ترجیح خواسته خدا :
امام صادق علیه السلام از رسول گرامى صلى الله علیه و آله و سلم نقل مى کند که ذات اقدس اله فرمود: «لا یوثر عبد هوای على هواه الا جعلت غناه فی نفسه و کفیته همه و کففته ضیعته و ضمنت السماوات و الارض رزقه و کنت له من وراء تجاره کل تاجر؛ هر بنده ای که خواست مرا بر خواسته اش مقدم کند بی نیازی را در و جودش قرار می دهم و اندوهش را برطرف می کنم و مالش را حفظ می کنم و روزی اش را در آسمان ها و زمین تضمین می کنم و در معامله با هر تاجری پشتیبانش هستم» (بحار، ج ۶۷، ص ۷۵).
طبق این حدیث قدسى، ذات اقدس اله (جل جلاله) فرمود: به عزت و عظمتم سوگند، هیچ بنده اى خواسته مرا بر خواسته خود مقدم نمى دارد مگر این که پنج فضیلت را بهره او مى سازم: اول: این که روح بى نیازى را در او زنده مى کنم و این، نصیب هر کسى نمى شود. چنانکه دیده مى شود برخى توانگران همه سخنانشان، بوى فقر مى دهد با این که امکانات مادى آنان به قدرى است که اگر بقیه عمر را در گوشه اى بنشینند و کار نکنند نیز، نیازى ندارند، ولى با این حال در عذاب تهى دستى گرفتارند.
ائمه علیهم السلام فرموده اند: «من اصبح وامسى والاخره اکبر همه،جعل الله الغنى فى قلبه و…؛ هر کس صبحگاهان و شبانگاه بالاترین فکر و غصه اش آخرت باشد خداوند بی نیازی را در دلش می نهد»(همان،ج ۷۰،ص ۱۰۴). اگر کسى مسیر صحیح اقتصاد را طى نکند، خداوند فقر را پیش دو چشم او مجسم مى کند. او وقتى هنگام صبح از بستر برمى خیزد، صحنه هراسناک فقر و گدایى را پیش چشمش مى بیند و بین محل زندگى و محل کار نیز آنچه مى بیند منظره رعب آور فقر است و هنگامى که به دفتر کار، وارد مى شود، در و دیوار مغازه اش تابلو گدایى است! همیشه در این فکر است که مبادا کالایى که خریده شد، ارزان شود یا او سودى نبرد یا بر صفرهاى ارقام ثروتش افزوده نشود ولى انسان پارسا، در همه جا صحنه زیباى توانگرى را مى بیند. خداوندى که به این همه مار و عقرب، حیوانات حلال و حرام گوشت دریا و صحرا و کافران روزى مى دهد، آیا انسان مؤمن را بى روزى مى گذارد؟ تحصیل هزینه زندگى و مبارزه با کسانى که حق دیگران را غصب مى کنند، واجب و از دستورهاى اسلامى است اما روح توانگرى داشتن، یک نوع فضیلت اخلاقى و نزاهت روح است. دوم: او را از اندوه و غم مى رهانم. سوم: نمى گذارم کالاى تجارى و زراعى او ضایع شود. چهارم: آسمان و زمین را مسئول تکفل روزى او مى کنم. پنجم: خودم پشتوانه همه مسائل اقتصادى او هستم. در کنار هر تجارتى، لطف من او را همراهى مى کند و نمى گذارم حیثیت او آسیب ببیند.
بهبود رابطه با خدا :
امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرماید: «من اصلح ما بینه و بین الله، اصلح الله سبحانه و تعالى ما بینه و بین الناس؛ هر که رابطه خود با خدا را اصلاح کند ، خداوند رابطه او با مردم را اصلاح می کند » (نهج البلاغه/ حکمت ۸۹). حدیث قدسى اول راجع به مسائل اقتصادى، مشکلات مالى و امور داخلى بود و این حدیث نورانى، ناظر به مسائل اجتماعى است؛ کسى که در جامعه مشکلى دارد و مى خواهد رابطه بین او و دیگران بهبود یابد، باید رابطه بین خود و خداى خود را نیکو و مستحکم کند. چون زمام دلهاى مردم به دست خداست و شرط نیکو شدن روابط بین او و دیگران، نیکو ساختن رابطه بین خود و خداست. راهى که ما را به این هدف والا مى رساند، «تفکر» است.
معصومین علیهم السلام فرموده اند: «تفکر ساعه خیر من قیام لیله » یک لحظه فکر کردن از بسیارى از عبادتهاى بى فکر بالاتر است. اگر عبادت بافکر باشد، به مراتب از فکر تنها بالاتر است و اگر عبادت بى فکر باشد، فکر، خودش بهترین عبادت است و انسان را به عبادتها مى رساند. اهل بیت عصمت علیهم السلام آیین فکر کردن را نیز به ما آموخته و گفته اند: تفکر این است که مثلا انسان به سرزمین یا خانه هاى ویران شده برسد و بگوید: «این ساکنوک؟ این بانوک؟» (کافى، ج ۲، ص ۵۴، باب التفکر، ح ۲) بنیانگذاران و ساکنان تو کجایند؟ این فکر، انسان را متنبه مى کند و این مثال است وگرنه خانه هاى آباد هم از نسلى به نسلى و از دستى به دست دیگر منتقل مى شود. اگر چه خانه هاى ویران، پیام گویاترى دارند وگرنه هر چه از مسیر دیدگان انسان مى گذرد، عامل پند و نصیحت است. همان گونه که حضرت امام کاظم علیه السلام در جواب هارون فرمود: «ما من شی ء تراه عینک الا و فیه موعظه »؛ هر چه از مسیر چشم تو مى گذرد، واعظ است و اندرز مى دهد. تفکر یک لحظه، این نقش را دارد که انسان را بیدار و هشیار مى کند.
حسن ظن به خدا :
امیدوار و خوش گمان به خداوند، پس از لغزیدن و اشتباه امید عفو و بخشش دارد و با این امید از خواب برمى خیزد. جمله اى که در دعاى نورانى کمیل آمده: «ما هکذا الظن بک و لا المعروف من فضلک؛ این گمان ما به تو نیست و از فضل تو این گونه انتظاری نداشتیم » در دنیا هم جا دارد و اختصاصى به آخرت ندارد. حسن ظن به خدا این است که انسان، با «کریم »، «ستار» و «غفار» روبروست. در این صورت، سعى مى کند که به جنگ کریم نرود و اگر اشتباهى مرتکب شد، از جامه کرامت کریم، مددى بگیرد و خود را با آن بپوشاند و به این ترتیب، این حسن ظن، مایه نجات انسان است. در قیامت اگر کسى را که در دنیا پرده دین را ندرید و با اعتراف به حرمت گناه، گناه کرد و گفت: «ربنا غلبت علینا شقوتنا؛ پروردگارا! بدبختى ما بر ما چیره شد، و ما قوم گمراهى بودیم» (سوره مؤمنون، آیه ۱۰۶)، بخواهند به دوزخ ببرند، عرض مى کند: «ما هکذا الظن بک »: خدایا، گمانم این نبود که مشمول گذشت شما نشوم، ندامى رسد: پس گمانت چه بود؟ عرض مى کند: گمان من این بود که من با ستار، کریم، غفار، حنان و منان روبرویم نه با قهار. آنگاه دستور مى رسد که او را عفو کنید.
ولى اگر در دنیا این عقیده حاصل نباشد، در آخرت این مطلب هرگز به زبان کسى جارى نخواهد شد. انسان باید در دنیا به این معنا معتقد و سیرت و سنت او با این اعتقاد، آمیخته باشد تا در آخرت بتواند چنین سخنى را بگوید. چون هیچ کس در آن روز، بدون اذن خدا حرف نمى زند و حرف آن روز هم جز حق و صدق، چیزى دیگر نخواهد بود. بنابراین، اگر کسى با خدا سخنى گفت و عرض کرد: «ما هکذا الظن بک و لا المعروف من فضلک ». معلوم مى شود عمرى را در دنیا با همین سنت حسنه گذرانده که در آن روز به او اجازه چنین درخواستى را مى دهند. البته این طور نیست که خدا همگان را ببخشد؛ بلکه: «یغفر لمن یشاء» (سوره مائده، آیه ۱۸) : هر کسى را خودش مصلحت بداند مى بخشد و چون حکیم على الاطلاق است، خواست او بر اساس حکمت است، و از آسیب مشیت جزافى و اراده گزافى مصون است.