مبانی روان شناسی رشد

مباني روان شناسي رشد

دوره شیرخوارگی
دوره اول زندگی یا دوره شیرخوارگی، از لحظه تولد آغاز می شود و تا دو سالگی ادامه می یابد. نوزاد در لحظه تولد، باید رشد جسمی و عصبی کافی داشته باشد تا بتواند در برابر عوامل بیرونی نظیر سرما، گرما، و فشار ایستادگی کند و زنده بماند. در این دوره، به تدریج دندان در می آید، راه رفتن و صحبت کردن شروع می شود و در نتیجه، کودک یا محیط ارتباط مطلوبی برقرار می سازد، در این فصل، خصوصیات کودک در دوره اول کودکی مورد بحث قرار می گیرد.

وابستگی فیزیولوژیک نوزاد به مادر، در لحظه تولد به پایان می رسد و به تدریج زندگی مستقل را آغاز می کند. نوزاد پس از تولد، باید نقش فعالی را در تامین نیازهایش ایفا کند؛ در غیر این صورت، ادامه زندگی برایش امکان پذیر نخواهد بود. به هنگام تولد، نوزادان در زمینه های متعدد از جمله حسی – حرکتی، تفاوت هایی دارند که با گذشت زمان، این تفاوت ها مشخص تر می گردند.

حواس بینایی، شنوایی، لامسه، بویایی، و چشائی نوزاد، در برابر محرک های گوناگون کم و بیش فعال است و در صورت کفایت شدت و میزان محرک، پاسخ مناسب بوجود می آید. شدت و میزان محرک برای ایجاد پاسخ در نوزادان، تفاوت دارد. به عنوان نمونه، ممکن است محرکی، کودکی را بگریاند و همان محرک بر کودک دیگر تاثیری نگذارد. در زمینه حرکات نیز نوزادان با یکدیگر تفاوت دارند. در بعضی نوزادان، حرکات دست و پا سریع و در برخی دیگر، کند است. برخی نوزادان، در خواب بی تابی می کند و عده ای دیگر، به راحتی می خوابند. جنسیت در شدت و میزان حرکات، موثر است و پسران معمولاً فعال تر از دختران هستند.

گفتیم نوزاد، به خاطر زنده ماندن باید بتواند مقداری از نیازهای جسمی خود از جمله تنفس، تنظیم حرارت بدن، خواب و استراحت، دفع مواد زاید، و تغذیه را بر آورده سازد.برخی از این نیازها خود به خود، ارضاء می شوند و تعدادی از آنها با کمک به دیگران برآورده می گردند.

بین نوزادانی که تازه متولد می شوند، تنفس نامنظم که بر اثر ضعف دستگاه تنفسی پیش می آید، عادی محسوب می گردد که پس از چند روز منظم می شود. تنفس همراه با صدا، اگر به طور ناگهانی آغاز شود احتمالا نشانه ای از خروسک، تنگی نفس، و عفونت دستگاه تنفسی است و مراقبت های فوری پزشکی ضرورت دارد.

محیط رحم، درجه حرارت نسبتاً ثابتی را برای جنین فراهم می آورد؛ در حالی که نوزاد در محیطی قرار می گیرد که درجه حرارت آن متغیر است. نوزاد ممکن است با پوشش بدنی کم، احساس سرما و یا با پوشش زیاد، احساس گرما کند. همچنین بیماری عفونی ممکن است با ایجاد تب، درجه حرارت بدن نوزاد را افزایش دهد. در حالت عادی، درجه حرارت بدن نوزاد خود به خود تنظیم می شود. در مواردی که بر اثر بیماری های مختلف، درجه حرارت بدن نوزاد بهم می خورد، والدین باید به طریق مقتضی درجه حرارت بدن او را تنظیم کند.

خواب و استراحت ، فعالیت فیزیولوژیکی و شیمیایی بدن نوزاد را منظم می سازد و انرژی لازم را برای تداوم زندگی تامین می کند. نوزادان تقریباً ۸۰ % از وقت خود را در خواب به سر می برند، و کودک یک ساله تقریباً نصف اوقات را می خوابد. از این رو، با افزایش سن، ساعات خواب کاهش می یابد. در سال اول زندگی، حالت خواب کودک دگرگون می شود. نوزاد سه تا چهار هفته، به طور متوسط روزانه هفت تا هشت نوبت به خواب کوتاه فرو می رود؛ و در شش هفتگی، دو تا چهار نوبت به مدت طولانی تری می خوابد. اکثر کودکان بیست و هشت هفته ای، معمولاً تمام شب را می خوابند، و از آن زمان تا یک سالگی، روزانه دو تا سه بار می خوابند. نیاز کودکان به خواب، در سنین مختلف فرق می کند. عوامل متعددی درکمیت و کیفیت خواب کودکان موثرند که از آن جمله می توان بیماری، درد، خیس کردن جا، سروصدای محیط، و هیجانات را نام برد.

پر شدن روده و مثانه، موجب می گردد دریچه های خروجی دفع به طور خودکار باز و محتوای آنها خارج شود. تا هنگامی که دستگاه عصبی – عضلانی کودک رشد کافی نیافته است، عمل دفع به طور غیر ارادی انجام می گیرد. در دو سال اول کودکی، تغییرات مهمی در عمل دفع کودک به وقوع می پیونددد کودک در چهار ماهگی، روزانه سه تا چهار بار و معمولاً به هنگام بیدار شدن، و در هشت ماهگی، معمولاً روزانه دو بار مدفوع می کند. تا چندین هفته پس ازتولد، دفع ادرار به طور مکرر انجام می گیرد؛ ولی با افزایش سن به تدریج از دفعات آن کاسته می شود.

گرسنگی و تشنگی، که در نوزادان قابل تفکیک نیستند، ابتدا با کمک دیگران و به تدریج توسط کودک ارضاء می گردند. در صورتی که گرسنگی و تشنگی نوزاد به موقع و درست برطرف نشود، موجب بیقراری و بی تابی او می گردد. نوزاد در آغاز، روزانه معمولاً به هفت تا هشت بار، و در یک ماهگی به پنج تا شش بار تغذیه نیاز دارد. در حدود چهار ماهگی باتجویز پزشک، غذاهای نرم (فرنی مانند) به دستور غذایی کودک افزوده می شود و در چهار تا شش ماهگی، از غلات و سبزیجات در تغذیه کودک استفاده می گردد.

در دو سال  اول زندگی، تغییرات گوناگونی در جنبه های جسمانی، حرکتی، حسی، ذهنی، عاطفی، و اجتماعی به وقوع می پیوندد و کودک را برای انجام اعمال و فعالیتهایی مشخص آماده می سازد. رشد کودک در این دوره، در جنبه های فوق در زیر مورد بحث قرار می گیرد.

۱- رشد جسمانی:

گر چه معیارهای رشد جسمانی، تصویری نسبی از رشد را در هر مقطع سنی ارائه می دهند، ولی به علت تفاوت های فردی، این معیارها در همه موارد قطعیت ندارند. قد نوزاد در لحظه تولد، حدود پناه سانتی متر و وزنش تقریباً سه و نیم کیلوگرم است. در سال اول زندگی، قد و وزن کودک به سرعت افزایش می یابد و در پایان یک سالگی قد به حدود هفتاد و پنج سانتی متر و وزن به ده کیلوگرم می رسد. در این دوره، اندام هایی مختلف بدن، به نسبت مساوی رشد نمی کنند. به عنوان نمونه، رشد سر و صورت کندتر از سایر اندامهاست.

استخوان ها که در آغاز از بافت های غضروفی نرم تشکیل شده اند، به تدریج سخت می شوند و بسته شدن ملاج کودک تا حدود هجده ماهگی به طول می انجامد. سخت شدن استخوان ها در دختران، زودتر از پسران انجام می پذیرد. عوامل ارثی، بیماری ها، حساسیت ها، و سوء تغذیه اختلالاتی را در سخت شدن استخوان ها بوجود می آورند. زمان رویش اولین دندان های شیری در کودکان، متفاوت است. گرچه معمولاً در هفت ماهگی، اولین دندان شیری در قسمت پایین و در جلو می روید، ولی گاهی ممکن است رویش اولین دندان شیری تا یک سالگی به تعویق افتد. تعداد دندان های شیری در یک سالگی به حدود شش می رسد. معمولاً دختران زودتر از پسران دندان در می آورند. بافت های ماهیچه ای نوزاد نیز به تدریج رشد می کند و بر وزن و حجم آن ها افزوده می شود.

در دومین سال زندگی، رشد جسمانی همانند سال اول سریع نیست و قد کودک به هشتاد و پنج سانتی متر و وزنش به دوازده و نیم کیلوگرم می رسد. در ساختمان بدن کودک دو ساله هنوز مقداری از استخوان ها، به صورت بافت های غضروفی نرم هستند. ملاج معمولاً در هجده ماهگی سخت می شود و بیشتر دندان های شیری کودک در می آیند. کودک دو ساله، در مقایسه با بزرگسالان، بالاتنه نسبتاً سنگین تری دارد و سرش نسبت به بدن بزرگ می نماید و دست ها بلند و پاهایش کوتها است. رشد عصی – عضانی موجب می گردد کودک بتواند حرکات جدیدی را انجام دهد. مغز نوزاد که در لحظه تولد حدود سیصد و پنجاه گرم بود، در دو سالگی به یک کیلوگرم می رسد.

۲- رشد حرکتی

کودک یک ساله برای دستیابی به یک شئ به ترتیب از شانه ها ، بازوان، مچ، و انگشتان خود استفاده می کند. رشد حرکتی کودک، از عضلات درشت به سوی عضلات ریزتر انجام می گیرد. از این رو، حرکات ناموزون، به تدریج به حرکات موزون مبدل می شوند. رشد عصبی – عضلانی، موجب نشستن، خزیدن، چهار دست و پا راه رفتن، ایستادن، و راه رفتن می شود. کودک سه یا چهار ماهه، می تواند تقریباً یک دقیقه با کمک دیگران و با تکیه بر پشتی، بنشیند و در شش ماهگی قادر است بدون کمک دیگران بنشیند. کودک در هفت یا هشت ماهگی می خزد و خود را با شکم بر روی زمین می کشد. در این هنگام، هنوز ماهیچه های تنه، بازوان، و پاها برای حفظ تعادل بدن رشد کافی نیافته اند. کودک در حدود ده ماهگی، می تواند با دست ها و بازوانش خود را بر روی زمین بکشد و در دوازده تا سیزده ماهگی قادر است راه برود.

تفاوت های بارزی در سن راه افتادن، بین کودکان وجود دارد. بدین معنی، که برخی در ده ماهگی به راه می افتند و عده ای ممکن است تا هجده ماهگی به راه نیفتد. در صورتی که راه رفتن تا دو سالگی به تعویق افتد به معاینات پزشکی نیاز است. رشد نظام عصبی – عضلانی در وقوع نشستن، ایستادن، و راه رفتن کودک، بیش از تمرین و تجربه موثر است. ممانعت کودک از فعالیت، موجب کندی و تشویق او به تلاش بیشتر، باعث تسریع حرکات می شود. بیماری های طولانی و شدید، ممکن است راه افتادن کودک را به تعویق اندازد. کودک معمولاً در بیست ماهگی با کمک دیگران، و در بیست و چهار ماهگی بدون کمک دیگران می تواند از پله ها بالا و پائین برود. این حرکات نیز بیش از آن که از تمرین متاثر باشد از رشد نظام عصبی – عضلانی ناشی می شود. از این رو، می توان نتیجه گرفت تا زمانی که نظام عصبی – عضلانی کودک، به رشد کافی نرسد، حرکتی به وقوع نخواهد پیوست. پس از رسیدگی نظام عصبی – عضلانی، تمرین در پیشرفت و بهبود حرکات موثر واقع می شود.

۳- رشد حسی:

کودک از طریق حواس بینایی، شنوایی، چشائی، بویایی، و لامسه به کسب اطلاعات و شناخت محیط موفق می شود. علی رغم تلاش های بسیاری که برای شناخت عملکرد حواس در لحظه تولد به عمل آمده است، هوز اطلاع جامعه و کاملی درباره توانایی های حسی نوزاد موجود نیست. انقباض مردمک چشم نوزادان در مقابل نور، موید آن است که نوزادان به محرک های بینایی پاسخ می دهند. پاسخ نوزاد به نحرک های بیرونی، که در لحظه تولد آهسته است، به تدریج سریع تر می شود نوزاد، که ابتدا به محرک های بینایی قوی پاسخ می دهد، به تدریج سریعتر می شود. نوزاد، که ابتدا به محرک های بینایی قوی پاسخ می دهد، به تدریج در قبال محرک های ضعیف تر نیز واکنش نشان می دهد. نوزادان چندین هفته پس از تولد، میتوانند اشیای رنگین را تعقیب کنند. هماهنگی بین دو چشم، در لحظه تولد وجود ندارد و در هفت یا هشت هفتگی حاصل می شود.

دستگاه شنوایی نوزاد به هنگام تولد، گر چه از رشد نسبی برخوردار است، اما ممکن است به علت مواد لزج درگوش میانی و یا گوش خارجی، قادر به دریافت اصوات نباشد و پس از تمیز شدن گوش ها، شنوایی حاصل می شود. نوزادان به اصوات شدید و مداوم، بهتر پاسخ می دهند. از این رو، اصوات شدید، حرکت بدنی و نظم تنفسی نوزادان را بر هم می زند.

حس چشائی نوزادان در لحظه تولد، ضعیف است و در قبال شوری، شیرینی، ترشیع و تلخی واکنش های متفاوتی دارند. قدرت چشائی نوزادان در دو هفته اول زندگی، به سرعت افزایش می یابد؛ به طوری که از جشیدن شیرینی خوشحال، و از تلخی ناراحت می شوند. عکس العمل های نوزادان در برابر گرما و سرما و درد نیز با یکدیگر تفاوت دارد.

بررسی چگونگی رشد ذهنی در دوره اول کودکی، کار ساده ای نیست. هوش، که ما حصل رشد ذهنی است، قدرت سازگاری فرد با محیط تلقی شده است. پیاژه (۱۹۵۲) که رشد ذهنی کودکان را مورد مطالعه قرار داده، معتقد است در رشد هوش دو مرحله اساسی حسی – حرکتی (تولد تا دو سالگی) و ادراکی (دو سالگی تا بلوغ) وجود دارد. در مرحله حسی – حرکتی یا اعمال قبل از کلامی، شناخت و سازگاری کودک با محیط، نه از طریق زبان یا سمبول ها، بلکه به وسیله بازتاب هایی نظیر مکیدن حاصل می گردد. کودک چهار تا هفت ماهه، به تکرار اعمال لذت آور می پردازد و از هفت تا ده ماهگی حل مشکلات ساده را آغاز می کند؛ از یازده تا هجده ماهگی، کارهایش را از طریق آزمایش و خطا انجام می دهد و با محیط آشنا می شود. کودک از هجده ماهگی به بعد، با تلفیق آموخته ها و تجارب قبلی، به معانی و ترکیبات ذهنی جدیدی دست می یابد و در باره نتایج احتمالی کارهایش می اندیشد و به تدریج اشیاء را بر اساس ماهیت درونی و نه وضع ظاهری، مورد توجه و ارزیابی قرار می دهد. به عنوان نمونه، یک کودک شش ماهه، یک پرتقال و یک توپ را  که هر دو کوچک و گرد هستند، همانند می انگارد؛ در حالی که در دو سالگی، بین آن ها فرق قائل می شود و بر هر یک نام خاصی می نهد. با ظهور تفکر سمبولیک در دو سالگی، عملکرد ذهن کودک دگرگون می شود و به تدریج مفاهیم را درک و استدلال را آغاز می کند.

به نظر پیاژه، کودک در دو سه ماه اول زندگی، نسبت به جهان دید کلی و گذرائی دارد و اگر محرکی از نظرش دور شود، آن را جستجو نمی کند. کودک سه تا شش ماهه، بین حرکات چشم و دست، هماهنگی نسبی دارد و به اشیایی که در حوزه دیدش قرار می گیرند چنگ می زند. کودک نه ماهه، که رشد ذهنی بیشتری دارد، اشیائی را که قبلا شاهد مخفی شدن آن ها بوده است پیدا می کند. به عنوان نمونه، اگر مادر، شیشه شیر را در حضور کودک زیر پتو پنهان سازد، کودک برای یافتن آن به دنبالش می گردد.

تکلم، که در آن از اتمام فرایندهای عالی ذهن نظیر طرح ریزی، تفکر، استدلال، و قضاوت استفاده می شود، یکی دیگر از معیارهای رشد ذهنی به حساب می آید.زبان مجموعه ای از اصوات و نشانه هاست که بدان وسیله ارتباط ذهنی و عاطفی بین افراد برقرار می شود. برای ایجاد درست، باید اصوات، کلمات، و دستور زبان بخوبی آموخته شوند. کودک ابتدا باید حروف صدادار و بی صدا را بیاموزد و تقلید کند تا بتواند همچون یک بزرگسال صحبت کند. سپس کاربرد کلمات ساده معنی دار را فرا می گیرد، و در مرحله بعد از کلمات مرکب برای بیان مقصود استفاده می کند. نحوه ترکیب کلمات و تبدیل آن ها به جملات و آناشیی با قواعد دستوری، برای درست گفتن ضرورت تام دارد.

در اولین سال زندگی، عوامل محیطی نظیر روابط کودک با اطرافیان، در رشد تکلم نقش بسزایی دارند. کودک، تقلید اصوات را معمولاً پس از نه ماهگی آغاز می کند. کودکان، تکلم را در سنین مختلف شروع می کنند و سن مشخصی برای آن وجود ندارد. کودک رها رفتن را زودتر از تکلم شروع می کند. کلمات رایج روزمره نظیر بابا، و مامان اولین کلماتی هستند که کودک بیان می کند.

در یادگیری تکلم دو مرحله تولید صدا و درک مفاهیم وجود دارد. کودک بیش از آنچه که می گوید، درک می کند. کودک در سال دوم زندگی، گفتار دیگران را تقلد می کند. تکلم، زمانی معنی دار و قابل فهم است که با درک معانی کلمات و رعایت قواعد دستوری همراه باشد.کودک به تدریج با فراگیری معانی کلمات، که معرف اشیاء و وقایع هستند، ارتباط خود را با اطرافیان گسترش می دهد، گفتار آنان را بیشتر و بهتر درک می کند، و به محرک ها دقیق تر و مناسب  تر پاسخ می دهد. در جریان یادگیری تکلم، کودک ابتداء کلمات جزئی و ساده و سپس کلی و مرکب را می آموزد. به عنوان نمونه، کودک اول یاد می گیرد که «سیب» شئ قرمز یا زردی است که شکل خاصی دارد و قابل خوردن است و سپس می آموزد که «میوه» به مجموعه ای از اشیاء خودنی نظیر سیب، گلابی، و انگور اطلاق می شود.

در دومین سال زندگی، استفاده از کلمات معنی دار، تکلم کودک را بیشتر قابل فهم می سازد و کودک می تواند از کلمات آموخته شده برای بیان مقصود بهره گیرد. کودک دو ساله، کلمات را در هم و خلاصه بیان می کند و در سه سالگی قواعد دستوری را در تکلم به کار می بندد. محتوای تکلم کودک دو ساله، از اسامی و افعال و صفاتی تشکیل می شود که هر یک به تنهایی، موضوع یا فکری را القا می کند. به عنوان نمونه، هدف کودک از گفتن کلمه «گرم» ممکن است این باشد که «آب گرم است» و یا از بیان کلمه «مامان» احتمالا اظهار می دارد که «مادر کجاست؟» یا «مادر را می خواهم» یا «مامان اینجاست» یا مشاهده رفتار کودک به هنگام ادای کلمات، می توا به هدف او پی برد.

درباره چگونگی فراگیری تکلم توسط کودکان، عقیده یگانه ای وجود ندارد و میلرو دالارد (۱۹۴۱) و ماورر (۱۹۴۷) نظراتی را ارائه داده اند که در هر دو بر تاثیر پاداش و نقش تقلید تاکید شده است. میلر وادا لارد، گریه نوزاد را اولین وسیله ارتباطی قلمداد می کنند و معتقدند که نوزاد بدان وسیله نیازهای خود را اعلام می دارد. سپس مادر از طریق تغذیه، بغل گرفتن، تعویض کهنه، و برقراری ارتباط کلامی و غیر کلامی، نوزاد راتسکین می دهد. نوزاد که از این فعالیت ها خوشایند مادر لذت می برد، به تدریج با او ارتباط کلامی و غیر کلامی مستحکمتری برقرار می سازد و از اعمال او تقلید یم کند و به موارد دیگر تعمیم می دهد. از این رو، مادر اولین الگوی ارتباطی کودک به حساب می آید و رابطه صمیمی بین مادر و کودک در رشد تکلم کودک تاثیر بسیار دارد.ماورر نیز همانند میلرودالارد، در فراگیری تکلم بر چگونگی ارتباط مادر و کودک تاکید دارد. کودک از مادر می آموزد که کلماتی مبین دوستی و محبت هستند و باعث آرامش و تسکین می گردند. کودک با تکرار این کلمات پاداش دهنده، به تدریج تکلم را فرا می گیرد. این نوع زبان آموزی، بر آزمایش و خطا استوار است.

تکلم پسران یا دختران، تفاوت چشمگیری دارد. دختران معمولاً زودتر از پسران، تکلم را شروع می کند و واضح تر از پسران سخن می گویند. هوش کودک و وضع اجتماعی – اقتصادی خانواده، در چگننگی تکلم موثر است و کودکان متعلق به خانواده های تحصیل کرده و مرفه در مقایسه با خانواده های بی سواد و فقیر معمولاً تکلم بهتر و پیشرفته تری دارند.

۵- رشد عاطفی:

عاطفه، پاسخ فرد به نیاز درونی و یا محرک بیرونی است که با علائم فیزیولوژیکی نظیر افزایش ناگهانی ضربان قلب، انقباض عضلات، بالا رفتن فشار خون، و افزایش ترشح هورمون آدرنالین همراه می باشد. قدرت درک و نیز وضع جسمی کودک، در برو عواطف موثرند. به عنوان نمونه، اگر کودکی معنی مرگ و مردن و یا از دست دادن محبوبی را درک نکند، از مرگ دیگری ناراحت نخواهد شد. عواطف کودک در سال اول زندگی، به علت محدود بودن تجارب، متعدد و متنوع نیست. با افزایش سن و تجربه، پاسخ های عاطفی کودک، متنوع و مشخص و قابل فهم می شوند.

۶- رشد اجتماعی:

رابطه عاطفی بین کودک و اطرافیان – مخصوصا مادر – در اولین سال زندگی در رشد اجتماعی او نقش تعیین کننده ای دارد و نحوه ارضای نیازهای کودک از جمله گرسنگی، و تشنگی زیربنای نگرش آینده او را نسبت به دیگران مشخص می سازد. مادر عصبانی و مضطرب، کودک را به طور مناسبی تغذیه نمی کند و با او ارتباطی عاطفی مطلوبی برقرار نمی سازد. با ادامه این عمل، بتدریج تغذیه و خود مادر برای کودک، ناراحت کننده و دردآور می گردند. چون ارگانیسم به طور طبیعی، از ناراحتی و درد اجتناب می کند، کودک از مادرش احتراز خواهد کرد و این عمل را به افراد دیگر نیز تعمیم خواهد داد. از این رو، طرد کودک توسط والدین، تعامل او را با دیگران مختل می سازد.

رابطه عاطفی بین کودک و مادر در دومین سال زندگی، در رشد روابط اجتماعی کودک اهمیت بسیار دارد. کودک برای آن که مورد پذیرش اطرافیان واقع شود، به تدریج باید توقعات آنان را برآورده سازد: قوانین و مقررات را رعایت کند، آهسته و بی صدا غذا بخورد، از صندلی بالا و پائین نرود و مدفوع و ادرارش را کنترل کند. چنانچه توقعات اطرافیان از کودک، نامناسب و غیر منتظره باشد، کودک نگران و ناراحت می شود و رشد اجتماعی او مختل می گردد.

کودک به خاطر علاقه به والدین و نیز دریافت پاداش به تقلید از اعمال و رفتار آنان می پردازد. به عنوان نمونه، دختر بچه کفش مادر را می پوشد و پسر بچه وسایل پدر را تصاحب می کند. کودک زمانی می تواند از رفتار والدین تقلید کند که شاهد بر اعمال و حرکات آنان باشد؛ همچنین، کودک از تقلید رفتار والدین، باید پاسخ مطلوب و خوشایندی دریافت دارد تا آن را ادامه دهد. هر چه پاداش قویتر باشد، احتمال تقلید افزایش می یابد.

محبت مادر، در اولین سال زندگی، اضطراب و ناراحتی کودک را به مقدار بسیار کاهش می دهد. کودک یک ساله، ممکن است با نخوردن غذا و پس زدن آن نگرانی خود را نشان دهد؛ و در دو سالگی در برابر انتظارات بیجای والدین – مخصوصا در کنترل مدفوع –  مقاومتش را از طریق امتناع از مدفوع کردن به هنگام نشستن بر روی توالت ظاهر سازد. کودک، ممکن است مدت طولانی، بر روی توالت بنشیند، ولی مدفوع نکند. کودک، با این کار، مادر را ناراحت و خود را راضی می کند و بدان وسیله نگرانیش را کاهش می دهد. برای یادگیری کنترل مدفوع، رشد عصبی – عضلانی ضرورت دارد، و کودک باید معانی کلمات را بفهمد و بتواند با اطرافیان ارتباط برقرار سازد. از این رو، هجده ماهگی وقت مناسبی برای آموزش کنترل مدفوع است. مادرانی که در آموزش کنترل مدفوع به کودک، سخت گیری و خشونت می کنند، موجب می شوند در کودک اختلالات گوناگون رفتاری به وجود آید.

کودک نقاط ضعف والدین را می شناسد و از آن ها در موارد ضروری به سود خود استفاده می کند. ارتباط نادرست با کودک، مشکلاتی را در رشد اجتماعی او باعث می گردد. خود پنداری کودک، که ارزشیابی آگاهانه و ناآگاهانه او از توانایی ها و ضعف هایش است، بر اثر تعامل با اطرافیان حاصل می شود. بی توجهی به کودک و ارتباط نامناسب والدین با او، ممکن است در کودک احساس بی کفایتی و طرد شدگی به وجود آورد و کودک، خود را فرد ارزشمندی تلقی نکند.

کود در این دوره، به کاوش و کشف می پردازد و پی می برد که می تواند در تغییر محیط موثر باشد. در این اثناء مادر نقش تعیین کننده ای دارد. چنانچه مادری، بخاطر ترس از آن که مبادا کودک به خود صدمه رساند، مانع فعالتی های کاوشگرانه او شود، کودک را از یادگیری رفتارهایی که برای زندگی لازم است محروم می سازد و او را وابسته به بار می آورد. در مقابل، مادری که اجازه می دهد کودک به طور صحیح به کاوش بپردازد، کودکی فعال و مستقل تربیت می کند. این گونه مادران، برای خلاقیت ارزش قائلند و به کودک می آموزند که کنجکاوی و نوآوری، مورد پذیرش است. مادری که به نظم و نظافت منزل، بیش از اندازه توجه می کند و کودک را به خاطر ریتخت و پاش اسباب بازیهایش، مورد تنبیه و نکوهش قرار می دهد، بروز و رشد رفتار کاوشگرانه کودک را مانع می شود و رشد اجتماعی او را مختل می سازد. کودک برای فراگیری رفتار اجتماعی باید انگیزه ای داشته باشد که کسب رضایت والدین یکی از آن ها به حساب می آید. لذا پذیرش کودک و رفتارهای مطلوب او توسط والدین، برای رشد اجتماعی او ضرورت دارد.

به طور خلاصه، در این فصل رشد کودک در اولین دوره زندگی یعنی شیرخوارگی، مورد بررسی قرار گرفت. گفته شد نوزدان با یکدیگر تفاوت دارند و نیازهای آنان متعدد است. در دو سال اول زندگی، تغییرات چشمگیری در زمینه های گوناگون به وقوع می پیوندد و کودک با در آوردن دندان، راه رفتن، و تکلم می تواند تا حدودی به زندگی مستقل ادامه دهد. با افزایش رشد در زمینه های جسمانی، ذهنی، عاطفی، و اجتماعی رفتار کودک در هر مورد پیچیده تر و مشخص تر می گردد. در این دوره، مادر در رشد همه جانبه کودک نقش تعیین کننده ای دارد.

دوره پیش دبستانی

دوره دوم کودکی، که سنین سه تا پنج سالگی را در بر می گیرد، دوره پیش دبستانی یا کودکستانی نیز نامیده می شود. در این دوره، کودک پر جنب و جوش است، درباره جهان هستی تصوراتی کلی دارد، و از طریق بازی به بروز احساسات و شناخت محیط می پردازد. در دوره دوم کودکی، رشد در تمام جنبه ها سریع است و کودک سه ساله، به همکاری با دیگران علاقه دارد و کنجکاوانه از والدین درباره موضوعات گوناگون سوال می کند. در دوره پیش دبستانی، بین کودکان تفاوت هایی وجود دارد که کم و بیش در طول زندگی فرد ادامه می یابد. برای شناخته خصوصیات کودک در این دوره، چگونگی رشد در جنبه های گوناگون بررسی می شود.

۱- رشد جسمانی:

پسران در سه سالگی تقریباً نود و پنج سانتی متر قد و پانزده کیلوگرم وزن دارند، و دختران اندکی کوتاه تر و سبک تر از پسرانند. دختران در پنج سالگی تقریباً یک صد و هشت سانتی متر قد و بیست کیلوگرم وزن دارند، و پسران کمی بلندتر و سنگین تر از دخترانند. در این دوره، رشد بالا تنه و دور سر به تدریج کند می شود و پائین تنه، همچنان رشد می کندو تفاوت های مشخصی در شک لو ترکیب عناصر متشکله اندام های بدن بین پسران و دختران به وجود می آید. بدین معنی که بدن دختران بیشتر بافت های چربی و بدن پسران بیشتر بافت های ماهیچه ای را شامل می گردد.

استخوان ها و عضلات و دستگاه عصبی کودکک، د راین دوره بیشتر رشد می کندو استخوان ها سخت تر می شوند و بر حجم و اندازه آن ها افزوده می گردد. تا سه سالگی تقریباً تمام دندان های شیری می رویند و کودک می تواند از ذاهای بزرگسالان استفاده کند. از چهار سالگی، بر سرعت رشد عضلات افزوده می گردد؛ به طوری که حدود هفتاد و پنج درصد افزایش وزن کودک در پنج سالگی، به رشد عضلاتش مربوط می شود. عضلات درشت تر زودتر ز عضلات ریزتر رشد می کنند و رشد عضلانی ا عواملی نظیر سرشت، سلامتی، تغذیه، خواب و استراحت، و میزان فعالیت بستگی دارد. رشد عضلانی، کودک را به تدریج برایانجام اعمال پیچیده تر آماده می سازد.

در دوره پیش دبستانی، تنفس کودک کندتر ولی عمیق تر می شود، ضربان قلب منظم تر می گردد، فشار خون به طور ثابت افزایش می یابد، و نظام عصبی به سرعت رشد می کند در سه سالگی، مغز هفتاد و پنج درصد و در شش سالگی نود درصد وزن زمان بزرگسالی را دارد. در این دوره، کودک به تدریج در برابر بیماری های عفونی مقاوم تر می شود و در برابر عفونت ها مقاوم تر می شود و در برابر عفونت ها، نوسان درجه حرارت بدن کمتر می شود.

۲- رشد حرکتی:

رشد عصبی – عضلانی در دوره پیش دبستانی، موجب تحرک کودک در زمینه های متعدد می گردد و سپس تمرین، حرکات را بهبود می بخشد. کودک، به تدریج با دقت و ظرافت بیشتری راه می رود، می دود، به آسانی دور خود می چرخد، بدون کمک دیگران از پله ها پائین و بالا می روداز بلندی می پرد، و روی یک پا مدتی می تواند بایستد. کودک در سه سالگی می تواند مکعب های چوبی را روی هم قرار دهد و یک ورزق کاغذ را به طور افقی یا عمودی تا کند و در چهار سالگی، می تواند یک ضربدر و یا دایره روی کاغذ بکشد. کودک پنج ساله، می تواند خطوط مستقیمی را در تمام جهات، روی کاغذ بکشد و به طور مشخص تصویر یک آدم را رسم کند.

۳- رشد حسی:

کلیه حواس کودک در سه سالگی فعالند و او را در ریافت و تفسیرمحرک ها یاری می دهند. کودک پس از دریافت محرک های بیرونی از طریق حواس، احساس خود را بر مبنای تجرب قبیل، درک می کند و به آن معنی می دهد. ادراک، که از احساسا ناشی می شود و سازماندهی و مقوله بندی دیده ها وشنیده ها و لمس شده ها براساس تجارب قبلی است، در دوره پیش دبستانی رشد چشمگیری دارد. چون آموخته ها و تجارب قبلی در ادراک موثرند، والدین و اطرفاین باید به هر طریق ممکن، دانش کودک را گسترش دهند. کودک سهساله، محرک را به صورت کل دریافت می کند و تشخیص بالا و پائین و چپ و راست برایش مشکل است از این رو کودک نمی تواند تفاوت بین دو مثلث را که قاعده یکی بالا و دیگری پایین باشد تشخص  دهد. برخی کودکان پنج ساله، تفاوت بین حروف وارونه و عادی را به درستی تشخیص نمی دهند که به تدریج با افزایش تجربه، این مشکل بر طرف می گردد. در چهار تا پنج سالگی، کودک می تواند فاصله و وزن اشیاء را تا حدودی حدس بزند.

۴- رشد ذهنی:

رشد ذهنی که به سازگاری فرد با محیط کمک می کند با تکلم، حافظه، ادراک، استدلال و  حل مساله همراه است. رشد ذهنی دو مرحله دارد: اول، مرحله حسی – حرکتی که تولد تا دو سالگی را در بر میگیرد و دوم، مرحله ادراکی که دو سالگی تا بلوغ را شامل است و به ادوار پیش ادراکی دو تا چهار سالگی، شهودی چهار تا هفت سالگی، اعمال محسوس هفت تا یازده سالگی، و اعمال رسمی یازده سالگی به بعد تقسیم می شود. در مرحله حسی – حرکتی، کودک به وضع ظاهری اشیاء پاسخ می دهد؛ در حالی که در دوره تفکر پیش ادراکی، اشیاء برای کودک معنی دار هستند و کودک از طریق سمبول ها با آن ها ارتباط برقرار می سازد. به عنوان نمونه، دختر دو تا چهار ساله، با عروسک خود آن چنان بازی می کند که گویا با کودکی واقعی در ارتباط است؛ و پسر دو تا چهار ساله، به هنگام بازی با یک قطعه چوب، آن را یک تنگف یا یک اسب واقعی تصور می کند. از چهار تا هفت سالگی، علیرغم رشد نسبی تفکر و مفوم سازی، کودک به تماس عینی با اشیاء نیاز دارد؛ زیرا هنوز نگهداری ذهنی ایجاد نشده و مفاهیم ذهنی کودک تا حدود زیادی به آنچه می بیند بستگی دارد. به عنوان نمونه، اگر مقدار مساوی آب را در دو لیوان مختلف الشکل، یکی باریک و بلند و دیگری قطور و کوتاه، بریزیم، کودک دو تا چهار ساله، قادر نیست تساوی مقدار آب در دو لیوان را تشخیص دهد چنانکه آب لیوان باریک و بلند را بیشتر از آب لیوان دیگر می داند.

از هفت سالگی به بعد که تفکر کودک به تدریج به بزرگسالان شباهت می یابد، کودک به حل مساله موفق می گردد.

سازگاری یا مقابله موثر کودک با محیط، نتیجه دو فرایند جذب و انطباق است. بدین معنی که کودک علاوه بر جذب جنبه های واقعیت بیرونی در ساخت های روانی خود، باید بتواند در مقابله با محیط، بخشی از ساخت های روانی خود را نیز تغییر دهد. در جذب، کودک براساس ساخت ذهنی قبلی خود اقدام می کندو در وضعیت جدید، بانجام و تعمیم عملی که در موقعیت های گذشته انجام می داده است می پردازد. به عنوان نمونه، کودک مکیدن پستانک را به فعالتی مکیدن که قبلا می دانسته است جذب می کند. انطباق عکس جذب است. چون رفتار کنونی کودک برای سازگاری او کافی نیست. ارگانیسم جهت انطباق با محیط باید در رفتار خویش تغییرات مناسبی بوجود آورد ساخت ذهنی را براساس ادراکات جدید تغییر دهد تقلید کودک از رفتار والدین، نمونه بارزی از انطباق است که بدان وسیله کودک، به تغییر رفتار خویش می پردازد و می کوشد با آنان هماهنگ و همانند شود. بین جذب و انطباق، همواره توازنی وجود دارد (منصور ۱۳۶۲)

کودک دردوره پیش دبستانی، در فراگیری کلمات و ساختن جملات پیشرفت سریعی دارد و چندین جمله را پشت سر هم بیان می کند. کودک، استفاهد صحیح از اسامی، صفات، افعال، و قیود را در جمله، بدون آموزش مستقیم و از طریق ارتباط اطرافیان، به تدریج فرا می گیرد. وسایل ارتباط جمعی و گفتگ و بحث با کودک، در فراگیری کلمات و ساختن جملات تاثیر فراوان دارند. مضمون تکلم کودک دو ساله، غالبا در برگیرنده اسامی است، و استفاده از افعال و حروف اضافه و ربط برای او مشکل است. در چهار سالگی، جملات کودک پیچیده تر و در عین حال روشن تر می شوند.

در فراگیری تکلم، قوانین یادگیری مصداق می یابند. هر چه کودک به سخن گفتن، بیشتر تشویق شود انگیزه اش برای استفاده از تکلم قویتر باشد، سخن گفتن را بهتر و سریعتر خواهد آموخت. در دوره پیش دبستانی، چون بیشتر اوقات کودک با مادر سپری می شود، بنابراین نحوه صحبت کردن مادر در رشد تکلم کودک تاثیر به سزایی خواهد داشت. والدین باید کودک را تشویق کنند تا هنگام طلب چیزی، نام آن را بگوید و از خواستن آن با ایما و اشاره بپرهیزد. کودکان دو زبانه، در فراگیری یکی دو زبان که کمتر بدان صحبت می شود کندتر هستند.

در دوره پیش دبستانی، کودک یک کلمه را برای تشریح و طبقه بندی دسته ای از اشیاء و مفاهیم به کار می برد در هر زبان کلماتی نظیر سگ، اتومبیل و شیر اشیای خاصی را مشخص می سازند و کلماتی مانند حیوان، و وسایل نقلیه معرف گروه یا طبقه ای از اشیاء هستند. کودک چهار ساله، از کلمه اتومبیل برای معرفی تمام وسایل حمل ونقل استفاده می کند و به تدریج کلمات را در معانی خاص به کار می بندد. کودک سه تا چهار ساله، همچنین اشیاء را بر حسب عملکردشان توصیف می کند. به عنوان نمونه، سگ را حیوانی می داند که پارس می کند، و گاو را حیوانی که شیر می دهد، و آتش را ماده ای که مس سوزاند، در حالی که کودک دبستانی، به تدریج اشیاء را براساس نشانه های بیشتر و مفاهیم دقیق تر می شناسد و در این مورد سگ را حیوانی می داند که پارس کردن یکی از خصایص آن، و آتش را ماده ای می داند که سوزاندن یکی از ویژگی های آن است.

تکلم کودک، ابتدا خود – محور است و به تدریج حالت اجتماعی پیدا می کند. در تکلم خود- محوری، کودک به این موضوع که با چه کسی حرف می زند و یا چه کسی به حرفهایش گوش می دهد توجهی ندارد. کودکان دو سه ساله ضمن صحبت، هر یک با خود و برای خود حرف می زنند و به دیگری توجه چندانی ندارند.

از سوی دیگر، در تکمل اجتماعی، کودک به شنوندگان خود توجه می کند و با آنان ارتباط برقرار می سازد که نشانه ای از رشد اجتماعی است. بیان مفاهیم در قالب کلمات، برای کودک در دوره پیش دبستانی مشکل است و تکرار کلمات بین کودکان رواج دارد. تکرار کلمات توسط پسران بیشتر از دختران است و در هر دو جنس، با افزایش سن به تدریج کاهش می یابد. فشار آورد به کودک برای تکلم، احتمال پیدایش لکنت زبان را افزایش می دهد.

۵- رشد عاطفی:

در دوره پیش دبستانی، اضطراب و ترس و حسادت و ناکامی بین کودکان رواج دارد. گر چه وجود اندکی ترس و اضطراب برای یادگیری و تداوم فعالیت لازم استولی چنانچه مقدار آن زیاد شود، مانع تلاش و یادگیری می گردد در کودکان پیش دبستانی، عوامل متعدد و از جمله ممانعت از بروز پرخاشگری، تولد برادر یا خواهر، و طرد شدن توسط والدین یا دوستان موجب اضطراب می گردد. انسان که می خواهد خود را اضطراب و احساسات ناخوشاند حاصل از آن رها سازد، به هنگام مواجهه با موقعیت اضطراب آور، از مکانیسم های دفاعی متعددی استفاده میکند.

مکانیسم دفاعی، که پاسخ آموخته شده است و فرد در موقعیت های مختلف با توجه به ماهیت اضطراب و نوع شخصیت خود، از یکی و یا چندین نوع آن استفاده می کند. موقتا اضطراب را کاهش می دهد. به هنگام استفاده از مکانیسم های دفاعی، واقعیت پنهان می ماند، و ممکن است کودک درباره اعمالش مبالغه کند و یا منکر واقعیت شود یکی زا مکانیسم های دفاعی رایج بین کودکان پیش دبستانی، احتراز از موقعیت اضطراب آور است که در آن کودک از مواجهه با موقعیت های اضطراب آور اجتناب می ورزد. این مکانیسم، گر چه موقتا اضطراب را کاهش می دهد ولی استفاده مداوم از آن، موجب می گردد که کودک شیوه های مناسب برخورد با مکشل را فرا نگیرد. یکی دیگر از مکانیسم های دفاعی رایج بین کودکان در دوره پیش دبستانی، بازگشت است که در آن، کودک به انجام رفتارهای مخصوص دوران اولیه کودکی، متوسل می شود. این مکانیسم به هنگام تولد کودکی در خانواده، به وفور توسط کودکان بزرگتر به کار گرفته می شود. به عنوان نمونه، ممکن است کودک ده ساله، شیر را با شیشه و پستانک بخورد. از مکانیسم های انکار و سرکوبی در مواردی استفاده می شود که کودک پس از مواجهه با موقعیت اضطراب آور، قدرت مقابله با آن را نداشته باشد.

در مکانیسم انکار، کودک به شدت واقعیت محرک اضطراب آور را منکر می شود. به عنوان نمونه، کودکی که به وسیله مادر طرد می شود، خشونت و بدرفتاری مادر را انکار میکند و اصرار می ورزد که مادرش بسیار مهربان و دوست داشتنی است. در مکانیسم سرکوبی، کودک واقعه اضطراب آور را کاملا از آگاهی خود محو می سازد. سرکوبی، خودداری از یاد آوری و یا انکار واقعیت نیست، بلکه زدودن واقعه اضطراب آور از سطح آگاهی است. مکانیسم فرا فکنی که به وفور به وسیله کودکان پیش دبستانی مورد استفاده قرار می گیرد، عبارت است از نسبت دادن افکار یا اعمال نا مطلوب و نامقبول خود، به شخص یا عامل دیگر است به عنوان نمونه، ممکن است کودک پنج ساله، اعمال ناشایست خود را به دیگری اسناد دهد.

ترس، یکی از عواطف کودکان در دوره پیش دبستانی است که آموخته می شود. مقداری ترس برای سلامت کودک ضروری است. زیرا کودک را از خطرات احتمالی بدور نگه می دارد. کودک در موقعیت های ترس آور به اعمالی نظیر گریه، جیغ زدن، فرار و شکیت متوسل می شود. ترس کودکان در دوره پیش دبستانی، قابل پیش بینی نیست و در زمینه شیوه مقابله با ترس، تفاوت های چشمگیری بین آنان وجود دارد. محرکی ممکن است کودکی را به شدت بترساند. د رعین حال همان محرک در کودک دیگر ترسی ایجاد نکند. کودک پیش دبستانیع بسیاری از ترس ها را از مادر می آموزد و ترس های مشترک بین کودک و مادر، درمان نسبتاً طولانی دارند.

برای از بین بردن ترس کودکان، محرک های ترس آور باید به تدریج و به دفعات با محرک های خوشایند همراه گردند. پس از چند بار تکرار و مجاورت، کودک نسبت به محرک ترس آور، پاسخ مطلوبی ارائه خواهد داد. گاهی احتراز از محرک ترس آور، در کاهش یا رفع ترس موثر واقع می شود. بحث و گفتگو درباره موقعیت های ترس آور در سنین بالا نیز در تقلیل و رفع ترس موثر است.

حسادت که یکی دیگر از عواطف کودکان در دوره پیش دبستانی است، از محرومیت و اضطراب ناشی می گردد. حسادت، با خشم کودک نسبت به عامل مزاحمی که موجب محرومیت او گردیده، همراه است. به عنوان نمونه، تولد نوزاد باعث محرومیت و اضطراب کودک بزرگتر می گردد و برای او دردناک است. نوزاد، مقداری از اوقات و توجه والدین را به خود اختصاص می دهد، و در نتیجه کودک بزرگتر از توجه کامل والدین محروم می ماند. این احساس ناراحت کننده، موجب می گردد که کودک بزرگتر نسبت به نوزاد حسادت کند. حسادت کودک، غیر عادی و مرضی نیست. بلکه واکنشی است به این که مبادا محبت و توجه والدنی از او سلب شود. چنانچه با حسادت کودک، غیر عادی و مرضی نیست، بلکه واکنشی است به این که مبادا محبت و توجه والدین از او سلب شود. چنانچه با حسادت کودک، به طریق مناسبی برخورد نشود و تداوم و شدت یابد، سازگاری کودک مختل می گردد. پرخاشگری نسبت به نوزاد، بازگشت به اعمال کودکانه، اجتناب از مادر و دیگر اعضای خانواده، و سرکوبی از جمله رفتارهای کودکان محسوب می شوند.

در کودکان اول (ارشد) و وابسته، که بیش از حد مورد توجه و محبت والدین قرار گرفته باشند، حسادت شدیدتر است. زیرا آنان انتظار دارند که تمام توجه و محبت والدین را به خود اختصاص دهند. برای کاهش حسادت در کودک، والدین باید قبل از تولد نوزاد، با کودک بزرگتر صحبت کنند و او را آگاه سازند که خواهر یا برادری بدنیا خواهد آمد. پس از تولد نوزاد نیز والدین باید ساعاتی از روز را با کودک بزرگتر بگذرانند و او را مطمئن سازند که مورد توجه و محبت آنان قرار دارد. روابط خانوادگی مطلوب، ثبات در تریت و برخورد مناسب با کودک، و ارضای نیازهای اساسی او در کاهش حسادت کودک عوامل مهمی هستند.

۶- رشد اجتماعی:

کودک به تدریج و ضمن ارتباط با دیگران، بر مهارت های اجتماعی خود می افزاید. علی رغم دوره اول کودکی، که همبازی هایش نقش چندانی در زندگی کودک ندارند، در دوره پیش دبستانی، دوستان و همبازی ها تاثیر به سزایی در رشد اجتماعی کودک دارند. کودک در رابطه با همبازی ها، از الگوهای رفتاری آموخته شده در خانواده تبعیت می کند. بر اثر آمیزش با همسالان در مهد کودک و کودکستان و کوچه و بازار، کودک به تدریج پی می برد که برخی از آموخته ها، مناسب و مقبول نیستند و باید رفتارهای دیگران جایگزین آن ها شود.

مادر اولین منبع برای فراگیری رفتارهای اجتماعی کودک است. چنانچه کودکی با مادر، رابطه مناسبی داشته باشد از آنچه می آموزد در ارتباط با دیگران استفاده می کند و با اطرافیان برخورد گرمی دارد. از سوی دیگر، اگر رابطه کودک با مادر، سر دو محروم کننده باشد، کودک با دیگران رابطه نامطلوب خواهد داشت.

کودک در دوره پیش دبستانی، بیشتر با همجنسان خود دوست می شوند و در گزینش همبازی، تشابهات جسمی، خانوادگی و سنی را مد نظر قرار می دهند. روال انتخاب دوست، به تدریج دگرگون می شود. در آغاز که کودک تعداد زیادی دوستان موقتی دارد به مرور از تعداد دوستان می کاهد و رابطه عمیق تر و پایدارتری با آنان برقرار می سازد و کمتر به مناقشه می پردازد.

در دوره پیش دبستانی، کودک به اعضای خانواده وابستگی شدیدی دارد که در برخی رفتارهای او مشاهده می شود: برای حل مشکلات از والدین کمک می طلبد، برای انجام و تداوم کارها از والدین اطمینان و تسلی می خواهد، و همواره و در همه جا دوست دارد همراه آنان باشد. مادر، کودک را به کسب استقلال تشویق می کند و انتظار دارد هر چه زودتر کودک شخصا لباس بپوشد، به تنهایی استحمام کند، مشکلاتش را حل کند، و مدتی خود را سرگرم سازد. مادرانی که با کودکان خود، رفتار ثابتی ندارند و هر لحظه با او به نوعی رفتار می کنند، کودک را بیشتر با تعارض و تردید مواجه می سازند. مادری که کودک را به خاطر وابستگی، تشویق میکند، او را موجودی وابسته و ناتوان به بار می آورد. اصولا وابستگی در دختران بیشتر از پسران رواج دارد.

کنترل پرخاش گری، یکی از ملاک های رشد اجتماعی است. کودک پرخاشگر دیگران را آزار می دد، آنان را کتک می زند، اموال دیگران را تخریب می کند، در برابر تقاضای اطرافیان مقاومت می کند و به ناسزاگوئی می پردازد. پرخاشگری کودک علل متعددی دارد که از آن جمله می توان ناکام ماندن آرزوها و بی توجهی به کودک، محرومیت ها و ناراحتی های خانوادگی، تنبیه زیاد، بی ثباتی در روش های تربیتی، احساس گناه، ترس، و طرد شدگی را نام برد. کودکانی که به علت ترس از تنبیه، پرخاشگری خود را پنهان می سازند، در موقعیت هایی نظیر بازی با وسایل و اسباب بازی ها، پرخاشگری خود را پنهان می سازند، در موقعیتهایی نظیر بازی با وسایل و اسباب بازی ها، پرخاشگری خود را ظاهر می کنند. به عنوان نمونه، کودک ممکن است ناراحتی از مادر را، ضمن بازی با عروسک هایش بروز دهد. توقعات والدین از کودک، در ظهور پرخاشگری موثر است و معمولاً انتظار می رود که پسران بیش از دختران پرخاشگری خود را بروز دهند.

رقابت صحیح با دیگران، یکی از ویژگی های رشد اجتماعی است. رقابت کودکان با یکدیگر، تفاوت دارد. برخی به شدت رقابت می کنند، و عده ای رقابت را دوست ندارند. کودک نیل به برتری و غلبه بر دیگران را در  خانواده می آموزد، و رفتارهایی که در این جهت باشند به وسیله والدین تقویت می شوند. کودکانی که با خواهران و برادران خود رفتار مناسبی دارند، در ارتباط با دیگران کمتر به رقابت نادرست می پردازند. رقابت درست، باعث موفقیت و رقابت نادرست موجب برهم خوردن تعادل روانی کودک می گردد.

مهد کودک و کودکستانی که امکانات کافی دارند، مهارت های اجتماعی کودک را افزایش می دهند، کودک در این مکان ها، به یادگیری و تجربه می پردازد و روش های ارتباط با دیگران را فرا می گیرد و به نکات قوت و ضعف خود پی می برد. مهد کودک و کودکستان باید ابتکار و اعتماد به نفس کودک را افزایش و مهارت های اجتماعی او را گسترش دهند و رفتارهای نامناسب او را اصلاح کنند (ویدمر، ۱۹۷۰)

همانند سازی، که بدان وسیله کودک رفتار فرد یا افرادی را الگو قرار می دهد، در رشد اجتماعی او اهمیت به سزایی دارد. برای وقوع همانند سازی خواست کودک و نیز تقویت رفتار منظور توسط اطرافیان ضروری است. کودک از رفتار والدین تقلید می کند وچون مورد تشویق قرار می گیرد، به تدریج به انجا آن عادت می کند. ارتباط مادر با کودک، نقش ویژه ای در همانند سازی دارد. اگر کودک مورد محبت مادر قرار نگیرد، برای تقلید از رفتارهای مادر انگیزه ای نخواهد داشت. در مقابل، اگر مادر رابطه صمیمی و گرمی با کودک داشه باشد، کودک از رفتارهای او تقلید خواهد کرد. از این رو، هر چه تفاهم و توافق بین کودک و والدین بیشتر باشد، همانند سازی کودک سریعتر انجام می گیرد.

بازی در همانند سازی و اجتماعی شدن کودک پیش دبستانی اهمیت دارد. بازی وسیله مناسبی است که بدان وسیله کودک نیروی خود را در جهت مطلوب به مصرف می رساند، مهارت های فرا گرفته را تحکیم می بخشد، مشکلات خود را ظاهر می سازد، و نقش افراد مختلف را ایفا میکند. به عنوان نمونه، دختر بچه، نقش پرستار و یا مادر و پسر بچه نقش خلبان و یا راننده را ایفاء می کند. از طریق بازی، شناخت و درمان مشکلات رفتاری و عاطفی کودکان نیز امکان پذیر است.

پسران با پدر و دختران با مادر، همانند سازی می کنند. زیرا از نظر فرهنگی، انجام و تکرار رفتار همجنس، مطلوب و با تشویق همراه است و مبادرت به اعمال غیر همجنس موجب شماتت می گردد. از این رو، پسر از رفتار پدر و دختر از رفتار مادر تقلید می کند و با تکرار رفتار، به تدریج همانند پدر یا مادر می شود. همچنین شباهت بین کودک و والد همجنس، همانند سازی را تسهیل می کند. جلب توجه و محبت والد ناهمجنس، یکی دیگر از انگیزه های کودک برای همانند سازی با والد همجنس تلقی شده است.

به نظر روانکاوان، کودک در همانند سازی با والدین، با عقده اودیپ یا الکترا مواجه می شود. در پسر، عقده اودیپ حاصل می گردد که زائیده تمایل او به جلب توجه و محبت مادر و حسادت به پدر است. وابستگی شدید پسر به مادر، عقده اودیپ را تشدید می کند. چنانچه پدر اوقاتی را با پسرش نگذارند و نیازهای او را ارضاء نکند بین پسر و پدر رابطه مطلوبی ایجاد نخواهد شد. اگر پدر، مادر را از ارضای نیازها و توجه به کودک بازدارد، پسر نسبت به پدر احساس خصومت خواهد کرد و عقده اودیپ، یعنی وابستگی شدید به مادر و تنفر از پدر، بوجود خواهد آمد. در دختر، عقده الکترا پدید می آید که در آن دختر درصددجلب توجه و محبت پدر بر می آید و از مادر دور می گردد. حل عقده اودیپ در تکوین شخصیت نقش بسزائی دارد و اگر به طریق مناسبی با آن برخورد نشود، آثارش در دوره نوجوانی و بزرگسالی بروز میکند. به عنوان نمونه، پسری که به مادر شدیدا وابسته است و لحظه ای از او جدا نمی شود در آینده رابطه منابی با دیگران و از جمله همسرش نخواهد داشت و با مشکلات زناشویی متعددی مواجه خواهد گردید.

آموزش دستورات اخلاقی پسندیده به کودک و بازداری او از ارتکاب کارهای ناپسند، در رشد اجتماعی کودک پیش دبستانی حائز اهمیت است. کودک باید بیاموزد که راستگو و امین باشد، فرائض را انجام دهد، و از والدین اطاعت کند. برای یادگیری و اجام دستورات اخلقای، تشویق و پذیرش کودک و نیز وجود الگویی پسندیده برای همانند سازی ضرورت دارد و والدین، اولین الگوی اخلاقی کودک هستند.

به طور خلاصه، رشد کودک در دوره پیش دبستانی یا دوره دوم کودکی، در جنبه های متعدد مورد بررسی قرار گرفت. گفتیم رشد کودک در تمام جنبه ها با سرعت انجام می گیرد. رشد عصبی – عضلانی، موجب می گردد کودک بتواند اعمال و حرکات پیچیده تر را بیاموزد. رشد ذهنی نیز سبب می شود کودک، روشن تر صحبت کند و جملات طولانی تری را در گفتار به کار بندد و به برخی مفاهیم دست یابد. استفاهد از مکانیسم های دفاعی، در این دوره رواج دارد و حسادت، ترس و پرخاشگری بین کودکان رایج است. رشد اجتماعی، به تدریج رفتار کودک را مطلوب تر می سازد و هانند سازی او با والدین در جامعه پذیری بعدی، نقش قابلی دارد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا