ورای این پرسش چیست؟
همانطور که همه ما میدانیم، خیلی راحت میتوان هر چیز وحشتناکی را در دل تاریکی تصور کرد و بزرگسالی لزوماً مصونیت در برابر ترسهای خیالی ایجاد نمیکند. بنابراین تعجبآور نیست که بعضی از کودکان از تاریکی، هیولا، جادوگر، موجودات چندشآور و اژدها میترسند. کودکان قوه تخیل فعالی دارند و تا آنجا که به آنان مربوط است، همه این موجودات واقعی هستند، زیرا جدا کردن خیال از واقعیت برای آنها کار دشواری است. سایههای روی دیوار و جیر جیر پلهها کودک شما را متقاعد میکند که ترسهایش بیمورد نبوده است. مواظب فیلمها و برنامههای ترسناک تلویزیونی و نیز داستانهای تخیلی وحشتناک باشید، زیرا ممکن است به صورت غیر منتظرهای موجب ترسهای غیرمنطقی در کودکان شوند. حتی دلقکها و شخصیتهای پانتومیم نیز میتوانند ذهن یک کودک مستعد ترس را آشفته کنند.
رهنمودهایی برای پاسخهای شما
ترس از تاریکی نشانه هوش است نه حماقت و بیعرضگی، بنابراین هرگز یک کودک هراسان را مسخره نکنید.
با پیداکردن راهکارهایی برای آرامش بخشیدن به کودکتان، او را در غلبه کردن بر ترسهایش کمک کنید. این راهکار میتواند قرار دادن یک چراغ خواب بیخطر در اتاق خواب کودک یا روشن گذاشتن چراغ راهرو باشد. در ضمن میتوانید گهگاه تا زمانی که کودک به خواب رود همراه او بمانید. برای انجام دادن همه این کارها آماده باشید تا کودکتان به قدر کافی احساس امنیت کند و بدون ترس به خواب برود و در نتیجه دچار کابوس و وحشت شبانه نشود.
اگر فهمیدید که کودکتان برنامه ترسناکی را از تلویزیون تماشا کرده است و نتوانستهاید جلوی او را بگیرید، میتوانید با انجام دادن کارهای معمولی نظیر مسواک زدن، برس کشیدن موهای کودک، آماده کردن وسایل ورزشی او برای فردا، او را به دنیای واقعی باز گردانید تا دچار کابوس نشود. یا اینکه میتوانید به شیوهای مثبت درباره اتفاق خیلی خوبی که رخ داده است با او صحبت کنید، یا در مورد رویدادی هیجانانگیز و جالب که در پیش دارید مانند جشن تولد یا تعطیلات نقشه بکشید. روش مناسب دیگری که از هجوم افکار ترسناک به ذهن کودکان جلوگیری میکند، گوش کردن به موسیقی دلخواهشان قبل از خواب است.
هنگامی که کودکتان به رختخواب میرود برای اطمینان بخشیدن به او با صدایی نرم و آرام از اتاق دیگر با او صحبت کنید، البته طوری که مطمئن باشید صدای شما را میشنود.
چه چیزهای دیگری لازم است بدانید
بسیاری از خاطرات ترسناک از خیالات و اوهام ناشی از تاریکی سرچشمه میگیرد. کودک شما نمیتواند آنها را بیان کند و شما نیز هرگز قادر به درک آنها نیستید. پس فقط به ترس کودک احترام بگذارید و همیشه با او همدردی کنید، او را دلداری دهید، و به او اطمینان ببخشید.
به کودکتان اجازه دهید در کنار شما به خواب برود یا سرشب را در رختخواب شما بگذراند تا شوکی را که به او وارد شده است پشت سر بگذارد. پس از آنکه اعتمادبهنفس او بازگشت، میتواند به اتاق خود برگردد. سعی کنید با جا به جا کردن اثاثیه اتاق کودک، به آن حس و حال دیگری بدهید.
سایر چیزهایی که ممکن است کودک از شما بپرسد
آیا هیولاهای آن برنامه تلویزیونی واقعی بودند؟
آیا روح مهربان هم وجود دارد؟
از کجا مطمئن باشم که کسی بیرون اتاق من نیست؟
آیا هیولاها میتوانند به من آسیب برسانند؟
آیا کسی در کمد پنهان شده است؟
پاسخ برای سنین ۴-۲
تو میتوانی چراغ خواب اتاقت را روشن بگذاری یا من چراغ بیرون را روشن میگذارم. نگران نباش، هیچ کس نمیتواند آسیبی به تو برساند، مامان و بابا اینجا هستند. برای اینکه مطمئن شوی من نزدیک تو هستم تا مدتی از بیرون اتاق با تو صحبت میکنم. حالا بگو «شب به خیر مامان و بابا»، تا ما هم به تو شب به خیر بگوییم.
پاسخ برای سنین ۶-۴
چیزهایی مثل هیولا واقعیت ندارد. آنها فقط چیزهای خیالی در داستانها هستند. اما حتی در داستانها هم آنها همیشه بد نیستند. به هر حال چون واقعی نیستند پس نمیتوانند در تاریکی به سراغ ما بیایند. اگر تو به هیولاها اعتقاد نداشته باشی آنها نمیتوانند به تو آسیبی برسانند، اینطور نیست؟ اما اگر نگران هستی، این را بدان که ما نزدیک تو هستیم و امکان ندارد بگذاریم کسی به تو آسیب برساند.
پاسخ برای سنین ۸-۶
هیچ کس داخل گنجه اتاق تو نیست. بیا با هم برویم و ببینیم، هیچ چیز داخل آن نیست. حالا با هم در آن را میبندیم تا مطمئن شویم که دیگر هیچ کس نمیتواند داخل آن شود. حال با هم زیر تخت و پشت پردهها را نگاه میکنیم تا خیال تو راحت شود. نگران نباش، ما زیاد از تو دور نیستیم، همینجا داخل اتاق نشیمن هستیم. به هر حال فعلاً میتوانی چراغ مطالعهات را تا مدتی روشن بگذاری. بیا با هم یک کتاب قصه قشنگ پیدا کنیم. من چراغ بیرون را روشن میگذارم، تو هم ساعت ۸:۳۰ کتاب قصهات را کنار بگذار. من قبل از اینکه بخوابم به تو سر میزنم تا مطمئن شوم همه چیز روبهراه است.
پاسخ برای سنین ۱۱-۸
تو خواب بدی دیدی که واقعی نبود، فقط یک رویا بود. فکر میکنم این خواب تو به علت تماشا کردن آن فیلم درباره دایناسورها بود. خوب، تو میدانی که آن فیلم فقط یک داستان بود، همراه با بازیگران و جلوههای ویژه. دایناسورهای فیلم واقعی به نظر میرسیدند اما واقعی نبودند. ما میتوانیم کتابی در کتابخانه پیدا کنیم که طرز ساخت چنین فیلمهایی را توضیح میدهد.
حالا قبل از اینکه به خواب بروی من روی تخت دراز میکشم تا با هم درباره اوقات خوشی که خیلی از آن لذت بردهای، مثل آن روز که به شهر بازی رفته بودیم، صحبت کنیم. بهترین اسباببازی که سوار شدی چه بود؟ یادت هست که خورشید میدرخشید، آسمان آبی بود و پرچمها در اهتزاز بودند و ما میتوانستیم از بالای چرخ و فلک تا آن طرف پارک را ببینیم و تو برای خریدن بستنی در جیبت پول داشتی؟