در هنگام ورود به جهان پرمنفعت نماز باید توجه داشت که بیداران راه حق و عاشقان واصل و عارفان کامل بر اساس استفاده از مسائل وحى و گفتار نوربخش انبیا و امامان علیهمالسلام معتقد به پوشش دو نوع لباس به وسیله نمازگزارند : یکى براى پوشش ظاهر به عنوان ستر عورت و دیگر براى پوشش باطن به عنوان آراستگى جان .
در این زمینه در کتاب «معراج السالکین و صلاه العارفین» چنین آمده است :فصل پنجم در ستر عورت است و آن نزد عامه ستر مقابح بدن است از ناظر محترم و در حال صلاه و در نزد خاصه ستر مقابح اعمال است به لباس تقوا که خیر البسه است مطلقا و در وقت حضور در محضر بالخصوص و در نزد اخص خواص ستر مقابح نفوس است به لباس عفاف و در نزد اهل ایمان ستر مقابح قلوب است به لباس طمأنینه و در نزد اهل معرفت و کشف ستر مقابح سرّ است به لباس شهود و در نزد اهل ولایت ستر مقابح سرّاست به لباس تمکین و سالک چون بدین مقام رسید ، ستر جمیع عورات خود را نموده و لایق محضر شده و از براى او دوام حضور است .
و حق تعالى جلت رحمته و وسعت ستّاریته ، ستّار جمیع عورات و مقابح خلق است .
این گونه بشر را به البسه گوناگون که آنها را از مقابح ظاهریه بدنیه ستر نماید مورد محبت قرار داده و مقابح اعمال او را به پرده ملکوت ستر فرموده و اگر این پرده ستّاریت ملکوتیه بر صور اعمال ما بندگان نبود و صور غیبیه آنها ظاهر مىشد ، در همین عالم رسوا و خوار مىشدیم .
آرى ، اگر رحمت و عنایت و لطف و کرم و آقایى و بزرگوارى او نسبت به ما نبود ، ما در میان خلق جایى و محلى براى زندگى نداشتیم ، اما حق تعالى جلت عظمته خود قبائح اعمال ما را از انظار اهل عالم مستور فرموده و ستر نموده مقابح اخلاقى و ملکوت خبیثه ما را به این صورت معتدله مستقیمه ملکیه و اگر این ستر را هتک فرموده بود و صور ملکات اخلاق ظاهر مىشد ، هریک به یک با آن ملکیه باطنیه بودیم ، چنانچه در غیر این عالم که وقت ظهور سرایر امت و روز بروز ملکات است ، چنین خواهد گردید .
و در حدیث است که :
قَال رسول اللّه (ص) : تُحْشَرُ عَشْرَهُ أَصْنافٍ مِنْ اُمّتى أشْتاتاً قَدْ مَیَّزَهُمُ اللّهُ تعالى مِنَ الْمُسْلِمینَ وَبَدَّلَ صورهم فَبَعْضُهُم عَلى صُوْرَهِ القِرَدَهِ وبعضهم على صُورَهِ الْخَنازیر . .[۴۰] .پیامبر اکرم (ص) فرمودند : مردم در قیامت به ده صورت محشور مىشوند که خداوند آنها را از مسلمانان جدا کرده و صورتشان را تبدیل مىکند ، بعضى از ایشان به صورت میمون محشور مىشوند و بعضى به صورت خوکها .
از رسول گرامى اسلام صلى الله علیه وآله روایت شده :
متکبر ، محشور شود به صورت مورچه ضعیفى و پایمال خلایق گردد ، تا مردم از حساب فارغ شوند .[۴۱] بالجمله این صورت انسانیه پرده ستّاریت حق است به روى عورات باطنیه ، چنانچه ستر مقابح قلوب و اسرار را فرماید به ستّاریت افعالیه و اسمائیه و ذاتیه ، از همه موجودات ملکیه و ملکوتیه به حسب مراتب آنها .
و بر سالک سبیل آخرت و مجاهد فى سبیل اللّه لازم است که ستر عورات باطنیه و سریه خود را بنماید تمسک به مقام غفاریت و ستّاریت حق و حقیقت توبه و ورود به منزل انابه خود و عورات خود را مستور نماید .
سالک الى اللّه و مجاهد طریق معرفت در هیچ حالى از وظیفه عبودیت و حفظ محضر ربوبیت جلت عظمته غفلت نکند ، حتى در امور عادیه و آداب معاشرت ، حظّ قلوب و ارواح را عطا کند و حق تعالى و نعم و عطیات او را در هر چیز مشاهده کند .
پس در وقت پوشیدن لباس ظاهر از لباس تقوا و ایمان که خیر البسه هستند غفلت نکند و چنانچه با لباس ظاهر ستر عورت ظاهرى کند ، با آن البسه ستر عورات باطنیه نماید که قباحت و زشتى آنها بالاتر است .
و کرامات حق تعالى و الطاف آن ذات مقدس را منظور کند و لباس ظاهر را براى اداى عبودیت و لباس باطن را براى آداب حضور در محضر ربوبیت بپوشد و در البسه ظاهریه و باطنیه ، بهترین آنها او را به یاد حق آورد و از ذکر او غافل نکند .
پس در ماده و هیئت لباس ظاهر ، اختیار چیزى کند که اسباب سرکشى نفس نشود و مورث غفلت از حق نگردد و او را در زمره اصحاب عجب و ریا و مفاخرت و تکبر و تزین منسلک نکند و ملتفت باشد که رکون به دنیا حتى در این امور ، در قلب تأثیرات غریبى مىگذارد که موجب هلاکت آن است .
و بداند که این آثارى که در نفس به واسطه بعض البسه فاخره حاصل مىشود از آفات دین و قسوت قلب است که خود از امهات امراض باطنیه است .و در البسه باطنیه خیلى اهتمام کند که شیطان و نفس اماره را در آنها تصرفى نشود و او را مبتلا به عجب و ریا و سرکشى و افتخار نکند و بر بندگان خدا به دین خود و یا تقوا و طاعت و کمال و معرفت و علم افتخار ننماید و تکبر نفروشد و از عواقب امر خود و مکر اللّه ایمن نباشد و بندگان خدا را هرچند در لباس اوباش و اهل معصیت هستند ، حقیر نشمارد که اینها از مهلکات نفس است و موجب عجب به ایمان و اخلاق و اعمال است که سرچشمه همه مفاسد است .
و در وقت پوشیدن لباس ، متذکر حق شود و رحمتهاى ظاهره او را که از جمله آنها شرّ ذنوب و فضایح است به یاد آرد و با حق تعالى به اخلاص و صدق معامله کند و ظاهر را به ستر طاعت و باطن را به ستر خوف و رهبت مزین نماید و متذکر عنایات حق شود که اسباب ستر عورات ظاهره و باطنه را مرحمت فرموده و راه توبه و انابه را به روى بندگان مفتوح فرموده که به ستر ستّارى و غفارى حق خود را مستور کرده و عیوب خویش را بپوشانند و چنانچه حق تعالى ستّار عیوب بندگان است ، ستّاران را دوست دارد و از هتک ستور بیزار است .
پس سالک الى اللّه ، ستّار عیوب بندگان خدا است و عمر خود را در کشف سرّ مردم تلف نکند و چشم خود را از عورات و عیوب بندگان خدا بپوشد و هتک ستر نکرده و پرده ناموس احدى را ندرد ، چنانچه خداوند ستّار ، ستر عیوب او را که از دیگران بزرگتر و فضیحتر است فرموده و بترسید از اینکه اگر پرده عیوب کسى را بدرد ، حق تعالى پرده ستّاریت از بعض اعمال و اخلاق او بردارد و در میان جمع او را رسوا و خوار گرداند .
و مسافر طریق آخرت ، مطالعه در عیوب و عورات ، او را از عیوب دیگران مشغول مىکند و تجسس امورى که به حال او فائده ندارد یا ضرر دارد نمىکند و عمل خود را رأس المال تجارت دیگران قرار نمىدهد آن هم به واسطه غیبت و هتک ستر و از عیوب و ذنوب خود هیچ گاه نسیان نمىکند که نسیان گناهان از بزرگترین عقوبات حق است در دنیا که انسان را از جبران آنها باز مىدارد و از بزرگترین اسباب عقاب در آخرت است و تا بنده خدا به طاعت حق و مداقه در اعمال خود و مطالعه در معایب نفس مشغول است و از آنچه در دین خدا عار است برکنار باشد ، از آفات دور و در دریاى رحمت حق مستغرق و به گوهرهاى حکمت فائز است و اگر نسیان ذنوب خود کرد و از معایب خود غفلت ورزید و خودبین و خودخواه شد و اعتماد به حول و قوه خود کرد ، رستگارى نخواهد دید و به فلاح نایل نخواهد شد .
اى محبوب محبان ! اى خالق مهربان ! اى آمرزنده گناهان ! سراسر وجودم و تمام هستیم و همه موجودیتم از عیب و علت و از عوامل عار و ننگ موج مىزند ، اگر پرده پوشى تو نبود ، اگر لباس ستّارى و غفارى بر من نمىپوشاندى ، کدام یک از بندگانت حاضر بودند جواب سلام مرا بدهند و کدام یک آماده بودند با من معاشرت کنند و چه انسانى حاضر بود به من خدمت نماید ؟
پرده پوشى تو باعث شده که من در بین خلق تو صاحب وجاهت و آبرو باشم و بندگانت خیال کنند که من هم بندهاى از بندگان خوب توام ، واى بر من ! آه بر من !
حسرت و اندوه و غم از من که دچار چه بلاى بزرگى هستم ، بلاى دو صورت بودن ، سیرتم غرق در خبث و پلیدى و آلودگى ، صورتم غرق در ادب و وقار و بندگى ، در حالى که تو از من خواستهاى باطنم از ظاهرم بهتر باشد ، واى بر من از روزى که پردهها برداشته شود و تمام عیوب و نواقص باطن آشکار گردد ! آه بر من از روزى که در دادگاه تو حاضر شوم و قاضى من تو و انبیا و ائمه معصومین علیهمالسلام باشند ! اى معشوق ! همانطور که در دنیا آبرویم را حفظ کردى و لباس ستّارى بر باطن من پوشاندى، در آخرت هم آبروى این عبد ذلیل را حفظ کن و مگذار در میان بندگانت ، به خصوص در محضر انبیا و اولیا رسوا گردد .
عدم اسراف در لباس
این وصیت عالى اسلام را هم از یاد نبرید که از شما مىخواهد از اسراف و تبذیر در کل برنامه ها ـ که یکى از آنها لباس است ـ بپرهیزید که خدا مردم مسرف را دوست ندارد[۴۲] و مبذرین ، برادران شیطانند[۴۳] .
خرجهاى گزاف براى خرید و دوخت و پوشش لباس از نظر اسلام اسراف و کار نابه جایى است ، وجدان مسلمان و انصاف یک انسان قبول نمىکند که بدن خودش ، پوشیده به انواع البسه پرقیمت باشد ، ولى در جامعه عده اى زندگى کنند که از فراهم آوردن حداقل لباس براى خود و فرزندانشان عاجز باشند !!
اندازهگیرى در مسائل مالى و اندازه نگاه داشتن در برخورد به مال براى هر مؤمنى لازم است ، مراعات عدالت و میانهروى ، حقیقتى است که اسلام بر آن تأکید فراوان دارد :
عَنْ عَلِىٍّ علیهالسلام قَالَ : لا یَذُوقُ الْمَرْءُ مِنْ حَقیقَهِ الاْءیمانِ حَتّى یَکُونُ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ :
اَلْفِقْهُ فِى الدّینِ ، وَالصَّبْرُ عَلَى الْمَصائِبِ وَحُسْنُ التَّقْدیرِ فِى الْمَعَاشِ[۴۴] .
على علیهالسلام فرمود ، مرد ، حقیقت ایمان را نمىچشد ، مگر در او سه خصلت باشد : فهم در دین ، ایستادگى در برابر مصائب ، نیکو اندازه نگاه داشتن در معاش .
عَنْ أَبى عبداللّه علیهالسلام قَالَ : إِنَّ الْقَصْدَ أَمْرٌ یُحِبُّهُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ وَإِنَّ السَّرْفَ أمرٌ یُبْغِضُهُ حَتّى طَرْحِکَ النَّواهَ فَإِنَّها تَصْلِحُ لِشَْئٍ وَحَتّى صَبِّکَ فَضْلَ شَرابِکَ[۴۵] .
امام صادق علیهالسلام فرمود : میانه روى حقیقتى است که محبوب خدا است و زیاده روى برنامه اى است که مبغوض حق است تا جایى که هسته اى را به دور بیندازى ، هسته اى که به درد کارى مىخورد و تا جایى که زیادى آب آشامیدنى خود را بر زمین بریزى .
[۳۹] ـ پروین اعتصامى .
[۴۰] ـ بحار الأنوار : ۷/۸۹ ، باب ۵ ، صفه المحشر .
[۴۱] ـ وسائل الشیعه : ۱۵/۳۷۸ ، باب ۵۸ ، حدیث ۲۰۷۹۵ .
[۴۲] ـ اعراف ۷ : ۳۱ .
[۴۳] ـ اسراء ۱۷ : ۲۷ .
[۴۴] ـ قرب الإسناد : ۴۶ ؛ بحار الأنوار : ۶۸/۳۴۶ ، باب ۸۶ ، حدیث ۸ .
[۴۵] ـ الکافى: ۴/۵۲، باب فصل القصد، حدیث ۲؛ بحار الأنوار: ۶۸/۳۴۶، باب ۸۶ ، حدیث ۱۰.