دسته بندی :بهمن ۲۷, ۱۳۹۳

مقاله

خاطرات آزادگان 10

خاطرات آزادگان ۱۰

 تسبیح سنگی یکی از بچه‌ها تسیبح صد و یک دانه‌ای را از سنگ درست کرده بود. روی دانه‌های آن اسم تعدادی از پیامبران حک شده بود. حدود پنج شش ماه روی آن کار کرده بود. در آغاز کار یک تکه سنگ را خرد می‌کرد، مدت دو سه ماه آن را

خاطرات آزادگان 9

خاطرات آزادگان ۹

برق ‌کش اردوگاه بین بچه‌ها شخصی بود که در ایران برق‌کش بود. لذا در اردوگاه کل کارهای برقی به دست او انجام می‌شد. وضع سیم‌کشی آن‌جا خیلی بد بود و با کوچک‌ترین اتصالی، برق کل اردوگاه قطع می‌شد. آن برادر که از بچه‌های شیراز بود سیم‌ها را تعمیر می‌کرد. عراقی‌ها

خاطرات آزادگان 8

خاطرات آزادگان ۸

استقبال پرشکوه وارد شهرهای عراق که شدیم، ما را گرداندند. مردم از زن و بچه گرفته تا بزرگ و کوچک، با چشم حقارت به ما نگاه می‌کردند. بسیاری از آن‌ها سنگ، میوه‌ی گندیده، چوب و یا هرچه که به دستشان رسید، به طرف ما پرتاب کردند. با این استقبال فهمیدیم

خاطرات آزادگان 7

خاطرات آزادگان ۷

 آب گرم کن عراقی‌ها در زمستان به ما آب داغ نمی‌دادند و آب‌گرم‌کنی هم بود که همیشه خراب بود. نفت هم به اندازه‌ی کافی نمی‌دادند بلکه به اندازه‌ای می‌دادند که مثلاً از صد و پنجاه نفر که می‌خواستند به حمام بروند، به هر نفر، هر ده روز یک پیت حلب

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا