یکى دیگر از نظریات تحقیر آمیزى که درباره زن وجود داشته این است که مى گفته اند زن مقدمه وجود مرد است و براى مرد آفریده شده است. اسلام هرگز چنین سخنى ندارد. اسلام اصل علت غایى را در کمال صراحت بیان مى کند. اسلام با صراحت کامل مى گوید زمین و آسمان، ابر و باد، گیاه و حیوان، همه براى انسان آفریده شده اند اما هرگز نمى گوید زن براى مرد آفریده شده است. اسلام مى گوید هر یک از زن و مرد براى یکدیگر آفریده شده اند: هن لباس لکم و انتم لباس لهن (بقره/ ۱۸۷) زنان زینت و پوشش شما هستند و شما زینت و پوشش آنها. اگر قرآن زن را مقدمه مرد و آفریده براى مرد مى دانست قهرا در قوانین خود این جهت را در نظر مى گرفت ولى چون اسلام از نظر تفسیر خلقت چنین نظرى ندارد و زن را طفیلى وجود مرد نمى داند، در مقررات خاص خود درباره زن و مرد به این مطلب نظر نداشته است.
یکى دیگر از نظریات تحقیر آمیزى که در گذشته درباره زن وجود داشته این است که زن را از نظر مرد یک شر و بلاى اجتناب ناپذیر مى دانسته اند. بسیارى از مردان با همه بهره هایى که از وجود زن مى برده اند او را تحقیر و مایه بدبختى و گرفتارى خود مى دانسته اند. قرآن کریم مخصوصا این مطلب را تذکر مى دهد که وجود زن براى مرد خیر است، مایه سکونت و آرامش دل اوست.
یکى دیگر از آن نظریات تحقیر آمیز این است که سهم زن را در تولید فرزند بسیار ناچیز مى دانسته اند. اعراب جاهلیت و بعضى از ملل دیگر مادر را فقط به منزله ظرفى مى دانسته اند که نطفه مرد را- که بذر اصلى فرزند است در داخل خود نگه مى دارد و رشد مى دهد. در قرآن ضمن آیاتى که مى گوید شما را از مرد و زنى آفریدیم و برخى آیات دیگر که در تفاسیر توضیح داده شده است، به این طرز تفکر خاتمه داده شده است. از آنچه گفته شد معلوم شد اسلام از نظر فکر فلسفى و از نظر تفسیر خلقت، نظر تحقیرآمیزى نسبت به زن نداشته است بلکه آن نظریات را مردود شناخته است.
بر اساس جهان بینى توحیدى، که «توحید در خالقیت» از ارکان آن شمرده مى شود، خداوند خالق همه موجودات است، و همه چیز مخلوق اوست. «اللّه خالق کل شى ء» (سوره رعد، آیه ۲۱) از سوى دیگر، بر اساس یک اصل دیگر توحیدى «خلقت و زیبایى» در همه موجودات پا به پاى هم، حضور دارند و هر چیزى در نیکوترین وضع آفریده شده است: «الذى احسن کل شى ء خلقه»؛ همان کسی که همه چیز را نیکو آفرید. (سوره سجده، آیه ۷).
با توجه به این دو نکته است که در دیدگاه انسان موحد، کسرى و نقصان، از آفرینش رخت برمى بندد، و در نظر او هر موجودى، از حداکثر ظرفیت کمال پذیرى برخوردار است، «صفت نسبى» مطرح مى گردد. از این رو نه تنها از نظر جهان بینى، جایى براى «خلل و نقص» باقى نمى ماند، بلکه از نظر رفتار و برخورد نیز «تحقیر» هیچ موجودى سزاوار نیست. مگر آنکه فردى در محدوده امور اختیارى، راه ناصواب را انتخاب کند و بر پیمودن آن اصرار ورزد.
بر این اساس تفاوتهاى جسمى و مادى بین زن و مرد، هرگز نمى تواند به عنوان «تفاوتهاى ارزشى» مطرح گردد و باعث «افتخار» و یا «تحقیر» تلقى شود، بلکه هر یک از این گروه، بر اساس «حکمت بالغه حق» و با توجه به مسؤولیت و نقشى که باید داشته باشند در «کمال حسن» آفریده شده اند.
کمالات انسانى
در بخش کمالات روحى و ارزشهاى انسانى نیز تفاوتى بین این دو جنس وجود ندارد و راه کمال تا عالیترین مراحل آن، بر روى هر دو باز است، و این بحث را در دو قسمت باید دنبال نمود:
۱- استعدادهاى ذاتى
۲- کمالات اکتسابى
قرآن کریم در هر دو زمینه گواه آن است که تفاوت و تبعیضى در کار نیست. توضیح آنکه: محور تعلیم و تربیت جان انسانهاست و جان نه مذکر است و نه مؤنث، و اصلاً زن و مردى در کار نیست، نه اینکه زن و مردى هست ولى با هم مساوى اند، پس:
اولاً: زن بودن یا مرد بودن مربوط به پیکر است نه جان و روح.
ثانیا: تعلیم و تربیت و تهذیب و تزکیه از آن نفس است.
ثالثا: نفس غیر از بدن است، اگر جسم نقشى در انسانیت انسان مى داشت، سخن از مذکر و مؤنث در بین بود و این بحث جا داشت که آیا این دو صنف، مساوى اند یا متفاوت؟ ولى اگر حقیقت هر کسى را روح او تشکیل مى دهد، و جسم ابزارى بیش نیست (که گاه مذکر و گاه مؤنث است) و روح نه مذکر است و نه مؤنث، قهرا بحث از تساوى زن و مرد یا تفاوت این صنف، در مسایل مربوط به حقیقت انسان رخت برمى بندد.
به علاوه آیاتى که مایه ارزش و فضیلت را بیان مى کند و مثلاً علم و ایمان را ارزش مى شمارد و جهل و کفر را ضد ارزش معرفى مى کند. هیچ کدام از این اوصاف مذکر و مؤنث را ندارد، لذا این تقسیم نه در مسایلى که به «عقل نظرى» برمى گردد راه دارد، و نه در مسایل اخلاقى که به «عقل عملى» برمى گردد. مانند اراده، خلوص، صبر و توکل. زیرا آنکه عالم یا مؤمن است ـ یعنى صاحب ارزش است ـ جان است و جان نه مذکر است و نه مؤنث، از این رو وقتى «صبر» مؤنث و مذکر بودن نداشت، «صابر» هم مذکر و مؤنث نیست و نباید به فکر این کلمه بود که یک جا مى گوییم «صابر»، و یک جا مى گوییم «صابره»، چون تأنیث لفظى را نباید در مسایل تحلیلى راه داد. ممکن است برخى گمان کنند که قبول اصول فوق با برخى از مطالبى که در متون دینى آمده است ناسازگار است، مثلاً حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه مى فرماید:
«بهترین خصلتها و خویهاى زنان، بدترین خصلتهاى مردان است، «تکبر و ترس و بُخل» چون وقتى زن متکبر باشد، مرد بیگانه را به خود راه نمى دهد و اگر بخیل باشد مال خود و شوهر را نگهدارى مى کند و اگر ترسو باشد، از هر حادثه اى که پیش مى آید کناره گیرى و احتیاط مى کند.» (نهج البلاغه، کلمات قصار ۲۳۴)
آیا مقصود حضرت این است که از نظر اسلام دو گونه قالب گیرى براى روح مرد و زن وجود دارد و مرد در یک قالب «خلق و خوى» و زن در قالب دیگر باید ساخته شود؟
در پاسخ باید توجه داشت که اوصافى مثل «ترس، تکبر، بخل» گاه به عنوان یک حالت روانى مورد نظر قرار مى گیرد و گاه این واژه ها در آثار هر یک از این اوصاف به کار مى رود، چه منشاء روانى آن وجود داشته باشد و چه وجود نداشته باشد. مثلاً وقتى مى گوییم «فاطمه به زهرا مهربانى کرد» ممکن است، مقصود کار مهربانانه باشد، چه حقیقت مهربانى باشد و یا نباشد.
در باره این اوصاف سه گانه نیز چنین است و به همین جهت اگر تکبر در برابر شخص متکبر، عبادت شمرده مى شود، بدین نظر نیست، که در برابر متکبرین، تکبر به عنوان یک حالت روحى (خودپسندى و خود بزرگ بینى) پسندیده است و واقعا باید چنین بود، بلکه در برابر متکبرین باید رفتار متکبرانه داشت، پس در «التکبر مع المتکبر عباده» تکبر به عنوان «خُلق» توصیه شده است. در این جمله نهج البلاغه نیز «تکبر» به عنوان یک ویژگى اخلاقى به طور کلى توصیه نشده است بلکه از زنان خواسته اند که در برابر مرد نامحرم رفتار متکبرانه داشته باشند.
اما درباره «ترس»، بدون شک شجاعت به عنوان خُلق روحى یعنى قوت قلب داشتن و خود را در برابر دیگران نباختن براى زن و مرد ممدوح است و اسلام از زن نخواسته است که «ترسو» باشد و زنان شجاع در تاریخ اسلام همانند مردان شجاع مورد تمجید بوده اند، ولى چون زن حامل یک امانت بزرگ انسانى است که همان «عفت» باشد از او خواسته اند تا «رفتارش» آمیخته با ترس باشد. شجاعت زن در فداکارى براى حفظ امانت است و آنکه خود را در معرض خطر قرار مى دهد و عفت خود را از دست مى دهد نه تنها فداکارى نکرده بلکه خیانتکار است، پس این، دستور به «احتیاط کارى» در مورد «خطر جانى» یا «خطر مالى» و یا خطر براى «حیثیت اجتماعى» نیست، بلکه احتیاط در مورد عفت است.
در مورد بخل نیز مسأله از همین قرار است، یعنى «رفتار همراه با امساک» چون او در مال مشترک خانواده، امانت دار است و باید حداکثر مراعات را بنماید و لذا در مال فردى و شخصى، این روش پسندیده نیست و آنکه چون حضرت زهرا (س) حتى پیراهن شب عروسى خود را در راه خدا انفاق مى کند، به فضیلت بسیار بزرگى دست مى یابد. در یک جمع بندى کلى با مرور به آیات قرآن مى توان تشخیص داد که در این کتاب آسمانى و سند تردیدناپذیر دعوت پیامبر اسلام، نه تنها نظرى تحقیرآمیز نسبت به زن دیده نمى شود بلکه هر یک از دیدگاههاى تنگ نظرانه در این زمینه، به گونه اى نفى گردیده است.
* * *
منبع :
مجله پیام زن، شماره ۱، چهره زن در قرآن
ترجمه تفسیر المیزان، ج ۴، ص ۱۴۷-۱۴۰
زن در آیینه جلال و جمال، ص۶۶ تا ۷۱
تعلیم و تربیت در اسلام اثر شهید