گذری بر اسرار مناسک حج(۱)

گذری بر اسرار مناسك حج(1)

در این مقاله بر سر آنیم که آنچه به نحو کلى در بخش نخستین گفتار بیان کرده‏ایم، تا حدى که در خور این مقاله است، در مورد به مورد مناسک حج بازخوانى کنیم:

پس از: «کعبه» مى‏آغازیم …:

خانه‏ای که به تعبیر قرآن «اول بیت وضع للناس»(۱) است. خانه ساده سنگى‏اى که با معمارى‏اى ابتدائى و بیگانه از هر گونه آرایش و پیرایش ظاهرى، رمز وحدت بشرى و الگوى امن و امان در جامعه انسانى است. این خانه کهن و باستانى‏ترین معبد روى زمین که به دست ابراهیم خلیل بازسازى شده، پناهگاه و ملجاء و منجاى دینى و کهف حصین اجتماعى تمامى مردم روى زمین است. در هیچ نقطه جهان، براى هیچ ملت و قوم و قبیله و نژاد و طایفه‏اى چنین مرکزى با این اوصاف و با این معنویت و جذبه و حرمت و تقدس، وجود ندارد. مراکز امن بین‏المللى و «کشورهاى بى‏طرف اعلام شده» که پناهگاه ستم دیدگان و یا حتى مجرمانند، ابداعى است که تازگی‎ها و در قرون اخیر، به دست بشر صورت پذیرفت و به تعبیر طنطاوى خدا به مردم الهام کرد که کارى انجام دهند که خدا از طریق وحى بر ابراهیم فرو فرستاد.
در هیچ کجاى عالم، در فاصله هیچ دو کوهى چون صفا و مروه این همه خاطرات روحانى و ملکوتى و سیر انفسى وجود ندارد. در سعى بین صفا و مروه چه مى‏خواهى؟ کو به کو به دنبال دوست گشتن و بى‏تاب و مضطرب در جستجوى قرب بودن، حالت حیرت و سرگشتگى را پس از تقرب یافتن در طواف، مجسم کردن. حاجى در سعى، کوشش پی‎گیر و مکرر خود را براى ادامه راه وصال به نمایش مى‏گذارد و اضطراب خود را نشان مى‏دهد.

حـرم

بر محور کعبه از شش گوشه، منطقه ممنوعه، یا حرم امن الهى است. در این منطقه که حد آن در کتاب‎هاى مربوطه کاملاً مشخص است، وظایفى بر عهده حاجیان مُحرم و یا حتى افراد دیگر است از جمله عدم تعرض به گیاه و صید حرم و پناهندگان حرم که ناشى است از: امن بودن گیاه حرم، امن بودن حیوان حرم، امن بودن پناهنده به حرم، حرام بودن جنگ در حرم و … و این همه، نگهدارى حریم مطهر خانه خدا و بسط و گسترش دادن معنویت و تقدس و احترام بیت‏الله‏ الحرام و به وجود آوردن جایگاهى نسبتاً وسیع است که نسبت به همه امکنه کره زمین مزیتى تام و تمام به نفع زندگى مادى و معنوى انسان‎ها داشته باشد، منطقه صلح کامل و امنیت کامل و دوستى و تعاون کامل و کنترل کامل آدمى حتى از تعرض به گیاه و حیوان … تا چه رسد به هم‎نوعش، انسان! …

احـرام

از جمله، براى ورود به حرم باید احرام بست و چه زیباست وحدت ریشه‏اى «حرم» و «احرام» که به یک تعبیر دقیق مى‏توان «احرام» را بازسازى «حرم» در وجود «مُحرم» شمرد: حاجى که احرام بر مى‏بندد، گویا «حرم امن خدا» را در «وجود خود» به وجود مى‏آورد و منطقه وجود خودش را منطقه ممنوعه و منطقه صلح و آرامش و منطقه امن و امان اعلام مى‏دارد و راستى در واقعِ امرهم، بدین منوال است … که پس از احرام ۲۴ مورد بر حاجى حرام مى‏شود:
حاجى حق ندارد حتى موى خود را ـ یک موى خود را ـ بکند. حق ندارد دندان خود را در آورد، حق ندارد خون از بدن خود یا دیگرى در آورد، حق ندارد به حیوان و حتى حشره‏ای که در بدن یا لباس اوست و یا در حرم است، تعرض کند، حق ندارد با فردى ولو غیر حاجى به مجادله و «لا والله‏ و بلى والله‏» گوئى بپردازد و محرماتى دیگر از این مقوله …
از سوى دیگر حق ندارد بر گرد محور شهوت بگردد، حتى برگرد مقدمات آن: خواستگارى رفتن براى خودش یا دیگرى، عقد کردن براى خودش یا دیگرى، هرگونه نگاه شهوت آلود یا کار شهوت آلود (چه قبلاً حلال بوده یا نه) حتى عطر زدن، بوى خوش بازار عطر فروش‎ها را استشمام کردن، بینى خود را از بوى بد گرفتن، از آفتاب به سایه رفتن، سر پوشیدن، پشت پا را پوشیدن … غرض برشمارى همه محرمات احرام نیست، و بلکه منظور از این برشمارى اشاره‎وار تجسم بخشیدن به حالت پر معنویت و پر تقدس مُحرم است که از وجود او یک حرم امن الهى ساخته است … سخن کوتاه کنیم:
حجر در تصورى دیگر قلب بیت است که گوئى هر چه قدس و حلال و معنویت و جذبه و شکوه است از همین عضو کوچک به سراسر بیت تزریق مى‏گردد و بیت نیز به نوبه خود نسبت به مسجد و مسجد به مکه و مکه به حرم و حرم به سراسر جهان همین موقعیت را داراست. قلب معنویت در «حجر» مى‏زند و از آنجا به بیت جریان مى‏یابد. کعبه خود قلب تپنده مسجد مى‏شود و مسجد قلب شهر مقدس مکه است که خون معنویت و تقدس به عروقش مى‏رساند و شهر مکه، محدوده حرم را اشراب مى‏کند و از این مرکز مطهر و منور است که سراسر گیتى از شراب ناب توحید سرمست مى‏گردند .
حاجى پس از احرام، حالتى فرشته‏گونه مى‏یابد: پاک از آلودگی‎هاى مادى، از شهوت، از غضب و از هر چه که ممیزات حیوانى اوست … و چنین حالتى براى همه آینده آدمى به یاد ماندنى و فراموش ناشدنى است و از این رو سرمشق گرفتنى و پندآموز است. براى تعلیم آدمى، باید به روشى دست زد که براى همیشه به یادش بماند. و بدین علت است که به حاجى دستور داده‏اند که لباس دوخته‏اش را از خود دور کند …
حاجى به نشانه جدائى از وابستگی‎ها و پیوستگی‎ها و فرو هشتن همه نمودارهاى امتیاز و برترى‎جوئى و فخرفروشى، لباس از تن بیرون مى‏آورد و به دو جامه سپید ساده بسنده مى‏کند تا تمام امتیازاتى را که مدسازان و طراحان و خیاطان در هزار هزار مد لباس از نظامى و روحانى و نژادى و قبیله‏اى و لباس‎هاى مخصوص پادشاهان متکبر و زمامداران پر ادعا، اختراع کرده‏اند زیر پا گذارند تا از تمامى ملل و اقوام و همه شئون و مقامات و پست‎ها و حاکمیت‎ها و محکومیت‎ها، یک واحد تمام عیار خالص و مخلص و بى غل و غش در کمال یگانگى و برادرى و برابرى در شکلى واحد و ظاهر و طاهر، سپید و درخشنده و خدائى … در پهندشت بی‎کرانه سرزمین توحید و حرم مقدس امن الهى به نمایش گذاشته شود … این نمایش، براى همیشه، در ذهن و حافظه فرد فرد حاجیان حاضر در صحنه و نیز در حافظه کل جامعه اسلامى و نیز کل جامعه بشرى به عنوان یک منظره بدیع و بى‏نظیر و الهام بخش و آکنده از پیام صلح و دوستى و معنویت و اخلاص و یکتاپرستى خواهد ماند …

تلبیــه

«لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک، ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک لبیک.»
تنها واجب حج که از مقوله «لفظ» است و «کلام»، به جز نماز طواف که همان نماز معمولى شناخته شده است، همین کلمات پر طنطنه و پر جلال و شکوه است! در سراسر حج، حاجى هیچ سخن و ذکر و ورد و دعاى واجبى به جز همین «لبیک» هاى واجب ندارد. در حقیقت حج نمایش بیشترین «عمل» است همراه با «کمترین» و «کوتاه‎ترین» گفتار!
طواف یک رمز دیگر دارد و آن این که انسانِ تک‏نگر و تک بعدى را به همه سونگرى فرا مى‏خواند و توجه او را از یک جهت به همه جهات سوق مى‏دهد.
فقها فرموده‏اند: مقدار واجب تلبیه، همان چهار لبیک اول است، اثر این نواى هم آهنگ و با شکوه که حاجیان در اخلاصى بى‏نظیر با صداى بلند، هم آوا تکرار مى‏کنند در تلقین روح اطاعت و پیروى از فرمان خدا و اجابت دعوت پروردگار، چیزى نیست که به وصف آید یا قلم و بیانى بتواند به ژرفاى آن برسد و بازگو کند

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا