اشاره
پولس در شمار بحث انگیزترین الاهیدانان مسیحى است که تأثیر عمیقى بر سامانه آموزه هاى مسیحیت داشته است. او هرگز نتوانست عیسى را درک کند و به شاگردى اش درآید، اما وى را باید از عوامل مهم تشکیل دهنده تاریخ مسیحیت دانست، نه فقط یک شخص خاص. بى گمان در میان آراى پولس که به شکلى زنجیرهوار درهم تنیده اند، رویکرد او به شریعت پردامنه ترین مباحث را در مجموعه عهد جدید و رسائلش به خود اختصاص داده است. او تلاش مى کند تا با طرح پیش فرض هایى الاهیاتى جوهره شریعت را انکار کند و مردم را به حیات روحانى در عیسى مسیح فرا خواند; چیزى که از عیسى(ع) نمى توان تأییدى بر آن یافت.
بررسى شریعت موسوى در مجموعه نوشته هاى عهد جدید، موضوع پردامنه اى است که مباحث فراوانى درباره آن مطرح شده است. فارغ از چرایىِ این امر، نگاه عهد جدید به شریعت را مى توان در سه رویکرد متمایز سامان داد: رویکرد مسیح، رویکرد رسولان و رویکرد پولس.
در این نوشته، نویسنده بر آن است تا رویکرد پولس به شریعت موسوى را بر اساس آنچه در رسائلش طرح شده، بررسى کند و به اختصار به تمایز آن با رویکرد مسیح و رسولان بپردازد.
۱. مقدمه
۱ـ۱. پولس:
اطلاعات و دانسته هاى ما از زندگى و افعال پولس بیشتر برگرفته از «اعمال رسولان» و تاحدى رساله هاى اوست.[۶]
او پیش از این تجربه در جامعه جوان مسیحى چهره مثبتى نبود و مشکلات فراوانى براى این جامعه تازه پدید فراهم آورده بود و به شدت با آموزه هاى عیسى و پیروان او مخالفت مى کرد.[۸]
تاریخ مسیحیت را بدون پولس نمى توان فهمید. او بى تردید شخصیت دوم دنیاى مسیحى است و بحث از او صرفاً بحث از یک شخص نیست; چه این که وجود او را تنها نباید وجود تاریخى یک انسان دانست. او مرحله اى است از تاریخ کلیساى رسولى و درک پولس، و مطالعه او مطالعه و درک مرحله اى از تاریخ مسیحیت است.[۱۰] و مثل سالیان نخست، فرقه اى در شمار فرقه هاى یهودى بود.
پولس درشمار بحث انگیزترین شخصیت هاى مسیحى است و دیدگاه هاى او همواره مایه اختلاف بوده است.[۱۲]
او مباحث پردامنه فراوانى در جامعه مسیحى بر جاى گذاشت و بى تردید باید او را نخستین و بزرگ ترین الاهیدان مسیحى به شمار آورد; کسى که توانست الاهیات مسیحى را آغاز کرده و به آن عمق بخشد.[۱۳]۱ـ۲. مراد پولس از «شریعت»
کلمه شریعت بیش از هر کلمه دیگرى در رسائل پولس به کار گرفته شده است. در رساله غلاطیان، که رساله نسبتاً کوتاهى است، بیش از ۲۵ بار و در رساله رومیان، که اندکى طولانى تر است، بیش از هفتادبار کلمه شریعت استفاده شده است. در سایر رساله هاى پولس نیز کم و بیش این کلمه به کار رفته است. مراد پولس از شریعت در بیشتر موارد، کل شریعت موجود در عهد عتیق و معادل شریعت موسوى است.[۱۵]
در این نوشته، ما معناى غالب شریعت در نگاه پولس، شریعت موسوى را بررسى مى کنیم و برآنیم تا حد توان، دیدگاهش درباره جایگاه این معنا از شریعت را توضیح دهیم. به همین دلیل، تأکید مى کنیم که نظر پولس درباره شریعت را نباید به کل قانون و شریعت تعمیم داد. او از شریعتى خاص و معهود سخن مى گوید; شریعتى که به دلیلى که خود پولس مى گوید، روزگارى در تاریخ انسان و بنى اسرائیل پدید آمد و براى مدتى هم تأثیرگذار بود.۱ـ۳. التزام عملى پولس به شریعت:
پیش از هر چیز و فارغ از تمام اندیشه هاى پولس درباره شریعت، رفتار عملى او و میزان تعهدش به آن سزاوار اشاره است. بدان سان که اشاره شد، پولس یک فریسى تمام عیار، عالم مذهبى و مبلغ شریعت بود که در راه ابلاغ آموزه هاى آن بسیار کوشید. در جوانى اصول و احکام شریعت را در اورشلیم به خوبى فراگرفت، [۱۶] و سالیانى طولانى در سایه تعالیم و آموزه هاى احبار یهود آموزش دید و بدین سبب، در انجام اعمال شرعى به غایت غیور بود و بر آن اصرار مىورزید. در این نوشته، این بخش از زندگى پولس مورد نظر نبوده و در آن مناقشه اى نیست. اما نکته مورد توجه، رفتار پولس پس از آن مکاشفه شخصى و زمانى است که در کسوت دیانت تازه درآمد. بى گمان حکایت عهد جدید از رفتار پولس و چگونگى تن دادن او به شریعت موسوى با آنچه از پولس پیش از مکاشفه اش شنیده ایم، یکسان نیست و در عین حال، این حکایت ها گاهى با دوگانگى و تضاد همراه است. کتاب مقدس گاهى پولس را فردى مقید و متعهد به شریعت معرفى مى کند که در تلاش است تا احکام شریعت موسوى را به جا آورد و با وادار کردن دیگران به انقیاد به این احکام، شأن این شریعت را محفوظ بدارد; مانند: «چون پولس خواست او (تیموتاوس) همراه او بیاید، او را مختون ساخت» (اعمال رسولان ۱۶:۱). در مقابلِ این نقل، گاهى حکایت چیز دیگرى است و پولس به انجام امور تشریعى اصرارى ندارد; مانند آنچه درباره خود مى گوید: «لیکن تیطس نیز که همراه من بود و یونانى بود، مجبور نشد که مختون شود» (غلاطیان ۲:۳).
این دو آیه دست کم در یک حکم شرعى از شریعت موسوى، که اتفاقاً یکى از کلیدى ترین و اساسى ترین احکام آن شریعت است، حکایت یکسانى از رفتار پولس ارائه نمى دهند و نمى توان از تناقضِ آشکارِ دو آیه چشم پوشید. این تضاد در رفتار پولس شاید نشان دهنده دگرگونى اندیشه هاى او در بستر زمان و شاید هم از آثار دستاورد کلیساى اورشلیم باشد; جایى که ختنه براى غیر یهودیان مسیحى شده (مسیحیان امّى) واجب دانسته نشد.[۱۷]۲. طرح کلى دیدگاه پولس
پیش از آن که به گزارش تفصیلى رویکرد پولس به شریعت موسوى بپردازیم، لازم است که به اجمال به کلیت رأى او در این خصوص اشاره اى بکنیم.
پولس با طرح آموزه نجات از طریق ایمان و باور «فیض رایگان خدا» (غلاطیان ۲:۱۶ و رومیان ۳:۲۸) معتقد است که شریعت هیچ جایگاهى در نجات انسان ندارد.
از نگاه او، شریعت «مقدس است» (رومیان ۷:۱۲) و «روحانى است» (رومیان ۷:۱۴) و به وسیله خدا به بنى اسرائیل اعطا شده (رومیان ۹:۴) و از این نظر از امتیازات این قوم به شمار مى آید. با این همه، در نقشه خدا براى نجات بشر در آغاز چیزى به نام شریعت وجود نداشته است و تنها دلیل پیدایش آن، گناه آدم و در پى آن هبوط و افول او و گرفتاریش در طبیعت جسمانى و فاسد است.[۱۸]
پولس معتقد است تا انسان در این طبیعت جسمانى است و علاوه بر شریعت روحانى خدا قانون جسمانى دیگرى بر او حکومت مى کند، نمى تواند از گناه نجات یابد. شریعت براى تشخیص خوبى از بدى است. با این همه، شریعت هرگز نمى تواند او را از فروافتادن در گناه نجات دهد (رومیان باب ۷). به باور وى، با آمدن مسیح در نقش فرزند خدا و فدا شدنش براى انسان و کفاره شدن در مقابل گناه آدم، آدمى با ایمان آوردن به او مى تواند زندگى تازه را به دست آورد; یک زندگى روحانى که گناه و به تبع آن شریعت در آن معنا ندارد. تنها راه رسیدن به این زندگى تازه، ایمان به مسیح است و اوج این ایمان «تعمید یافتن در مسیح» (غلاطیان ۳:۲۶). از نگاه پولس، انسان ها به وسیله این ایمان پسران خدا مى شوند[۱۹] و به مقام پسرخواندگى خدا مى رسند (غلاطیان ۳:۲۵). و در این مقام، شریعت کارکرد خود را از دست مى دهد و انسان با هدایت روح القدس احیا شده (دوم قرنتیان ۳:۶ و ۷) و از گناه نجات مى یابد.
در حقیقت، پولس با توصیف دوران پیش از آمدن مسیح به دوران کودکى و غلامى و با بهره گیرى از فرایند رشد معتقد است که شریعت در نقش دایه یا نگهبان تنها در این دوران مسئولیت داشت و با به سرآمدن این دوران و رسیدن آدمى به بلوغ، شریعت کارکرد خود را از دست مى دهد.۳. پیش فرض هاى پولس در نفى شریعت:
بى گمان اندیشه پولس بر سامانه اى از پیش فرض ها استوار است; پیش فرض هایى که بدون توجه به آنها نمى توان به درک درستى از آنچه او در این خصوص گفته، دست یافت. به همین دلیل، به اجمال و در حد توان و ضرورت به این پیش فرض ها اشاره مى گردد.۳ـ۱. گناه اصلى
به واقع، کلیدى ترین و اساسى ترین پیش فرض پولس در این زمینه اعتقاد او به «گناه اصلى»[۲۱]
باور به گناه نخستین (با تفسیرى که خواهد آمد) باورى کاملا یهودى است و دور از درستى نیست که پولس در این اندیشه از آموخته هاى یهودى اش متأثر باشد. دانشمندان یهودى، که روزگارى پولس در زمره آنان بود، بر این مطلب اتفاق دارند که طبیعت آدمى در اثر گناه نیاى خود آلوده شده[۲۸]
از میان این سه تفسیر، که البته بخشى از تفاسیر متعدد از آموزه گناه نخستین است،[۳۴]۳ـ۲. مرگ
پیش فرض دوم پولس در نفى شریعت، مفهوم مرگ است. در نگاه او و بر اساس تحلیلى که از گناه و گناه اصلى دارد، گناه با مرگ در یک نقطه با هم در پیوند است: «زیرا که مزد گناه مرگ است» (رومیان: ۶:۲۳). بر این اساس، پولس اعلام مى کند که بر اثر گناه آدم در باغ عدن، وارثان او، که همان نسل اویند، گرفتار طبیعتى فاسد و گناه آلوده شدند و مرگ نیز در عالم هستى داخل شد و بر او و نسلش سایه افکند. او به روشنى مى گوید: «… به وساطت یک آدم گناه داخل جهان شد و به (وسیله) گناه، مرگ» (رومیان ۵:۱۲). بر این اساس اگر گناهى از آدم سر نمى زد، وى هرگز گرفتار مرگ نمى شد.
رأى پولس بر این تحلیل استوار است که انسان در اثر گناه آدم، نیاى انسان، به راهى کشانده شده که پایانى جز مرگ نخواهد داشت.»[۳۵] در این جا بر آن نیستیم تا بیاییم که پولس چگونه چنین تعاملى را بین مرگ و گناه استوار داشته و مرگ بر اساس چه توجیهى ثمره و نتیجه گناه است و آیا مرگ، عقوبتِ تکوینى گناه است یا تشریعى آن. این پرسش ها در جاى خود مهمند و اگر پژوهشگرى در آثار پولس و مفسران او تحلیلى با حوصله انجام دهد، شاید بتواند پاسخى براى آنها بیابد; اما در حوصله نوشته پیشِ رو نیست و در تکمیل بحث نیز تأثیر چندانى ندارد. با این همه مسلم است که آدم در پى ارتکاب گناه تمام آن مناقب و موهبت هاى ممتاز را از دست داد و به طبیعتى جسمانى تنزل یافت و در این طبیعت تازه پایانى جز مرگ نخواهد داشت.
نگاه پولس به مرگ و رابطه آن با گناه مثل نگاهش به گناه اصلى از آموخته هاى پیشین او از دانشمندان یهودى تأثیر پذیرفته است; زیرا بنابه تفکر دانشمندان یهودى، مرگ در اثر گناه آدم و حوا بر آنها عارض گشت وگرنه آنان براى بقا و زندگى ابدى در بهشت آفریده شده بودند: «هر گاه کسى از تو بپرسد که اگر آدم ابوالبشر خطا نمى کرد و از میوه درخت ممنوع نمى خورد، تا ابد زنده و جاوید مى ماند، تو در جواب او بگو که (الیاس) پیامبر خدا خطا نکرد و تا ابد زنده و جاوید ماند.»[۳۷]
آیات عهد عتیق نیز این ارتباط را تأیید و تصریح مى کند. در آن جا تصریح شده که خدا بر آن بود تا آدم را به گونه اى شبیه خود بیافریند: «به خود گفت آدم را به صورت ما و موافق و شبیه ما بسازیم» (پیدایش ۱:۲۸) و او را تهدید کرد که اگر آنچه را فرمان داده، اطاعت نکند از هدف خود که بقا و دوام انسان است دست خواهد کشید: «خداوند آدم را امر فرموده گفت: از هر درختان باغ بى ممانعت بخور، اما از درخت معرفتِ نیک و بد زنهار نخورى، زیرا روزى که از آن خورى هر آینه خواهى مرد» (پیدایش ۲:۱۶).
پی نوشت ها :
[۱]. Haacker Klaus, “Paul’s Life” in The Cambridge Companion To St Paul. P. 19.
[۲]. متى، المسکین، بولس الرسول، ص۳۸. و سعید حبیب، سیره بولس الرسول، ص۳.
[۳]. پالما، آنتونى، بررسى رساله هاى پولس به غلاطیان و رومیان، ص۳.
[۴]. Kung Hans, Great christian Thinkers, p. 17.
[۵]. متى، المسکین، همان، ص۱۷.
[۶]. Haacker, Klaus, ibid, P. 23.
[۷]. Ibid, P. 19.
[۸]. ر.ک: اعمال رسولان; ۸ و ۹.
[۹]. القس، الیاس مقار، رجال کتب المقدس، ص ۱۱۵.
[۱۰]. مرى جویور، درآمدى به مسیحیت، ترجمه حسن قنبرى، ص۹۱.
[۱۱]. Haaker, Klaus, P.19.
[۱۲]. Hans Kung, ibid, P.17.
[۱۳]. Jamse, D. G. Dunn, The Theology of Paul. P.2.
[۱۴]. پالما، آنتونى، همان، ص۷۰، و , V.3, P. 89The Internatioal Standard Bible.
[۱۵]. The Internatioal Standard Bible, V.3, P. 89
[۱۶]. سعید، حبیب، همان، ص۱۱.
[۱۷]. الفغالى، بولس، دراسات بیبلیه، ج۱۰، ص۳۲۱.
[۱۸]. The Interperters Bible, V.10, P. 514.
[۱۹]. پالما، آنتونى، همان، ص۲۸.
[۲۰]. Origincal sin
[۲۱]. المسکین، متى، همان، ص۳۲۳; تیسین، هنرى، الاهیات مسیحى، ترجمه میکائیلیان، ص۱۶۲.
[۲۲]. کهن، آبرهام، گنجینه اى از تلمود، ترجمه گرگانى، ص۱۱۴.
[۲۳]. کهن، آبرهام، همان، ص۱۴۴.
[۲۴]. القس، جیمس، نظام التعلیم فى علم اللاهوت القویم، ج۲، ص۹۴.
[۲۵]. پالما، آنتونى، همان، ص۶۴ و المسکین، متى، شرح رساله القدیس بولس الرسول الى اهل رومیه، صص۲۶۸ و ۲۷۳.
[۲۶]. القس، جیمس، همان، ج ۱، ص ۹۴۲ و بارکلى، ویلیام، تفسیر عهد جدید (رساله روم)، ص ۹۵.
[۲۷]. پالما، آنتونى، همان، ص ۶۴.
[۲۸]. بارکلى، ویلیام، همان، ص ۹۵.
[۲۹]. ر.ک: القس، جیمس، همان، ج ۲، ص ۹۴.
[۳۰]. القس، جیمس، همان، ج ۲، ص ۹۴.
[۳۱]. کهن، آبرهام، همان، ص ۱۱۴.
[۳۲]. کهن، آبرهام، همان، ص ۱۱۴.
[۳۳]. Trent
[۳۴]. The Canons and Decress of the Sacred and Ecunmenical Council of Trent, sess. V., D. 789.
[۳۵]. James, Dunn, ibid, P.128.
[۳۶]. کهن، آبرهام، همان، ص ۹۲ به نقل از ویقداربا، ۲۷: ۴.
[۳۷]. کهن، آبرهام، همان، ص ۹۲ به نقل از شبات، ۵۵ ب.پولس و شریعت (۲)
نویسنده:مهراب صادق نیا۳ـ۳. هبوط
پیش فرض دیگر پولس در نقد شریعت، تفسیر ویژه او از هبوط است; تفسیرى که تا پیش از او در ادبیاتِ مسیح و عهد عتیق به معناى رانده شدن از بهشت تفسیر مى شد. آفرینش انسان در موقعیتى متمایز و آسمانى، از اصول بدیهى الاهیات مسیحى است. بر اساس این باور، انسان برترین آفریده خدا است. «متن محورى در اعتبار این آموزه، آیه ۲۷ از باب نخست سفر پیدایش است که بیان مى کند که آدمى در چهره و صورت خدا آفریده شده است.»[۳۸] اما او نتوانسته است این موقعیت ممتاز را نگه دارد و در اثر گناه از آنچه داشته و از مواهب آسمانى که در اختیارش گذاشته شده بود، جدا شده و در وضعیت تازه اى قرار گرفته است. این اصل الاهیاتى که بى تردید ریشه در آموزه هاى پولس دارد، در حقیقت هبوط را نوعى تنزل رتبه اى معنا مى کند; به آن معنا که آدم به دنبال گناه از منزلت بلند خود به پایین سقوط کرد.
بر اساس این دیدگاه، انسان آنگاه که آفریده شد، در مقام «چون خدایى» آفریده شد و به همین دلیل، روحانى بود و در زندگى اى روحانى مى زیست و مقررشده بود که جاودانه زندگى کند ولى در اثر گناه از این منزلت ممتاز به زیر آمد و موقعیتى پست یافت و به مقام غلامى رسید. پس در این سیر، از نگاه پولس مقصد هبوط غلامى است و مبدأ آن موقعیت ممتاز «چون خدایى».
درپى این تنزل موقعیت است که رابطه آدمى با خدا تغییر کرد و آن رابطه صمیمانه پیشین بعد از سقوط جاى خود را به رابطه حاکم و محکوم داد و از آن پس آدم و حوا احساس کردند که خدا از آنها ناراضى است به همین دلیل ترسان شدند (رساله رومیان; باب ۷). آنها دریافتند که مقام خود را در برابر خدا از دست داده اند و در حضور او محکومند.[۳۹] از نگاه پولس، همین رابطه تازه است که زمینه ساز اعطاى شریعت از سوى خدا به آدم است و این رابطه تا زمان آمدن مسیح و ایمان به او ادامه دارد ولى با آمدن اوست که انسان در سایه ایمان به او مى تواند به رابطه تازه اى دست یابد و از سلطه شریعت رهایى یابد.۳ـ۴. شریعت
اما این پایان ماجراى گناه نخستین و عواقب آن نیست و در این میدان مرگ تنها بازیگر نیست. در این چرخه عنصرى دیگر نیز وجود دارد که به ایفاى نقش مى پردازد. این عنصر چیزى نیست جز «شریعت».[۴۱] و تنها دلیل افزوده شدن آن، گناه اصلى و هبوط آدم است و در حقیقت به سبب تقصیرها بر آن افزوده شده است (غلاطیان ۳:۱۹). اگر نبود گناه آدم و افول از آن طبیعت روحانى، شریعت هرگز به میان نمى آمد.
پولس با الهام از همان آموزه هاى یهودى معتقد است که خداوند به خاطر گناه آدم، چنان بر او خشم گرفت و از او ناخشنود شد که از آفرینش پشیمان گشت و بر آن شد تا او را نابود سازد: «و خدا پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود و در دل خود محزون گشت و خداوند گفت انسان را که آفریده ام از روى زمین محو سازم … چرا که متأسف شدم از ساختن ایشان» (پیدایش ۶:۶ ـ ۷)، اما اقبال او چنان بلند بود که با شفاعت پیامبرى چون نوح، نسل آدم نابود نشد بلکه به غلامى پذیرفته شد و از آن پس در چارچوب معاهده و پیمان با خداوند درآمد. پولس بر اساس همین آیات از کتاب مقدس معتقد است که آدمى در یک سیر کاملا نزولى از مقام آسمانىِ «چون خدایى» فرود آمد و کسوت غلامى و بندگى پوشید (رومیان ۸:۱۴ و ۱۶ و رومیان ۵:۲۸) و از آن جا که مقام تازه انسان اقتضائات تازه اى دارد، که از آن جمله فرمانبرى است، عنصر شریعت نیز در تاریخ زندگى بشر پدید مى آید. باتوجه به همین پیش فرض ها است که او باور دارد که «در نقشه اصلى خداوند براى نجاتِ آدمى (و نیز در آفرینش انسان)، شریعت وجود نداشته و دلیل اضافه شدن آن به این نقشه، گناه انسان و «طبیعت گناه آلوده اوست.»[۴۲] او خود مى گوید: «پس شریعت چیست؟ براى تقصیرها بر آن افزوده شد» (غلاطیان ۳:۱۹).
پولس براى آن که ادعاى خود را بیش از پیش به کتاب مقدس استوار سازد و از آن براى ادعاى خود شاهدى بیاورد، به داستان زندگى حضرت ابراهیم اشاره مى کند. او معتقد است که در وعده خدا به ابراهیم، که بر اساس آن خدا متعهد شده بود تا نسل او را وارثان زمین گرداند، سخنى از شریعت به میان نیامده است[۴۳] و انجام این وعده و تعهد هرگز بر رعایت اصولى به نام شریعت استوار نیست: «زیرا اگر میراث از شریعت بودى، دیگر از وعده نبودى; لیکن خدا آن را به ابراهیم از وعده داد» (غلاطیان ۳:۱۸). بر اساس این اندیشه، گناهکارى هاى بشر در فاصله وعده و ناموس، که بر اساس سفر خروج ۴۳۰ سال طول کشید، سبب شد تا خدا با وضع شریعتْ مرزهاى خیر و شر را براى بشر عیان کند تا شاید بتواند این مرزها را نگه دارد و از آن پس، میراث نه از عهد که از شریعت است.
در این جا پرسش دیگرى مطرح است و آن این که آیا واقعاً شریعت جنبه عقوبت و عذاب دارد؟ یعنى خدا براى این که بندگان گناهکارش را عذاب کند آنان را به انجام دادن شریعت فرمان داد یا این که شریعت اثر تکوینى گناهکارى است و عقوبتى در میان نیست؟ آیا شریعت نوعى مهربانى و لطف است که خدا به بندگانش ارزانى کرده است؟ در گفته هاى پولس پاسخ این پرسش به خوبى آمده است. او معتقد است که انسان پس از آن که تنزل رتبه یافت و از مقام «چون خدایى» نزول کرد و به مقام بردگى رسید، شریعت بدو داده شد. پس از این منظر، شریعت از تبعاتِ عقوبت گناه و یا خودْ عقوبت است. از سوى دیگر، وجود شریعت در این زندگى تازه مى تواند لطف خداوند به بنده اش شمرده شود; چون بنده اى که طبیعتش به گناه آلوده شده، هر لحظه در خطر ابتلا به گناه است و هر آن ممکن است خود را به گناهى گرفتار ساخته، متوجه گناه خود نگردد. البته ممکن است این خطا را گناه ننامیم، چون شریعت وجود ندارد تا گناه معنا داشته باشد: «زیرا قبل از شریعت گناه در جهان مى بود، لکن گناه محسوب نمى شد در جایى که شریعت نیست» (رومیان ۵:۱۳) ولى به هر حال خطا وجود دارد. به همین دلیل خدا بر بنى اسرائیل منت گذاشته،[۵۱]۳ـ ۵. فدیه
«او آمد تا با قربانى کردن خود گناه را بردارد» عبرانیان ۹:۲۶. پیش فرض دیگر پولس در نفى شریعت، آموزه «فدیه» است. فدیه را باید یکى از اساسى ترین آموزه هاى او بدانیم. بر اساس این تعلیم، بشر از آغاز تاریخ به سبب گناه از خدا دور شده و از منزلت آسمانى خود به زیر آمده است; امّا در پى خضوع کامل و اطاعت مطلق عیسى از خدا که در زندگى، رنج ها و مرگ وى جلوه گر شده، انسان ها با خدا آشتى کردند و به موقعیت گذشته دست یافتند. این عقیده را نجات یا فدا مى نامند.[۵۲] بر اساس این باور، آدمى در پى مرگ عیسى و مصلوب شدنش از نیروهاى مرگ و گناه نجات مى یابد.
مسئله فدیه و کفاره شدن عیسى براى تمامى انسان ها، یکى از مهم ترین مباحث الاهیاتى عهد جدید به شمار مى رود.[۵۳] پولس با ابداع این نظریه بر آن است که در حالى که غضب الهى به دلیل گناه بر تمام بشر سایه گسترانده بود و همه آدمیان در زیر سلطه گناه زندگى مى کردند، خورشید رحمت و مهربانى خداوند راه دیگرى براى بشر روشن کرد و به انسانِ زندانى در زیر سلطه گناه، رهایى ارزانى داشت و در پرتو این همه مهربانى و لطف براى مسئله گناه راه حلى فراهم آمد و این راه حل که پولس از آن به «فیض و لطف رایگان الهى» تعبیر مى کند، از طریق کفاره شدن مسیح براى گناه انسان صورت پذیرفت.
او معتقد است که خدا فرزند خود را در بدنى چون بدن انسان ها به این جهان فرستاد. او آمد و جانش را در راه آمرزش گناه انسان ها قربانى کرد تا آنان را از زیر بار گناه برهاند: «…خدا پسر خود را در شبیهِ جسمِ گناه و براى گناه فرستاده و بر گناه درجسم فتوا داد تا عدالت شریعت کامل گردد در انسان هایى چون ما که نه بر حسب جسم بلکه بر حسب روح رفتار مى کنیم» (رومیان ۸:۴). پولس در جایى دیگرى مى گوید که بر اثر گناه رابطه انسان و خدا به دشمنى گراییده بود اما خدا پسرش را فدا کرد تا این رابطه دشمنى به رابطه دوستى مبدل گردد: «زیرا در حالى که دشمن بودیم، به وساطت مرگِ پسرش با خدا صلح داده شدیم. پس چقدر بیشتر بعد از صلح یافتن به وساطت حیات او نجات خواهیم یافت» (رومیان ۵:۱۰).
او در جایى دیگر مى گوید: «او که پسر خود را دریغ نداشت، بلکه او را در راه جمیع ما تسلیم نمود…» (رومیان ۸:۳۳). و این اوج مهربانى و رحمت پروردگار است که او زمانى که آدمى درمانده و زیر بار گناه شانه خم کرده بود، مسیح را به فریاد او مى رساند: «در آن هنگام که ما درمانده و ذلیل بودیم، درست در زمان مناسب، مسیح آمد و در راه ما گناهکاران جان خود را فدا کرد» (ترجمه تفسیرى کتاب مقدس، رومیان ۵:۶).
پس مسیح به وسیله خدا فرستاده شد تا مجازات گناهان ما را متحمل شود و خشم و غضب خدا را از ما برگرداند و از آن پس، همه «به فیض او مجاناً عادل شمرده مى شوند، به وساطت آن فدیه که در عیسى مسیح است» (رومیان ۳:۲۴). و بدین سان خداوند خون عیسى مسیح و ایمان انسان به او را وسیله اى قرار داد تا آدمى از زیر بار گناه و غضب الهى نجات یابد: «که خدا او را از قبل معیّن کرد تا کفاره باشد به واسطه ایمان به وسیله خون او تا آن که عدالتِ خود را ظاهر سازد، به سبب فروگذاشتن خطایاى سابق در حین تحمل خدا» (رومیان ۳:۲۵). در نگاه پولس، این ها همه نشان از لطف خدا و مهربانى اش دارد که خواسته است غفورانه گناه بنده اش را به واسطه ایمان به مسیح پاک کند.[۵۴] بنابراین خدا راهى تازه گشوده است، راهى که در پرتو آن انسان مى تواند از آن طبیعت کُهنه و گناه آلودى که میراث کهن نیاى بزرگ اوست، رهایى یابد.
البته این صرفاً یک رأى و نظریه است، اگرچه امروزه یکى از اصول اساسى و مهم الاهیات مسیحیت است و به رغم آن که الاهیدانان مسیحى در تبیین، تفسیر و ترجمه عقلانى آن بسیار کوشیده اند، این اعتقاد را مسیح تأیید نکرده است و براى خود الاهیدانان مسیحى نیز ابهامات زیادى داشته است. در حقیقت، پولس براى کفاره گناهان قوم خود الاهیاتى به وجود آورد که در سخنان مسیح چیزى جز نکات مبهمى در تأیید آن نمى توان یافت (رومیان ۵:۱۲). چنین مفهومى نزد مشرکان قابل قبول تر بود تا یهودیان. مردم مصر، آسیاى صغیر و یونان از دیر زمان به خدایانى مانند اوزیرس و آتیس و دیونیوس که به خاطر نجات بشر مرده بودند اعتقاد داشتند. عنوان هایى از قبیل سوتر (منجى) و الئوتریوس (=رهاننده) به این خدایان اطلاق شده بود. واژه کوریوس (خداوندگار) که پولس به مسیح اطلاق مى کند، همان عنوانى بود که کیش هاى سوریه و یونان به دیونیوس که مى مرد و رستگارى را عملى مى ساخت داده بودند. غیر از یهودیانِ انطاکیه و شهرهاى دیگر، که هرگز عیسى را در حیاتش نشناخته بودند، دیگران نمى توانستند او را جز به شیوه خدایان منجى بپذیرند[۵۵] و البته شاید پولس، متأثر از آداب و رسوم یهودیان و مشرکان در مورد قربانى کردن «بز طلیعه» براى کفاره و قربانى، چنین الاهیاتى را به دنیاى مسیحیت تزریق کرده باشد.
پولس در مواجهه با این پرسش که چگونه ممکن است در پرتو مرگ و درد یک نفر تمام آدمیان از گناه نجات یابند، پاسخى مى دهد که همان گونه که گناه یک نفر (مراد آدم ابوالبشر) مرگ و گناه را به تمام عالم جارى کرد، فیض الهى از طریق یک نفر نیز مى تواند به تمامى عالم سریان یابد. از این رو، همچنان که به واسطه آدم گناه داخل جهان گردید و به (وسیله) گناه، موت (رومیان ۵:۱۲ـ۱۵)، به همین سان به واسطه یک نفر یعنى عیسى مسیح فیض خدا به همه جهان جارى مى شود. او با صراحت مى گوید: «در نتیجه گناه یک انسان یعنى آدم، مرگ و نابودى همه چیز را در چنگال خود گرفت; اما تمام کسانى که هدیه خدا یعنى آمرزش و پاکى کامل از گناه را مى پذیرند از آن پس شریک حیات و سلطنت یک انسان دیگر یعنى عیسى مسیح مى گردند. بلى، گناه آدم براى همه محکومیت به همراه آورد ولى عمل شایسته و مقدسى که مسیح انجام داد همه را از محکومیت رهایى مى دهد و به ایشان زندگى مى بخشد» (ترجمه تفسیرى کتاب مقدس، رومیان ۵:۱۷ـ۱۹).
بر این اساس، پولس معتقد است که با فدیه شدن عیسى براى انسان او از مرگ و حیات جسمانى رها شد و به تبع آن از زیر شریعت و فرمان نیز به در آمده است.[۵۷] به گفته او، «مسیح ما را از لعنت شریعت فدا کرد» (غلاطیان ۳:۱۲).۳ـ۶. پسرخواندگى و رهایى از شریعت
«زیرا همگى شما به وسیله ایمان در مسیح عیسى پسران خدا مى باشید» غلاطیان ۳:۲۶.
«پسرخواندگى»، از اصطلاحات خاص پولس است، واژه اى که تا پیش از او به کار نرفته بود. مراد از این واژه، از نگاه او و الاهیات مسیحى، نوعى رابطه خاص بین انسان و خدا است.
انسان در پى گناه نیاى خود از آن طبیعت آسمانى و از خدا دور شد، و بر اثر گناه به غلامى رفت (غلاطیان ۴:۱ـ۴)، اما با آمدن پسر خدا و فدیه شدنش براى انسان و گناه او، آدمى از آن وضعیت به در آمده و دیگر غلام نیست،[۵۸] بلکه پسرخوانده خدا است. او خود مى گوید: «چون زمان به کمال رسید خدا پسر خود را فرستاد که از زن زاییده شد و زیر شریعت متولد تا آنانى را که زیر شریعت باشند فدیه کند تا آنکه پسرخواندگى را بیابیم» (غلاطیان ۴:۴ و ۵). لهذا دیگر غلام نیستى بلکه پسر (غلاطیان ۴:۷).
از دیدگاه پولس، مبدأ و مقصد نجات چنین تعریف مى شود: نجات از غلامى و رسیدن به پسرخواندگى واین درسایه فدیه اى است که در زندگى، رنج ها و مرگ پسرخدا به دست آمده است; بدان معنا که خدا با درک موقعیت دشوار انسان و گرفتارى اش با فرستادن پسرخود به صحنه آمده است تا اورا نجات دهد و درخانواده خود فرزند سازد.
فرزندخواندگى در رسائل پولس کاربردهاى فراوانى دارد ولى عمده مشخصات آن را مى توان در سه ویژگى زیر سامان داد:
ویژگى اول این موقعیت رابطه اى خاص است که میان انسان و خدا پدید مى آید. در این رابطه، انسان دیگر از غلامى بیرون آمده و عضوى از خانواده خداست. به همین دلیل، خدا دیگر حاکم نیست بلکه پدر است و به همین دلیل است که به گفته پولس: «خدا را از درون ابّا یعنى اى پدر ندا مى کنیم» (رومیان ۸:۱۵). این رابطه، رابطه اى است لطیف بین خدا و انسان که بر محور محبت و عشق استوار است نه فرمان و اطاعت.
ویژگى دوم این موقعیت پیوند عمیق آن با روح القدس است (غلاطیان ۳:۲ و ۱۴:۱۶)، بدان معنا که آدمى با رسیدن به این موقعیت عطاى روح القدس را دریافت مى کند (رومیان ۸:۹). با رسیدن انسان به مقام پسرخواندگى، روح القدس در درون انسان ساکن مى شود (امثال: ۴:۲۳) و با جاى گرفتن در مرکز اراده آدمى او را دگرگون ساخته و احیا مى کند (دوم قزنتیان ۳:۶ و ۷).
ویژگى سوم مقام پسرخواندگى، رهایى انسان از طبیعت جسمانى است; چه این که خود مى گوید: «پسرخواندگى یعنى خلاصى از جسم خود» (رومیان ۸:۲۳) و بى گمان مراد از طبیعت جسمانى که انسان از آن رها شده، همان طبیعت فاسدى است که آدم در پى ارتکاب گناه بدان گرفتار شده است.
اما آنچه درباره مقام پسرخواندگى نباید از چشم دور بماند، پیوند عمیق آن با ایمان به مسیح است; بدان معنا که آدمى فقط از راه ایمان به مسیح است که مى تواند به این مقام نایل گردد (غلاطیان ۳:۲۶). به همین دلیل، از نگاه پولس تنها ایمان است که انسان ها را پسران خدا مى کند.[۶۱] که زندگانى در مسیح را به بیانى عمیق تر بیان مى کند.
پولس در رساله خود به رومیان «تعمید در مسیح» را به مثابه مرگ و زندگى جدید تصویر مى کند و نشان مى دهد که تعمید مظهر پایان یافتن رابطه قدیمى انسان با خدا و آغاز رابطه اى جدید است. او مى گوید:
آیا نمى دانید که جمیع ما که در مسیح تعمید یافتیم، در موت او تعمید یافتیم. پس چون که در موت او تعمید یافتیم، با او دفن شدیم تا آن که به همین قسمى که مسیح به جلال پدر از مردگان برخاست، ما نیز در تاریکى حیات رفتار نماییم; زیرا اگر بر مثال موت او متحد گشتیم هر آینه در قیامت وى نیز چنین خواهیم شد. زیرا این را مى دانیم که انسانیت کهنه ما با او مصلوب شد تا حد گناه معدوم گشته، دیگر گناه را بندگى نکنیم (رومیان ۶:۳ـ۷).
بر اساس این آیات، تعمید مظهر ایمان شخص مسیحى است که او را با مسیح متحد مى کند; به گونه اى که او نیز با مسیح نسبت به گناه مى میرد و با مسیح نسبت به هر چه که به زندگى گذشته تعلق دارد دفن مى شود و با مسیح براى یک زندگى تازه که گناه در آن تسلطى ندارد، قیام مى کند.[۶۲] پولس مى کوشد تا این نکته را به خوانندگان رساله هایش بفهماند، که یک ایماندار زمانى زیر شریعت بوده است، اما وقتى همراه با مسیح نسبت به گناه مرد، تعهد قانونى او نیز به شریعت پایان یافته و در نتیجه او آزاد است و مى تواند به زندگى جدیدى بپیوندد که در آن از ثمرات روح القدس بهره گیرد (رومیان ۷:۴) و در راه ایمان خود استوار بماند.
او نظریه خود را با تمثیل ازدواج چنین بیان مى کند که: زنى که ازدواج کرده تا زمانى که شوهرش زنده است، شرعاً به شوهرش تعلق د ارد و مجاز نیست با مرد دیگرى ازدواج کند; اما هنگامى که شوهرش بمیرد، آزاد است و مى تواند با مرد دیگرى ازدواج کند. آن زن در صورتى که پیش از فوت شوهر دست به چنین عملى بزند، زناکار خوانده مى شود اما پس از مرگ شوهر اشکالى در این کار وجود ندارد. در مورد شما نیز همین امر صادق است. بدین ترتیب که شریعت یهود در گذشته همچون شوهر، صاحب اختیار شما بود اما شما همراه مسیح بر روى صلیب مردید. از این رو، از قید ازدواج و تعلق به شریعت یهود آزاد شدید و شریعت دیگر بر شما تسلط و حکمرانى ندارد.[۶۳]
از نگاه پولس، مرگِ با عیسى و بر صلیب شدنِ به همراه او و زندگىِ دوباره با او به معناى خاتمه یافتن شریعت است و انسان در این زندگى جدید آن انسان پیشین نیست، بلکه هویتى تازه یافته و آن بخش از هستى اش که گناه آلوده بود، بر صلیب میخکوب ماند و هرگز زنده نشد.
او خود مى گوید: «زیرا این را مى دانیم که انسانیتِ کهنه ما با او مصلوب شد تا جسد گناه معدوم گشته، دیگر گناه را بندگى نکنیم» (رومیان ۶:۶). پولس که شریعت را از لوازم زندگى جسمانى انسان مى دانست، حال که با مردن و دوباره زنده شدن از آن حیات جسمانى جدا شده و یک زندگى سراسر روحانى یافته معتقد است که شریعت دلیلى براى ماندن ندارد، چون: «الآن که ما مرده ایم و بدن کهنه اى که زیر بار گناه بود و ناموس بر آن حکم مى راند، به واسطه مسیح از ما گرفته شده است; پس ناموس هم تمام شده است چون ما دیگر زنده جسمانى نیستیم» (کولسیان ۲:۱۴) و با یافتن زندگى جدید ملتزم مى شود که از این پس «براى ناموس هیچ ارتباطى با آدمى وجود نخواهد داشت» (کولسیان ۲:۱۴).
با توجه به پیش فرض هاى یادشده، روشن مى شود از نگاه پولس شریعت که به دلیل هبوط انسان در پى گناه اصلى به میان آمده بود، با آمدن مسیح و فدا شدنش از میان رفته، دیگر به آن نیازى نیست: «و آن دست خطى را که ضد ما و مشتمل بر فرایض و به خلاف ما بود، محو ساخت» (کولسیان ۲:۱۴).
پی نوشت ها :
[۳۸]. McGrath, Alister, Christian Theology, P. 440.
[۳۹]. تیسن، هنرى، همان، ۱۷۵.
[۴۰]. James, D. G. Dunn, ibid, P. 128.
[۴۱]. The Interpreters Bible, V.10, P. 514.
[۴۲]. The Interpreters Bible, v. 10. P. 514.
[۴۳]. ماجراى این پیمان در سفر پیدایش ۱۷: ۱۲ـ۱ آمده است.
[۴۴]. باسیم، بولس، همان، ص ۴۴۶.
[۴۵]. the Interpreters Bible, v. 10. P. 514.
[۴۶]. المسکین، متى، القدیس بولس الرسول، ص۳۴۱.
[۴۷]. ر.ک: کول، آلان، التفسیر الحدیث، ج۹، ۲۶.
[۴۸]. همان.
[۴۹]. المسکین، متى، همان، ص ۳۲۲ و تیسن، هنرى، همان، ص۱۶۳.
[۵۰]. همان.
[۵۱]. همان.
[۵۲]. میشل، توماس، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، ص۵۶.
[۵۳]. میشل، توماس، همان، ص۵۶ و صص۸۱ـ۸۵.
[۵۴]. بارکلى، ویلیام، همان، ح۹، ص۷۳
[۵۵]. دورانت، ویل، همان، ج۳، ص۶۸۹
[۵۶]. باسیم، بولس، المعجم اللاهوتى، ص۴۴۷.
[۵۷]. دورانت، ویل، همان، ج۳، ص۶۹۰
[۵۸]. ر.ک: غلاطیان ۳: ۲۵.
[۵۹]. پالما، آنتونى، همان، ص ۲۸.
[۶۰]. The Interpreters Bible, v. 10, p. 518 and v.9, p.476.
[۶۱]. baptized in to christ، غلاطیان ۳: ۲۷.
[۶۲]. پالما، آنتونى، همان، ص ۶۸.پولس و شریعت (۳)
نویسنده:مهراب صادق نیا
۴. شریعت و نجات
«از آن جا که به اعمال شریعت هیچ بشرى در حضور او عادل شمرده نخواهد شد» (رومیان ۳:۲۰).
در ابتدا لازم است معناى نجات[۶۵]
پیش از این گفته شد که پولس شریعت را مقدس، روحانى و موهبتى الهى براى بنى اسرائیل مى داند. با این همه، او معتقد است که شریعت نمى تواند در نجات انسان به معناى یادشده تأثیرگذار باشد و انسان را از آن وضعیت پیش آمده رهایى بخشد و در حقیقت او اعلام مى کند که «از اعمال شریعت هیچ بشرى عادل شمرده نمى شود» (غلاطیان ۲:۱۶).
پولس معتقد است شریعت نمى تواند انسان سقوط کرده را رهایى بخشد.[۶۶] شریعت تنها مى تواند انسان را با خوبى ها و بدى ها آشنا کند و او را از ارتکاب بدى ها بازدارد و به انجام خوبى ها فراخواند، ولى هرگز نمى تواند به انجام آنها وادارد; چه این که به صراحت مى گوید: «چون که از شریعت دانستن گناه است» (رومیان ۳:۲۰).
مسئولیت و نقش شریعت از نگاه پولس مثل نقش تابلوهاى راهنمایى و رانندگى است. یعنى همان سان که این تابلوها بى آن که بتوانند انسان را از تخلف بازدارند، تنها چگونگى راه را نشان مى دهند، شریعت نیز تنها قادر است انسان را آگاه کند و خطا را بر او آشکار سازد، ولى هرگز نمى تواند او را به ترک آن وادارد.
او مى گوید: براى من ثابت شده است که وجود من به خاطر این طبیعت نفسانى از سر تا پا فاسد است و هر چه مى کوشم، نمى توانم خود را به انجام اعمالِ نیکو وادارم. مى خواهم خوب باشم اما نمى توانم. مى خواهم کار درست و خوب انجام دهم، اما قادر نیستم. سعى مى کنم کار گناه آلودى انجام ندهم، اما بى اختیار گناه مى کنم. پس اگر کارى انجام مى دهم که نمى خواهم، واضح است که اشکال در کجاست: گناه هنوز مرا در چنگال خود اسیر نگه داشته است (ترجمه تفسیرى کتاب مقدس، رومیان; ۷:۲۰ـ ۱۸). در جایى دیگر مى گوید: پس هرگاه کارى را که نمى خواهم، به جا مى آورم. شریعت را تصدیق مى کنم که نیکو است و الحال من و دیگر فاعل آن نیستم، بلکه گناهى که در من ساکن است (رومیان ۷:۱۷ـ۱۶).
در این که چرا شریعت مى تواند چنین نقشى داشته باشد، پولس به چند نکته برجسته اشاره مى کند: نکته نخست این است که شریعت بر خلاف وعده، بى واسطه به آدمى نرسیده است و از طریق ملائکه و با واسطه آنان به انسان داده شده است (غلاطیان ۳:۱۹)، پس در مقایسه با وعده (همان که به حضرت ابراهیم داده شد) ضعیف بوده، کارایى لازم را ندارد.[۶۷] نکته دیگر این که پولس شریعت را امرى روحانى و قدسى مى داند، در حالى که گناه امرى است جسمانى و همین تغایر کافى است تا نتیجه این باشد که انسانِ گرفتار در تاریکى جسم بى تأثیر از شریعت در دام گناه باقى بماند. او چنین مى گوید: «پس شریعت خوب است و اشکالى در آن وجود ندارد. اشکال در من است که همچون یک برده به گناه فروخته شده ام. بنابراین، من اختیار عمل خود را ندارم، زیرا هر چه مى کوشم کار درست را انجام دهم نمى توانم، بلکه کارى انجام مى دهم که از آن متنفرم. من به خوبى مى دانم که آنچه مى کنم اشتباه است و وجدان ناراحت من نیز نشان مى دهد که خوب بودن شریعت را تصدیق مى کنم. اما کارى از دستم برنمى آید زیرا کننده این کارها من نیستم. این گناه درون من است که مرا وادار مى کند که مرتکب این اعمال زشت گردم زیرا او از من قوى تر است. اکنون دیگر براى من ثابت شده است که وجود من به خاطر این طبیعت نفسانى، از سرتاپا فاسد است. هر چه تلاش مى کنم نمى توانم خود را به انجام اعمال نیکو وادارم مى خواهم خوب باشم اما نمى توانم. مى خواهم کار درست انجام دهم اما قادر نیستم. سعى مى کنم کار گناه آلودى انجام ندهم، اما بى اختیار گناه مى کنم. پس اگر کارى را انجام مى دهم که نمى خواهم، واضح است که اشکال در کجاست: گناه هنوز مرا در چنگال خود اسیر نگه داشته است» (ترجمه تفسیرى کتاب مقدس، رومیان ۵:۱۴ـ۲۰).
پولس در این گفته ها و آنچه اندکى پیش از این گفته ها آورده، مى کوشد تا بگوید که شریعت چون روحانى است، نمى تواند با انسانى که در زیر بار گناه رها شده و جسمانى است تعامل برقرار کند. شریعت روحانى از او چیزى مى خواهد و جسمى که او را اسیر خود کرده و طبیعتى که بر او حکم مى راند، چیزى دیگر. او گاهى ناچار مى شود که در این کشمکش، فرمان طبیعت گناه آلوده خود را اطاعت نماید و به چنگال گناه فرو غلتد.
پولس بارها به این درگیرى و منازعه درونى که آدمى را به خود مشغول مى کند، پرداخته است. از یک سو، قانون جسم بودن و وجود طبیعتِ جسمانى و فاسد، بر اعضاى بدن آدمى حکم مى راند و از سوى دیگر شریعت روحانى و الهى، و در این منازعه و کشمکش است که انسان گاهى مرتکب چیزى مى شود که نمى خواهد و گاهى مى خواهد امرى را اطاعت نماید که نمى تواند.
اما شاید مهم ترین دلیل براى اینکه شریعتِ مقدس و وحیانى نمى تواند انسان را از ابتلا به گناه برهاند، این نکته باشد که شریعت امرى بیرونى است و حال این که تمایل به گناه به دلیل وجود طبیعت فاسد و ذات جسمانى انسان امرى است درونى که از اراده مى جوشد و روشن است که آدمى به اوامر درونى خود راحت تر تن مى دهد تا فرمان هاى بیرونى. فرمانى که از بیرون صادر مى شود پس از تحریک اراده و ایجاد انگیزه مى تواند مؤثر باشد و حال این که امر درونى از اراده و انگیزه کافى برخوردار است. همین دلیل، کافى است تا پولس خود چنین اعتراف کند: «زیرا به حساب انسانیتِ باطنى به شریعت خدا خشنودم، لکن شریعتى دیگر در اعضاى خود مى بینم که با شریعت ذهن من منازعه مى کند و مرا اسیر مى سازد به آن شریعت گناه که در اعضاى من حاضر است» (رومیان ۷:۲۲ و ۲۳).
این جملات پولس تصویرگر انسان ناتوانى است که زیر فرمان و سیطره گناه دست و پا مى زند، خوبى را به او شناسانده اند و او مى خواهد خوب باشد ولى نمى تواند; بدى را نیز شناخته است و بر آن است تا از آن پرهیز کند ولى نمى تواند; چون که فرمانى قوى تر از این آموزه بیرونى بر او حکم مى داند و بدین سان این انسان گرفتار به دنبال نجات بخش دیگرى است.
۵. شریعتِ مقدماتى و موقتى
ازنگاه پولس شریعت موقتى و مقدماتى است،[۷۰] او مراد خود از موقتى بودن شریعت و اعطاى نقش تمهیدى به آن را در شکل چند مثال بیان مى کند. مثال نخست او تشبیه شریعت به زندان است. او با این تمثیل مى گوید: پیش از آمدن مسیح، همه ما در زندان احکام و قوانین مذهبى به سرمى بردیم و تنها امید ما این بود که نجات دهنده ما عیسى مسیح بیاید و ما را رهایى دهد (ترجمه تفسیرى کتاب مقدس، غلاطیان ۳:۲۳).
تمثیل شریعت به زندان مى تواند بیانگر دو نکته باشد: نخست این که شریعت از آدمى محافظت مى کند; یعنى در برابر خطر گناه آدمى را برحذر داشته و آگاهى مى بخشد ولى جنبه دوم که شاید با مجموعه آموزه پولس در این زمینه سازگارتر باشد، این است که آن گونه که زندانبان براى مهار کردن زندانى است و دلیلى بر اسارت آن، شریعت نیز نشانه زندانى بودن آدمى است. او مى گوید: زندانى بودن براى رسیدن به ایمان است: «و براى آن ایمانى که مى بایست مکشوفه شود بسته شده بودیم» (غلاطیان ۳:۲۳) اما با آمدن ایمان نقش شریعت به عنوان زندان خاتمه یافته است.[۷۱] چون دیگر زندان وجود ندارد و با ظهور مسیح و ایمان به وى آدمى از طبیعت گناه آلوده رهایى یافته و از زندان بیرون آمده است.
با این بیان، روشن مى شود که پولس معتقد است که شریعت، مردم را به ضرورت ایمان آگاه مى کند و با آمدن آن دیگر مفید فایده نخواهد بود: شریعت به این منظور عطا گردید که مردم را به سوى مسیح رهبرى کند و «مسیح است انجام شریعت به جهت عدالت» (رومیان ۱۰:۴) و هدف شریعت مسیح است.[۷۲]
پولس براى نشان دادن موقتى بودن شریعت و نقش تمهیدى آن، از تمثیل یا تشبیه «لالا» استفاده مى کند: «پس شریعت لالاى ما شد تا به مسیح برساند، تا از ایمان عادل شمرده شویم» (غلاطیان ۳:۲۴). لغت یونانى که در اینجا «لالا» ترجمه شده، عبارت از غلامى است که مسئول بزرگ کردن بچه از هفت تا حدود هجده سالگى بوده است.[۷۴] بر اساس این تشبیه، نقش شریعت صرفاً آن بوده که در یک مرحله از سیر تکاملى آدمى او را سرپرستى نماید ولى هرگز مسئولیت سرپرستى او را براى تمام دوران نداشته و حال با رسیدن انسان به مرحله اى تازه که عبارت از ظهور مسیح و ایمان به اوست، انسان دیگر به این لالا نیاز ندارد.
او در این زمینه بیان دیگرى نیز دارد: «ولى مى گویم مادامى که وارث صغیر است، از غلام هیچ فرق ندارد، هر چند مالک همه باشد، بلکه زیر دست ناظران و وکلا مى باشد تا روزى که پدرش تعیین کرده است، همچنین ما نیز چون صغیرى بودیم زیر اصول دنیوى غلام مى بودیم» (غلاطیان ۴:۱ـ۴).
این سومین تمثیلى است که پولس براى نشان دادن موقتى بودن شریعت بیان مى کند. مراد پولس از وکلا و ناظران در این تمثیل که در دوران کودکى آدمى را تحت نظارت و تدبیر دارند، شریعت و معلمان آن است.[۷۵] او در این تمثیل بر آن است تا از فرایند رشد بهره گرفته، زندگى آزاد از شریعت و ایمان به مسیح را با زندگى زیر اصول شریعت مقایسه کند. بر این اساس، او دوران پیش از آمدن مسیح را دورانِ نابالغى انسان مى داند. به همین دلیل، به لزوم شریعت و زندگى زیر آن تأکید دارد، اما معتقد است پس از آمدن مسیح انسان بالغ گشته و نیاز ندارد که شریعت بر او حکم راند.
۶. نجات از طریق ایمان
بیشترین درگیرى پولس در تبیین باورها و آموزه هایش با یهودیانى است که روزگارى یکى از آنان بوده است.
شریعت گرایان یهودى که راه نجات و رستگارى را در انجام اعمال شرعى مى دانستند و براى رسیدن به نجات به شریعت تمسک مى جستند، جدى ترین منتقدان او بودند و تندترین حملات را به وى روا مى داشتند. اندیشه او مبنى بر نجات از طریق ایمان به مسیح نه شریعت، در مقابل همین شریعتگرایان طرح شده است. شیوه اى که پولس این بحث را طرح مى کند و استمداد او از تاریخ بنى اسرائیل و استدلالش به متون مقدس عهد عتیق نشان مى دهد که در حال مجادله با سنت گرایان یهودى است و براى مجاب کردن آنان به استدلال پرداخته است.
اصلى ترین و اساسى ترین سخن پولس در باب نفى رهایى به وسیله شریعت این است: «زیرا که یقین مى دانیم که انسان بدون اعمال شریعت و محض ایمان عادل شمرده مى شود» (رومیان ۳:۲۸). به باور وى، «اما چون که نیافتیم که هیچ کس از اعمال شریعت عادل شمرده، بلکه به ایمان به مسیح، ما هم به مسیح ایمان آوردیم» (غلاطیان ۲:۱۶). پولس با عباراتى چون: «به اعمال شریعت هیچ بشرى در حضور او عادل شمرده نخواهد شد» (رومیان ۳:۲۰) و «الحال بدون شریعت عدالت خدا ظاهر شده است» (رومیان ۳:۲۱) تأکید کرده که شریعت توان رهایى و نجات انسان را ندارد، بلکه بیش از پیش او را به زیر لعنت خود فرومى برد.[۷۷] به همین دلیل مى گوید: «پس چه چیزى را بگوییم که پدر ما ابراهیم به حسب جسم یافت، زیرا که اگر ابراهیم به اعمال عادل شمرده شد، جاى فخر دارد اما نه در نزد خدا; زیرا کتاب مى گوید ابراهیم به خدا ایمان آورد و آن براى او عدالت محسوب شد (غلاطیان ۳:۶). در جایى دیگر مى گوید: «چنان که ابراهیم به خدا ایمان آورد و براى او عدالت محسوب شد» (رومیان ۴:۵ ـ۱).
پولس با این استدلال در تلاش است که با تمسک به تاریخى که همه یهودیان آن را باور دارند، به آنان بفهماند که اگر رستگارى و نجات به انجام شریعت است، چرا در مورد ابراهیم چنین نبوده و رستگارى و عدالت او از راه ایمان حاصل آمده است؟ او معتقد است که وعده اى که خداوند در عهد عتیق به ابراهیم داده تا او و نسل او را وارثان زمین گرداند، هرگز به پذیرش و اعمال شریعت منوط نشده است: «زیرا به ابراهیم و ذریت او وعده اى که او وارث جهان خواهد بود در جهت شریعت داده نشد، بلکه از عدالت ایمان» (رومیان ۴:۱۳). این جمله پولس بى تردید بدون آن که در تفسیرى لوترى معنا شود، بر نفى شریعت دلالت دارد و این برداشت وقتى روشن تر مى شود که ادامه جملات پولس در باب چهارم این رساله به رومیان را از نظر بگذرانیم، آن جا که به روشنى اعلام مى کند: «اگر ما بکوشیم نجات و سعادت الهى را از راه انجام احکام شریعت به دست آوریم، همیشه نتیجه اش آن است که مورد خشم خدا قرار مى گیریم، زیرا هیچ گاه موفق نمى شویم، آن احکام را کاملا مراعات نماییم. ما تنها زمانى مى توانیم قانون شکنى نکنیم که قانون وجود نداشته باشد (رومیان ۴:۱۵).
نکته اى که در تأکیدات پولس بر نجات از طریق ایمان نباید از چشم ها دور بماند، ماهیت ایمان آمرزشگر و نجات بخش از نگاه پولس است. شاید در تصور بسیارى ایمان مورد نظر پولس روشن نباشد و یا دست کم همه ابعاد آن مورد توجه قرار نگیرد. به همین دلیل جا دارد در این جا به آن اشاره شود.
به اجمال، ویژگى هاى ایمان نجات بخش موردنظر پولس را مى توان چنین شماره کرد:
۱. ایمان واقعى نه باور تاریخى. از مجموعه تأکیدات پولس به نجات از طریق ایمان مى توان به روشنى دریافت که آنچه از نگاه پولس ایمان نجات بخش قلمداد مى گردد، ایمان واقعى است. صرف وجود باورى تاریخى به ظهور مسیح و پذیرش اناجیل را نمى توان ایمان نجات بخش نامید و آدمى را از سلطه جسم و طبیعت جسمانى و به تبع آن شریعت رهایى بخشد.
۲. ایمان اعتمادآفرین. در ایمانِ رهایى بخش تنها جنبه عقلانى و فکرى کافى نیست. قناعت ذهن از پرسش و پذیرش جنبه هاى عقلانى و فکرى به تنهایى نمى تواند تأثیرگذار باشد. ایمان مورد اشاره پولس چیزى فراتر از موافقت فکرى و عقلانى است.[۷۸] به همین دلیل است که پولس از آن به مردن در مسیح تعبیر مى کند (رومیان ۶:۸). ایمان مورد نظر پولس ایمان اعتمادآفرین است، بدین ترتیب بعد روانى ایمان نیز مورد توجه است یعنى ایمانى نجات بخش که بتواند اعتماد را در انسان ایجاد کند; بدان معنا که انسان به گونه اى به عیسى مسیح ایمان بیاورد که به او به عنوان نجات بخش اطمینان داشته باشد و روشن است این ایمانِ اطمینان بخش است که مى تواند بسیار تأثیرگذار باشد.
۳. ایمان وحدت آفرین: اوج ایمان مورد اشاره پولس به وحدت در مسیح مى انجامد و زندگى کردن در او (غلاطیان ۳:۲۷). از نگاه او ایمانْ شخص مؤمن را با مسیح متحد مى کند و در این اتحاد شخص مؤمن چون مسیح وارث درد و رنج و نیز وارث نجات و جلال خواهد بود. او مى گوید: « و هر گاه فرزندانم وارثان هم هستیم، یعنى ورثه خدا و هم ارث با مسیح، اگر شریک مصیبت هاى او هستیم تا در جلال وى نیز شریک باشیم» (رومیان ۸:۱۷). درباره چگونگى شکل گیرى اتحاد در کل کتاب مقدس مطالب روشنى گفته نشده، ولى مى توان گفت که به صورت پراکنده مطالبى وجود دارد که در جمع همه آنها نیز نمى توان به روشنى چیزى فراتر از این دریافت: «اگر بر مثال موت او متحد گشتیم در قیامتِ وى نیز چنین خواهیم شد» (رومیان ۶:۵).
اما درباره نتایج این اتحاد مى توان مطالب روشنى یافت:
۱) اتحاد با مسیح باعث امنیت ابدى ایماندار خواهد شد (یوحنا ۱۰:۲۸ـ۳۰).
۲) این اتحاد باعث پرثمر شدن روح مى گردد (غلاطیان ۵:۲۲ و ۲۳).
۳) این اتحاد باعث مشارکت با مسیح مى شود و انسان ایماندار مورد اعتماد او قرار گرفته و با نقشه هایش آشنا مى شود (افسسیان ۱:۸ و ۹).
۴) ایمان محبت زا. از نگاه پولس، یکى دیگر از ویژه گى هاى ایمان آمرزشگرِ رهایى بخش آن است که این ایمان باید به محبت بینجامد. او خود در این باب چنین مى گوید: «و در مسیح نه ختنه فایده دارد و نه نامختونى بلکه ایمانى که به محبت عمل مى کند» (غلاطیان ۵:۶).
۵) ایمان نیکویى بخش. پولس در حالى که بر این باور است که نجات از ایمان است نه از اعمال، با این همه تأکید دارد که این ایمان از اعمال نیکو جدا نیست بلکه این اعمال ثمره و نتیجه ایمانند: تا آنان که به خدا ایمان آوردند، بکوشند که در اعمال نیکو مواظبت نمایند» (تیطس ۳: ۸).[۷۹] معیار و شاخصه ایمان واقعى به مسیح بى گمان رستن از گناه است و انسان مؤمن به مسیح از نگاه عهد جدید گناه نمى کند (اول یوحنا ۳:۵).
پی نوشت ها :
[۶۴]. salvation
[۶۵]. New Catholic Encyclopedia, v. 12 p. 623.
[۶۶]. المسکین، متى، همان، ص۳۳۸ و پولس، باسیم، المعجم الاهوتى الکتابى، ص۴۴۶.
[۶۷]. بارکلى، ویلیام، همان، ج۹، ص۹۹.
[۶۸]. بارکلى، ویلیام، ج ۹، ص۱۰۲.
[۶۹]. The Interperters Bible, V.10, P. 514.
[۷۰]. ر.ک: پالما، آنتونى، همان، ص۲۷.
[۷۱]. ر.ک: پالما، آنتونى، همان، ج۹، ص۲۷ و باسیم، بولس، همان، ص۴۴۶.
[۷۲]. تیسن، هنرى، همان، ص۱۶۲ ـ , v 10, p. 514The Interpreters Bible
[۷۳]. تیسن، هنرى، همان، ص۱۶۴
[۷۴]. باسیم، بولس، همان، ص۴۴۶ ـ پالما، آنتونى، همان، ص۲۷
[۷۵]. پالما، آنتونى، همان، ص ۳۲.
[۷۶]. باسیم، بولس، همان، ص ۴۴۶.
[۷۷]. پالما، آنتونى، همان، ص ۶۰.
[۷۸]. تیسن، هنرى، همان، ص ۲۵۷.
[۷۹]. مقایسه شود با ۱: ۱۶ و ۲: ۱۴ ـ و با غلاطیان; ۵: ۲۲ و ۲۳، افسسیان; ۵:۹ و رومیان; ۹: ۱.
منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهبپولس و شریعت (۴)
نویسنده:مهراب صادق نیا
۷. معناى طرد شریعت نزد پولس
در این جا با یک پرسش اساسى روبه رو مى شویم و آن این که آیا به راستى پولس مبلغ نوعى اباحى گرى است؟ آیا او در پى آن است که بنى اسرائیل را در انجام احکام شرعى بى رغبت کند؟ به بیان روشن تر، آیا او مى خواهد دزدى، دروغگویى، زنا و بت پرستى و سایر احکام شرعى را ملغى اعلام کند؟ یا نزاع پولس با عنصر تشریع و نقش آن در رستگارى و نجات است نه انجام دادن احکام شرعى؟
مفسران یهودى و مسیحىِ پولس در پاسخ به این پرسش اختلاف نظر دارند، حتى مفسران مسیحى نیز رأى واحدى ندارند. شاید بخشى از این مناقشه بدان دلیل باشد که پولس در نوشته هایش کلمه عبرى تورات را به کار نمى برد، بلکه از کلمه یونانى نوموس [۸۲] ما بر اساس همان وعده پیشین، مى کوشیم تا براساس گفته هاى پولس داورى کنیم نه تفسیر مفسرانى که بر مشرب خود سخن گفته اند. براى رسیدن به یک داورى درست بحث را این گونه آغاز مى کنیم:
یکم: در مجموعه رساله هاى پولس فراوان دیده مى شود که او دست کم بر برخى از احکام شرعىِ موجود در عهد عتیق تأکید دارد. از آن جمله مى توان موارد زیر را برشمرد:
ـ لهذا دروغ را ترک کرده و هرکس با همسایه خود راست بگوید، زیرا ما اعضاى یکدیگریم (افسسیان ۴:۲۵).
ـ هر قسم تلخى و غیظ و خشم و فریاد و بدگویى و خباثت را از خود دور کنید (افسسیان ۴:۳۱).
ـ به یکدیگر دروغ مگویید (کولسیان ۳ـ۹).
ـ اى فرزندان، والدین خود را در همه چیز اطاعت کنید، زیرا که این پسندیده است در خداوند (کولسیان ۳:۲۰).
ـ اى فرزندان والدین خود را در خداوند اطاعت نمایید، زیرا که این انصاف است. پدر و مادر خود را احترام نما که این اول حکم با وعده است (افسسیان ۶:۱ و ۲).
ـ اما زنا و هر نوع ناپاکى و طمع هرگز در میان شما مذکور هم نشود، چنان که مقدسین را مى باشد و نه قباحت و بیهوده گویى و چرب زبانى که این ها شایسته نیست بلکه شکرگذارى، زیرا این را تعیین مى دانیم که هیچ زانى یا ناپاک یا طمّاع که بت پرست باشد، میراثى در ملکوت مسیح و خدا ندارد (افسسیان ۵:۳ـ ۵).
ـ و اعمال جسم آشکار است یعنى زنا و فسق و ناپاکى و فجور و بت پرستى و جادوگرى و دشمنى و نزاع و کینه و خشم و تعصب و شقاق و بدعت ها، و حسد و قتل و مستى و لهو و لعب و امثال اینها که شما را خبر مى دهم، چنان که قبل از این خبر دادم که کنندگان چنین کارهایى وارث ملکوت خدا نمى شوند (غلاطیان ۵:۱۹ـ۲۱).
ـ فریب مخورید زیرا فاسقان و بت پرستان و زانیان و متنعمان و لوّاط و دزدان و طمعکاران و میگساران و فحاشان و ستمگران، وارث ملکوت خدا نخواهند شد (اول قرنتیان ۶:۱۰).
ـ از زنا بگریزید (اول قرنتیان ۶:۱۷).
دوم: تفاوت پولس در تأکید بر این احکام شرعى با تأکیدى که عهد عتیق بر این احکام دارد بسیار متفاوت است. عهد عتیق این احکام را احکام ایجابى تأسیسى قلمداد مى کند. به عبارتى، در عهد عتیق مصدر این احکام یک نیروى بیرونى است (= خدا) به این بیان که اگر دزدى، قتل، زنا و دروغگویى بد است، بدان دلیل است که خدا گفته است و اگر احترام به پدر و مادر خوب است و لازم الاجرا بدان جهت است که خدا خواسته است. اما پولس چنین رأیى ندارد. او به نوعى اطاعت درونى و باطنى فرامى خواند: «زیرا مختونان ما هستیم که خدا را در روح عبادت مى کنیم» (فیلپیان ۳:۳) و این احکام زائیده همان اطاعت روحانى و به عبارتى ایمان است. او معتقد است زندگانى جسمانى و زمینى براى خود اقتضائاتى دارد: و اعمال جسم آشکار است، یعنى زنا، و فسق و ناپاکى و فجور و بت پرستى و جادوگرى و دشمنى و نزاع و کینه و خشم و تعصب و شقاق و بدعت ها و حسد و قتل و مستى و لهو و لعب و امثال اینها» (غلاطیان ۵:۱۹ـ۲۱) و زندگى روحانى هم براى خود اقتضائاتى دارد و لوازمى، لیکن ثمره روح محبت و خوشى و سلامتى و حلم و مهربانى و نیکویى و ایمان و تواضع، پرهیزکارى است (غلاطیان ۵:۲۲).
شخص با ایمان چون جسم خود را به همراه مسیح بر صلیب میخکوب کرد و یک زندگانى روحانى و تازه برگزیده، پس از آن خواهش ها کنده شده و به ثمرات زندگى روحانى مى رسد و آنانى که از آن مسیح مى باشند جسم را با هوس ها و شهواتش مصلوب ساخته اند (غلاطیان ۵:۲۴) و چون چنین کرده اند، در یک اطاعت روحانى بر اساس محبت، خوشبینى، سلامتى، حلم، مهربانى و نیکویى، ایمان، تواضع و پرهیزکارى رفتار خواهند کرد; بى آن که امرى باشد و یا دستورى ایجابى آنان را به این سمت کشانده باشد. این ثمره زندگى روحانى آنهاست: «اما مى گویم به روح رفتار کنید پس شهوات جسم را به جا نخواهید آورد» (غلاطیان ۵:۱۶).
اعمالى را که انسان بر اساس روح انجام مى دهد، اعمال تشریعى به شمار نمى آیند. چه این که او خود مى گوید: «اگر از روح هدایت شوید زیر شریعت نیستید» (غلاطیان ۵:۱۸) ولى هیچ شریعتى هم با این اعمال در تضاد و تغایر نیست: «که هیچ شریعتى مانع چنین کارها نیست» (غلاطیان ۵:۲۳). بر این اساس، مى توان گفت که بر اساس اندیشه پولس از آن جا که در زندگى جدید جایى براى گناه نیست، براى شریعت هم جایى نیست; یعنى از آن جا که بشر یک زندگى روحانى یافته که در آن تمایلى به گناه ندارد، پس به شریعت نیازى نیست و او مى تواند بدون فرمان بیرونى مطیع باشد و از خطا بپرهیزد. اما اگر کسى هنوز تمایل دارد که گناه کند، این بدان معناست که او هنوز هم دربند یک زندگى جسمانى است وهنوز نتوانسته است به یک زندگى روحانى دست یابد.
بدین ترتیب، تأکید پولس بر این احکام، نه از آن جهت است که آنها حکمى از احکام شریعتند، بلکه از آن جهت است که این احکام از لوازم زندگانى روحانى است. مراد پولس این است که دست یافتن به زندگى جدید که یک زندگى روحانى است، لوازمى دارد ازآن جمله دورى ازپاره اى آلودگى هاست. به این جمله پولس توجه کنید: «به یکدیگر دروغ مگویید، زیرا آن طبیعت کهنه وفاسد شما که دروغ مى گفت دیگر مرده و از بین رفته است» (ترجمه تفسیرى کتاب مقدس، کولسیان ۳:۹). پولس دراین جمله براى این که چرایى پرهیز از دروغ را بیان کند، نمى گوید چون امر شده اید که پرهیز کنند، بلکه مى گوید چون دروغ زاییده طبیعتى کهنه است که شما آن را با ایمان به مسیح از خود دور کرده اید و به یک زندگى جدید روى آورده اید و «زندگى کاملا تازه اى در پیش گرفته اید که طى آن درشناخت راستى ترقى مى کنید و مى کوشید هر روز بیشتر شبیه مسیح خالق این زندگى تازه بشوید» (ترجمه تفسیرى کتاب مقدس، کولسیان ۳:۱۰). بنابراین، دعوت پولس به احکام شرعى نیست، بلکه به یک زندگى روحانى است وتن دادن به اقتضائات آن.
سوم: نکته سوم که شاید نتیجه گیرى نهایى در پاسخ به پرسش پیشین باشد، این است که پولس مبلغ شریعت نیست و براى آن در رهایى انسان نقشى در نظر نمى گیرد، زیرا از اعمال شریعت هیچ بشرى عادل شمرده نخواهد شد (غلاطیان ۲:۱۶). او عنصر شریعت و جوهره تشریع را نفى مى کند و معتقد است که شریعت توانایى رهایى انسان را از گناه ندارد و تأکیدش بر پاره اى از احکام شرعى از آن جهت نیست که اینها احکام شرعى اند، بلکه از آن روى است که این ها احکامى درونى اند و انسانى که با ایمان زیست مى کند، چنین احکامى را مراعات خواهد کرد. این احکام، بیشتر احکام اخلاقى و اعتقادى اند. در میان احکامى که پولس بر آنها تأکید دارد و به انجام دادن آنها تأکید مى کند و آنها را از لوازم زندگى روحانى برمى شمرد، نمى توان احکام تشریعى به معناى رایج آن را یافت. با این همه، تأکید او بر پاره اى از احکام، و لو احکام اخلاقى یا اعتقادى، نشان مى دهد که نمى توان پولس را به تبلیغ اباحیگرى متهم کرد. او شریعت و عنصر تشریع را از دایره نجات و رستگارى خارج مى کند، از آن جهت که اطاعتى جسمانى است و بیرونى نه روحانى. از نگاه او ممکن است آدمى در جسم مطیع باشد، ولى این اطاعت مایه نجات نیست. اطاعت باید درونى باشد: زیرا مختونان واقعى ما هستیم که خدا را در روح عبادت مى کنیم (فیلپیان ۳:۳) و نیز مى گوید: لهذا لازم است که مطیع او شوى، نه به سبب غضب فقط، بلکه به سبب خیر خود نیز (رومیان ۱۳:۵). شاید به همین دلیل است که مى گوید ایمانْ اطاعت و شریعت را استوار مى کند[۸۴]
در نگاه پولس شریعت امرى خارج از وجود آدمى نیست، بلکه روح القدس آن را در دل آدمى حک کرده[۸۵] و این نکته، افتراق و تمایز شریعت قدیم و جدید است.
در حقیقت پولس با مطرح کردن ایمان و نجات از طریق شریعت ایمان بر آن است که بگوید اگر آدمى به این گوهر دست یابد، از درون به واسطه روح القدس هدایت مى گردد و دیگر نیازى ندارد که یک زبان بیرونى به نام شریعت او را به اطاعت فراخواند.
۸. مقایسه رویکرد پولس و عیسى
پاره اى از مفسران و الاهیدانان بدان باورند که اندیشه پولس درباره شریعت چیزى است جز اندیشه اى که در اناجیل چهارگانه و به ویژه انجیل متى از عیسى نقل شده است و این دو با هم تفاوت هاى اساسى دارند. این الاهیدانان و مفسران اندیشه هاى پولس درباره شریعت را به عنوان تسیم اندیشه مسیح برشمرده و درباره آن سخن گفته اند.[۸۶] دسته اى دیگر در مقابل این تفکر بر این باوراند که میان آنچه عیسى درباره شریعت مى گوید و آنچه پولس در این باره اظهار مى دارد، تفاوتى اساسى نیست و این دو در جوهره کلام با هم یکى اند.
به همین دلیل، اینان بسیار کوشیده اند تا با تأویل پاره اى از آموزه هاى پولس، میان آنچه او مى گوید و آنچه عیسى گفته آشتى برقرار سازند. هانس کونگ، الاهیدان برجسته مسیحى، معتقد است تدبر و ژرف نگرى در سخنان پولس سبب خواهد شد که به این نتیجه برسیم که جوهره کلام عیسى و پولس یکى است و این دو با هم اختلافى ندارند. او باور اختلاف میان آموزه هاى پولس و عیسى را در زمینه شریعت زاییده یک اندیشه لوترى مى داند و تفاسیر دسته نخست را به اندیشه لوترى نسبت مى دهد: «اگر کسى پولس را ازچشم انداز تفاسیر لوترى مطالعه کند، اعتقاد راسخ پیدامى کند که درنگاه پولس با مرگ و سپس رستاخیز عیسى مسیح بى تردید شریعت یهود پایان یافته است و اکنون اناجیل(بشارت ها) به جاى شریعت رواج یافته اند.شریعت یهود نزد مسیحیان بى اهمیت است و جاى خود را به ایمان به مسیح سپرده است و اکنون ایمان مهم تلقى مى گردد.[۸۷]
با این حال، این دسته از الاهیدانان تفاوت آشکار عبارات و شیوه گفتارى عیسى و پولس را انکار نکرده اند و معتقدند این تفاوت ناشى از این است که عیسى روستازاده بوده و به زبان ماهیگیران و کشاورزان سخن مى گفت و چون آنان از تشکیلات بهره گیرد، ولى پولس شهرنشین بوده و تصورات خود را در زندگى شهرى به چنگ آورده بود. به همین دلیل، طبیعى است که چون عیسى سخن نگوید.[۹۰]
ولى واقعیت آن است که عیسى هرگز نافى جوهره شریعت نبود. او در پى اصلاح اطاعت از شریعت بود.[۹۱] در سرتاسر اناجیل نمى توان یافت که عیسى(علیه السّلام) حتى حکمى از احکام تورات را نفى کند، بلکه نفى حتى یک حکم را از زایل شدن آسمان و زمین مشکل تر مى داند (متى ۵) و همیشه اعلام کرده است که نیامده است تا حکمى از احکام شریعت را نفى کند (متى). انتقادى ترین سخنان عیسى نه از شریعت بلکه از معلمان و مبلغان شریعت است و درواقع از چگونگى اطاعت کردن از آن و حال این که پولس نافى اصل و جوهره شریعت است و آن را از اساس بى ارزش دانسته، در نجات انسان بى تأثیر مى داند.
کتاب نامه
۱. الان، کول، التفسیر الحدیث للکتاب المقدس، العهد الجدید الرساله الى غلاطیه (ج۹)، ترجمه به عربى الفى فاضل، دارالثقافه بیروت، ۱۹۹۴.
۲. شرکه ماستر میدیا، التفسیر التطبیقى للعهد الجدید، دارالیاس، ۱۹۹۵.
۳. متى، المسکین، شرح رساله القدیس بولس الرسول الى اهل رومیه، دیرالقدیس انبارمقار، ۱۹۹۲.
۴. بارکلى، ویلیام، تفسیر العهد الجدید، دارالثقافه، مصر ۱۹۸۲.
۵. بولس، باسیم، معجم الاهوت الکتابى، بیروت، دارالمشرق، ۱۹۸۶.
۶. پالما، آنتونى، بررسى رساله هاى پولس، آرمان رشیدى، آموزشگاه کتاب، ۱۹۹۴.
۷. ترجمه تفسیرى کتاب مقدس.
۸. تیسن، هنرى، الاهیات مسیحى، ترجمه میکائیلیان، انتشارات حیات ابدى، تهران.
۹. جیمس انس، نظام التعلیم فى علم اللاهوت القویم، چاپ دوم، بیروت ۱۸۹۰.
۱۰. حبیب، سعید، سیره بولس الرسول، دارالتألیف والنشر.
۱۱. الفغالى، خورى بولس، دراسات بیبلیه.
۱۲. کهن، آبراهام، رجال کتاب مقدس، ترجمه گرگانى.
۱۳. کهن، آبراهام، گنجینه اى از تلمود، تهران، یهوداحى، ۱۳۵۰.
۱۴. متى المسکین، القدیس بولس الرسول، ۱۹۹۲، مطبعه دیرالقدیس انبار مقار.
۱۵. مرى جویور، دیوید، درآمدى به مسیحیت، ترجمه حسن قنبرى، مرکز مطالعات ادیان، قم ۱۳۸۱.
۱۶. میشل، توماس، کلام مسیحى ترجمه حسین توفیقى، مرکز مطالعات ادیان، قم ۱۳۷۷.
۱۷. دورانت، ویل، تاریخ تمدن، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، تهران ۱۳۶۶.
۱۸. یاسپرس، کارل، مسیح، ترجمه احمد سمیعى گیلانى، انتشارات خوارزمى، تهران ۱۳۷۳.
_. James D. G. Dunn, The Theology of Paul, The Apostle, New York, 1998.
_. D. G. Dunn, The Cambridge Comepanion to St Paul James, New York, 2003.
_. George Arthur Buttrick, The Interpreter’s Bible, 1995, The united state of America.
_. Joseph carbinal Ratziuger ch. schonbera, Catechism of the Catholic Church, Ignatius press, San francisco, 1994.
_. W. R. F. Browning, The International Standard Bible, Encyclopedia.
_. Catholic, Encyclopedia, New York, the encychbpedia press inc, 1907.
_. Alister McGroth, Christian Theology, cambridge, mass: Blackwell, 2002.
_. The Canons and Decress of the Sacred and Ecunmenical Council of Trent, Sess.
_. Great Christian Thinkers, Hans Kung, New York, continuun.
پی نوشت ها :
[۸۰]. Nomos
[۸۱]. Halakha
[۸۲]. Kung, Hans, ibid, p.18
[۸۳]. تفسیر تطبیقى عهد جدید، ص۵۲۳.
[۸۴]. Catholic, P.2053
[۸۵]. باسیم، بولس، همان، ص۴۴۷.
۸۶. The International Standard Bible, v.3, P. 81
[۸۷]. Kung, Hauns, ibid, P.24.
[۸۸]. Kung, Hans, ibid, P.24.
[۸۹]. Kung, Hans, ibid, P.24.
[۹۰]. Kung Hans, ibid, P.24.
[۹۱]. یاسپرس، عیسى، ترجمه احمد سمیعى، ص۱۵۵.
منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب
[۶۳]. ترجمه تفسیرى کتاب مقدس، رومیان ۷: ۱ـ۴.
منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب