مراتب تجلی خداوند ۳

مراتب تجلی خداوند 3

تجلى مهر و قهر در انسان کامل :
انسان کامل از آن جهت که جامع همه کمالهاى امکانى است، چون مظهر تمام اسماء است این هماهنگى را بهتر از دیگر موجودها ارائه مى دهد، به همین جهت رسول اکرم(ص) در جریان جنگ احد با تحمل همه رنجها، پیشنهاد نفرین به آنها را رد کرد و فرمود: «لم ابعث لعانا بل بعثت داعیا ورحمه اللهم اهد قومی فانهم لایعلمون یعنى من به منظور لعن مبعوث نشدم بلکه براى دعوت به حق و نشر رحمت به بعثت رسیده ام». سپس در نیایش خود چنین گفت: بار الها قوم مرا راهنمایى فرما زیرا آنان نادانند. این آمیختگى قهر و مهر را هجر جمیل مى نامند چنانکه حضرتش بدان مامور بود «واصبر على مایقولون واهجرهم هجرا جمیلا؛ و بر آنچه مى گویند شکیبا باش و از آنان با دورى گزیدنى خوش، فاصله بگیر» (مزمل/ ۱۰). همان طورى که اصل وظیفه در برابر دستور الهى همانا صبر جمیل است: «فاصبر صبرا جمیلا؛ پس صبر کن صبرى نیکو» ( معارج/ ۵). نمودار این امتزاج خوش فرجام را مى توان در قصه یعقوب مبتلا به هجران یوسف… و بى مهرى فرزندان خویش مشاهده نمود چنانکه قرآن مى فرماید: «بل سولت لکم انفسکم امرا فصبر جمیل والله المستعان ؛ بلکه نفس شما کارى را براى شما آراسته است پس صبر نیکو راه چاره است و خدا یارى ده است» (یوسف/ ۱۸).

ظرفیت انسان کامل توان هماهنگى این دو صفت برجسته را داشته و در مسائل کلى و جزئى توازن آنها را حفظ مى نماید به همین جهت به همان نسبت که در مسائل سیاسى و نظامى و مباحث فرهنگى، جلال قهر رسول اکرم(ص) با جمال مهرش آمیخته بود که «و ماخلقنا السموات والارض وما بینهما الا بالحق وان الساعه لاتیه فاصفح الصفح الجمیل ؛ و ما آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز به حق نیافریده ایم و یقینا قیامت فرا مى رسد پس به خوبى صرف نظر کن» (حجر/۸۵).

در مسائل جزئى خانوادگى نیز پیوند آنها را حفظ مى نمود، چنانکه بدان ماموریت یافته بود «فتعالین امتعکن واسرحکن سراحا جمیلا؛ بیایید تا مهرتان را بدهم و خوش و خرم رهایتان کنم» (احزاب/ ۲۸). و چون عصاره اخلاق انسان کامل همانا قرآن کریم است و هر دو از یک جایگاه رفیع تجلى کرده اند با این تفاوت که یکى ارسال شد و دیگرى انزال و یکى در صحابت دیگرى فرود آمد یعنى قرآن در معیت انسان کامل نازل شد نه آن که انسان کامل در معیت قرآن رسالت یافته باشد «واتبعوا النور الذی انزل معه؛ پیروى کنید نورى را که با او نازل شده است» (اعراف/ ۱۵۷). به همین جهت قرآن نیز جامع جمال و جلال الهى بوده قهر و مهر را هماهنگ کرده است چنانکه خداوند قرآن را، هم به عنوان داروى شفابخش و زداینده دردها معرفى کرد، و هم به عنوان زاینده درد و عامل خسارت و «ننزل من القران ماهو شفاء و رحمه للمؤمنین و لایزید الظالمین الا خسارا؛ و ما آنچه را براى مؤمنان شفا و رحمت است از قرآن نازل مى کنیم و ستمگران را جز زیان نمى افزاید» (اسراء/۸۲).

البته تبیین جامعیت قرآن نسبت به شفا و رحمت از یک سو، و خسارت و تبار از سوى دیگر و نیز نسبت به هدایت و راهنمایى از یک سمت و اضلال و گمراه کردن از سمت دیگر که در آیه ۲۶ سوره بقره ( … یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا و ما یضل به الا الفاسقین ؛ بسیارى را با آن – مثل هاى قرآنى گمراه، و بسیارى را با آن راهنمایى مى کند، و جز فاسقان را با آن گمراه نمى کند) آمده است با تامل در خود آیات یاد شده روشن مى گردد، زیرا در هر دو آیه تعلیل حکم بر وصف، مشعر به علیت آن وصف است، یعنى در آیه اول وصف ظلم و در آیه دوم، صفت فسق دلیل آن است که ظالم و فاسق همچون بیمارى است که در دستگاه گوارش او آسیبى پدید آمده و توان هضم میوه شاداب و شیرین را نداشته باشد و در برابر آن به جاى پذیرش، عکس العمل نشان مى دهد و در نتیجه بیماریش افزون مى گردد و گرنه اصل بیمارى از قرآن نخواهد بود، چنانکه اصل ضلالت و خسارت نیز از اوصاف سلبى قرآن بوده و از ساحت قدس آن دور است. ولى همین اضلال عارضى و خسارت ثانوى که مظهر قهر خداست با آن هدایت ابتدایى و مستمر ذاتى و اصلى و نیز با آن شفاى مستمر هماهنگ خواهد بود.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا