نگاهی به اسماء حسنی الهی ۶

نگاهی به اسماء حسنی الهی 6

و اینکه در روایت دارد خداوند اسمى از اسماء خود و یا چیزى از اسم اعظم خود را به پیغمبرى از پیغمبران آموخته معنایش این است که راه انقطاع وى را بسوى خود به وى آموخته، و اینطور یاد داده که اسمى از اسماء خود را در دعا و مسئلت او به زبانش جارى ساخته است، پس اگر واقعا آن پیغمبر دعا و الفاظى داشته و الفاظش معنایى را مى رسانده، باز هم تاثیر آن دعا از این باب است که الفاظ و معانى وسائل و اسبابى هستند که حقایق را به نحوى حفظ مى کنند- دقت فرمایید-.البته چه بسا اسم خاص اطلاق شود بر چیزى که جز خداى سبحان کسى به آن چیز مسمى نمى شود هم چنان که گفته اند در دو اسم اللَّه و رحمان چنین است، اما لفظ جلاله آن اسمى نیست که ما در این بحث در پیرامون آن بحث مى کنیم، چون این لفظ، علم است براى خدا و مخصوص او، و اما لفظ رحمان که معناى آن مشترک میان خداى تعالى و غیر او است براى اینکه رحمان از اسماء حسنى است.

آیا اسماء خدا توقیفى است؟

در قرآن هیچ دلیلى بر توقیفى بودن اسماء خداى تعالى وجود ندارد بلکه دلیل بر عدم آن هست، آیه شریفه وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ … که بعضى با آن بر توقیفى بودن اسماء خدا استدلال کرده اند، استدلالشان وقتى صحیح است که الف لام در الاسماء براى عهد باشد و مراد از الحاد در اسماء تعدى از اسماء معین خدا و اضافه کردن اسمایى که از طریق نقل نرسیده، بوده باشد، و لیکن هم عهد بودن الف لام و هم به معناى تعدى بودن الحاد مورد نظر و اشکال است.

روایتى از امام صادق (علیه السلام) در باره اسماء حسناى خداى تعالى :

در کافى به سند خود از ابى عبد اللَّه (ع) روایت کرده که فرمود: خداى تعالى اسمى را آفرید که با حروف تلفظ کردنى نیست، و به لفظى ادا کردنى نیست، و شخصیت جسدى و کالبدى ندارد و به تشبیهى وصف کردنى نیست، و به رنگى رنگرزى نشده، اقطار از آن منفى و نواحى و حدود از آن دور است، و حس هر متوهم از درک آن محجوب، و مستترى است غیر مستور. آن گاه این اسم را کلمه تامه اى قرار داد و بر چهار جزء با هم ترکیبش کرد به طورى که هیچ یک از آن چهار جزء جلوتر از بقیه نیست، سپس از این اسم سه اسم دیگر ظاهر کرد، چون خلائق به آنها احتیاج داشتند، و یک اسم دیگر را هم چنان در پرده گذاشت، و اسم مکنون و مخزونى که معروف است همان اسم است، پس این است آن اسمایى که ظاهر شد، پس ظاهر عبارت است از اللَّه، تبارک و تعالى، خداى سبحان مسخر کرد براى هر یک از این اسماء سه گانه چهار رکن را، در نتیجه مجموع ارکان دوازده شد، آن گاه براى هر رکن سى اسم خلق کرد که فعلى منسوب به آن اسماء است و آن اسماء عبارتند از: رحمان، رحیم، ملک، قدوس، خالق، بارى، مصور، حى، قیوم، لا تاخذه سنه و لا نوم، علیم، خبیر، سمیع، بصیر، حکیم، عزیز، جبار، متکبر، على، عظیم، مقتدر، قادر، سلام، مؤمن، مهیمن، بارى، منشئ، بدیع، رفیع، جلیل، کریم، محیى، ممیت، باعث، وارث.

این اسماء با تتمه اسماى حسنى که بر سیصد و شصت اسم بالغ مى شود، نسبتى است براى اسماى سه گانه، و اسماى سه گانه ارکان و حجاب هایى است براى آن اسم واحدى که با این سه اسم مکنون و مخزون شد، این است معناى کلام خداى عز و جل که مى فرماید: قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى کافى ج ۱ ص ۱۱۲ ح ۱. اوصافى که در این روایت براى اسماء ذکر کرده و فرموده: خداى تعالى اسمى را آفرید به حروفى که تلفظ کردنى نیست … صریح است در اینکه منظور از اسم، لفظ نیست و معنایى هم که لفظ دلالت بر آن کند نیست، خلاصه از باب مفهوم ذهنى که لفظ دلالت بر آن می کند نیست، براى اینکه لفظ و یا مفهوم ذهنى که لفظ دلالت بر آن مى کند چیزى نیست که متصف به اوصاف مذکور در روایت بشود، و این بسیار روشن است، ما بقى فقرات هم با لفظ بودن و یا مفهوم ذهنى بودن آن نمى سازد. پس ناگزیر منظور از اسم جز مصداقى که اگر لفظى در کار مى بود مطابق آن لفظ بود چیز دیگرى نمى تواند باشد، و معلوم است که اسم به این معنى و مخصوصا از نظر اینکه فرمود: به سه اسم: اللَّه، تبارک و تعالى تجزیه گردید جز ذات متعالى او و یا لا اقل چیزى که قطعا قائم به ذات و غیر خارج از ذات است نخواهد بود. پس نسبت آفریدن به این اسم دادن در آنجا که فرمود: خداى تعالى اسمى را آفرید خود کاشف از این است که مراد از آفریدن نیز آن معناى متعارف از این کلمه نیست، بلکه منظور از آن ظهور ذات متعالى است بنحوى که منشا بروز اسمى از اسماء مى شود، اینجاست که روایت بر بیان گذشته ما منطبق مى شود، و آن این بود که گفتیم در بین اسماء خدا ترتب است یعنى بعضى واسطه ثبوت دیگرى و آن دیگر مترتب بر وجود آن بعض است، تا اینکه سلسله مترتبه منتهى به اسمى شود که تعین آن عین عدم تعین آن است، و مقید بودن ذات متعالى به آن، عین اطلاق و عدم تقید او است.

و اینکه فرمود: پس ظاهر عبارت است از: اللَّه، تبارک و تعالى اشاره است به جهات عامه اى که تمامى جهات خاصه از کمال به آنها منتهى مى گردد، و خلق از تمامى جهات به آنها محتاجند، و آنها سه هستند، یکى آن اسمى است که لفظ جلاله اللَّه دلالت بر آن داشته و آن جهت استجماع ذات نسبت به همه کمالات است، و یکى دیگر آن اسمى است که لفظ تبارک دلالت بر آن مى کند، و آن جهت ثبوت کمالات و منشئیت خیرات و برکات است، سوم آن اسمى است که لفظ تعالى حاکى از آن است و آن جهت نداشتن نقائص و ارتفاع حاجات است. و اینکه فرمود: فعلى منسوب به آن اسماء است اشاره است به همان مطلبى که ما در سابق گفتیم و آن ناشى شدن اسمى از اسم دیگر است و اینکه فرمود: که بر سیصد و شصت اسم …، صریح است در اینکه اسماء خدا منحصر در نود و نه عدد نیست.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا