ما مردمی مسیحی هستیم!

ما مردمي مسيحي هستيم!

جنگ بر سر سوگند وفاداری، اختلاف نظر شدیدی را درباره موضوعی بر انگیخته است که برای هویت آمریکایی اهمیت اساسی دارد. مخالفان سرسپردگی به خداوند under God  (که در سال ۱۹۵۴ به سوگند اضافه شد). می گویند که : ایالات متحده کشوری سکولار است و در این اصلاحیه قانون اساسی و دولت از هرگونه حمایت مادی یا محتوایی از این امر منع شده است و این که مردم باید قادر باشند برای ابراز اعتقادشان به خداوند ,سوگند وفاداری یاد کنند .از سوی دیگر موافقان عنوان می کنند که جمله ی آورده شده در سوگند وفاداری ,به خوبی هرچه تمام تر با دیدگاه معماران [اولیه ی] قانون اساسی هماهنگی دارد ، لنیکلن در سخنرانی گتیسبرگ ازهمین واژه ها استفاده کرده بود و این که دادگاه عالی-که در روز دوشنبه ۱۴ ژوئن، اعتراض به سوگند وفاداری را رد کرد-در زمانی است که بر این عقیده بوده است که نمی توان کسی را واداشت تا سوگند وفاداری یاد کند.
ملحدی که این اعتراض را در دادگاه مطرح کرد ,آقای مایکل نیودو است. او این پرسش را مطرح می کند که: چرا باید کاری کنید که من احساس کنم یک بیگانه هستم؟ . پیش از این دادگاه فرجام سانفرانسیکو تصدیق کرده بود که واژه ی  سرسپردن در پیشگاه خداوند  پیامی است برای ملحدان ,که آن ها بیگانه هستند , نه اعضای دائمی جامعه ی مدنی .با وجود این ، دادگاه عالی مستقیماً به پرسش [نیودو] اشاره نکرده و آقای نیودو درست فهمیده است:ملحدان در جامعه ی آمریکا  بیگانه هستند. آمریکایی ها ,به خصوص در مقایسه با سایر کشورهای دموکرات فوق صنعتی ,یکی از مذهبی ترین ملت های جهان هستند. با این حال ,با ملحدان مدرا می کند و به حقوق آن ها احترام می گذارد . ملحدان مجبور نیستند سوگند وفاداری را به زبان بیاورند یا در فعالیت هایی که رنگ و بوی مذهبی دارد وآن ها دوست ندارند شرکت کنند , اما حق هم ندارند که کفر خود را به سایر آمریکایی هایی که اعتقادات امروز و تاریخی شان آمریکا را کشوری مذهبی معرفی می کند تحمیل کنند.
آمارها می گویند آمریکا نه تنها کشوری مذهبی,که کشوری مسیحی است. بیش از ۸۵ درصد مردم آمریکا خود را مسیحی می دانند. برایان کرونین که علیه نشانه گذاری برای مسیحیان در مکانی عمومی واقع در بویزی Boise آیداهو Idaho اقامه ی دعوا کرده بود از این شاکی بود که  نشانه صلیب تنها این نکته را به بودائیان , یهودیان, مسلمانان و سایر مردم غیر مسیحی یاد آور می شود که آن ها در  این سرزمین بیگانه هستند . آقای کرونین هم مانند آقای نیودو و قضات نهمین دادگاه سیار خوب پیش رفته بود . مردم غیر مسیحی آمریکا به حق خود را بیگانه می دادند ,چرا که آن ها خود , یا اجدادشان به این  سرزمین بیگانه کوچ کرده اند, به سرزمینی که اولین بنیان گذاران و ساکنان آن ,مسیحیان بوده اند. این احساس مانند احساسی است که یک مسیحی در اسرائیل,هند ,تایلند و یا مراکش خواهد داشت.آمریکایی ها همواره مردمی بسیار مذهبی و اکثراً مسیحی بوده اند. ساکنان قرن ۱۷ بیشتر به دلایل مذهبی جامعه ی خود را در این کشور بنا نهاده اند.آمریکائیان قرن ۱۸ هم مبنایی مذهبی و انجیلی را در انقلاب خود می دیدند. انقلاب برای این مردم به منزله ی  قراردادی با خداوند بود, جنگی میان مقربان خداوند  و مسیح ستیزان انگلیسی جفرسون ,پین, خداباوران طبیعی و بی اعتقادان متوسل شدن به مذهب را برای توجیه کردن انقلاب ضروری می دانستند. اعلام استقلال برای  خداوند طبیعت , آفریدگار  , مشیت الهی به خاطر مصونیت ,مشروعیت و رضایت خوشایند بود.
قانون اساسی چنین اشاراتی را در بر ندارد. اما معماران آن قویا معتقد بودند که دولت جمهوری¬ای را که پی ریزی کرده بودند,تنها در صورتی می توانست دوام بیاورد که ریشه در اخلاقیات و مذهب داشته باشد. جان ادافر گفته است : تنها اصول اخلاقی پرهیزگارانه و یا دین ناب است که می تواند از یک دولت جمهوری حمایت کند . و واشنگتن تاًیید کرد که : اگر به عقل و تجربه رجوع کنیم در می یابیم که نمی توان انتظار داشت با حذف اصول مذهبی , پای بندی به اصول اخلاقی در بعد ملی رواج پیدا کند . ۵۰ سال پس از تصویب قانون اساسی ,توکوویل -نویسنده و سیاستمدار فرانسوی- خبر داد که همه ی آمریکایی ها مذهب را  برای حفظ مؤسسات جمهوری خواه ضروری می دانستند.
واژه های  جدایی کلیسا از حکومت در قانون اساسی دیده نمی شود و برخی با استناد به فقدان زبان (واژه های) مذهبی در قانون اساسی و پیش بینی های نخستین اصلاحیه ، به عنوان مدرکی دال بر سکولار بودن آمریکا استفاده می کنند. هیچ چیز بعید نیست. در پایان قرن ۱۸، موسسات مذهبی در سراسر اروپا و بسیاری از ایالات آمریکا وجود داشتند. کنترل کلیسا برای قدرت حکومت عنصری کلیدی محسوب می شد و از سوی دیگر کلیسای رسمی به حکومت مشروعیت می بخشید. معماران قانون اساسی به منظور محدود کردن قدرت دولت،کلیسای رسمی ملی را ممنوع کردند و با این کار به تقویت و حمایت مذهب همت گماشتند. طبق گفته ی ویلیام مک لوین، مقصود از جدایی کلیسا از حکومت، استقرار آزادی برای مذهب بوده نه استقرار آزادی به¬جای مذهب. درنتیجه آمریکاییان در میان مردم وابسته به فرقه ها، دسته ها و جنبش های گوناگون مذهبی که خود بنیان گذاران آن بوده اند، بی همتا هستند. زمانی که شمار قابل توجهی از مهاجران کاتولیک به این سرزمین پا نهادند، پذیرش کاتولیک به عنوان یکی دیگر از
فرقه ¬های مذهبی در چهار چوب وسیع مسیحیت میسر گشت. با نگاهی به سیر تاریخ مذهب در آمریکا درمی یابیم که شمار  پیروان مذهبی یا همان اعضای کلیسا در این کشور همواره افزایش تدریجی داشته است.
امروز، اکثریت قریب به اتفاق آمریکاییان , باور های مذهبی خود را اظهار می دارند. در نظر خواهی که در سال ۲۰۰۳ انجام شد,از مردم سؤال شده بود که به خداوند اعتقاد دارندیا نه؛ ۹۰ درصد به این سؤال پاسخ مثبت دادند . طی یک سری نظرخواهی دیگر در طول سال های ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۳ ,۵۷ تا ۶۵ درصد آمریکاییان اظها کردند که مذهب در زندگی شان بسیار اهمیت دارد, ۲۳ تا۲۷ درصد آن را تقریباً مهم و حدود ۱۲ تا ۱۸ دزصد مردم مذهب را زیاد مهم قلمداد نکردند. عده ی زیادی از مردم آمریکا در به جا آوردن فرایض دینی فعال هستند. طی سال های ۲۰۰۲ تا۲۰۰۳ ,به طور متوسط ، ۶۵ درصد مردم عنوان کردند که عضو کلیسا یا کنیسه هستند.حدود ۴۰ درصد گفتند که طی هفته ی گذشته به کلیسا یا کنیسه رفته اند و حدود ۳۳ درصد اعلام کردند که حداقل یک بار در هفته به کلیسا می روند. در همین دوره ی زمانی ,حدود ۶۰ درصد مردم امریکا گفته اند که روزی یک یا چند بار در هفته دعا می خوانند . بیش از ۲۰ درصد هم یک یا چند بار در هفته و در حدود ۱۰ درصد هم کمتر از یک بار در هفته دعا می خوانند. ۱۰ درصد مردم هم هرگز دعا
نمی خوانند. با در نظر گرفتن طبیعت بشر , ممکن است این اظهارات درباره ی عادات مذهبی مبالغه آمیز به نظر بیاید ,اما حد و اندازه ای که آمریکایی ها مذهبی بودن خود را اظهار دارند , خود گواهی است بر اهمیت هنجار های مذهبی در جامعه ی آمریکا.تنها ۱۰ درصد آمریکایی ها ملحد هستند که اکثریت مردم آن را پسندیده نمی دانند. اما تمایل امریکایی ها به رای به یک کاندیدای ریاست جمهوری از گروهی اقلیت به میزان قابل توجهی افزایش یافته است. در نظر خواهی که در سال ۱۹۹۹ انجام شد, بیش از ۹۰ درصد مردم اظهار داشتند که می خواهند که به یک کاندیدای ریاست جمهوری سیاه پوست,یهودی و یا زن رای دهند. در حالی که ۵۹ درصد اعلان کردند که حاضر اند به یک همجنس باز رای دهند- تنها ۴۹ درصد تمایل خود را به رای به کاندیدای ملحد اظهار کردند. گویی آمریکایی های امروزی با نظر اجداد خود که بنیان گذاران دولت جمهوری بودند,موافق هستند که یک دولت جمهوری به اساسی مذهبی نیاز دارد و از این روست که پذیرفتن رویگردانی آشکار از خداوند برایشان دشوار است.
چنین سطح بالای مذهبی بودن ,اگر هنجار هر کشور دیگری بود, کمتر قابل توجه می بود. هر چند آمریکایی ها در این خصوصیت,اساساً از سایر کشور های توسعه یافته ی اقتصادی, متفاوت هستند. به طور کلی , تعهد مذهبی در هر کشور, با سطح توسعه ی اقتصادی آن رابطه ی عکس دارد به این معنی که ؛ مردم کشور های فقیر شدیداً مذهبی هستند در حالی که مردم کشورهای ثروتمند, مذهبی نیستند. در این میان آمریکا یک استثناء است . در یک تحلیل مشخص شد که اگر آمریکا از نظر توسعه ی اقتصادی مانند کشور های دیگر بود, تنها ۵ درصد آمریکایی ها فکر می کردند که دین در زندگی شان بسیار مهم است, اما اکنون , ۵۱ درصد اینگونه می اندیشند.
در سال ۱۹۹۱ برای طرح مطالعات اجتماعی بین المللی پرسشنامه ای شامل از ۷ پرسش در ارتباط با اعتقاد به خداوند,زندگی پس از مرگ , بهشت و سایر مفاهیم مذهبی تهیه شد. پس از اعلام نتایج ، جرج بی شاب کشور ها را بر اساس درصد جمعیتی که به اعتقاد مذهبی شان اذعان کرده بودند,رده بندی کرد. ایالات متحده در پاسخ به ۴ سؤال و با فاصله ی زیادی نسبت به سایر کشور ها ,رتبه ی اول ,در پاسخ به یک سؤل رتبه ی دوم و در پاسخ به سؤال رتبه ی سوم را کسب کرده و در مجموع با نسبت یک به هفت مذهبی ترین کشور جهان شناخته شد. بر اساس این نظر سنجی ,آمریکا از کشور هایی چون ایرلند و لهستان که هسته ی هویت ملی شان آن ها را از حریفان انگلیسی ,رومی و آلمانی شان متمایز می کند, بسیار مذهبی تر هستند.
علاوه بر مذهبی بودن عمومی آمریکایی ها ,مسیحیت آنها ، ناظران خارجی را تحت تاًثیر قرار داده و ناظران امریکایی هم آن را تاًیید کرده اند. در سال ۱۸۱۱,دادگاه عالی اعلام داشت : ما مردمی مسیحی هستیم .لینکلن هم در بحبوحه جنگ های داخلی آمریکا ,آمریکا را  ملتی مسیحی  توصیف کرد. دادگاه عالی , بار دیگر , در سال ۱۸۹۲ اظهار داشت : این کشور کشوری مسیحی است .در سال ۱۹۱۷,در حمایت از جنگ , قانونی از تصویب کنگره گذشت که روزی را به عنوان روز نمازگزاران/ عبادتگران نامگذاری و آمریکا را به عنوان کشوری مسیحی معرفی می کرد.در سال ۱۹۳۱, مجدداً دادگاه عالی دیدگاه خود را اعلام داشت: ما مردمی مسیحی هستیم , بر اساس حق برابر آزادی مذاهب و اقرار به وظایف خود در فرمانبرداری از خواست خداوند.
با وجود آن که, طی سالیان سال , توازن میان جمعیت کاتولیک و پروتستان اندکی دچار تغییر شده,شمار آمریکاییانی که خود را مسیحی معرفی می کنند تقریباً ثابت مانده است. طی سال های ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۶ سه تحقیق انجام شده که ۸۴ تا ۸۸ درصد مردم آمریکا عنوان کرده اند که مسیحی هستند. سهم مسیحیان از جمعیت آمریکا با سهم یهودیان در اسرائیل , مسلمانان در مصر و هندوها در هند و ارتدوکس ها در روسیه برابر یا بیشتر است.
با وجود این ها ,هویت مسیحی آمریکائیان از دو جهت مورد سوال قرار گرفته است؛ اول آنکه آمریکا به تدریج در حال از دست دادن هویت مسیحی خود است, زیرا تعداد مذاهب غیر رسمی در حال افزایش است. به این ترتیب مردم آمریکا تبدیل به مردمانی چند مذهبی می شوند نه مردمی چند فرقه ای . دوم آن که هویت مذهبی آمریکا ، به جامعه ای سکولار, ملحد, مادی گرا و بی تفاوت نسبت به میراث مذهبی خود متصف می شود. هیچ کدام از این گفته ها با واقعیت همخوانی ندارد.
بسیاری از متفکران وآگاهان در دهه های ۱۹۸۰ و ۹۰ این نظر را ترویج کردند که آمریکا , به دلیل گسترده شدن ادیان غیر مسیحی , هویت مسیحی خود را از دست می دهد. اشاره ی این عده , به شمار رو به افزایش مسلمانان, سیک ها , هندوها و بودایی ها در جامعه ی آمریکایی بود. تعداد هندوها از ۷۰۰۰۰ نفر در سال ۱۹۷۷ به ۸۰۰۰۰۰ نفر در سال ۱۹۷۷ افزایش یافته است. در سال ۱۹۷۷ تعداد مسلمانان ۳۱۵ میلیون نفر بود، در حالی که بودایی ها چیزی حدود ۷۵۰۰۰۰ تا ۲ میلیون نفر بوده اند. این افزایش هاست که طرفداران نظر مسیحیت زدایی , به گفته ی پروفسور دیانا اک می گویند که  گوناگونی مذهبی ,مدل آمریکا را از بین برده است مدلی که در آن آمریکا کشوری تعریف می شد با اکثریت غالب مسیحی و اقلیت یهودی.افزایش تعداد اعضای مذهب غیر مسیحی بی اغراق , اثر چندانیبر هویت مسیحی آمریکا نداشته است. در نتیجه ادغام ,نرخ پایین زاد و ولد و ازدواج بینابینی ,سهم یهودیان از ۴ درصد در دهه ۱۹۲۰ به ۳ درصد در دهه ی ۵۰ و کمی بیشتر از ۲ درصد در سال ۱۹۹۷ کاهش یافته است. اگر آمار ارایه شده توسط سخنگوی این عده صحیح باشد، تا سال ۱۹۹۷ حدود ۵/۱ درصد از
آمریکایی ها مسلمان بوده اند و سهم هندوها و بوداییان هرکدام کمتر از یک درصد بوده است.
بی شک تعداد پیروان غیر یهودی و مسیحی به رشد خود ادامه خواهد داد، اما این مقدار تا
سال های سال رقمی بی نهایت کوچک باقی خواهد ماند. بخشی از این افزایش ها در تعداد اعضای ادیان، به دین های جدید مربوط می شود اما بخش عمده ی این افزایش مربوط به مهاجرت و نرخ بالای زاد و ولد است. مهاجران ادیان غیر مسیحی از مهاجران کشورهای لاتین کمتر هستند. مهاجران کشورهای لاتین تقریبا همگی کاتولیک هستند و نرخ زاد و ولدشان بالاست. از سوی دیگر این مهاجران به پروتستان های کلیسای انجیلی می پیوندند. مسیحیان آسیایی و کشورهای خاور میانه بیش از غیر مسیحیان این مناطق به آمریکا مهاجرت می کنند. در سال ۱۹۹۰ اکثر آمریکاییان آسیایی تبار بیشتر مسیحی بوده اند تا بودایی یا هندو و حدود دو سوم آمریاییان عرب تبار هم بیشتر مسیحی بوده اند تا مسلمان. هرچند تعداد مسلمانان عرب مهاجر افزایش یافته است، در آغاز قرن ۲۱ گرایش ترکیب مذهبی ایالات متحده به سمت مسیحیت بیشتر شده نه کمتر.
آمریکاییان دیدگاه خاصی در ارتباط با مذهب دارند : همگی شایسته ی احترام اند. با درنظر گرفتن این تسامح عمومی درباره ی گوناگونی مذهبی، ادیان غیر مسیحی امکان دیگری ندارند جز آن که بپذیرند آمریکا کشوری مسیحی است. ایرونگ کریستون، نومحافظه کار یهودی می گوید :  آمریکایی ها همواره خود را ملتی مسیحی می دانسته اند و با سایر مذاهب تا جایی مدارا میکنند که آن مذاهب با اخلاقیات سنتی یهودی – مسیحی سازگار باشد. اما این تسامح برابر … در واقعیت هیچ گاه به معنی برابری به تمام معنا در اعتبار اجتماعی نبوده است . با وجود آن که مسیحیت رسما رایج نشده، ولی به صورت غیر رسمی تثبیت شده است.
اما آیا اگر افزایش اعضای غیر مسیحی در گذر زمان، مسیحیت را در آمریکا تضعیف نکرده باشد، با فرهنگی که از قضا غیر مذهبی است، اگر ضد مذهبی نباشد، جایگزین نشده است؟ این واژه ها جمعیت فرهیخته و نخبگان رسانه های آمریکایی را توصیف می کند اما نه تمام مردم آمریکا را. جامعه ی آمریکا ممکن است در مقایسه با سایر جوامع، مذهبی تر باشد اما اگر تعهد
آمریکایی ها نسبت به دین در گذر زمان کم رنگ شود، عقیده ی سکولار شدن هنوز به قوت خود باقی خواهد ماند. هیچ مدرکی دال بر کاهش این تعهد وجود ندارد و در صورت وجود بسیار کم است. در دهه های ۱۹۶۰ و ۷۰ کاهشی در تعهد مذهبی کاتولیک ها مشاهده می شود، هرچند که این تغییر تفکر کاتولیک را نسبت به مذهب، همسو با پروتستان ها کرد.
در طول تاریخ آمریکا نوساناتی در تعهد مذهبی و مشارکت آمریکایی ها در امور دینی به چشم می خورد اما هیچ گاه روند رو به پایینی وجود نداشته است. در آغاز قرن ۲۱ در مقایسه با سایر برهه های تاریخ این کشور، نه تنها تعهد مردم نسبت به باورهای مذهبی و هویت مسیحی شان کمتر نشده که تاحدی بیشتر هم شده است.
 نویسنده : ساموئل هانتینگتون
مترجم : سارا حبیبی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا