پیمان شکنی یهود بنی قینقاع و اخراج آنها از مدینه

پيمان شكني يهود بني قينقاع و اخراج آنها از مدينه

جنگ بدر و شکست قریش به هر اندازه برای مسلمانان عظمت و شکوه و شادی آفرید برای یهودیان ساکن در مدینه و اطراف آن ترس و وحشت و ناراحتی ایجاد کرد، زیرا تا به آن روز یهودیان آن منطقه اهمیت زیادی به تبلیغات اسلام و پیشرفت مسلمانان نمی‏دادند و خطری از این ناحیه احساس نمی‏کردند اما پیروزی مسلمانان در جنگ بدر قدرت و نیروی آنها را آشکار ساخت و یهودیان با همه ثروت و جمعیتی که داشتند به فکر افتادند که وقتی قریش با آن همه قدرت و ساز و برگ جنگی و عظمت دیرین در برابر پیروان این دین جدید شکست‏بخورند، چیزی نخواهد گذشت که به حساب آنها هم می‏رسند و آن وقت‏یا باید دین اسلام را بپذیرند و یا به جنگ و جدال برخیزند و در انتظار سرنوشت نامعلومی باشند.
و به همین سبب از همان روزهای نخست که خبر پیروزی مسلمانان به مدینه رسید و بخصوص هنگامی که این خبر قطعی شد بزرگان یهود زبان به شماتت و سرزنش مسلمانان گشوده و گفتند: اینان به قتل نزدیکان و خویشان خود دست زده و قطع رحم کرده‏اند و اشعاری در هجو مسلمانان سروده و در مجالس و محافل می‏خواندند و بر کشتگان قریش اشک ریخته و مرثیه می‏گفتند و به خصوص کعب بن اشرف، یکی از بزرگان و سرشناسان آنها که از زیبایی اندام و چهره نیز برخوردار بود به مکه آمد و به میان قریش رفت و از کشته شدن بزرگان قریش تاسفها خورد و مرثیه‏ها سرود و آنان را بر ضد مسلمانان و جنگ با آنها تحریک کرده و قول همه گونه مساعدت در جنگ را به آنها داد و به مدینه بازگشت، و چون به مدینه آمد دشمنی خود را با مسلمانان آشکار ساخته و تدریجا برای اهانت و آزار بیشتر آنها، اشعار عاشقانه‏ای در توصیف زنان مسلمان سروده و در سر کوی و برزن می‏خواند، و بدین ترتیب آشکارا پیمانی را که با مسلمانان بسته بودند تا علیه آنها اقدامی نکنند، شکستند.
بزرگان یهود زبان به شماتت و سرزنش مسلمانان گشوده و گفتند: اینان به قتل نزدیکان و خویشان خود دست زده و قطع رحم کرده‏اند و اشعاری در هجو مسلمانان سروده و در مجالس و محافل می‏خواندند و بر کشتگان قریش اشک ریخته و مرثیه می‏گفتند.
این اخبار تدریجا به گوش پیغمبر اسلام می‏رسید و فکر آن حضرت را نسبت‏ به خطر تازه‏ای که از نزدیک و داخل شهر مدینه متوجه اسلام  و مسلمین شده بود به خود مشغول می‏داشت و بالاتر از آنکه اعمال و رفتار کعب بن اشرف، دشمنان دیگرمسلمانان را در میان یهود و دیگران جسور و دلیر می‏کرد و آنان نیز به تحریک دشمنان اسلام و سرودن اشعاری در مذمت مسلمانان و رهبر بزرگوار ایشان دست زدند، که نام دو تن از ایشان به نام عصماء دختر مروان یهودی و سلام بن
ابی الحقیق – یکی از بزرگان یهود خیبر – در تاریخ آمده که عصماء با سرودن اشعار در مذمت مسلمانان و پیغمبر، آن حضرت را می‏آزرد، و سلام بن ابی الحقیق دشمنان آن حضرت را بر ضد او تحریک می‏کرد.
سرانجام رسول خدا(ص)اندوه درونی خود را با مسلمانان در میان نهاده و دفع آنها را از ایشان خواست و چند تن از مسلمانان غیور و شجاع که با یهود مزبور نیز همپیمان و یا فامیلی نزدیک داشتند کشتن آن سه را به عهده گرفتند و طولی نکشید که هر سه آنها طبق نقشه‏های قبلی و دقیق، شبانه به قتل رسیدند و قاتل هم معلوم نشد، ولی در واقع بر طبق طرحی که انجام شده بود کعب بن اشرف به دست ابو نائله و رفقایش کشته شد و سلام بن ابی الحقیق به وسیله عبد الله بن عتیک و همراهان او به قتل رسید و عصماء نیز به دست عمیر بن عدی به قتل رسید.
قتل این سه نفر رعب و وحشتی در دل یهود انداخت و دانستند که مسلمانان در برابر تحریکات و دشمنی آنها بی‏تفاوت و آرام نخواهند نشست و عکس العمل نشان می‏دهند.
ای گروه یهود!بیایید و از خدا بترسید و بیم آن را داشته باشید که همان عذابی را که بر سر قریش فرود آورد بر سر شما فرود آورد. بیایید و مسلمان شوید زیرا شما بخوبی دانسته‏اید که من پیامبر خدا و فرستاده از جانب اویم و این چیزی است که آن را در کتابهای خود خوانده‏اید و خدای تعالی در این باره از شما پیمان گرفته. . .
به موازات این مبارزات پیغمبر بزرگوار اسلام به موعظه و اندرز آنها اقدام کرد و روزی آنان را در بازار خودشان – بازار بنی قینقاع – جمع کرده و خطابه‏ای ایراد کرد و از آن جمله فرمود:
«ای گروه یهود!بیایید و از خدا بترسید و بیم آن را داشته باشید که همان عذابی را که بر سر قریش فرود آورد بر سر شما فرود آورد. بیایید و مسلمان شوید زیرا شما بخوبی دانسته‏اید که من پیامبر خدا و فرستاده از جانب اویم و این چیزی است که آن را در کتابهای خود خوانده‏اید و خدای تعالی در این باره از شما پیمان گرفته. . . »
یهودیان در صدد تکذیب سخنان آن حضرت بر آمده و گفتند: ای محمد تو خیال‏ کرده‏ای ما نیز مانند قریش هستیم، از اینکه با گروهی مردم بی‏خبر از فنون جنگی رو به رو شده و پیروز گشته‏ای مغرور مباش و اگر به جنگ ما بیایی خواهی دانست که ما چگونه مردمانی هستیم.
 
منبع: کتاب زندگانی حضرت محمد
تنظیم برای تبیان: رضا سلطانی
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا