گفتگویی صریح و خواندنی با آخرین هنرپیشگان مصری که کرامت حجاب را بر هنر مبتذل ترجیح دادند.
فریده سیف نصر
سهیر رمزی
توضیح ما:
ترجمه یک گفتگو و یک گزارش، آخرین بخش از سلسله مطالبی را تشکیل میدهد که خوانندگان گرامی، ضمن آن با پدیده رویآوری هنرپیشگان زن مصری به حجاب اسلامی، آشنا شدند.
همان گونه که قبلاً یادآور شدیم، این پدیده بیش از هر چیز محصول حضور و بروز اصالتهای اندیشه اسلامی و احکام قرآنی است که سرانجام آنهایی را که به درستی میاندیشند به سوی خود فرا میخواند. وجود کشمکشها و درگیریهای درونی در وجود انسانها غیر قابل انکار است و مهم نتیجه این مبارزه است که آیا سرانجام، (وارستگی) بر (وحشت) پیروز خواهد شد؟ در خلال مصاحبه این شماره از زبان یکی از این هنرپیشگان خواهید خواند که او در وجود خود دو شخصیت جداگانه را تصویر میکند که یکی مظهر انسانیت، وارستگی و پاکی است و دیگری مظهر هنرپیشهای که خود را در مقابل مردم عرضه میکند و خود او این شخصیت دوم را (فریده وحشت) مینامد.
قسمت دوم نیز گزارشی کوتاه از (سهیر رمزی) است که گنارهگیری او به گونهای است که حتی حاضر به انجام گفتگو نیز نشده است.
در نگاه ما، انعکاس این موارد، در راه ارجگذاری به باورها و ارزشهای اسلامی، میتواند مفید واقع شود، لذا پیام زن علاقهمند است در آینده نیز به انعکاس رویدادها و مواردی این چنین اقدام کند. آخرین قسمت (هنرپیشگانی که هنر حجاب را برگزیدند) را با هم میخوانیم.
۴ـ فریده سیف نصر
سرانجام (فریده وارسته) بر فریده (وحشت)
پیروز شد
فریده قسم خورد که از هنرپیشگی کناره گرفته و این کار در حالی انجام شده است که در خانهاش بیشتر از ۱۴۰ (جُنَیه) [واحد پول مصری] پیدا نمیشود و کسانی که گفته میشود به ستارگان سینما پول میدهند تا کنارهگیری کنند و باحجاب شوند، ابدا وجود خارجی ندارند. او میگوید این حرف در مورد هنرپیشههایی که باحجاب شدهاند ظلم و افترا است و حرام میباشد. او نامهای از یک تهیه کننده را نشان داد که از وی، پیشپرداختی را که بابت بازی در یک فیلم دریافت کرده است، مطالبه کرده بود و پولی که فریده داشت برای بازپرداخت آن مبلغ کفایت نمیکرد.
دیدار و گفتگو با آخرین کسی که به هنر، شهرت، نورهای رنگارنگ صحنه، ابراز احساسات و دستزدنهای مردم، پشت کرده، در اتاق پذیرایی ساده آپارتمانش که به شیوه عربی زیبایی پرداخته شده است، صورت گرفت. این دیدار برای گفتگو و پی بردن به دلایل و شناخت انگیزههای پنهانی که پشت سر این تصمیم ناگهانی قرار دارد، صورت گرفت، خصوصا اینکه او تا ساعاتی قبل از اتخاذ این تصمیم در برابر دوربینها مشغول نقشآفرینی و تجسم شخصیتهای دراماتیک بود، شخصیتهایی که فریده از ایفای نقش آنها دست برنمیدارد و صرف نظر نمیکند. در خانه چیزی تغییر نکرده است و به همان صورت سابق باقی مانده، آنچه که تغییر کرده تنها صاحب خانه است.
فریده که برای ادای نماز ظهر رفته است، پس از مدتی طولانی باز میگردد، مینشیند و در دستش تسبیح سبز رنگی است. مرد ناشناسی صبح یک روز، در صحن مسجد امام حسین(ع) این تسبیح را به او هدیه کرده است، در آن لحظه دوست هنرمند و همشاگردیاش، سوسن بدر و مادرش نیز همراه او بودند، آنها برای ادای نماز عازم مسجدالحسین بودند، آن روز فریده از اینکه آن مرد، بین او و همراهانش تنها به سوی او آمده است تعجب کرد، خصوصا اینکه فریده حجاب نداشت، مرد گفت: (تعجب نکن، تو نیز بزودی حجاب در بر خواهی کرد، ان شاءاللّه لباسی با رنگ زیبای سبز، مثل رنگ این تسبیح) مرد این سخنان را گفت و از نظر پنهان شد … بعد از اینکه فریده باحجاب شد برای یافتن آن مردم اقدام به جستجو کرد، اما تا لحظه انجام این گفتگو او را نیافته است و اینک از اعلام کنارهگیری و حجاب فریده پنج روز گذشته است. با صراحت از او پرسیدم:
چندی پیش یکی از گویندگان زن تلویزیون
ادعا کرد، پیشنهاد حجاب و کنارهگیری در مقابل دریافت مبلغ هنگفت یک میلیون دلار و ماهیانه/۱۵۰ هزار دلار، به بعضی افراد عرضه میشود. با توجه به اینکه تو آخرین هنرمندی هستی که با انتخاب حجاب، کنارهگیری کردهای، سؤالی که خود به خود مطرح میشود این است که آیا برای باحجاب شدنت، پولی به تو پرداخت شده است؟ و چقدر؟
همه اینها دروغ و افتراست. خداوند بزودی از کسانی که دروغ گفتهاند، به سختی حساب خواهد کشید. به هیچ وجه کسی به من پولی پرداخت نکرده است. قصد من از حجاب رضایت خداوند متعال بوده است و تنها کسانی که به من کمک مالی کردهاند، (شهیره) و (عفاف شعیب) بودهاند. آیا این دو آن طرفهایی هستند که این پولها را پرداخت میکنند؟! و آیا این دو نفر به آن خانم گوینده، پولی عرضه کردهاند؟! در این مورد خیلی شک دارم. (شهیره) و (عفاف) به این دلیل به پرداخت این کمکها اقدام کردهاند که از هر کس دیگر، بیشتر به اوضاع و احوال من آگاهی دارند و امروز شما آمدهای که به چشم خود همه چیز را ببینی. اینها نامههایی از تهیهکنندگان است که در آن پیشپرداختهایی را که در مقابل ایفای نقش برای فیلمهایشان پرداخت کردهاند، مطالبه نمودهاند. از مدتی پیش قراردادهای بزرگی را با دستمزدهای کلان منعقد کردم که تا قبل از آن به یک چنین مبالغی دسترسی پیدا نکرده بودم. این نقشها و کارها را میپذیرفتم و جدا خوشحال بودم که این کارهای باارزش به سراغ من آمده است ولی سعادت و خوشبختی از نوع دیگر، ناگهان قلبم را فرا گرفت و در آن ساکن شد و آن سعادت، ایمانی است که زیباترین سعادت است.
در دورهای از زمان، وقتی که یک فیلمنامه خوب به دستم میرسید، جدا خوشحال میشدم. روزی که کنارهگیری کردم، تعدادی فیلمنامه برای من ارسال شده بود که یکی نقش اول در فیلمی به تهیه (حسن صیفی) بود ولی عذر خواستم و آن را برگرداندم، این غیر از کارهایی بود که برای انجام آن قرارداد بسته بودم و پیشپرداخت آن را هم دریافت کرده بودم و سپس از اجرای آنها عذر خواستم.
خوب، موقعی که قرارداد تمام بود و اوضاع
مالی هم که خوب نیست، پس چرا این قراردادها را به انجام نرساندی و بعدش کنارهگیری کنی و باحجاب شوی؟ اینک بعضیها خواهند گفت: فریده جدا به ما ضرر وارد کرده است. با تندی حرف مرا رد کرد:
جریان کار من هم، دقیقا مثل جریان کار توست، من قصد داشتم نقشهای این فیلمها را بازی کنم و خودم را برای انجام آن، با خرید لباس و ترتیب کارها آماده کرده بودم، دنیا مثل شترمرغ مرا بازی میداد. من در جلسات دینی شرکت نمیکردم تا گفته شود که برای این کنارهگیری از مدتی پیش آماده میشدم در ذهنم به طور کلی هیچ فکری از حجاب و کنارهگیری خطور نکرده بود، شما میدانی هنگامی که انسان، همه وجود و شخصیتش از جانب دیگران ربوده میشود، آیا میتواند مقاومت کند؟
و من ربوده شده بودم، با همه معنایی که این کلمه میرساند. به خدای بزرگ سوگند که جدی صحبت میکنم و دلیلش اینکه حتی تا روز پنجشنبه گذشته من مشغول خرید لباسهای معمولی از دوستم خانم (فریال فرگلی) که همان روز از پاریس آمده بود، بودم و پیگیر یک رژیم برای کاستن کمی از وزنم. وقتی که (اسماء) دختر مادام (فریال) را باحجاب دیدم، ماتم برد. از زمان مدرسه ملی او دوست و همکلاسی من بود، اما (اسماء فرگلی) در نهایت جدیت بود و روزی که او را ترک کردم از این تغییر ناگهانی او، متحیر و مبهوت بودم، این وضع ادامه داشت تا آنچه که اتفاق افتاد، پیش آمد.
آیا ممکن نبود که بین حجاب درونی و کار
هنریات سازگاری بوجود بیاوری؟
نه، نمیتوانستم آن را انجام دهم، چرا که، ساده بگویم، من آدم یک رنگی هستم دروغ بلد نیستم، از زمانی که فهمیدم درست کجاست و خطا کجاست، دیگر برایم امکان ندارد که به هیچ وجه از راه صحیح برگردم، من در طول عمر هنریام هرگز نزدیک مشروب نشدم، این گونه نبودم که در جلسات سخنچینی شرکت کنم، این برتری نسبت به دیگران نبود ولی چیزی بود که از جانب خداوند سبحان به من عنایت شده بود. در طول عمرم، این طوری بودهام به حدی که یکی از تهیهکنندگان بزرگ وقتی مرا با این خصوصیات دیده بود، شروع کرد به گفتن کنایه و سخنان گوشهدار به من.
هماینک جلسات بدگویی از من شروع شده است و من به همه میگویم که خبرها جزءبهجزء به من میرسد و اگر بیش از این ادامه بدهند، من نیز آتشی که ناشی از صداقت و حقایقی است که میدانم بر سر و روی آنها فرو خواهم ریخت. من جز از خدا نمیترسم، به طور کلی کاری را که باعث پشیمانی من شده باشد انجام ندادهام و همان گونه که رسول خدا(ص) فرموده است: (مؤمن قوی بهتر از مؤمن ضعیف است.) ناگفتههای فراوانی نزد من است که امکان بازگو کردن آنها برایم فراهم است که اگر بدگویی از من را ادامه دهند، من آنها را خواهم گفت، مرا رها کنند تا به زندگی جدید و زیبای خود در آرامش بپردازم و به جای گفتن سخنان گوشهدار و گزنده به یک زن مسلمان که باحجاب شده است کاری را انجام دهند که برای خودشان و بشریت نفعی داشته باشد.
شاید بعضیها ناراحت شده باشند، به خاطر
اینکه تو کنارهگیری کردهای و باحجاب شدهای و این در حالی است که همچنان در ابتدای راه هنریات قرار داری، خصوصا اینکه اخیرا نقشهای خیلی خوبی برای اجرا به تو عرضه شد، پس چرا کنارهگیری؟
این ایمان است. زمانی که در ذهن انسان به طور کلی هیچ چیزی وجود نداشته باشد و ناگهان مسألهای اتفاق بیفتد، این نشانهای خواهد بود که یقینا یک نیروی عظیمی وجود داشته است که باعث ایجاد ناگهانی آن چیز شده است، مثل اینکه شخصی هنگام شنیدن خبر ناراحت کنندهای ناگهان فریاد بزند … ای، چه خبری؟! … دیروز با من بود … چرا مرد؟! این اراده خداوند سبحان است، در این اراده چه چیزی نهفته است؟ بزرگان هنر امروز کجا رفتهاند؟ امکلثوم، عبدالوهاب و عبدالحلیم، برای هیچ کس این امکان وجود ندارد که مانند این افراد، کار باشکوهی انجام دهد، امروز کجا رفتند؟ از دنیا بار سفر بستند.
بعضی امروز به من میگویند، چرا فریده؟! تو زیبا هستی، یک هنرپیشه مورد درخواست. تو ستاره بزرگ سینما هستی … خیلی خوب و بعد؟ بعضی میگویند صبر کن تا به ۵۰ سالگی برسی، بعد کنارهگیری کن و باحجاب شو! این حرف را میشنوم و به شدت میخندم، به خاطر اینکه هیچ کس، به طور کلی مالک عمر خود نیست، آیا چه چیزی تو را آگاه کرده است که عمر من یا عمر تو به ۵۰ سالگی خواهد رسید … مایل هستم کسی دلیلی برایم بیاورد که یک سال نه، بلکه برای یک هفته امکان زندگی وجود دارد، اما کسی قادر بر آن نیست … در وجود من یک کشمکش سخت و ناراحت کنندهای وجود داشت، از یک طرف (فریده) به عنوان یک انسان حقیقی و از طرف دیگر (فریده)، هنرمندی در مقابل مردم. این درگیری بسیار رنجم میداد و در حقیقت من دو نفر بودم و یکی نبودم و الحمدللّه در حال حاضر فقط یکی شدم.
بله آنجا یک مبارزه وجود داشت، اما دقیقا این
مبارزه پیرامون چه چیزی بود؟ آیا کلامی را بر زبان میآوردی که خودت آن را قبول نداشتی؟ و آیا تو قبل از حجابت، متدین بودی؟ میدانم که (شهیره) مطالعات دینی داشت و در جلسات مذهبی شرکت میکرد و (عفاف شعیب) هم مانند او بود و هفت مرتبه عمره به جا آورد، تو قبل از حجابت چگونه بودی؟
نمیدانم دقیقا چه بگویم، چرا که شما درست میگویید، من در عمل تدین قوی نداشتم و لذا با مسأله حجاب و کنارهگیریام به طور ناگهانی روبهرو شدم، دقیقا مثل خیلی آدمهای دیگر. حالتی برایم پیش آمد که وصف و بیان آن برایم ممکن نیست، تنها این مطلب را میتوانم بگویم که، احساس کردم کسی دستش را دراز کرد و مرا به طرف خودش کشید. ابدا از شهود و مکاشفه سخن نمیگویم، نه، من در نظر نداشتم که باحجاب شوم و یا این گونه نبودم که نماز بخوانم یا به حج رفته باشم، نه چنین چیزی اتفاق نیفتاد، بلکه من تا آخرین لحظه هم مشغول خرید لباس معمولی بودم و در برابر من دو نمایش تلویزیونی و سه فیلم سینمایی قرار داشت و روزی که باحجاب شدم تهیهکنندگان و کارگردانان، سه فیلمنامه برایم فرستادند که افراد آنها در همین روزها با من تماس گرفتهاند که آیا این فیلمنامهها رسیده یا نه؟ که منشی من در پاسخ میگفت: خانم، محجبه شده است، آنها یکه میخوردند و ناگهان مکالمه را قطع میکردند. من خدا را میشناختم اما نه به قوت الان، فقط در رمضان نماز میخواندم و روزه میگرفتم.
در رمضان فقط، فریده؟
بله، فقط رمضان، گاهی در سایر ماهها مواظبت میکردم که نمازم را بخوانم، بعد سرگرمیهای دنیا مرا به خود مشغول میساخت، مشغول دنیا و کارهای هنریام میشدم و از آخرت باز میماندم و ناگهان بیدار شدم و گفتم، آخرش چه؟ در پایان همه یکسان خواهند بود. این فکر بود که گاهی مرا از دنیا جدا میکرد، نماز میخواندم، دوباره بازمیگشتم و دنیا یک بار دیگر مرا به خود مشغول میساخت و گاهی به تفکر در باره آفرینش آسمان و زمین میپرداختم ولی دوباره به وضع قبلی برمیگشتم و خودم را در نوارهای کاست پنهان میساختم و کار پایان میپذیرفت. اما باز به تفکر باز میگشتم و به این گونه امور دقیق و جزیی فکر میکردم. شبها به کارهایی کاملاً متفاوت میپرداختم، شیطان در گوشم زمزمه میکرد: چگونه میتوانم یک زن زیبا باشم؟ چگونه از دیگران پیشی بگیرم و خود را به نقطه اوج برسانم؟ نگاه و حرکتی که مردم را به تعجب و تحسین وا میدارد چگونه است؟ چگونه میتوانم زیباترین باشم؟ همراهی با سلیقه و خواست مردم هوش از سر من میبرد. بینابین این لحظات فریده وارسته و بیآلایش ظهور میکرد ولی دایما فریده وحشت بر او غلبه میکرد، تا اینکه فریده وارسته، پیروز و در حال حاضر مسلط است.
در ورای پیروزی فریده، مسألهای وجود داشت که از من و از هر کس دیگر بزرگتر بود، به حدی که من در مورد اینکه فردا چه خواهم کرد و اینکه پیآمدهای این اقدام چه خواهد بود؟ فکر نکردم من در حال همکاری و مشارکت با هنرمند بزرگ (محمود عبدالعزیز) برای بازی نقش اول یک نمایشنامه بودم که (وحید حامد) آن را نوشته است، (محمود عبدالعزیز) به من گفت انتخاب نقش بزرگتر و اجرتی را که میخواهی با توست … اما او است که مقدر میکند و سرنوشتها را میخواهد … الحمدللّه … اجرت من به ۲۰ هزار جُنَیْه میرسد.
دیروز هنرمند معروف (فریده سیف نصر)
بودی و امروز تو یک انسان هستی. فریده! دیروز عاشق هنر و به آن دلخوش بودی، امروز نظرت نسبت به آن چیست؟ آیا آن را حرام میدانی، همچنان که بعضیها میگویند؟
با صراحت گفت:
در مورد حلال و حرام، این مطلبی نیست که بتوانم در بارهاش صحبت کنم، نه اینکه دلیل بخصوصی داشته باشد، نه، الا اینکه با کسی در این مورد، به صورت گسترده مناقشه و گفتگو نکردم برای من مقدور نیست که چیزی را حلال یا حرام کنم، چرا که من از علماء نیستم، خدا بهتر میداند و من از کسی سؤال نکردم، اما از تجربهام میگویم با تأکید بر این نکته که من در طول عمرم بر مسیر هدایت قرآن کریم حرکت نکردم. من پس از اینکه شناخت پیدا کردم، ترس وجودم را فرا گرفت، خاشع شدم و اشکهایم را دیدم که نمیخواهند متوقف شوند. این سخن را که میگویم، قلبم میلرزد و ستون فقراتم به لرزه در میآید، همان گونه که شهر قاهره در روز بروز زلزله به لرزه در آمد. من این کارها را کردم، رقصیدم و خواندم. در مورد من میگفتند، هنرمند برتر فیلمهای مهیج و چیزهایی از این قبیل. من همه این کارها را انجام میدادم و خدای ما آمرزنده و بخشاینده است و امروز در راه دیگری هستم و تنها هدفم، رضایت خداوند متعال است در گذشته جاهل بودم و امروز میفهمم، نادانیام برطرف شده است و پردهها از مقابل چشمم به کنار رفتهاند.
امروز کلمات (مبارک است)، (خداوند قوت بدهد)، (الحمدللّه) و (خداوند تو را توفیق بدهد) را زیاد میشنوم، ولی بیشتر از آن، دوستان دیروز تماس میگیرند و به من میگویند: چه خسارتی! … و اقلیتی نیز به من میگویند: (چه شانسی، خوشبخت شدی! … برای ما دعا کن) … و من در حال حاضر از خدا میخواهم که دست همه را بگیرد.
۵ـ سهیر رمزی
یک مکالمه … و بعد از آن (سهیر رمزی) حجاب را برگزید.
(سهیر رمزی) کنارهگیری کرد و مردم خبر کوتاه و ساده این کنارهگیری را خواندند. خبری که در صفحات داخلی روزنامهها در همان وقتی منتشر شد که مردم اسامی جدیدترین فیلمهای او را در خیابانها و اطلاعیههای روزنامهها میخواندند. فیلمهایی که در سینماهای قاهره و سایر استانها به نمایش در آمده بود.
مردم خبر این کنارهگیری ناگهانی را خواندند و دچار شگفتی شدند، آنها خبر کنارهگیری (سهیر رمزی) و عناوین فیلمهای او مثل (رسوایی) را همزمان دریافت کردند.
این در حالی بود که خود (سهیر رمزی) و نیز مردم از کنارهگیری و حجاب (فریده سیف نصر) به یک اندازه متعجب و شگفتزده شدند و (سهیر) این شگفتی را وقتی در دومین روز اعلام کنارهگیری (فریده) صدای او را شنید ابراز کرد. دلایل حیرت و شگفتی (سهیر) بسیار بود و دلایل شگفتی و سرگشتگی مردم بیشتر. علت شگفتی (سهیر) این بود که (فریده) محجبه شده بود و (سهیر) از پشت گوشی تلفن بر سرش فریاد زد که: چرا فریده؟ آیا تو خودت خبرداری که چه سابقه درخشان و پرباری داری؟ شکر خدا تو یک هنرمند خوب هستی و نمیدانی که راه یک آینده موفق پیش روی تو باز است؟
(فریده) با استفاده از آیات قرآن، به او پاسخ داد. سخن آرام و فروتنانه (فریده)، (سهیر) پرخاشگر و عصبانی را به یک شنونده آرام تبدیل کرد و دیگر عجیب نبود که (سهیر) بعد از گفتگویی که به طول انجامید، بگوید: (فریده، من مردد شدم، فاصله بین من و بین حجاب تنها به اندازه یک موی باریک است) و این گفته (سهیر) برای (فریده) چراغ سبزی بیش نبود، چرا که به محض اتمام گفتگو با (سهیر)، (فریده) با دوستش (شهیره) تماس گرفت و به او گفت: (شهیره، سهیر را دریاب، الان او با من صحبت میکرد، در حالت تردید و دودلی است، بین او و بین حجاب و کنارهگیری تنها یک قدم فاصله است.)
(شهیره) با (سهیر) تماس گرفت و چون دوستی بین آن دو ممتد و قوی بود، گفتگو در زمینههای مختلف صورت گرفته به طول انجامید و خداوند، راه هدایت (سهیر) را برای (شهیره) گشود و (شهیره) او را به حال خود رها نکرد مگر بعد از اینکه قول قطعی (سهیر) را برای پیوستن به راه هنرمندانی که حجاب را برگزیدهاند، با خود داشت.
بعد از این گفتگو، بهت و حیرتی که (سهیر) را در برابر (فریده) قرار داده بود از بین رفت و یک تفکر عمیق برای پیمودن راهی که در پیش بود جایگزین آن گردید. اطمینان و آرامش به قلب او راه یافت و او وارد مرحله تنهایی و تفکر برای تصمیمگیری مناسب گردید. از دنیای هنر به طور کلی خود را جدا کرد، او دیگر مانند گذشته به تلفنها پاسخ نمیگفت و با هیچ یک از دستاندرکاران هنر ملاقات نمیکرد و در مجالس شبنشینی شرکت نمینمود. تنها مراسمی که طی این مدت، شخصا در آن شرکت کرد، مراسم جشن تولد دختر یکی از دوستانش بود که یک رابطه گرم و استوار از زمانهای دور، او را به آنها مرتبط میکرد. در این مراسم او انسان دیگری بود، غیر از سهیری که همه میشناختند.
(حاجیه سهیر) ـ آنچنان که اینک نزدیکان او را صدا میکنند ـ چند مرتبه به حج رفته است، فرایض را تماما در وقت خودش انجام میدهد و نیروی بازدارنده دینی در وجود او همیشه قوی بوده است؛ تاکنون یک بار هم اتفاق نیفتاده است که در ماه رمضان برای ایفای نقش، سر صحنه حاضر شود، تمامی ارتباطاتش را قبل از ماه رمضان قطع میکند و یا آنها را تا پایان این ماه به تأخیر میاندازد و در خانه میماند و یا برای ادای عمره مسافرت میکند.
با این چهره مذهبی (سهیر رمزی) که همه را با تصمیم ناگهانیاش مبهوت کرد، فقط نزدیکانش آشنایی دارند، چرا که تصویر روشن و بارز (سهیر) برای مردم، از زمانی که بر پرده سینما درخشیده، چهره یک ستاره سینما بوده است، یک ستاره فیلمهای پرشور، این تنها چهره (سهیر) بوده است که برای مردم عادی آشکار شده است اما آنچه که اخیرا اتفاق افتاد برای مردم غیر منتظره بود، زیرا (سهیر) با صلابتی عجیب، به مرحله حجاب و کنارهگیری وارد گردید، بیآنکه برای این کار مقدمهچینی کند و یا اینجا و آنجا سخنی بگوید و در خلال این سخن گفتنها اعلام کند که از هنر بیزار شده و یا نقشها برای او کسل کننده و ملالآور شده است و یا چیزهایی از این قبیل.
نزدیکان که این چهره مذهبی (سهیر) را میدیدند، یقین پیدا میکردند بزودی، اتفاقی خواهد افتاد که همه چیز را به هم میریزد و در آن شب (سهیر) یک بار دیگر (فریده) را ملاقات کرد و صحبت در مسایل دینی بین آن دو طول کشید و تمام زمان مجلس شبنشینی را فرا گرفت، این گفتگوی طولانی باعث تعجب افراد معدودی که در مجلس حاضر شده بودند، گردید. به مجرد اتمام گفتگو، (سهیر) برخاست، پالتوی شیک و سفید بلندی را پوشید، از همه اجازه خواست و رفت، بعد از این مجلس سهیر به طور کلی از دیدهها پنهان شد و از تلفن نیز فاصله گرفت، وحشت و سرگشتگی او پایان پذیرفت و میل شدیدی به حجاب و کنارهگیری جایگزین آن گردید.
(سهیر رمزی) کنارهگیری کرد. پس از مدت کوتاهی همراه با (شادیه)، (شهیره)، (یاسمین خیام) و (فریده سیف نصر) به محضر (شیخ شعراوی) که حجاب او را تبریک گفته بود، رفت. ملاقات آنها تا نیمه شب طول کشید، (سهیر) به خانهاش برگشت و یک تصمیم جدید با خود به همراه آورد و آن تصمیم عبارت بود از (سکوت). پس هیچ گفتگویی با مطبوعات در کار نخواهد بود، منشی او به تلفنها جواب میدهد و میگوید: (حاجیه سهیر، اصلاً صحبت نخواهد کرد، الان در حالت اعتکاف است.) مادر (سهیر) در کنار منشی مینشیند، صدای او از دور شنیده میشود که میگوید: (او را به حال خودش وا گذارید … هر وقت که مایل به صحبت باشد، برای همه سخن خواهم گفت).
ترجمه: پیام زن