اشعار معاصر در جامعه ما به دو صورت مورد قبول عام قرار میگیرند و به شهرت میرسند. یکی از قرار گرفتن در کتابهای درسی و دوم رسانهای شدن به آن معنا که با موسیقی و یا خوانندهای مطرح همراه شود. با این اوصاف معروفترین اشعار دفاع مقدس را میتوان اینگونه برشمرد:
محمدرضا عبدالملکیان
تو چرا می جنگی؟
پسرم می پرسد
من تفنگم در مشت
کوله بارم بر پشت
بند پوتینم را محکم می بندم
مادرم
آب و آیینه و قرآن در دست
پسرم بار دگر می پرسد:
تو چرا می جنگی؟
با تمام دل خود می گویم:
تا چراغ از تو نگیرد دشمن!
محمدکاظم کاظمی
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
به دنبال دفترچه خاطراتت
دلم گشت هر گوشه سنگرت را
و پیدا نکردم در آن کنج غربت
به جز آخرین صفحه دفترت را
همان دستمالی که پیچیده بودی
در آن مهر و تسبیح و انگشترت را
همان دستمالی که یک روز بستی
به آن زخم بازوی همسنگرت را
همان دست هایی که پولک نشان شد
و پوشید اسرار چشم ترت را
سحرگاه رفتن زدی با لطافت
به پیشانی ام بوسه آخرت را
و با غربتی کهنه تنها نهادی
مرا آخرین پاره پیکرت را
و تا حال می سوزم از یاد روزی
که تشییع کردم تن بی سرت را
کجا می روی ای مسافر؟ درنگی!
ببر با خودت پاره دیگرت را
سلمان هراتی
ساعت انشا بود
و چنین گفت معلم با ما:
بچه ها گوش کنید
نظر من این است
شهدا خورشیدند
مرتضی گفت: شهید
چون شقایق سرخ است
دانش آموزی گفت:
چون چراغی است که در خانه ی ما می سوزد
و کسی دیگر گفت:
آن درختی است که در باغچه ها می روید
دیگری گفت: شهید
داستانی است پر از حادثه و زیبایی
مصطفی گفت: شهید
مثل یک نمره ی بیست
داخل دفتر قلب من و تو می ماند
بیژن کامکار/ مولانا
در مورد موسیقی نیز شعر «کجایید ای شهیدان خدایی» با صدای بیژن کامکار ماندگار شد. البته این شعر را مولانا بیش از هفتصد سال پیش از جنگ ایران و عراق سروده است اما محتوای آن با حال و هوای دفاع مقدس نسبت فراوانی دارد!
علیرضا قزوه/ آهنگران
شاید ماجرای مطرح شدن این مثنوی علیرضا قزوه به دو دهه قبل بازگردد، هنگامی مداح مشهور حاج صادق آهنگران آن را با سوز و گداز خاصی خواند و چند سال بعد هم به صورت مرتب از سیما پخش شد. بیت اول این مثنوی این گونه بود:
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم اشک و آه است و من
از سایر اشعاری که با خواندن مداحان مشهور، مطرح شدند میتوان به این نمونهها نیز اشاره کرد:
شعر «ای لشکر صاحب زمان آماده باش» از مرحوم حبیب الله معلمی که با صدای حاج صادق آهنگران در جبههها خوانده میشد.
شعر «ممد نبودی» را هم جواد عزیزی به یاد شهید سیدمحمد جهانآرا سرود و به غلام کویتیپور داد تا بخواند و هم اکنون از مشهورترین آثار به حساب میآید. سالها بعد در دهه هشتاد نیز سعید حدادیان به همراه فرزندش شعری با عنوان «یاد امام و شهدا» اجرا کرد که شبهای جمعه از سیما پخش میشد.
در این میان بودند که علاوه بر قوت شعر، نوع ویژه بیان آنها موجب شهرت آنان گردید. در این زمینه مرحوم محمدرضا آقاسی را را باید پیشتاز دانست و پس از وی باید از مرحوم ابوالفضل سپهر یادی کرد.
شهریار
در سریال شهریار نیز صدای بازیگر شهریار در نقش جوانی این ابیات را میخواند:
سلام ای جنگجویان دلاور
نهنگانی به خاک و خون شناور
سلام ای صخرههای صف کشیده
به پیش تانکهای کوه پیکر…
شهادت برترین معراج عشق است
گهی پروازی از جبریل برتر
ولیاله اعظم با شماهاست
ملائک در رکابش یار و یاور
به خوزستان دفاع مرز اسلام
نه خوزستان بگو صحرای محشر
گلوی ملتت، شیپور جنگ است
غریوش نعره الله اکبر
رضا امیرخانی
رضا امیرخانی هم در شب شعرهای دبیرستان علامه حلی تهران مثنوی معروفی دارد که این گونه آغاز میشود:
«موسی چهل شب شد تو سی شب وعده کردی»
این مثنوی پس از چند بیت اینگونه وارد فضای دفاع مقدس میشود:
سنگینی دوران که حشر کاینات است
کی فاعلاتن فاعلاتن فاعلات است
وقتی که خون در قلب شمسم لخته میشد
ای مولوی دکان شمست تخته میشد
شمست اگر با پای دل بر آب میرفت
در فاو شمس من ته مرداب میرفت
گر عشق شمست را به میدان یکهاش کرد
میدان مین شمس مرا صد تکهاش کرد
شمست طبیب حاذق دلها اگر بود
در هور عمران شمس من امدادگر بود
وقتی گمان بردی که شمست در بهشت است
در جبهه شمس من وصیت مینوشتهاست
سید حسن حسینی
گاهی اوقات شعر پایداری با شعر اعتراض در یکدیگر ترکیب میشد که از معروف ترین این نمونهها میتوان به مثنوی بلند سید حسن حسینی اشاره کرد که این گونه آغاز میشود:
«ماجرا این است کم کم کمیت بالا گرفت
جای ارزشهای ما را عرضه کالا گرفت
احترام یاعلی در ذهن بازوها شکست
دست مردی خسته شد، پای ترازوها شکست»
این منظومه پس از ابیات اعتراضی خود به این صورت وارد فضای دفاع مقدس میشود:
بال ترکش خورده پروانهها را دیدهام
انفجار لحظهها، افتادن آوا، ز اوج
بر عصب های رها پیچیدن شلاق موج
دیدهام بسیار مرگ غنچههای گیج را
از کمر افتادن آلاله افلیج را
در نخاع بادها ترکش فراوان دیدهام
گردش تابوت ها را در خیابان دیدهام
علیرضا شجاع پور/ عصار
علیرضا شجاع پور شعر بلندی به نام «وطن» دارد که علیرضا عصار با صدای گرم خود آن را خواند و کلیپهای زیبایی با این کار ساخته شد که مورد استقبال قرار گرفت. یکی از بیتهای این شعر این گونه است:
وطن یعنی پدر، مادر، نیاکان به خون و خاک بستن عهد و پیمان
وطن یعنی هویت، اصل، ریشه سر آغاز و سر انجام همیشه
و این شعر این گونه به پایان میرسد:
وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همینجا یعنی ایران
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرندهتر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بینوایی
در آن بحرید کاین عالم کف او است
زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورتهای عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی