* طرح دیدگاه های متفاوت در این بخش لزوماً انعکاس دیدگاه کانون نمی باشد.
مهدی خیراللهی/ کارشناسی علوم حدیث و دکترای افتخاری ریاضی محض از ایتالیا
زندگی در اندیشه دینی، مزرعه آخرت و خاستگاه رسیدن به کمال اُخروی است . گروهی به غلط، دین را «زندگی ستیز» مى دانند و گروهی به اشتباه، «زندگی پرست» مى شوند و ممکن است آنانی که از تفکر زندگی ستیزی جدا مى شوند، به دامان زندگى پرستی درافتند. دین، نه زندگی ستیز است و نه زندگى پرست؛ بلکه دین، زندگی را بستر تکامل و مقدمه آخرت مى داند . ازا ین رو، زندگی موفق از آن کسی است که هنر زندگی کردن را داشته باشد. کسانی مى توانند به تکامل بیندیشند که با زندگی خود مشکل نداشته باشند. میان «مشکل داشتن در زندگی» با «مشکل داشتن با زندگی» تفاوت وجود دارد. همه انسان ها در زندگی مشکل دارند اما انسان موفق کسی است که با زندگى اش مشکل نداشته باشد و این مهارت خاص خود را مى طلبد. زندگی را نباید دست کم و ساده انگاشت. زندگى پرستی مطرود است اما، بى خیالی و بى برنامگی در زندگی نیز مطرود است . زندگی پیچیده و پر رمز و راز است لذا بری موفقیت در زندگی باید «مهارت زندگی کردن» را آموخت. راز بسیاری از ناکامى ها، ناکامی در مهارت های زندگی است. کسانی که مهارت زندگی کردن را نمى دانند، از زندگی خود نالان و ناراضى اند.
دین و مهارت های زندگى
خوشبختانه و البته بر خلاف تصور موجود، دین، آموزه های فراوانی در حوزه مهارت های زندگی دارد؛ آموزه هایی که یا دیده نشدند و یا به درستی فهم نشدند. به جهت جایگاه مهمی که رضامندی از زندگی در تکامل معنوی دارد، اولیای دین آموزه های فراوانی را به پیروان خود آموخته اند. رسول خدا در کنار تعالیم قدسی و ملکوتی خود، مهارت های زندگی را به پیروان خود و حتی کسانی همانند امام على(ع)، ابوذر غفاری و دیگران مى آموزد. امام على (ع) نیز مهارت های زندگی را به یاران خود مى آموختند. از بقیه معصومین نیز همین مسأله ثبت است. حتی فراتر از این، در خلال این تحقیق خواهید دید که قرآن کریم نیز در این زمینه آموزه های مهمی دارد. بنابراین یکی از دغدغه های دین، رضامندی از زندگی است و یکی از رسالت های آن آموزش مهارت های زندگی کردن به پیروان خویش است. متأسفانه این بخش از آموزه های دینى کمتر مورد توجه واقع شده و یا اصلاً مورد توجه قرار نگرفته اند. هدف برنامه مدیریت رفتار صحیح در قرآن و حدیث آن است که بخشی از این آموزه ها را ارائه کند تا زندگی اهل ایمان را نشاط و شادمانی بخشد، و نگاهی نو در این زمینه بگشید تا پژوهش های لازم درا ین زمینه انجام شود.
عوامل رضایت از زندگی
احساس کامیابى عامل اساسى در شادکامى و رضامندى است. شادکامى و خرسندى هنگامى پدید مى آید که انسان تصور کند هر آنچه را مى خواسته به دست آورده و هر آنچه را باید داشته باشد، دارد (کامیابى). در طرف مقابل، احساس ناکامى عامل اساسى در ناخرسندى و نارضایتى است. وقتى انسان احساس کند که آنچه را مى خواسته به دست نیاورده (ناکامى در دست یابى) و یا آنچه را داشته، از دست داده (فقدان) و یا به آنچه نمى خواسته دچار شده است (حادثه)، نالان و بى تاب مى گردد، لب به شکایت مى گشاید، در تنگنا قرار مى گیرد، ناتوان گشته و ناامید مى گردد. مجموعه این ویژگى ها، نشانگر نارضایتى فرد از زندگى است. بنابر آنچه گفته شد یکى از مهم ترین عوامل نارضایتى از زندگى، «احساس ناکامى» است. ریشه احساس ناکامى چیست؟ منشأ احساس ناکامى امور متعددى مى تواند باشد که در این بحث به چند مورد آن اشاره مى کنیم:
الف) محرومیت مالى.
گاهى انسان به خاطر ندارى و محرومیت، دچار احساس ناکامى مى گردد. وقتى انسان احساس کند که چیزى ندارد تا با آن زندگى کند، به احساس ناکامى دچار مى شود. این قسم، «ناکامى مالى / دارایى» نامیده مى شود.
ب) بى معنایى زندگى.
گاهى ناکامى به این دلیل است که زندگى معنایى ندارد. کسانى که معنایى براى زندگى نمى یابند و نمى دانند که چرا باید زندگى کنند، دچار احساس ناکامى مى شوند؛ هر چند ثروتمند و دارا باشند. این قسم را «ناکامى معنایى» مى نامند.
ج) برآورده نشدن انتظارات.
در پاره اى موارد، احساس ناکامى به دلیل برآورده نشدن انتظارات است. اگر انسان از زندگى دنیا انتظاراتى داشته باشد و این انتظارات برآورده نشوند، دچار احساس ناکامى مى گردد. این قسم، «ناکامى انتظارات» نامیده مى شود. چگونه مى توان به احساس کامیابى دست یافت؟ عوامل کامیابى به تناسب عوامل ناکامى شکل مى گیرند. ناکامى مالى را به وسیله «درک داشته ها»، ناکامى معنایى را به وسیله «معنایابى» و ناکامى انتظارات را به وسیله «هماهنگى انتظارات با واقعیت ها» مى توان به احساس کامیابى تبدیل کرد و از این طریق به احساس رضامندى دست یافت.
داشته هاى زندگى
واقعیت این است که زندگى انسان (به ویژه انسان مؤمن) تهى و خالى نیست. نعمت هاى فراوانى در زندگى انسان وجود دارد که مى تواند احساس خوشبختى را به انسان دهد، ولى چون ناشناخته اند تأثیر خود را ندارند. «وجود نعمت» تأثیر چندانى در رضامندى ندارد، «درک نعمت موجود» عامل رضایت از زندگى است. بنابراین راه رسیدن به احساس رضامندى، درک داشته ها و شناخت نعمت هاست. و اما سؤال این است که چگونه مى توان نعمت ها و داشته ها را شناخت؟ براى این امر راه هایى وجود دارد که در ادامه مورد بحث قرار مى گیرد:
۱. مقایسه نزولى
یکى از راه هاى شناخت داشته هاى زندگى، استفاده از روش «مقایسه» است. مقایسه یعنى سنجش زندگى خود با زندگى دیگران. انسان مایل است زندگى خود را ارزیابى کند و مقایسه، ابزار این ارزیابى است. در این مقایسه است که انسان موقعیت زندگى خود و کامیابى یا عدم آن را شناسایى مى کند. ره آورد این مقایسه، یا شادمانى و رضایت از زندگى همراه با امید و پویایى است و یا ناخرسندى و نارضایتى از زندگى همراه با ناامیدى و ناتوانى.
انواع مقایسه
براى این که بدانیم کدام یک از مقایسه ها رضایت از زندگى را افزایش مى دهد و کدام مقایسه آن را مى کاهد، باید انواع زمینه هاى مقایسه را مورد توجه قرار داد. زمینه مقایسه گاهى «امور مادى» است و گاهى «امور معنوى». آنچه به بحث ما مربوط مى شود مقایسه اجتماعى با موضوعیت امور مادى است. به کسى که ما خود را با او مقایسه مى کنیم «هدف مقایسه» مى گویند. در یک مقایسه، اگر هدف مقایسه در سطح بالاترى باشد، «مقایسه صعودى» گفته مى شود و اگر در سطح پایین ترى باشد، «مقایسه نزولى» نامیده مى شود. حال اگر در امور مادى از مقایسه صعودى استفاده شود، سطح رضایت از زندگى کاهش مى یابد که مى توان آن را «مقایسه کاهنده» نامید و اگر از مقایسه نزولى استفاده شود، سطح رضایت از زندگى افزایش مى یابد که «مقایسه افزاینده» نامیده مى شود.
الف) مقایسه کاهنده
مقایسه کاهنده مقایسه اى است که سطح رضامندى را کاهش مى دهد و این به وسیله مقایسه صعودى حاصل مى شود. سؤال این است که مقایسه صعودى چه تأثیر روانى دارد که به نارضایتى منجر مى شود؟ کوچک شمارى داشته هاى خود مقایسه وضع خود با وضع کسانى که در موقعیت برترى قرار دارند، سبب مى شود که انسان آنچه را دارد، کوچک و ناچیز بشمارد. به همین جهت امام صادق (ع) مى فرماید: ایاکم أن تمدوا اطرافکم إلى ما فی ایدى ابناء الدنیا، فمن مدّ طرفه إلى ذلک طال حزنه و لم یشف غیظه واستصغر نعمه اللَّه عنده فیقل شکره بپرهیزید از این که به آنچه در دست فرزندان دنیا است، چشم بدوزید، که هر کس به آن چشم بدوزد، حزن او طولانى گردد و خشم او آرام نمى گیرد و نعمت الهى را که نزد او است، کوچک مى شمرد و در نتیجه سپاسگزارى او کاهش مى یابد. از سوى دیگر مقایسه صعودى سبب «بزرگ نمایى» داشته هاى دیگران شده موجب مى شود که زندگى دیگران بیش از آنچه هست ارزیابى گردد. آن کوچک شمارى و این بزرگ نمایى، با همدیگر وضعیت بسیار سخت و آزار دهنده اى را به وجود مى آورند که منجر به ناخرسندى و نارضایتى از زندگى مى گردد.
نمونه قرآنى
نمونه این مقایسه را در جریان قارون مى توان دید. قارون از ثروت فراوانى برخوردار بود که فقط کلید گنجهاى او را چند انسان نیرومند حمل مى کردند. مشاهده زندگى اشرافى و خیره کننده او دیگران را به مقایسه وامى داشت و آرزوى زندگى قارونى را در آنان به جوش مى آورد. قرآن کریم در بیان این ماجرا مى فرماید: فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ ى فِى زِینَتِهِ ى قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَوهَ الدُّنْیَا یَلَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَآ أُوتِىَ قَرُونُ إِنَّهُ و لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ؛ (روزى قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که خواهان زندگى دنیا بودند گفتند: اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده ما نیز داشتیم به راستى که او بهره عظیمى دارد. اما گروه دیگرى بودند که واکنش متفاوتى از خود نشان دادند. قرآن کریم در ادامه مى فرماید: «وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِّمَنْ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَلِحًا وَلَایُلَقَّل-هَآ إِلَّا الصَّبِرُونَ. و آنان که داراى دانش بودند گفتند: واى بر شما ثواب الهى براى کسى که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد بهتر است و جز صابران کسى به آن نمى رسد.» زمین دهان باز کرد و قارون را با همه دارائیش بلعید. گروه اوّل وقتى عاقبت قارون را دیدند، به اشتباه خود پى برده و گفتند: «وَأَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْاْ مَکَانَهُ و بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ ى وَیَقْدِرُ لَوْلَآ أَن مَّنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَیْکَأَنَّهُ و لَایُفْلِحُ الْکَفِرُونَ».
آیا مقایسه صعودى تخلف ناپذیر است؟
سؤال این است که آیا مشاهده زندگى هاى برتر الزاماً موجب مقایسه صعودى مى شود؟ و آیا نمى توان مانع مقایسه صعودى شد؟ در نمونه قرآنى دیدید که هر دو گروه زندگى قارونى را دیدند، اما تنها یک گروه بود که دست به مقایسه زد. این گونه نبود که فقط گروه اوّل زندگى قارونى را مشاهده کرده باشد و گروه دوم آن را ندیده باشد. پس «مشاهده» الزاماً منجر به مقایسه نمى شود. حلقه مفقوده میان مشاهده و مقایسه، «چشم دوختن» است. اگر این مشاهده به چشم دوختن تبدیل شود، مقایسه را در پى خواهد داشت. به همین جهت خداوند متعال خواسته است که به زندگى هاى قارونى چشم دوخته نشود: وَلَاتَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ ى أَزْوَجًا مِّنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیَوهِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى . و به آنچه گروه هایى از آنان را از آن برخوردار کردیم، چشم مدوز، که شکوفه هاى زندگى دنیا هستند و روزى پروردگارت بهتر و پایدارتر است. در این آیه شریفه از این قبیل اموال به عنوان شکوفه یاد شده است که عمرى کوتاه و ناچیز دارد. و در مقابل رزق خداوند یاد شده که دو ویژگى دارد: «خیر بودن» و «پایدار بودن». اگر چنین است، نعمت هاى دنیایى قارون ها چیز ارزشمندى نیست که چشمها را به خود خیره کند و آن گاه که چشمها خیره نشدند، مقایسه صعودى نیز رخ نمى دهد. همچنین خداوند متعال در آیه دیگرى مى فرماید: وَلَاتُعْجِبْکَ أَمْوَلُهُمْ وَأَوْلَدُهُمْ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِى الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ کَفِرُونَ اموال و فرزندان آنها تو را به شگفت نیندازد. همانا خداوند اراده کرده که به وسیله آنها، آنان را در دنیا عذاب کند و جان دهند در حالى که کافرند. این آیه، روى شگفت زدگى دست گذاشته است و مى خواهد که مردم در مواجهه با زندگى هاى قارونى شگفت زده نشوند و براى این کار، ماهیت ثروتمندى آنان را که وسیله عذاب آنها است، بیان نموده است. کسى که بداند ماهیت مال هاى قارونى چیست، از دیدن آنها شگفت زده نمى شود و آن گاه که در شگفت نشد چشم نمى دوزد و چون چشم ندوخت، به مقایسه صعودى نیز اقدام نمى کند. درباره سیره رسول خدا (ص) چنین نقل شده است: و کان رسول اللَّه (ص) لاینظر انى، ما یستحسن الدنیا؛ رسول خدا این گونه بود که به آنچه از دنیا نیکو شمرده مى شود، نگاه نمى کرد. معاشرت و مقایسه صعودى در بحث قبل صحبت از این بود که راه جلوگیرى از مقایسه صعودى «چشم ندوختن» است. راه دیگر آن کنترل و دقت در معاشرت ها است. معاشرت مى تواند نقش مهمى در کاهش یا افزایش رضامندى داشته باشد. معاشرت با ثروتمندان، ارزش نعمت هاى خداداى را کاهش مى دهد و همین امر منجر به کاهش تنیدگى مى گردد. در همین باره رسول خدا (ص) مى فرماید: أقلوا الدخول على الاغنیاء فانه احرى ان لاتزدروا نعم اللَّه عزوجل؛ ورود بر ثروتمندان را کاهش دهید زیرا این براى آن که نعمت هاى خداوند عزوجل را خوار نشمارید، بهتر است. امام صادق علیه السلام تصریح مى فرماید که این معاشرت ها موجب کوچک شمارى نعمت ها مى شود: ایاکم وعشار الملوک و ابناء الدنیا فان ذلک یصغر نعمه اللَّه فى أعینکم و یعقبکم کفراً؛ از باج گیران پادشاهان و فرزندان دنیا بپرهیزید که این نعمت خدا را در چشم شما کوچک مى سازد و کفران شما را در پى دارد. امام باقر(ع) با بیان ظریف ترى تأثیر معاشرت با ثروتمندان را روشن ساخته است. آن حضرت به کسى فرمودند: لا تجالس الاغنیاء، فان العبد یجالسهم و هو یرى ان اللَّه علیه نعمه فما یقوم حتى یرى أن لیس للَّه علیه نعمه؛ با ثروتمندان همنشین نشوید، زیرا بنده با آنان همنشین مى شود در حالى که معتقد است خدا به او نعمت داده است ولى بر نمى خیزد تا این که معتقد مى شود که خدا هیچ نعمتى به او نداده است