خانواده مهمترین و اصلیترین نهاد اجتماعی است که شخصیت و هویت هر انسانی بسته به آن است، و در تعیین سرنوشت انسانها و جوامع نیز یکی از مهمترین عوامل است از این رو اسلام هیچ نوع سهلانگاری و بیبرنامگی را برای خانواده نمیپسندد و در مورد کوچکترین مصالح و نیازهای خانواده تعیین مقررات فرموده است. بنابراین بدیهی است که در مسئله ریاست خانواده و موضعگیری دقیق و روشنی داشته باشد و به صراحت آن را مشخص نماید؛ نه آنکه مانند مدلهای غربی در مورد ریاست کلی و تصمیمگیریهای نهایی در خانواده، هیچ برنامه و راه خروجی نداشته باشد تا این مسئله به طور طبیعی خود عامل اختلاف شده و طرف «پیروز» آن را به عهده گیرد.
در شریعت اسلام با در نظرگرفتن فطرت زن و مرد، تفاوتها و استعدادهایشان و سپردن زحمات سنگین و تحمیل مخارج خانواده بر مرد، امتیاز ریاست خانواده نیز به مرد داده شده و متقابلاً از زنان اطاعت و پذیرش این امر را خواستار شده است. لذا به صراحت میفرماید: «الرّجال قوّامون علی النّساء».۱
با توجه به لغتنامههای عرب و تفاسیر مختلف پیرامون واژه «قوامون» از این لفظ نوعی سرپرستی به عهده گرفتن امور و مراقبت فهمیده میشود.۲
در برخی روایات نیز امر به مدیریت و سرپرستی مردان شده است، در حدیث معروف از پیامبر اکرم(ص) میخوانیم:
«الا کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته … و الرجل راع علی اهل بیته، …؛۳
«بدانید تمام شما راعی هستید و نسبت به رعیت خود مسئولیت دارید …. و مرد نسبت به اهل و عیال خود مسئول است.»
همچنین از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود:
«من سعاده الرجل أن یکون القیم علی عیاله؛۴ «از سعادت مرد آن است که سرپرست خانوادهاش باشد.»
بنابراین در هر نهادی شایسته است فرد اصلح عهدهدار مسئولیت آن گردد. دین مبین اسلام برای مسئولیت خانواده مرد را اصلح از زن میداند و او را مدیر خانواده قرار داده است و تأمین نفقه و برتری قوای فکری و جسمی او را دلیل این انتخاب میداند، حضرت ایتالله العظمی مکارم شیرازی در تفسیر ایه «الرجال قوامون علی النساء» مینویسد:
«البته این موقعیت به خاطر وجود خصوصیاتی در مرد است، مانند ترجیح قدرت تفکر او بر نیروی عاطفه و احساسات و دیگری داشتن بنیه و نیروی جسمی بیشتر که با اولی بیندیشد و نقشه طرح کند و با دومی از حریم خانواده خود دفاع کند. به علاوه تعهد او در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداخت هزینههای زندگی و پرداخت مهر و تأمین زندگی آبرومندانه همسر و فرزند، این حق را به او میدهد که وظیفه سرپرستی به عهده او باشد.
البته ممکن است زنانی در جهات فوق بر شوهران خود امتیاز داشته باشند ولی قوانین به تک تک افراد نظر نمیکند بلکه نوع و کل را در نظر میگیرند و شکی نیست که از نظر کلی مردان نسبت به زنان برای این کار آمادگی بیشتری دارند، اگر چه زنان نیز میتوانند وظایفی به عهده بگیرند که اهمیت آن مورد تردید نیست.»۵
همچنین ایتالله شهید مطهری با قلم توانای خود این واقعیت را به صورتی منطقی و جالب و به دور از هر گونه افراط و تفریط بیان میکند و مینویسد: «اگر ازدواج را به عنوان یک شرکت سهامی در نظر بگیریم، مرد سرمایهگذاری بیشتری نسبت به زن کرده است و این سرمایهگذاری بیشتر به او حق میدهد که مدیریت خانواده با او باشد. هرچند زن و مرد هر دو در سرمایهگذاری جسمی و روحی مانند هم و برابرند ولی مرد از نظر مالی هم سرمایهگذاری کرده و سهام بیشتری دارد.»۶
البته ذکر این نکته لازم است که خداوند به مرد حق سرپرستی و حاکمیت داده نه تحکم. همان طور که به واسطه «قوامیت» مدیریت را به مرد داده است، به واسطه ایاتی چون «کونوا قوامین بالقسط»۷ و «عاشروهنّ بالمعروف»۸ و یا «لاتضارواهنّ لتضیغوا علیهن درجه»۹ و یا «قل أمر ربی بالقسط»۱۰ آن را ضابطهمند کرده و در قید عدالت، برخورد نیکو، پرهیز از ظلم و ستم قرار داده است.۱۱
بنابراین مرد جواز حاکمیت دارد نه تحکم. در حاکمیت نه تنها موظف است رعایت عفو را به دلیل «أن تعفوا أقرب للتقوی»۱۲ و اصل فضل را به دلیل «لاتنسوا الفضل بینکم»۱۳ بنماید. بلکه به رعایت و تکریم همسر و فرزندان نیز مأمور شده است. این سفارشات در جهت ایجاد تعادل در حقوق و حفظ اخلاق حسنه و کرامت انسانی در خانواده است.۱۴
بدیهی است که در قبال آنچه به مردان دستور داده شد باید به اهل خانواده نیز سفارش پذیرش و اطاعت از او بشود و الا به فرمایش حضرت امیر(ع) «لا رای لمن لایطاع»۱۵ رای و نظر کسی که از او اطاعت نکنند، سودی ندارد.
لذا قرآن بعد از تصریح به «قوّامیت» و سرپرستی مردان میفرماید: «فالصالحات قانتات … »۱۶ پس زنان شایسته و صالح در مورد انجام وظایفشان نسبت به شوهر خاضع و فرمانبردارند … .
«متانت» یعنی خاضع و مطیع، یعنی در مقابل شوهران خود خاضع هستند و تمرد امر او را نمیکنند. البته ذکر این نکته نیز لازم است که خضوع و اطاعت زن از مرد به معنای سلب اختیار کامل از زن نیست بلکه اسلام میخواهد بگوید که مدیریت کل خانواده با مرد است یعنی آنجایی که بین زن و مرد اختلاف نظر و سلیقه وجود دارد، حق تصمیمگیری نهایی با مرد است و راه دیگری هم جز این نیست زیرا یا زن باید تصمیمگیرنده نهایی باشد و یا مرد و نمیتوانیم حق را به هیچ کدام ندهیم، و خانواده را به حال خود رها کنیم و نیز شایسته نیست زن و شوهر برای هر اختلاف نظری راهی دادگاه شوند و نظر قضات را کسب کنند.۱۷ تنها راه صحیح و منطقی پذیرش حق مسئولیت و سرپرستی مرد است بر خانواده.
به عبارت دیگر خانواده به مدیر کل و تصمیمگیرنده نهایی نیازمند است والا زن در مسائل داخلی خانواده حق اظهار نظر و مدیریت دارد. و لذا خداوند به فرزندان دستور داده است که از مادران خود اطاعت کنند و از آزار آنها بپرهیزند.نیاز خانواده به مدیریت مرد:
تردیدی نیست که احکام الهی، همه در جهت مصالح و نیازهای آدمی صادر شده و با فطرت انسانها سازگارند. لذا قانون مدیریت نیز از این اصل مستثنا نیست و حکمت و مصلحت آن نزد صاحبان خرد و نکتهبینان پوشیده نیست.
عمق نیاز به مدیریت مرد را باید در خانوادههایی که در اثر بیکفایتی و عدم مسئولیتپذیری مرد، یا سلطهگری در جوامعی که از فرهنگ درست اسلامی برخوردار نیستند همین مسئله یکی از دلایل مشکلات فراوان آنها مانند طلاق های بی رویه، بی عفتی و … گشته است. و استبداد زن متلاشی شده، جستجو کرد.
از پای درآمدن مادر و مبتلا شدن او به بیماریهای روحی و عصبی، به فساد کشیده شدن فرزندان یا لااقل سرپیچی ایشان از والدین و عدم پاسخگویی به آنها و انزوای پدر از جمله مشکلات اینگونه خانوادههاست.
آنچه در این دسته از خانوادهها اتفاق میافتد این است که چون مسئولیت مرد نیز به دوش زن افتاده است، فرزندان به ناچار به سمت رابطه یک طرفه با مادر سوق داده میشوند. به مرور پدر شخصی تسلیم شده و رها از دغدغههای خانواده گشته و به گرفتاریهای مادر افزوده میشود و این چنین وضعی دلیل بروز رفتارهای نابهنجار از سوی فرزندان خواهد شد. «به عبارت دیگر خاستگاه و ریشه مشکلات را باید در وابستگی یک طرفه و بیش از حد فرزندان به مادر و دوری آنها از پدر جستجو کرد.»۱۸ و در این میان فرقی نمیکند که علت مادرسالاری استبداد و خودرأیی زن باشد یا ناشایستگی مرد.
در هر دو صورت رابطه پدر و فرزندی تضعیف میشود و دیگر نیرویی قدرتمند جهت حمایت از خانواده و کنترل فرزندان وجود ندارد. آنگاه مادر مجبور میشود برای آنکه این خلأ را پر کند، از خود قاطعیت و اقتدار پدرانه نشان دهد تا جلوی کجروی و سوء رفتارهای فرزندان را بگیرد. همین امر ممکن است باعث ایجاد مشکل در روابط عاطفی بین مادر و فرزندان شود. ضمن آنکه قاطعیت و اقتدار او مانند قاطعیت و اقتدار مردان کارساز نیست.
برخی روانشناسان معتقدند: اگر پدر نقش قوی و فعال در مدیریت خانواده نداشته باشد و از اداره خانواده بر کنار باشد، پسرش فاقد روحیه مردانه و قوی خواهد شد و این امر در رفتار اجتماعی او اثرات بدی باقی میگذارد. چنین افرادی معمولاً از استقلال، قدرت و مدیریت کافی برخوردار نیستند. همچنین اگر مادر در خانواده نقش چیره و مسلط را ایفاء کند، دختر الگویی صحیح و مناسب که بتواند نقش ویژه او را بیاموزد نخواهد داشت.۱۹
این فقط پارهای از خطراتی است که اینگونه خانوادهها را تهدید میکند. برخی روانشناسان مشکلات بسیار بزرگی چون هستیری، میخوارگی، عدم توانایی ابراز وجود، ناتوانی در سازش با زندگی و افسردگی را نتیجه وابستگی یک طرفه به مادر و تضعیف پدر در خانواده میدانند.۲۰ همچنین ثابت شده است که خیرهسری و خورایی بسیاری از نوجوانان، ناشی از ضعف مدیریت در محیط خانواده است.۲۱
همه این مشکلات و صدها نکته ناگفته دیگر شاهد این حقیقتاند که فطرت و طبیعت فرزندان خواهان مدیریت و نظارت پدر است. «رویه پدر و مادر نسبت به فرزند با نیازهای فطری او مطابقت دارد، او هم نیاز به عشق بیقید و شرط مادر دارد و هم به عشق پدر و حکمروایی او.»۲۲
مدیریت خانواده
- آذر ۱۵, ۱۳۹۱
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 101 نفر
- برچسب ها : اخلاق, اخلاق خانوادگی, مدیریت، اقتصاد، خانواده, مشاوره, والدین