اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین سَیَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الأطْیَبِینَ الأَنْجَبین سَیَّمَا بَقِیَّهَ اللَّه فِی الْعالَمِین بِهِمْ نَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».
ایام پُر برکت ولایت را به پیشگاه ولی عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقمندان به قرآن و عترت و به شما بزرگواران علما، فضلا و طلاب عزیز و مؤمنین تهنیت عرض میکنیم. امیدواریم ذات أقدس الهی به برکت ولایت اهلبیت(علیهم السلام) نظام ما را به نظام ولی عصر ختم بفرماید!
در جمع ما طلاب، فضلا، اساتید حوزه علمیه پُر برکت امام صادق ورامین حضور دارند. مستحضر هستید ورامین از پُر افتخارترین شهرهای منطقه ری و وابسته به استان پُر برکت تهران است. شهید اول آن فخر جهان تشیّع در شرح حال ایشان هم در دروس و هم در ذکری در مقدمه این کتابها آمده است که ایشان فقه را نزد چه استادی خواند و در دِمَشق ـ همین شام کنونی ـ فلسفه را پیش قطب رازی خواند. قطب رازی از اهل ورامین است. صاحب محاکمات. در قبال قطب شیرازی که شارح حکمت الاشراق است. قطب رازی آن قدر توانمند است که بین دو حکیم بلکه بین سه حکیم داوری کرده است. این قطب رازی اهل همین ورامینی است که شما طلاب در همین شهر تحصیل میکنید.
عظمت مرحوم قطب رازی در این است که او صاحبنظر بود، یک و هر صاحبنظری توان اشغال کرسی قضا و داوری را ندارد، دو و او بر فراز قضا و داوری بین بزرگترین شخصیتهای جهان اسلام نشست، این سه. اشارات و تنبیهات ابنسینا را فخر رازی شرح کرده است. فخر رازی هم اهل همین تهران است؛ یعنی علمای ری را میگویند رازی. آن روزها ـ متأسفانه ـ قبل از اینکه ولایت حکومت کند و حاکم شود، گروهی گرفتار سقفه و سقفی بودند. فخر رازی هم تهرانیِ سقفیمذهب است، سقیفی است.
به هر تقدیر بعد از آمدن وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) و سادات و شاگردان آن حضرت، حضرت عبدالعظیم از یک طرف، احمد بن موسیٰ از طرف دیگر، فاطمه معصومه از طرف سوم(علیهم السلام) ایران را اینها ذخیره کردند، تأمین کردند، بیمه کردند. کمکم احکام سقَفه و سقیفه رخت بربست و غدیر حکومت کرد. قبل از اینکه این بزرگواران بیایند، آنچه که بر این منطقه حاکم بود همان تفکر سنیگری بود، تسنّن بود. فخر رازی اهل همین تهران است، قطب رازی هم اهل همین استان تهران یعنی ورامین است؛ اما بین اینها خیلی فرق است. مرحوم بوعلی وقتی اشارات و تنبیهات را نوشت، فخر رازی اشکالات فراوانی بر ابنسینا وارد کرد. مرحوم خواجه طوسی آمده حرفهای بوعلی را خوب تقریر کرد و تبیین کرد، از یک سو و اشکالات فخر رازی را برطرف کرد، از سوی دوم. این شده یک متن و دو شرح از فاخرترین و برجستهترین حکمای آن روز.
اما مرحوم قطب رازی ورامینی آمده بین شارحین داوری کرده است که آیا حق با فخر رازی است یا حق با خواجه نصیر است؟ گاهی هم پا را بالاتر گذاشته ماتن را هم در داوری خود شریک قرار داده است؛ یعنی تحت محکومها قرار داده است نه حاکمها. گاهی حرف ابنسینا و خواجه نصیر و فخر رازی را ارزیابی کرد. این بزرگمرد اهل همین ورامین است که شما عزیزان از همینجا برخاستید. حوزه ورامین دارای شناسنامه علمی است. اگر ـ خدای ناکرده ـ قدرتان را نشناختید و عالِم نشدید یا عالِم معمولی شدید، حق ورامین را ادا نکردید. باید در جمع شما بزرگمردی برخیزد که حق این استان را، حق این مدرسه را ادا کند، وگرنه علم عادی فراوان است، باید بکوشید در جمع شما یک کسی مثل قطب رازی صاحب محاکمات بین شارحین و ماتن پیدا بشود. ناامید نباشید ـ إنشاءالله ـ به مقصد میرسید!
مطلبی که برای همه ما لازم است این است که در ایام ولایت، تولّی این ذوات قدسی و تبرّی از اینها لازم است. ما مادامی پیرو اینها خواهیم بود که به اینها علاقمند باشیم؛ اما این علاقه یک وقت در حدّ محبت است که نیمهراه است؛ یک وقتی در حدّ مودّت است که پایان راه است. این مودّت اجر رسالت است که ذات أقدس الهی در قرآن کریم به رسولش فرمود به مردم ابلاغ بکن: ﴿قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى﴾؛[۱] اجر رسالت که عمل به رسالت است در مودّت اهلبیت است. این مودّت باعث میشود که انسان به ولایت اینها معتقد میشود، اولاً؛ احکام و حِکَم اینها را فرا میگیرد، ثانیاً و آنچه یاد گرفت عمل میکند، ثالثاً و آنچه عمل کرد با بنان یا بیان تدوین و تحقیق میکند، خامساً و تبلیغ میکند، سادساً و مانند آن. این وظیفه ماست.
عمده آن است که ذات أقدس الهی به رسولش دستور داد اجر رسالت مودّت این خاندان است: ﴿قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى﴾. دوستی اهلبیت یک امری است که خیلی تبلیغ نمیخواهد، خیلی تعیین و تبیین نمیخواهد، ممکن نیست کسی علی(علیه السلام)، امام حسین(علیه السلام) و سایر ائمه(علیهم السلام) را بشناسد و به اینها علاقمند نباشد. این علاقه به امیرمؤمنان و سایر ائمه این مزد رسالت نیست. مستحضرید در آیه فرمود: ﴿قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى﴾؛ این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ مفعول واسطه برای مودّت نیست، چون این ظرف، ظرف لغو نیست، وگرنه کیست که علی را بشناسد و دوست او نباشد. کیست که حسین بن علی را بشناسد و به او علاقمند نباشد؟ شما ببینید این کلیمیها در شبهای تاسوعا و عاشورا دنبال نذری ابوالفضل هستند. این مقدار از مودّت منظور آیه نیست. این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ مفعول واسطه برای مودّت نیست که این ظرف بشود ظرف لغو. این ظرف، ظرف مستقر یعنی مستقر! ظرف مستقر است. ﴿إِلاّ الْمَوَدَّهَ﴾ «المستقِرَّه»، ﴿فِی الْقُرْبَی﴾.
هر ظرف که او حال و صفت یا خبر است ٭٭٭ البته مدان لغو که او مستقر است
این ظرف مستقر معنایش این است که آن دوستی بفهم و پایدار و مستمر آن اجر رسالت است؛ دوستی عادی را دیگری هم دارد. ﴿إِلاّ الْمَوَدَّهَ﴾ «المستقِرَّه» ﴿فِی الْقُرْبَی﴾. اگر آدم مودّت مستقر در اهلبیت بود، جا برای دوستی چیزی دیگر نیست. مگر انسان چند تا قلب دارد؟
در سوره مبارکه «احزاب» فرمود بفهمای انسان! آن کسی که تو را آفرید بیش از یک دل به تو نداد و در یک دل هم بیش از دو محبوب نمیگنجد: ﴿مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَینِ فِی جَوْفِهِ﴾،[۲] این را آن که به ما داد به ما گفت بفهم یعنی بفهم که بیش از یک دل نداری و در یک دل هم که جای دو تا محبوب نیست. اگر مودّت اهلبیت آمد در دل نشست، انسان مال را دوست داشته باشد در راه او اختلاس یا نجومی بکند که نمیشود. یا بخواهد ـ خدای ناکرده ـ راه بیگانه را ببندد دیگران را ببندد یا بیراهه برود که نمیشود. فرمود اجر رسالت دوستی خالص صد درصد مستقر است. اگر دوستی مستقر آمد دیگر جا برای غیر نیست. ﴿إِلاّ الْمَوَدَّهَ﴾ «المستقِرَّه»، ﴿فِی الْقُرْبَی﴾. وگرنه شما کسی را میشناسید روی کره زمین که علی بن ابیطالب را بشناسد و دوست او نباشد؟ حسین بن علی را بشناسد و دوست او نباشد؟ ولو کافر!
بنابراین آن مودّتی که اجر رسالت است، مودّت مستقره است نه مودّت مستودع. مودّت مستقر جا برای غیر نمیگذارد.
اگر دل ز یاد تو غافل نشیند ٭٭٭ خدنگ بلا بر دلِ دل نشیند[۳]
اگر چنانچه یک وقت این دل یا غافل از یاد خدا بود، آن دل واقع دل نیست. «دِه بود آن نه دل که اندر وی؛ اسب و فلان باشد و فلان و فلان».[۴] اگر مودّت مستقره ما داشتیم، این دل یکسان در پیشگاه اهلبیت خاضع است، نه بیگانه را راه میدهد نه پریشاناندیش است و نه دگراندیش است و مانند آن؛ این اجر رسالت است و این را ذات أقدس الهی از همه ما خواسته است و پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیه و الثناء) هم ابلاغ کرده است و مؤمنان هم از همین راه هم تأمین کردند.
آن وقت برای اینکه ما به این مودّت مستقره برسیم دستورهای فراوانی دادند، گفتند عالِم بشوید و «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَهٌ»؛[۵] اما این بین راه است، طریق اول است، قدم اول است. اگر کسی عالِم شد تازه در بین راه است، به مقصد نرسیده است. فرمود این علم نردبان خوبی است: ﴿وَ تِلْکَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا یعْقِلُهَا إِلاّ الْعَالِمُونَ﴾؛[۶] فرمود ما عالِم نمیخواهیم، ما دانشمند نمیخواهیم، ما عاقل نمیخواهیم. این علم نردبان است، آن کسی که عالم است با نردبان علم باید بالا برود، عاقل بشود تا محبوب ما و مرضی ما بشود. عاقل را هم وجود مبارک حضرت معرفی کرده که «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»[۷] عقل آن است که انسان بنده خدا باشد و بتواند بهشت کسب بکند. هیچ کسی از آینده با خبر نیست؛ ولی برابر وعده الهی مردان الهی جایشان را میبینند و مطمئن هستند.
بنابراین علم هدف نیست، علم وسیله است، نردبان است که انسان با علم به عقل برسد: ﴿وَ تِلْکَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا یعْقِلُهَا إِلاّ الْعَالِمُونَ﴾. عالِم میتواند عاقل بشود، غیر عالم توان آن را ندارد که عاقل بشود. عقل مجموع علم و عمل است، این مجموع و این جامع برای انسانی است که از نردبان بهره صحیح برده است.
وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیه و الثناء) در حجه الوداع که دو ماه و اندی قبل از رحلتشان، در همین ماه ذیحجه که جریان غدیر خم واقع شد، در مکه سخنرانی کرد، در منا سخنرانی کرد، در مسجد خیف سخنرانی کرد، در موقف سخنرانی کرد، در عرفات سخنرانی کرد، این آخرین سفری که بعد از هجرت بود همین بود، حضرت بیش از یک بار بعد از هجرت حج نکرد. در تمام بخشها، سخنرانی کرد که خیلیها فهمیدند که این بوی وداع میدهد که «حجه الوداع» نامگذاری این حج هم مردم اقدام کردند هم ائمه(علیهم السلام) پذیرفتند. در منا سخنرانی کرد، فرمود: «ثَلَاثٌ لَا یَغُلُّ»، طبق بعضی از ضبطها. «لا یغِلُ» که از «وَغَلَ یغِلُ» باشد از وغول باشد، طبق بعضی از ضبطها. فرمود سه اصل است که قلب مردم مؤمن در او غلول و خیانت و وقول و مانند آن ندارد. بعد فرمود: «رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَی مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ». بعضیها هستند که سخنرانی مجالس علمی را گوش میدهند؛ ولی خوب درک نمیکنند یا فقیه نیستند یا فقه آنها کامل نیست. فرمود: «رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَی غَیْرِ فَقِیهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَی مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ»، گاهی در مجالسی یک سلسله مطالب علمی گفته میشود، آن بعضی از شنوندهها خوب ادراک نمیکنند؛ ولی اصل مطلب را ضبط بکنند، به دیگران منتقل کنند. گاهی حامل فقه خود فقیه نیست، این جمله اول؛ گاهی حامل فقه فقیه است؛ ولی به افقه از خود نقل میکند، جمله دوم که هر دو در متن سخنان حضرت آمده است. بعد آن اصل کلی که در این سخنرانی منا فرمودند، فرمودند سه اصل است که قلب مسلم نسبت به آنها طاهر و مطهر، پاک و منزه است: یکی «إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ»؛ یکی «وَ النَّصِیحَهُ لِأَئِمَّهِ الْمُسْلِمِینَ»؛ یکی «وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ».[۸] این سه اصل را فرمود قلب مردم مسلمان در آن خیانت نمیکند؛ یکی نسبت خود با خدای خود. ارتباط خود با خدای خود را قطعی میکند، کاری با مردم ندارد، کاری با سیاست ندارد. فلان شخص بد عمل کرد یا بد عمل نکرد، این رابطه خود را با او ممکن است قطع بکند؛ ولی با خدا نباید قطع بکند. فلان شخص اختلاس کرد یا نجومی بُرد، نباید انسان رابطهاش را با دین کم بکند. ما هستیم و ابدیت ما؛ مگر ما میپوسیم، مگر ما میلیاردها سال، ده میلیارد یا صد میلیارد سال عمر داریم، ما ابدی هستیم که هستیم که هستیم. ما با ابد کار داریم، ما با خدای ازلی و ابدی کار داریم. دیگری اگر بد کرد و حرف ما را نشنید، امر به معروف کردیم، نهی از منکر نکردیم، رابطه با او را قطع میکنیم، نه رابطه ما با نماز را.
مرحوم ابن بابویه قمی در کتاب قیم من لا یحضر این حدیث نورانی را نقل کرد که «إنَّ الْمُصَلِّی یُنَاجِی رَبَّهُ»؛[۹] نمازگزار دارد با خدای خود مناجات میکند. این چه ارتباطی با دیگری دارد؟ حالا دیگری بد کرد و بیراهه رفت، اگر دیگری بیراهه رفت، ما چرا این مناجات را کم بکنیم؟ «إنَّ الْمُصَلِّی یُنَاجِی»، چقدر این بیان شیرین است؟! فرمود تو داری با خدای خود حرف میزنی، تو داری با کسی حرف میزنی که یک قطره آب را به این صورت درآورد: ﴿أَ لَمْ یکُ نُطْفَهً مِنْ مَنِی یمْنى﴾؛[۱۰] تو داری با کسی حرف میزنی که بعد از مرگ به سوی او میروی. الآن این راههای شیری و این چالههای سیاه و مانند آن شمس و قمر همه اینها یک حسابی دارند، میگویند بعد از پنج میلیارد یا شش میلیارد یا ده میلیارد بساط اینها جمع میشود؛ اما روح ما که برچیدنی نیست. پنج میلیارد و پنجاه میلیارد و پانصد میلیارد سال نیست. مگر بهشت سال و ماه دارد، ابدیت یعنی این. ﴿خالِدینَ فیها أَبَداً﴾،[۱۱] اگر بهشت ابدی است، برتر از زمان است، چون متزمن نیست. برتر از مکان است، چون متمکّن نیست. چون چنین جایی است ابدی هست ما با ابدیت کار داریم چکار داریم به زید و عمرو؟ تا زندهایم باید امر به معروف کنیم و نهی از منکر بکنیم و مسایل اجتماعی و سیاسی خودمان را عمل بکنیم؛ اما آن راه اصلی ما با خداست و آن راه را نباید قطع بکنیم. «إنَّ الْمُصَلِّی یُنَاجِی رَبَّهُ»، فرمود اولین چیزی که قلب مسلمان نسبت به آن کم نمیآورد «إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ» است.
دوم: «وَ النَّصِیحَهُ لِأَئِمَّهِ الْمُسْلِمِینَ»، با مسئولین جامعه انسان نصیحت کند. نصیحت غیر از گفتن است، نصیحت غیر از نوشتن است، نصیحت غیر از انتقاد است، نصیحت غیر از سخنرانی است، نصیحت غیر از مقالهنویسی است. اصل نصیحت را دین برای ما معنا کرده است. خیاط را میگویند «ناصح»، آن سوزن را میگویند «منصحه»، آن لباسی که او دوخت به او میگویند «نصاح». جامعه باید خیاط باشد، لباس خوب به پیکر مسئولین بدوزد و ببافد و به بدن او بیاویزد که آنها لباس دیگر نپوشند، وگرنه گفتنها کاری و مشکلی را حل نمیکند. نصیحت به معنی نقد نیست، نصیحت به معنی امر به معروف نیست، نصیحت به معنی نهی از منکر نیست؛ آنها همه الفاظ خاص خودشان را دارند، احکام خاص خودشان را دارند. آن کسی که عُرضه داشته باشد جامه عدل و عقل ببافد به پیکر یک مسئول بگذارد و او را بپوشاند، او ناصح است. چرا خیاط را میگویند ناصح؟ چرا سوزنش را میگویند منصحه؟ چرا آن لباس را میگویند نصاح؟ اگر یک جامعهای عُرضه داشت این لباس عزت را به پیکر یک اختلاسی پوشید، گفت بردار آن را، این را بپوش، این میشود نصیحت. بردار آن نجومی را، این را بپوش. این میشود نصیحت. «وَ النَّصِیحَهُ لِأَئِمَّهِ الْمُسْلِمِینَ»؛ آن وقت «وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ»، جماعتها را ترک نکند، وحدتها را ترک نکند، ایمان را ترک نکند.
اینها وظایف ماست که دین ما و دنیای ما را تأمین میکند و اینها نتیجه خونهای پاک شهدای ماست. مطمئن باشید؛ قبل از انقلاب گفتنِ این حرفها خیلی سخت بود و اگر هم کسی میگفت آسان و گران برایش تمام میشد؛ اما الآن به لطف الهی ما در کنار سفره امام و شهدا و جانبازان نشستیم، این حرفها را از ائمه(علیهم السلام) به آسانی نقل میکنیم.
من مجدداً مقدم علما، فضلا، طلّاب عزیز، مهمانان گرانقدری که از مازندران و سایر قسمتها تشریف آوردند، مقدم همه را گرامی میداریم. از عزیزانی که از بحرین شرکت کردهاند و در جهاد بحرین تلاش و کوشش میکنند، سعی اینها مشکور باشد. فرد فرد شما مشمول دعای ویژه ولی عصر باشید تا این نظام به دست صاحب اصلی خود برسد!
پروردگارا امر فرج ولی خود را تسریع بفرما!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سایه ولی خود حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرما!
خطرات بیگانگان را به استکبار و صهیونیسم برگردان!
اقتصاد مملکت، امنیت مملکت، امانت مملکت، آرامش مملکت، آسایش مملکت، موفقیت جوانها در بحث ازدواج و برطرف شدن غدّه بدخیم طلاق، همه را به عنوان برکات الهی بر این ملت نازل بفرما!
این ادعیه را در حق همه مؤمنان مستجاب بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
پینوشت:
[۱]. سوره شوریٰ، آیه۲۳.
[۲]. سوره احزاب، آیه۴.
[۳]. اشعار طبیب اصفهانی.
[۴]. سنایی، دیوان اشعار، قصیده شماره۷۵؛ « دِه بود آن نه دل که اندر وی ٭٭٭ گاو و خر باشد و ضیاع و عقار».
[۵]. کافی(ط ـ الإسلامیه)، ج۱، ص۳۰.
[۶]. سوره عنکبوت، آیه۴۳.
[۷]. کافی(ط ـ الاسلامیه)، ج۱، ص۱۱.
[۸]. کافی(ط ـ الإسلامیه)، ج۱، ص۴۰۳.
[۹]. ر. ک: من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۱۰؛ «الْمُصَلِّی مَنْ یُنَاجِی مَا انْفَتَل».
[۱۰]. سوره قیامت، آیه۳۷.
[۱۱]. سوره نساء، آیه۱۶۹؛ سوره جن، آیه۲۳.