مردم ده کار روزانه خود را شروع کرده بودند، زنان کارهای خانه را سامان می دادند و مردان عازم صحرا بودند. بعضی سوار بر الاغ بسوی تپه ها می رفتند تا از میان درختچه های بلوط سوختی و هیزمی تهیه کرده بیاورند، و بعضی گوسفندان را به چرا می بردند و در کمرکش کوه، زیبایی روستا را که در آن آغاز صبح خورشید بر آن نور می افشاند تماشا می کردند کودکان و نوجوانان در میان کوچه های خاکی روستا سرگرم بازی و تفریح بودند و لبخند شادی روزهای اول سال نو بر لبهایشان جاری بود. بعضی نیز بر بالای پشت بامهائی که بر تمامی دره و روستا مشرف بود بر روی زیلوئی یا پوست پاره ای نشسته، طراوت و زیبائی صبح را نظاره گر بودند.
اما ناگهان همه چیز به هم خورد صدای غرش هواپیماهای عراقی دشت و کوهسار را لرزاند و انعکاس آن در دل ارتفاعات بلند پر برف همه جا را به غرش وا داشت سه فروند بودند دو فروند آنها اطراف جاده سنندج – مریوان را بمباران شیمیایی تاول زا کردند و یکی از آنها خود را به بالای روستا رساند و از فراز به نشیب آمد، غرش آن زیاد شد و در میان آن صدای فرود بمبها و پس از آن صدای انفجاری مهیب روستای آرام را لرزانید. لحظه ای بعد گازهای سمی ناتوان کننده قسمت غربی ده را فرا گرفت. مردم بی دفاع از زن و مرد و کودک و پیرو و جوان از خانه ها بیرون ریختند و هر کسی به نوعی راه صعود به ارتفاعات را در پیش گرفت.
زنها کودکان شیرخواره را در بغل گرفته و جوانها دست در دست پیرمردان و پیرزنان، آنها را به دنبال خود می کشیدند تا از عمق دره به بالای ارتفاع بروند که شاید از فشار و حمله گازها مصون و محفوظ بمانند. فریاد الله اکبر و لااله الا الله در همه جا پیچیده بود. حیوانات اهلی نیز گویا بوئی برده بودند که بدنبال صاحبان خود با سرعت می دویدند. در این میان مزدوران خبیث بعثی، جنایت دیگری را آفریدند و بمبهای شیمیایی خود را بر سر یک خانواده با میهمانانشان فرو ریختند و ۹ نفر را در دم به شهادت رساندند.
از میان شهدا «ثریا» دختری ۱۲ ساله و «جلال» پسری ۸ ساله در وسط حیاط در بغل پدرشان شهید شده بودند «رحیم» با سر و رویی سپید حدود ۶۰ سالش بود و «علی» و «محمود» و «احمد» و «امیر» و دو نفر دیگر که شناخته نمی شدند همگی جز شهدا بودند.
پیر زنی نیز در بیرون از خانه افتاده و هنوز قلبش ضربان داشت که به بیمارستانی صحرائی رسانده شد و نجات یافت، یکی بر اثر موج انفجار به پشت بام افتاده و شهید شده بود و دو نفر نیز از وسط به دو نیم شده بودند (قسمت پائین بدن به یک طرف و قسمت بالا به طرف دیگر افتاده بود) صدها نفر نیز مصدوم این جنایت شدند که مداوای آنان توسط امدادگران تا شب ادامه داشت کودکان شیرخواره و کوچک در بغل مادرانشان با حالتی معصومانه نفس نفس می زدند و از چشمانشان آب می ریخت و به سختی ناله می کردندو مردم نگاه ملتمس خویش را به دستهای امدادگران دوخته بودند پیرزنان و پیرمردان که توان راه رفتن نیز نداشتند تنها اشاره می کردند که سینه ام، چشمم و…
و این چنین گروهی قربانی خود کامگی های حکام فاسد و مزدور عراق شدند، که عاجز از رویارویی با رزمندگان دلاور اسلام، وحشیانه شهرها و روستاها را آماج حملات شیمیایی و موشکی و هواپیمائی قرار می دهند تا روح سرکش و شیطانی آنها اندکی آرام گیرد و امروز باید که فریاد مظلومانه این امت دلاور و مومن و شهیدپرور را به گوش جهانیان و همه مدعیان حقوق بشر و سازمانهای به اصطلاح بین المللی رساند تا بدانند که این شهادتها و قتل عامها، امت اسلامی را مقاومتر و پایدارتر و بیدارتر خواهد کرد.
* * *
ساعت ۸:۳۰ صبح روز سه شنبه سوم فروردین ماه ۱۳۶۷ ده کیلومتری شهرستان مریوان
منبع: روزنامه جمهوری اسلامی، یکشنبه یکم خرداد ۱۳۸۳، صفحه ۸، محمد کاظم کهدوئی