همانگونه که از لفظ آن استفاده می شود – به کارخارق العاده ای گفته می شود که مدعیان نبوت برای اثبات مدعای خود که ارتباط با عالم غیب و خدای عالم هستی بوده می آوردند ودیگران را نیز بمقابله و معارضه و آوردن مثل آن دعوت می کنند، و چون کسی مانند آنرا نمی تواند بیاورد و عاجز از انجام آن است بدان معجزه می گویند.
و در این تعریف قیودی بکار رفته که باید برای آنها نیز مختصرتوضیحی بدهیم.
۱ – آنکه گفته شد «کار خارق العاده» و این در مقابل کارهای محال عقلی است که علماء و دانشمندان گفته اند که معجزه برکارهائی که محال عقلی است تعلق نمی گیرد، چنانچه اراده حقتعالی نیز به اینگونه امور تعلق نمی گیرد(۱)یعنی معجزه بکارهائی تعلق می گیرد که بطور عادت و معمول محال بنظر می آید اما عقلاانجام آن کار محال نیست، مانند اژدها شدن عصا، و زنده شدن مرده، و بارور شدن و سبز شدن درخت خشک، و یا طی کردن صدها و یا هزاران فرسنگ راه را بدون وسائل ظاهری و در زمانهای بسیار اندک و حتی در یک لحظه و یا نقل و انتقال اجسامی را دراین مدت کوتاه و فاصله زمانی و مکانی، و یا شکافتن کرات آسمانی و اجسام سخت و محکم زمینی مانند صخره ها را با وسائل معمولی مانند عصای چوبی و امثال اینگونه کارها، که بطور معمول انجام آنها نیاز بداشتن وسائل و گذشت زمانهای زیاد دارد وپیمبران الهی این کارها را برای اثبات مدعای خود – که گاهی مسبوق به درخواست دشمنان و مخالفان بوده و گاهی هم بدون درخواست آنها – بدون این وسائل و در مدت بسیار اندکی انجام می دادند و دیگران را نیز به آوردن مانند آن بمبارزه «و تحدی» می طلبیدند، و نمونه هائی از این قبیل که در قرآن نیز آمده است عبارتند از:
عصای موسی (اژدها شدن و زدن همان عصای چوبی بسنگ وجوشش دوازده چشمه آب از آن و معجزات دیگری که از آن عصای مقدس و تاریخی ظاهر گردید) ، و ماجرای تخت بلقیس، و زنده شدن مردگان با نفس معجزه آسای حضرت مسیح، و داستان حضرت مریم و ولادت عیسی علیه السلام، و از همین قبیل است
داستان اسراء و معراج رسول خدا (ص) ، و داستان شق القمر، که باشرح و توضیحی که بعدا خواهیم داد ایندو معجزه نیز دلیل قرآنی دارد، همه از این قبیل هستند.
۲ – دومین مطلبی که از این تعریف استفاده می شود آنست که آوردن معجزه و قدرت بر انجام آن یکی از نشانه های درستی وصدق نبوت انبیاء و پیمبران الهی است، یعنی هر کس که مدعی نبوت و پیامبری الهی بود یکی از نشانه هائی که صدق این ادعا راثابت میکند آنست که اگر از او معجزه ای طلب کنند که انجام آن از نظر عقلی امکان داشته باشد باید بتواند انجام دهد که اگرنتوانست معلوم می شود دروغگو است و به دروغ خود را پیامبر الهی دانسته است.
و این مطلب دلیلهای عقلی و نقلی فراوانی دارد که فعلا جای ذکر آنها نیست.
۳ – سومین مطلبی که در اینجا مورد بحث قرار می گیرد فرق میان معجزه و سحر و جادو و چشم بندی و امثال آنها است که کسی فکر نکند معجزه نوعی سحر و جادو است زیرا معجزه به هرعملی که تعلق بگیرد آن عمل بصورت واقعی آن در خارج وقوع می یابد ولی سحر و جادو و چشم بندی حقیقت خارجی و واقعیت ندارد بلکه در نظر بیننده صورت می یابد یعنی مثلا در داستان موسی علیه السلام و ساحران فرعون آنچه موسی انجام داد حقیقت و واقعیت داشت یعنی واقعا عصای چوبی بصورت یک اژدهای بزرگ و خطرناک و حیوان درنده و جانداری در آمده بود و دیگرچوب و عصا نبود، ولی مارهای ساحران واقعا مار جاندار نبود بلکه همان ریسمانها و طنابهائی بود که بوسیله داروهای شیمیائی به جست و خیز در آمده و بنظر مردم مارهائی جاندار شده بودند وتعبیرات قرآن در اینباره بسیار جالب است، آنجا که درباره عصای موسی سخن میراند اینگونه تعبیر می کند:
«قال القها یا موسی، فالقاها فاذا هی حیه تسعی، قال خذهاو لا تخف سنعیدها سیرتها الاولی»(۲).
که از تعبیراتی مانند «فاذا هی حیه تسعی» و «سنعیدهاسیرتها الاولی» بخوبی روشن می شود که آن عصا واقعا بصورت وبلکه به سیرت اژدهائی درآمده بود… ولی در مورد مارهای ساختگی ساحران می فرماید:
«فاذا حبالهم و عصیهم یخیل الیه من سحرهم انها تسعی» . (۳)
و در جای دیگر در اینباره می فرماید:
«فلما القوا سحروا اعین الناس و استرهبوهم و جاؤا بسحر عظیم و اوحینا الی موسی ان الق عصاک فاذا هی تلقف ما یافکون»(۴).
که در اینجا نیز از جمله های «یخیل الیه من سحرهم انهاتسعی» و جمله «سحروا اعین الناس» و «ما یافکون» بخوبی معلوم می شود که عمل آنها واقعیت نداشت و بهمان تعبیر ساده چشم بندی بود و در نظر حاضران آنگونه جلوه می کرد…
که البته این بحث نیز احتیاج بتوضیح بیشتر دارد که ما بهمین مقدار اکتفا می کنیم.
۴ – همانگونه که بزرگان اهل علم و دانش گفته اند: معجزه وانجام آن چیزی نیست که قانون علیت و معلولیت و اسباب و علل را در جهان بهم بزند و خارج از محدوده علت و معلول و سبب ومسبب باشد، چون این مسئله که هیچ پدیده ای در این جهان بدون علت و بدون سبب بوجود نخواهد آمد جزء نوامیس خلقت این جهان هستی و سنت های قطعیه الهی است، منتهی از آنجا که معمولا علل و اسباب حوادث و پدیده های معمولی عموما محسوس وملموس ما است و در معجزات اینگونه نیست، از اینرو برای مردم عادی این گمان بوجود می آید که آنها بدون علت و سبب بوجودآمده در صورتیکه قرآن کریم برای همه حوادث جهان علت و سبب ذکر کرده، و همه را معلول اراده و تقدیر الهی می داند مانند آیات زیر:
« انا کل شی ء خلقناه بقدر»(۵).
«و ان من شی ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم»(۶).
«ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شی ء قدرا»(۷).
و البته وسائط برای ایجاد اراده حقتعالی گاهی کم و گاهی زیاد، گاهی محسوس و گاهی غیر محسوس است، و اگر گاهی ماآن وسائط را ندیدیم یا نتوانستیم با این اسباب و علل مادی واعضاء و جوارح ظاهری درک کنیم نمی توانیم آنرا انکار کنیم.
ملای رومی در ذیل داستان قضاوت حضرت داود درباره گاومی گوید:
چشم بر اسباب از چه دوختیم
گر ز خوش چشمان کرشم آموختیم
هست بر اسباب اسبابی دگر
در سبب منگر در آن افکن نظر
انبیاء در قطع اسباب آمدند
معجزات خویش بر کیوان زدند
بی سبب مر بحر را بشکافتند
بی زراعت جاش گندم کاشتند
ریگها هم آرد شد از سعیشان
پشم بز ابریشم آمد کشکشان
جمله قرآنست در قطع سبب
عز درویش و هلاک بو لهب
مرغ بابیلی دو سه سنگ افکند
لشگر رفت حبش را بشکند
پیل را سوراخ سوراخ افکند
سنگ مرغی کو ببالا پر زند
دم گاو کشته بر مقتول زن
تا شود زنده هماندم در کفن
حلق ببریده جهد از جای خویش
خون خود جوید ز خون پالای خویش
هم چنین ز آغاز قرآن تا تمام رفض اسباب است و علت و السلام
که البته در تعبیر ایشان هم مسامحه ای وجود دارد ومنظورش از «قطع اسباب» و «رفض اسباب» و «بی سبب» و «قطع سبب» و امثال آنها همان اسباب ظاهری است، و حرف حق همان است که در آغاز گوید که: «هست بر اسباب اسبابی دگر»
۱ – در چند حدیث که در کتاب توحید صدوق و غیره آمده از امام معصوم سئوال شده که آیا خدا قادر است کره دنیا را در تخم مرغی قرار دهد بنحوی که نه تخم مرغ بزرگ شودنه دنیا کوچک گردد؟ امام علیه السلام می فرماید: نسبت عجز بخدای تعالی جایزنیست ولی این کار هم شدنی نیست، یعنی قدرت خدای تعالی بر امر محال تعلق نخواهد گرفت چون نشدنی است نه اینکه خدا از این کار عاجز است، و به تعبیر دیگرنقص در قابل است نه در فاعل.
۲ – سوره طه – آیه ۱۹ – ۲۱.
۳ – سوره طه – آیه ۶۶.
۴ – سوره اعراف – آیه ۱۱۶ – ۱۱۷.
۵ – سوره قمر – آیه ۴۹.
۶ – سوره حجر – آیه ۲۱.
۷ – سوره طلاق – آیه ۴.