پل خیبر
با آغاز عملیات و فتح جزایر مجنون به خاطر آتشی که عراقیها درست کرده بودند. در کار تدارکات و پشتیبانی مشکل به وجود آمد. فرماندهی قرارگاه متوجه شد که در این صورت انتقال مجروحین و شهدا به کندی صورت میگیرد، به همین دلیل دستور ساخت پل صادر شد. نام این پل را خیبر گذاشتند. طراح این پل، مهندس پور شریفی بود و مهندس رضوی نظارت مستقیم بر روی آن داشت.
کلیهی وسایل پل را از کارگاه بزرگ مونتاژ در تهران خریداری میکردند و به محل موردنظر انتقال میدادند. هنگام ساخت پل دو نفر با تکهای پارچه سطح فایبرگلاس را چسب میزدند و سپس آن را روی قطعهی فلزی پل میچسباندند با اینکه عراقیها با بمباران کردن بعضی از جاهای پل را منهدم میکردند اما خرابیها به سرعت ترمیم میشد و پس از فعالیتهای زیاد بالاخره پل افتتاح شد. پلی که ۱۴ کیلومتر بود و ساحل هور را به جزیرهی مجنون شمالی متصل میکرد.
منبع: ماهنامه سبزسرخ صفحه ۴ ۸۰/۱۱/۱۲
بیست لیتریها
برای عبور قایقها در هور مسیرهای اصلی را با ظروف خالی بیست لیتری که زیر آب نمی رفتند، نشانهگذاری کرده بودند. زیرا آبراههای فرعی اکثراً تلهگذاری شده بودند.
این ظروف خالی گاهی مانع غرق شدن قایقهای تدارکاتی نیز میشد. وقتی قایق بیش از حد بار میزد و در بین راه دچار مشکل میشد، چند عدد از این ظروف را از طناب جدا و به قایق میبستند. با این کار مقدار زیادی از وزن قایق کاسته میشد و آن را بیش از پیش شناور میکرد.
منبع: کتاب خلاقیتها
پاسبخش سیمی
با نیروهای گروهان به کمین رفته بودیم. پاسبخش هم نداشتیم. از پست نگهبانی تا سنگرها حدود سیصدمتر فاصله بود. وقتی شخصی به سنگر نگهبانی میرفت از آنجا که میدانست نگهبانی بعدی کیست، سیمی را به پای او میبست هنگامی که ساعت نگهبانی خودش تمام میشد سیم را میکشید و به این طریق او را بیدار میکرد.
البته این کار شبها انجام میشد در طول روز نیز به همان سیم قوطی خالی را وصل و در سنگر اجتماعی آویزان میکردند.
نگهبان هر وقت مورد خاصی میدید میخواست پیامی بدهد سیم را میکشید و با به صدا درآمدن قوطی بچهها به سراغش میرفتند.
منبع: کتاب خلاقیتها
حشرات موذی
در مناطقی مثل جنوب که پشه زیاد بود یک متر نخ را روغنمالی و از میله چادر آویزان میکردیم. وقتی مگس ها به آن میچسبیدند و دیگر جای خالی نداشت، نخ را آهسته برمیداشتیم و وسط کیسه پلاستیکی قرار میدادیم. بعد سیگاری را آتش زده و دودش را درون کیسه میفرستادیم.
مگسها حسابی گیج میشدند. آن وقت بچهها شوخیشان گل میکرد، من از جبهه اهواز گزارش میکنم، در حالی که ۱۵۰ نفر از مزدوران حزب بعث توسط گاز مخصوص مسموم شده و به هلاکت رسیدهاند، نیروهای ما در حال پیشروی هستند.
منبع: کتاب خلاقیت ها ص ۲۶۹
پنکه دستی
در جزیرهی مجنون، بچههای گردان ساجدین نوعی بادبزن ساخته بودند. با دو تکه نخ یا طناب، یک صفحهی مقوایی را به سقف آویزان میکردند و یک نخ که از صفحه به سمت پایین وصل میشد، برای بابزدن آن را در در دست میگرفتند و تکان میدادند.
منبع: کتاب خلاقیتها