عبدالحسین انصاری فرزند شهید «بیژن انصاری» و شاعر نام آشنای هرمزگان است؛ وی در سال ۱۳۵۴ در روستای نورآباد ممسنی استان هرمزگان متولد شد؛ ۵ سال بیشتر نداشت که از محبت پدر، تکیهگاه کودکیهایش که آن روزها در کردستان بود، محروم شد و مادر یک تنه، بار همه زندگی را به دوش کشید و عبدالحسین شد یار و غمخوار مادری که پدر بچههایش بود.
انصاری بعد از پایان دوره متوسطه در دانشگاه شهید رجایی تهران قبول شد و مدرک کارشناسی خود را در رشته الکترونیک از این دانشگاه اخذ کرد؛ او که هماکنون در پالایشگاه نفت بندرعباس مشغول به کار است، دستی در شعر و شاعری هم دارد و تاکنون ۳ مجموعه شعر به چاپ رسانده که از سوی جوانان، بسیار مورد توجه قرار گرفته و بارها تجدید چاپ شده است.
فرزند شهید انصاری، پیش از ورود به عرصه شعر با نقاشی سرگرم بود اما به گفته خودش بعد از قبولی در دانشگاه و عزیمت به تهران زمینه آشنایی با ادیبان و شعرای تاریخ ایران را پیدا کرد و چون به هنر علاقهمند بود و قریحه شعر و شاعری را از پدر شهیدش به ارث برده بود، شعر گفتن را آغاز کرد و نقاشی به حاشیه رفت.
این شاعر جوان کشورمان، علاوه بر اینکه به عنوان کارشناس ادبی صدا و سیمای هرمزگان مشغول به کار است، دبیری صفحه «تنفس در هوای شعر» نشریه ندای هرمزگان را نیز که توسط محمد علی بهمنی راهاندازی شد، بر عهده دارد.
مجموعههای شعر «باید برای زنبیل خالیات شعری بگویم»، «هزاره اول قبل از پرواز» و «تنها نشانیات بوسهای است» سه اثر منظوم این شاعر جوان است. «باید برای زنبیل خالیات شعری بگویم» بیشتر حال و هوای عاشقانه، آیینی و اجتماعی دارد اما در دو مجموعه دیگر در قالبهای سپید و غزل به ادبیات پایداری و دفاع مقدس پرداخته شده است.
اشعارم انعکاس زندگی من است
وی در خصوص علاقهاش به سرودن شعر مقاومت و پایداری اظهار داشت: من با جنگ درگیر بودهام و بخشی از کودکی و نوجوانی من در دوران دفاع مقدس گذشته است؛ مسلماً شعر گفتن درباره جنگ یکی از دغدغههای اصلی من است . من در تخیل شعر نمیگویم بلکه اشعارم انعکاس زندگی من است و اگر بخواهم در آثارم به زندگی و باورهایم بپردازم، باید از ۸ سال دفاع مقدس و عملیاتها و شادیهای رزمندگان بگویم؛ از مارشهای نظامی و سرودها و خاموشیهایی که میزدند و ما میترسیدیم. اینها تصاویری است که در ذهن من باقی مانده و در اشعارم نیز منعکس شده است.
فرهنگ دفاع مقدس از ادبیات، هنر و اندیشه ایرانی قابل حذف نیست
فرزند شهید انصاری با بیان اینکه معتقدم نمیشود فرهنگ دفاع مقدس را از ادبیات، هنر و اندیشه ایرانی حذف کرد، افزود: چه بخواهیم چه نخواهیم فرهنگ دفاع مقدس ادامه پیدا میکند زیرا واقعیتی است که از حقیقت نشأت گرفته است.
فرهنگ دفاع مقدس یک فرهنگ غنی و سرشار از سوژه برای انواع و اقسام کارهای فرهنگی و هنری است اما اگر تاکنون در این زمینه موفق نبودهایم و به حد مطلوبی نرسیدهایم به خاطر ناتوانیها و کمبودهای خودمان بوده است.
فرزند شهید انصاری بیان داشت: ادبیات و اشعار دفاع مقدس قابلیت صادر شدن به جهان را دارد؛ اتفاقاتی که در جنگ ما افتاده است، میتواند حرفهای زیادی برای جهان داشته باشد؛ فقط کافی است فضا آماده شود تا مستعدها مسیر را پیدا کنند.
این شاعر جوان اظهار داشت: معتقدم توجه ویژه به جهاد و شهادت است که مذهب شیعه را از سایر مذاهب متفاوت کرده است؛ یعنی روحیه ایثار و شهادت برای مذهب ما حیاتی است که اگر آن را از این مذهب بگیرند با دیگر مذاهب تفاوتی ندارد؛ نوک پیکان حمله ماهوارهها و شبکههای بیگانه امروز این فرهنگ را نشانه رفته است لذا باید با همه توان و استفاده از همه امکانات به مقابله با این فرهنگ بیاییم.
انصاری افزود: دشمن امروز در میان جوانها اینگونه القا میکند که تفکر شیعی نوعی جنگطلبی است اما اینگونه نیست؛ شیعه از مرگ نمیهراسد و در مقابل ظلم هم سکوت نمیکند. تمام تلاش دشمن هم برای مقابله با این اندیشه و تفکر برای آن است که میداند اسلام با تفکر سرمایهداری و فحشا و استعمارطلبی مبارزه میکند.
وی با اشاره به تلاش اقلیتهای مذهبی برای استحاله جوانهای شیعه اظهار داشت: ما باید واقعیتها را برای جوانها روشن کرد و با تقویت روحیه شهادتطلبی و مبارزه در مقابل ظلم و محرومیت زدایی و مبارزه با فقر باید کاری کرد که دنیا ببیند این فرهنگ و تفکر شیعی دارد نتیجه میدهد؛ معتقدم محرومیتزدایی بهترین تبلیغ برای اسلام است.
انصاری بیان داشت: فرزندان شهدا و جانبازان گوشهای از تربیت مردانی هستند که برای آزادی میهن جنگیدند و انسانهای عادی نبودند. درست است که پدران آنها در تمام مسیر تربیتی فرزندانشان حضور نداشتند اما این جوانها بالاخره ثمره پدرانشان هستند و این میتواند یک نمونه کامل باشد.
وی ادامه داد: متأسفانه در زمانی این تفکر جاری بود که ،به فرزندان شهدا و جانبازان باید ترحم کرد و دست نوازش برسرشان کشید اما اینگونه نیست؛ فرزندان شهدا و ایثارگران به دلسوزی نیازی ندارند بلکه این جامعه است که به آنها نیاز دارد.
ادبیات و اشعار دفاع مقدس قابلیت صادر شدن به جهان را دارد؛ اتفاقاتی که در جنگ ما افتاده است، میتواند حرفهای زیادی برای جهان داشته باشد؛ فقط کافی است فضا آماده شود تا مستعدها مسیر را پیدا کنند.
شهید انصاری نخستین شهید روستای نورآباد است
فرزند شهید انصاری در خصوص پدرش نیز گفت: پدر من در اثر بیماری در کردستان به شهادت رسید و نخستین شهید روستای نورآباد ممسنی منطقه رستم در استان هرمزگان محسوب میشود.
وی ادامه داد: وقتی پدرم شهید شد، من خیلی کوچک بودم و حالا خاطرات مبهمی از او در ذهن دارم؛ مثلاً یادم هست روزی داشتم از یک بلندی بالا میآمدم که به زمین خوردم؛ پدرم بالای سرم آمد و گفت «خودت بلند شو» یا آخرین بار را یادم هست که وقتی رفت و در را پشت سرش بست، من به دنبال او گریه کردم و دوست داشتم با او بروم.
شهید انصاری بدون سلاح و با لباس محلی برای مردم کردستان سخنرانی میکرد
خیلیها تا اسم پدرم را میشنوند، فوراً از او خاطرهای تعریف میکنند به همین دلیل من، پدرم را از خاطرات دیگران و صحبتهای مادرم و البته کتابخانه بزرگی که از خودش به یادگار گذاشته است، شناختم. پدرم کتابهای شهید مطهری، شریعتی و سری شناخت مارکسیست را خوانده بود و نسبت به علم روز و موقعیت زمانی خودش اشراف کامل داشت.
من هنوز با معلمانی که با پدرم هم دورهای بودهاند و در یک دانش سرا درس خواندهاند، ارتباط دارم و با فرزندانشان هم دوست هستم؛ آنها و حتی دوستانی که خط فکریشان با پدرم یکی نبود، همه معتقدند که پدرم با همه افراد دور و برش فرق داشت.
فرزند شهید انصاری بیان داشت: پدر من فرد بسیار شجاع و خطیب خوبی بوده است؛ به طوری که در مدت حضورش در کردستان، بدون سلاح با لباس محلی به میان مردم میرفته و برایشان سخنرانی میکرده است؛ حتی به او پیشنهاد میدهند که مسئولیت آموزش و پرورش کردستان را هم بپذیرد که او رد میکند و میگوید من به درد مدیریت نمیخورم.
پدرم یک انقلابی کامل بود
او یک انقلابی کامل بود که اعتقاد داشت باید آرمانها را حفظ کنیم؛ او خودش را اهل این دنیا نمیدانست. من بارها دیدهام که جوانی که خیلی هم خوب بوده، فوت کرده است و خیلی زود از یاد مردم رفته است اما شاهدم که مردم منطقه وقتی اسم پدر مرا میآورند با تقدس خاصی از او یاد میکنند؛ داغ او برای مردم منطقه ما هنوز هم تازه است.
وی با بیان اینکه گاهی جای خالی پدرم را احساس میکنم، اظهار داشت: من حالتهای بچگیام را هنوز به خاطر دارم و به یاد میآورم که در آن دوران، وقتی کنار بقیه بچهها قرار میگرفتم، احساس میکردم که یک چیزی کم دارم؛ چیزی که وقتی دیگران تعریف میکنند، میبینم خیلی بهتر از دیگران بوده است؛ گرچه بعد از پدرم خداوند توانی در مادرم قرار داد که ما هیچ وقت جای خالی پدرم را حس نکردیم و زندگی خیلی موفقی در کنار او داشتیم اما به هر حال بار عاطفی که حضور پدر دارد را فرد دیگری نمیتواند پر کند.
مادرم میگفت وقتی پدرم رفت، گفت که «اصلاً روی من به عنوان پدری برای بچهها و همسری برای خودت حساب نکن» و واقعاً با آن دیدگاهی که پدرم داشت، ماندن برایش خیلی سخت بود؛ او به این دنیا تعلق نداشت.
پدرم در اوج جوانی نماز شبش ترک نمیشد
انصاری در توصیف پدرش بیان داشت: به نظر من، پدرم زلال، خستگیناپذیر و انسان دوست بود. تعریف میکنند که وقتی یکی از پیرزنها و پیرمردهای آبادی مریض میشد، پدرم خودش آنها را به بیمارستان میبرد و آنجا میماند تا داروهایشان را بگیرند و از بیمارستان برمیگرداند. من عکسهای کمی از پدرم دارم اما تعریف کردهاند که وقتی در شیراز درس میخوانده از همه خوش لباستر بوده است و در عین حال و در اوج جوانی نماز شبش ترک نمیشده است.
پدرم معتقد بود که با آرمان شیعه میتوان یک کشور مدرن داشت
انصاری با بیان این که همواره سعی کردهام شبیه پدرم باشم، گفت: البته خودم را کپی دست چندم پدرم میدانم و گاهی حتی سعی کردهام ادای او را در بیاورم. من به باورهای پدرم پایدار هستم و اعتقادات او را قبول دارم. پدرم معتقد بود که با آرمان شیعه میتوان یک کشور مدرن داشت.
وی افزود: به عقیده من، او یک شیعه واقعی و یک انسان کامل بود. هر جا که نشسته است، همه منتظر بودهاند که او حرفی بزند و همه آن حرفها نیز در ذهن مردم مانده است یعنی ابراز احساسات او از جنس آدمهای دور و برش نبوده و از درون جوشش کرده است.روحش شاد و یادش گرامی