نقد نظر غربیان در خصوص رابطه علل انحطاط مسلمین با مسئله قضا و قدر ۱

نقد نظر غربیان در خصوص رابطه علل انحطاط مسلمین با مسئله قضا و قدر 1

نخستین روزی که متوجه شدم غربیان اعتقاد به قضا و قدر را یکی از علل بلکه علت اصلی انحطاط مسلمین می دانند، در حدود بیست سال پیش، ایام طلبگی در حوزه علمیه قم بود. جلد دوم کتاب زندگانی محمد تألیف دکتر محمد حسنین هیکل ترجمه ابوالقاسم پاینده را می خواندم. در آخر این کتاب خاتمه ای دارد مشتمل بر دو مبحث:
۱- تمدن اسلامی چنانکه قرآن شرح می دهد.
۲- خاورشناسان و تمدن اسلامی.

در مبحث دوم سخنی از یک نویسنده معروف آمریکایی به نام “واشنگتن ارونگ” که کتابی در سرگذشت پیغمبر اسلام نوشته است، نقل می کند. واشنگتن ارونگ به نقل دکتر هیکل در خاتمه کتاب خود، مبادی و اصول اسلام را شرح داده است و پس از ذکر ایمان به خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و پیغمبران و روز قیامت، می گوید: آخرین و ششمین قاعده ای که در ردیف مبادی اسلام است، عقیده جبر است. محمد برای پیشرفت امور جنگی خود از این قاعده استفاده می کرد، زیرا به موجب این قاعده هر حادثه ای که در جهان رخ می دهد، پیش از آن، در علم خدا مقدر شده و پیش از آنکه جهان به وجود آید، در لوح محفوظ ثبت گردیده است و سرنوشت هر کس و وقت مرگ او تعیین شده و قابل تغییر نیست و به هیچ وسیله نمی توان آن را مقدم و مؤخر ساخت. مسلمانان که این نکات را مسلم می داشتند و بدان عقیده داشتند، به هنگام جنگ بدون بیم و هراس خود را به صف دشمن می زدند. در نظر آنها مرگ در جنگ مساوی با شهادت بود و بهشت را نصیب انسان می ساخت، بدین جهت اطمینان داشتند اگر کشته شوند یا بر دشمن غلبه یابند، در هر صورت پیروز شده اند.
بعضی مسلمانان مذهب جبر را که می گوید انسان برای اجتناب از گناه و رهایی از مجازات، مختار نیست و در این زمینه اراده ای از خود ندارد، منافی عدل و رحمت خدا می دانند. فرقه هایی پدید آمده اند که برای تعدیل و توضیح این مذهب حیرت انگیز کوشیده اند و هنوز هم می کوشند، ولی عده آنها کم است و از پیروان سنت رسول به شمار نمی آیند… چه عقیده ای بهتر از این می تواند سپاهیان نادان و مغرور را به میدان جنگ براند و آنها را مطمئن سازد که اگر زنده ماندند، غنیمت می برند و اگر کشته شدند، در بهشت جای می گیرند؟ این عقیده، سپاه مسلمانان را چنان بی باک و نیرومند ساخته بود که هیچ سپاهی یارای برابری با آن نداشت، ولی در عین حال، همین عقیده دارای زهری بود که نفوذ اسلام را از میان برد. از موقعی که جانشینان پیغمبر دست از جنگجویی و جهانگیری برداشتند و شمشیرهای خود را در نیام کردند، عقیده جبر خاصیت ویران کننده خود را آشکار ساخت، صلح و آرامش، اعصاب مسلمانان را ضعیف کرد، و لوازم مادی نیز که قرآن استفاده از آن را روا شمرده و وجه امتیاز میان اسلام و مسیحیت – دین پاکی و از خود گذشتگی – به شمار می رود، در این موضوع تأثیر داشت. مسلمانان رنجها و سختیهایی را که بدانها می رسید، نتیجه تقدیر می دانستند و تحمل آن را لازم می شمردند، زیرا در نظر آنها کوشش و دانش انسانی برای رفع آن نتیجه ای نمی داد. پیروان محمد صلی الله و علیه و آله و سلم به قاعده “خود را کمک کن تا خدا تو را کمک کند” اهمیت نمی دادند و به عکس آن معتقد بودند، بدین جهت صلیب، هلال را محو کرد. اگر نفوذ هلال تاکنون در اروپا باقی است، برای این است که دولتهای بزرگ مسیحی چنین خواسته اند، و به عبارت دیگر، بقای نفوذ هلال، نتیجه رقابت دولتهای مسیحی است. شاید بقای نفوذ آن برای این است که دلیل تازه ای برای این قاعده باشد که هر کس چیزی را به نیروی شمشیر گرفت، با شمشیر از او گرفته می شود.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا