال خواب او می خواهد که وقتی از خواب بیدار شد نخستین بار چهره مادرش را ببیند و یا در حال تنهایی و بیماری بداند که مادرش پیش اوست و او را ترک نمی کند.

مادر برای تنها گذاردن طفل هرگز نباید او را بفریبد، نگوید که من در اتاق مجاورم در حالی که به سوی خیابان می رود این ممکن است حتی موجب خطرات جسمی برای طفل باشد و فاجعه و تصادف ایجاد کند.

جلوه اغنای طفل از امنیت ها

نقش مادر در امنیت کودک در غذا و لباس، در خطرات، پیش آمدها و بیماری ها، در تنهایی ها، در حین کتک خوردن از پدر، ستم دیدن از دیگران باید اعمال شود طفل در پیش طرف دعوا جرات ندارد اظهار نظر کند و حرفی بزند در دامن مادر می نشیند و عقده اش را خالی میکند، زیرا آنجا را محل امنیت می داند، دامن مادر تحصن گاه اوست و هرگز نمی خواهد این محل امن را از دست بدهد. بر این اساس کودک پیش از نیاز به غذا و لباس خوب داشته باشد محتاج به چنین محیط امن و آرامی است، می خواهد چنین امنیتی را احساس کند، لمس نماید، توجه مادر را نسبت به این امر ببیند و مواظب و حمایت او را در باره خود مشاهده نماید به غیر از مادر هیچ کس هر چند که پخته و ورزیده باشد نمی تواند از انجام این مسئولیت برآید کودک شاید بتواند گرسنگی را تحمل کند ولی نمی تواند عدم دفاع مادر را از مظلومیت خود تحمل کند و یا می تواند لباسی کهنه بر تن داشته باشد ولی نمی تواند عدم حمایت او را در مواقع ناامیدی ببیند.

خطر به هم خوردن امنیت

از بین رفتن امنیت و یا به خطر افتادن آن مخاطراتی برای زندگی طفل پدید می آورد که از جمله آن اضطراب و نگرانی است، تشویش است، پریشانی خاطر است به حدی که دیگر حتی قادر به حل مسئله ساده ای نتواند بود. به هنگامی که کودک اوضاع خانه و محل امن خود را آشفته یا مادر را در جوش و اضطراب می بیند حتی ممکن است دچار لکنت شود. موقعی که طفل مادر و پدر را در کنار هم خشمگین می بیند این وضع مشهودتر و هراس بیشتر است احساس بی امنیتی است که نمی گذارد از مادر جدا شود و حتی به مدرسه رود و از اینجاست که در می یابیم وظیفه مادر تا چه حد دشوار و سنگین است.

نکاتی در رعایت امنیت

وظیفه مادر این است که حالت ایمنی و اطمینان در دل کودک تقویت کند، دلش را گرم کند که با او هست و از او حمایت خواهد کرد، در عین حال باید او را از وابستن شدید به خود منع کرد تا لطمه ای به استقلال فکری او وارد نیاید در زندگی داخلی برای اصلاح کودک تکیه بر عیب ها نباشد بلکه تکیه بر نقاط قدرت و توانایی باشد و در سایه آن اصلاح نقاط ضعیف و این امر برای رشد شخصیت او ضروری است.

درجنبه اعمال نظر برای سازندگی طفل کمتر بر اساس احساس باید پیش رفت، باید عقل را پیش انداخت و تدبیر و مال اندیشی داشت و گرنه موجباتی برای لطمه جسمی و روانی طفل فراهم می آورد.

مادر برآورنده نیازهای کودک

کودک به دنیا می آید با مقداری از نیازمندی ها در زمینه حمایت و مراقبت. به تدریج که کودک رشد می کند دامنه نیازمندی های او وسیع تر می شود و همه ابعاد زندگی او در بر می گیرد و تحت تاثیرش قرار می دهد. شک نیست که برخی از نیازمندی های کودک هر چه زودتر برآورده شود تا زمینه برای ادامه حیات و رشد او فراهم شود و برخی دیگر با حمایت مربی و فعالیت خود طفل باید تدریجا برآورده گردد تا از زندگی اتکالی نجات یابد.

نیازمندی های کودک

نیازمندی های کودک بسیار و برخی از آن ها عبارتند از نیاز به غذا و لباس و مسکن و بهداشت، نیاز به آزادی، اجرای عدالت، رعایت انضباط، نیاز به ابراز وجود، احساس غرور نشان دادن خود، نیاز به نوازش، حمایت همدردی، نیاز به ابراز اراده، نیاز به اعضای متحد در خانواده، نیاز به سکوت و آرامش، نیاز به صداقت، نیاز به معرفی جهان، نیاز به یافتن بینش در باره فرهنگ و جامعه و … صدهای نیاز دیگر از این قبیل. شاید کودک نتواند از این نیازها نامی به میان آورد و سخن بگوید ولی امری است که در درون او وجود دارد و یک مربی آن ها را تشخیص می دهد.

ذیلا به برخی از جنبه های نیازمندی کودک اشاره  می کنیم و رعایت اختصار همچنان مورد نظر است:

نیاز به مراقبت

کودک نیاز به مراقبت بسیار از سوی پدر و مادر و مخصوصا مادر دارد. رها کردن طفل به مدت یکی دو روز زمینه را برای مرگش فراهم خواهد ساخت مراقبت برای سال های اول زندگی دارای ابعاد بسیار محدود و شامل برخی جنبه های غذایی و بهداشتی است و به تدریج که کودک رشد می کند این مراقبت شدیدتر و دامنه اش گسترده تر می شود تا حدی که این اداره کودک نو پا همه اهل خانه باید بسیج شوند. زیرا صدها گونه وسایل از قیچی، برق، آب، سیم، ظرف، پودر، دوا و … در برابر چشم اوست و نمی توان به اتکای این که دستش نمی رسد و یا کودک از آن دور است وی را آزاد گذارد.

نیاز به نوازش

کودک به نوازش مادر نیازمند است و محبت و نوازش او در روحیه و حسن خلق او در سنین بزرگسالی بسیار موثر است گاهی طفل می گرید نه به خاطر این که دردی دارد بلکه به خاطر نیاز به نوازش است، و اگر مادر او را در بغل بگیرد آرام می شود.

طفل نیازمند است که اگر زمین خورد مادر به نزدش بیاید و از او بپرسد که چه شده کجای بدنش درد می کند، خاک تنش را پاک نماید، دستی از مهر بر سر و رویش بکشد، طفلی که ساعت ها گریه می کند و آرام نمی شود نیاز به کسی دارد که او را نوازش کند و احوالش را بپرسد و به دادش برسد.

نیاز به همکاری در بازی

کودک نیازمند است کسی داشته باشد که با او بازی کند در کنار او باشد، دستش را بگیرد و به حرکتش در آورد. به همین نظر در سیستم تربیتی اسلام به همانندی والدین با کودک در بازی توصیه شده است، لحظاتی از اوقات مادر باید صرف انجام این امر شود و در ضمن آن انضباط، قانون و … به طفل بیاموزد.

نیاز به نشان دادن خود

در کودک حالت خود نمایی وجود دارد، می خواهد خود را نشان دهد، هنرش را بنماید، به همین نظر در برخی موارد برای جلب نظر دیگران شیرین کاری هایی می کند، خودی نشان می دهد. این روحیه تا هنگامی که به افراط کشانده نشود خوب است

نیاز به مستمع خوب

کودک نیاز دارد که به حرفهایش گوش فرا داده شود، حرف او را بشنوند، و حتی نشان ندهند که از حرفهای او کسل و دلتنگند این امر از یک سو مایع رشد و پرورش شخصیت او می شود از سوی دیگر اصول انضباطی، راه و روش سخن گفتن را از این راه به او می توان آموخت. در همه حال از ایجاد دلسردی برای سخن گفتن او باید خودداری شود.

نیاز به احساس غرور

برای کودک مهم است که وقتی به جایی می رود مادرش به همراه او باشد تا او هم بتواند مثل دیگران احساس غرور کند و نیز می خواهد او هم مثل کودکان دیگر لباس قشنگ، کفش ظریف، اسباب بازی خوب داشته باشد. پدر و مادرش او را دوست بدارند و از او ناز بکشند، و این امر زمینه ای برای افتخار و غرور او باشد. رعایت این امر تا موقعی که موجب افراط نشود و کودک را به خود بینی و خود فریفتگی نکشاند مضر نیست.

بسیاری از جلوه های حیات کودک شاید برای بزرگسالان مسخره باشد ولی برای خود طفل بسیار عاقلانه و لذت بخش است و باید به دیده احترام نگریسته شود مثل انتخاب لباس های رنگین و اسباب بازی های جورواجور.

از دیگر نیازهای کودک نیاز به غذا، لباس، مسافرت، تفریحات، مکان مخصوص و در صورت امکان اتاق مخصوص، و وسایل شخصی است که ذکر همه آن ها موجب اطاله کلام است.

نکته ها در برآوردن نیاز

در برآوردن نیاز کودک توجه به او درست است ولی توجه و حمایت فوق العاده نسبت به طفل او را در مقابله با مشکلات بعدی ضعیف می سازد. برای کودک لازم است که به تدریج و به همراه رشد خود از محافظت و توجه دایمی اولیا خارج کرده و خود را تحت کنترل و مراقبت شخصی در آورد. مادر با جهت دادن طفل به انجام این خواسته خدمت بزرگی به او انجام می دهد و او را از تیره روزی و بدبختی نجات می دهد.

تسلیم شدن در برابر همه خواسته های کودک بدون قید و شرط درست نیست، نباید کودک را از تمام آنچه که می طلبد محروم ساخت و نه کاملا آن را برآورده ساخت بلکه در همه حال رعایت اعتدال شرط است.

در حین مراقبت از کودک و نوازش از او تسلی دادن او از درد خوب است ولی نه به گونه ای که دردش را تشدید و نگرانی او را افزون کند. توضیح این که درد تو خیلی شدید است و تحملش برای تو دشوار است او را دردمندتر خواهد ساخت.

بسیاری از حالات نامناسب کودک به مناسبت عدم پیشگیری است. طفلی که از خواب بیدار شده نیازمند شیر مادر است، در اینجا اگر مادر قبل از گریه او پستان به دهانش بگذارد طبعا از بهانه گیری ها و لجبازی او جلوگیری شده و در غیر این صورت نیروی لازم برای آرام کردن او چند برابر و زمینه هم برای انحراف او فراهم شده است.

آخرین نکته ای که در این زمینه ذکرش ضروری است این است که در پذیرایی و مراقبت از طفل کسب تکلیف و دادن حق انتخاب پردامنه غلط است مثلا هرگز نباید گفت چه غذایی را دوست دارد که برایت تهیه کنم؟ بلکه باید گفت از این دو غذا که فعلا در خانه آماده است کدام را برایت بیاورم؟ در این جا حق انتخاب او محدودتر شده است و زمینه برای پر توقعی او کمتر فراهم است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا