اولیای خدا گرچه بدنشان دارای همین کمیت و کیفیت مشهود است لیکن واقعیت و حقیقت آنها که وجه خداست همه جا را گرفته و در مُلک و ملکوت سیطره دارد؛ با همه کس و در همه جا بوده و چیزی از آنها پنهان نیست؛ چون از جزئیت گذشته و به کلیت پیوسته اند. و از زمان و مکان، مد شعاع فکری و بینش حقیقی آنان عبور نموده و در اُفقی وسیع تر و با دیدی عمیق تر به جهان مینگرند. معجزات انبیاء و کرامات اولیاء و ائمه طاهرین سلام الله علیهم أجمعین همه از این قبیل است که در اثر اتساع نِطاق وجودیِ خود، قادر بر أعمال و افعالی هستند که از افق مردم محدود و مقیدِ در سجن عالم طبیعتْ خارج، و از اندیشه متفکران عالم بیرون است. آنها از عالم بالا به صورتهای عالم طبیعت مینگرند و در مصدر قضا و قدر و احکام کلیه الهیه قرار گرفته و جانشان از آبشخوار معدن مشیت سیراب، و از دریای بیکران معارف و حقائق الهیه إشباع میشوند. و با این کیفیت، کجا عقول عادیه که از قبض و تصرف عالم طبع و ماده خارج نشده است میتواند از أسرار آنان مطلع شود؟
میدانیم که علم خدا و قدرت خدا و حیات خدا و سائر أسماء و صفاتی که از اینها متفرع میشوند کلی و واسع است، محدود و مقید نیست. «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَی الْقَیومِ وَ قَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا؛ تمام چهره ها و سیماها در برابر عظمت خداوندِ زنده و قیوم همه موجودات، ذلیل و خوارند؛ و کسی که ستم روا داشته و ظلم نموده باشد دست خالی و زیانکار است» (آیه ۱۱۱ سوره طه).
«وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلا بِمَا شَآءَ وَسِعَ کُرْسِیهُ السمَـ’وَ’تِ وَ الاْرْضَ ؛ به چیزی از علم خدا سیطره و احاطه پیدا نمی کنند مگر به مقداری که خدا بخواهد؛ و کاخ فرمانروائی او تمام آسمانها و زمین را فرا گرفته است» (آیه ۲۲۵ سوره بقره).
اولیاء خدا و مخلَصینِ از هوای نفس، که در صفات و اسماء، متحقق به صفات و اسماء خدا شده اند و چون آئینه صافی بدون کدورت و غش، جمال و جلال خدا را حکایت می کنند؛ از علومی که خدا بخواهد دانا هستند، و به هر کاری که خدا بخواهد توانا هستند. عالم طبع و ماده و زمان و مکان، حاجب و مانع آنها نیست.
امیرالمؤمنین علیه السلام در ضمن خطبه مختصری که پس از ضربت خوردن بیان فرمود گفت: «وَ إنمَا کُنْتُ جَارًا جَاوَرَکُمْ بَدَنِی أَیامًا؛ من فقط همسایه ای بودم که بدن من چند روزی با شما همسایه شد و مجاورت اختیار کرد» (خطبه ۱۴۹/ نهج البلاغه). یعنی چه؟ یعنی آنچه شما از من احساس کردید همین بدن بود ولی حقیقت من و نفس من از طور ادراک شما خارج، و ابداً در عالم شما نبود و شما را بدان دسترس نبود. بنابراین آنچه در بعضی از خطب و روایات به امیرالمؤمنین علیه السلام از کرامات و إخبار به مغیبات و شفای امراض و إحیاء موتی و تصرف در مواد کائنات نسبت داده شده است، نباید مورد تعجب یا انکار واقع شود. این امور مسائلی هستند که هم مسائل فلسفیه، و هم عرفانیه و هم روایات و سنن شرعیه بر آنها تطابق دارند و امکان و تحقق آنرا اثبات می کنند. انسان منصف همیشه در اموری که در آن تخصص و خبرویت ندارد باید علم آنرا به اهلش واگذار کند و از تسریع و عجله در نتیجه گیری و حکم به نفی یا اثبات خودداری نماید.
پشه کی داند که این باغ از کِی است *** کو بهاران زاد و مرگش در دِی است
اهتمام اولیای خدا از پیامبران و امامان به تکالیف شرعیه موضوعیت دارد زیرا این امور برای تقرب به خدا و حصول ملکه تقوی و صفای باطن و اتصاف به اسماء و صفات الهیه است. و این همه اصرار آن بزرگواران، برای تزکیه و تهذیب نفس و تخلق به اخلاق حمیده و پیدایش عبودیت تامه است نه آنکه صرفاً عملی بدون محتوای معنوی و اخلاص بجا آورده شود و انسان نیز بدان دلخوش باشد. پس عمل با اخلاص لازم است. «فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَـ’لِحًا وَ لاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبـِهِ أَحَدًا؛ کسی که امید زیارت و ملاقات پروردگار خود را دارد باید عمل صالح انجام دهد و در عبادت پروردگارش شریک و انبازی قرار ندهد» (آیه ۱۱۰ سوره کهف).
أمیرالمؤمنین علیه السلام علاوه بر آنکه پیوسته در خطبه ها و مواعظ، در سر و علَن، دعوت به اخلاص در عمل می نمود؛ پس از ضربت خوردن خود، چندین وصیت فرمود که همه دلالت بر نهایت اهتمام به عمل صالح دارد.